شهید رضا آقاجری
زندگی نامه شهید رضا آقاجری
شهید رضا آقاجری در سال ۱۳۴۱ در خانواده مذهبی در شهر آغاجاری پا به عرصه وجود گذاشت .دوران ابتدایی را با مشکلات و مشقّت پشت سر گذاشت و در همان طفولیت مزه تلخ فقر و تنگدستی را چشید و به همین دلیل از ادامه تحصیل باز ماند. خیلی زود وارد عرصه کار و تلاش شد. شهید رضا با پدر و مادر و اعضای خانواده بسیار مهربان و رابطه خوب اخلاقی داشت. بسیار بردبار و خیلی شجاع و به مجروحین رسیدگی می نمود. با آغاز مبارزات انقلابی مردم قهرمان ایران با سایر برادران در فعالیتهای انقلابی شرکت می نمود. با پیروزی انقلاب اسلامی در مسجد و بسیج فعالیت گسترده داشت با شروع جنگ تحمیلی و شهادت برادرش دیگر ماندن و جایز نمیدانست و رفتن به جبهه را یک تکلیف می دانست. با اعزام به خدمت مقدس سربازی با میل و رغبت در خطوط مقدم جبهه حضور یافت و در منطقه عملیاتی شلمچه و جزیره مجنون مورد اصابت ترکش قرار گرفت. سرانجام پس از ایثارگری ها در جبهه ها در تاریخ ۴/۴/۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی طلایه به فیض شهادت نائل آمد.
والسلام
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
شهید بایرام حسین پور
شهید بایرام حسین پور در اوّل فروردين سال ۱۳۳۶ در خانواده ای پاک و مؤمن در یکی از روستاهای اردبیل دیده به جهان گشود وبعد از مدتي همراه با خانواده اش به امیدیه مهاجرت کرد.
اغلب مردم امیدیه پيرمرد زحمتكشي را كه با لهجه ي شیرین ترکی به خرید وسایل ایمنی مشغول بود، مي شناختند. پدر یک عمر با تلاش و زحمت در کسب روزی حلال سعي نمود و به عنوان فردی قابل اعتماد به اكثر منازل قدم می نهاد، بايرام فرزند پدری زحمتکش و مهربان بود و از کودکی به فراگیری نماز و قرائت قرآن مي پرداخت و سعی می کرد با تلاش خود کمک حال پدر و خانواده باشد.
او تحصيلات خود را تا كلاس اول راهنمایی ادامه داد و برای رفع نیاز مادی خانواده مشغول به کار و فعالیت شد. بعد از مدتی به خدمت مقدّس سربازی اعزام شد و به مدّت دو سال در شهر تهران به انجام وظیفه مشغول بود. بعد از اتمام خدمت مقدّس سربازی به خوزستان عزیمت نمود و در شرکت ملّی نفت مشغول به کار شد.
شهيد بايرام در سال ۵۹ با پيروي از سنّت رسول اکرم(ص) ازدواج نمود که حاصل این پیوند مبارک دو فرزند می باشد. او همسری مهربان و پدری فداکار بود و تا آخرین لحظه از هرگونه کوشش برای تربیت فرزندان خود دریغ نکرد. همسر شهید نقل می کند که شهیـد همیشه سفارش بچّه ها را به من می كرد و می گفت: فرزندانم
را خوب تربیت کن.
شهید بایرام حسین پور از اعضاي فعال بسیج صنعت نفت بود و در برنامه های فرهنگی و نظامی بسیج شرکت گسترده اي داشت.
سرانجام این شهید والامقام در یکی از مأموریت ها، در جاده ي اميديه ـ ماهشهر در تاریخ ۲۷/۱۲/۱۳۶۱ به درجه ي رفیع شهادت نايل آمد و پیکر پاکش در گلزار شهدای امیدیه به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
مرحوم سيد مرتضي هاشمي
مرحوم سيد مرتضي هاشمي در تاريخ ۲۳/۳/۵۹ در اروندكنار آبادان در خانواده اي روحاني و اصيل چشم به جهان گشود، با شروع جنگ همراه با خانواده به بندر لنگه و سپس به كاشان و قم مهاجرت نمودند و در پايان جنگ نيز به اميديه آمده و در محله علي آباد سكونت گزيدند. او تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان شهيد عبدي پور و مقطع راهنمايي را در مدرسه شهيد لهراسب آقاجري گذراند، پس از اين براي كمك به وضع معيشتي خانواده، روزها كار مي كرد و شبانه در مقطع دبيرستان، به تحصيل خود ادامه مي داد.
اين سيد جليل القدر از نمازگزاران مخلص اين مسجد به شمار مي رفت و سال ها با عشق و علاقه بسيار در فعاليت هاي مذهبي و مراسم عزاداري ائمه شركت مي نمود. او از اعضاي فعال پايگاه مقاومت شهيد باكري بود و سال ها در كنار دوستان خود به حفظ و حراست از دستاوردهاي انقلاب اسلامي پرداخت. صداقت و احساس مسئوليت او در كارها باعث مي شد كه در مشكلات و مراسم دوستان و همشهريان مخلصانه و با تواضعي كم نظير، همّت گمارد و در راه رضاي خدا و كمك به همنوع از هيچ كوششي دريغ نكند. سرانجام اين سيد عزيز در عنفوان جواني در حالي كه در تدارك برگزاري مراسم ازدواج خود بود، در تاريخ ۲۲/۴/۸۶ از اين سرا به ملكوت اعلي پر كشيد و دل دوستان خود را تا ابد داغدار نمود. يادش گرامي.
شادروان محمدرضا الهي
شادروان محمدرضا الهي در بيستم آذر ماه سال ۱۳۴۷ در شهرستان مسجد سليمان در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود و تحصيلات خود را تا مقطع ديپلم در رشته رياضي فيزيك در همان جا ادامه داد و مدتي به عنوان مامور و بازرس شوراي آرد و نان مشغول به كار شد. در سال ۱۳۷۴ با استخدام در سازمان تامين اجتماعي اميديه به عنوان متصدي داروخانه مشغول به كار گشت.
مرحوم محمدرضا الهي از بدو ورود به منطقه اميديه و اسكان در محله علي آباد هميشه در نماز جماعت و جمعه و دعاي كميل و مراسم مذهبي حضوري فعال و مخلصانه داشت و به عضويت پايگاه شهيد باكري در آمد و مخلصانه به همكاري مي پرداخت.
او هميشه با رويي گشاده و مهربان در جمع دوستان و همشهريان ظاهر مي شد و در انجام كارهاي خير پيشقدم بود. دستگيري از مستمندان و محرومين از خصلت هاي اين عزيز از دست رفته مي باشد. اطرافیان و همكاران در طول ساليان متمادي، پاكدامني و نجابت او را آزموده بودند و به او اعتماد كامل داشتند. اين زنده ياد تا قبل از رحلت ملكوتي خويش به مساعدت مالي و پزشكي افراد محروم و بي بضاعت مي پرداخت و از بذل دارايي و وقت خود در اين راه دريغ نمي نمود. او با اخلاص و پاکدامنی كمك هاي دوستان و اطرافيان را جمع آوري مي نمود و به افراد نيازمند مي رساند.
اين عزيز در سال ۷۸ ازدواج نمود كه ثمره اين پيوند يك فرزند پسر مي باشد. او به فعاليت هاي ورزشي به خصوص فوتبال علاقه مند بود و در مسابقات فوتبال بين ادارات از بازيكنان مطرح به شمار مي رفت.
سرانجام او در تاريخ ۴/۴/۸۶ در اثر سانحه ي رانندگی در جاده ساوه ــ تهران دعوت محبوب را با تمام وجود لبيك گفت و مشتاقانه به سوي دو برادر شهيدش منوچهر و هوشنگ پر كشيد و در قبرستان انديمشك به خاك سپرده شد. روحش شاد و يادش گرامي باد.
خاطره اي از برادر رضا پور عطار عضو انجمن خيريه نيكوكاران اميديه
هر گاه در خانواده اي نيازمند، بيماري بايد بستري يا اعزام مي شد، مرحوم الهي مشتاقانه با هزينه و وسيله نقليه خودش، او را به اهواز منتقل مي كرد و به خاطر آشنايي با مراكز درماني استان واقعاً مشكل گشا بود. وقتي از او مي پرسيدم چقدر هزينه كردي؟ لااقل بخشي از آن را بگير! او با تواضع و اخلاص جواب مي داد: «اگر هزينه ها بيش از حدّ توانم باشد حتماً خواهم گرفت.»
مرحوم ابراهیم افضلی
هيچ كس باور نمي كند كه او در ميان ما نيست چرا كه او در سطر سطر نوشته هايش كه ديوارهاي مسجد را زينت مي دهد مثل هميشه به ما لبخند مي زند و با چهره معصومانه و پاك خود به همه سلام مي كند. هيچ كس رفتن او را باور ندارد چرا كه او در لحظه لحظه ي خاطره هايمان زنده و سرسبز است. او ابراهيمي بود كه چند روز قبل از عروجش در روز عرفه و عيد قربان با امام هشتم خود علي ابن موسي الرضا(ع) پيمان بست و در آستانه عيد غدير اسماعيل وار به عهدش وفا نمود.
زنده ياد ابراهيم افضلي در اول دي ماه سال ۱۳۵۰ در علي آباد به دنيا آمد. او دوران كودكي و تحصيلات ابتدايي و راهنمايي خود را در همين منطقه گذراند و در رشته اقتصاد از دبيرستان شهيد فارسيمدان موفق به اخذ ديپلم گرديد و در سال ۱۳۷۳ براي انجام خدمت سربازي به تيپ ۹۵ كردستان اعزام گرديد. در سال ۷۷ به استخدام شهرداري اميديه درآمد و اخيراً به عنوان مسئول تاكسيراني در شهرداري مشغول به خدمت بود. او در سال ۱۳۸۰ وارد دانشگاه آزاد اسلامي اميديه شد و در سال ۱۳۸۳ موفق به اخذ مدرك ليسانس در رشته مديريت دولتي گرديد.
مرحوم ابراهيم افضلي از نمازگزاران پاك و مخلص مسجد حجت(عج) به شمار مي رفت. او سال ها در كتابخانه امام صادق(ع) و پايگاه شهيد باكري صادقانه به فعاليت هاي فرهنگي پرداخت. اين عزيز از نوجواني به ورزش علاقه زيادي نشان مي داد و موفق به اخذ «خط ۷» در رشته رزمي كونگ فو شده بود. او با برگزاري كلاس هاي رزمي در مسجد به آموزش جوانان و نوجوانان منطقه مشغول بود و ورزش را از بهترين راه هاي سلامت و تكامل روحي مي دانست. او هنرمندي فرهيخته بود كه به هنر خوشنويسي عشق مي ورزيد و در خط نستعليق داراي درجه «ممتاز» بود. او با خط زيباي خود دعاها، احاديث و اعمال مخصوص ماه هاي رجب و شعبان و رمضان را جهت استفاده نمازگزاران تحرير مي كرد و در جاي جاي آثارش لطافت و پاكي روح او را مي توان ديد.
هنوز صداي دل نشين اين حافظ و قاري قرآن در شب هاي رمضان طنين انداز است و دوستان سوز او را در دعاي جوشن به خاطر مي سپارند. او با علاقه اي وصف ناپذير در فعاليت هاي فرهنگي و مراسم عزاداري ائمه خصوصاً امام حسين (ع) شركت مي نمود. عشق او به شهادت و شهيد چنان بود كه هر صبح جمعه آرام و به دور از هر خودنمايي به غبارروبي از گلزار شهيدان مي پرداخت و به عشق حضرت صاحب الأمر(عج) در دعاي ندبه شركت مي كرد و فرج آن حضرت را از خداوند مسئلت مي نمود. اگر چه در سحرگاه ۱۷ دي ماه سال ۸۵ او پرواز خود را به سوي ملكوت آغاز كرد اما در لحظه لحظه هاي نماز او را با همان لبخند زيبايش در كنار خود احساس مي كنيم و از خداوند براي او مقام شهيد و براي خانواده و تمامي دوستانش اجر مصاب خواهانيم. بِمَنّهِ وکَرَمِهِ.
خاطره ای به نقل از برادر محمدرضا آقاجری
مرحوم ابراهیم افضلی تقیّد خاصی به تهجد و خواندن نماز شب داشت ودر حال ناخوشی و بیماری هم به انجام این امر پایبند بود. چند روز بعد از عروج ناباورانه او، برای برداشتن اثاثیه،به اتفاق دو نفر از دوستان، به اتاق مرحوم مراجعه كردیم. در ابتدای ورود، توجهمان به سجاده نماز و ساعت شماطه داری جلب شد كه بالای رختخواب او قرار داشت و برای ساعت ۵ صبح تنظیم شده بود، یعنی درست نیم ساعت قبل از اذان صبح كه مرحوم برای تهجد و نماز شب از خواب بیدار می شد.
نمونه اي از دست خط مرحوم ابراهيم افضلي
زنده یاد سید محمود طباطبایی
زنده یاد سید محمود طباطبایی در چهارم آبان ماه سال ۱۳۴۱ در امیدیه سفلی در خانواده ای پاک و متديّن چشم به جهان گشود. پس از عزیمت خانواده به علی آباد تحصیلات دوران ابتدایی را در دبستان حافظ (شهید عبدی پور) و راهنمایی را در مدرسه منوچهري (شهيد يوسفي) گذراند و دوره ي دبیرستان خود را با موفّقیت در دبیرستان شهید فارسیمدان طی کرد.
سيد محمود قبل از انقلاب با پيوستن به جوانان انقلابي مسجد و عضويت دركتابخانه امام صادق (ع) نقش بسزايی در فعالیت های انقلابی داشت و از برگزار کنندگان راهپیمایی ها و تظاهرات در منطقه به شمار می رفت. با پیروزی انقلاب فعاليت هاي سيد محمود در مسجد و انجمن اسلامي دو چندان مي شود و با عضويت در پايگاه مقاومت شهيد باكري در كنار دوستان خود به حفاظت از دستاوردهاي انقلاب مشغول مي شود.
او از ابتدای تشكيل سپاه تا سال۶۱ در انتظامات سپاه مشغول به خدمت بود و بعد از آن تا سال ۶۷ به كادر رسمی سپاه پاسداران منطقه امیدیه (آغاجاري) گرويد. با شروع جنگ تحمیلی درس را در سال دوم دبیرستان رها کرد و به جبهه و جنگ پیوست. او عشق به امام و انقلاب را با حضور مستمرش در جبهه های نبرد به اثبات رساند و ۱۲ ماه متوالی دلاورانه در جبهه های نبرد حضور داشت و از خود رشادت ها و حماسه ها بر جای نهاد. او در عملیات بدر كه به عنوان یکی از نیروهای ویژه آبی ـ خاکی و سكاندار حضور داشت، از ناحیه چشم وسر مجروح گردید.
سيد محمود با شهیداني چون لهراسب آقاجری، عبدالرضا معصومی، فريدون لرکی، عبدالله آقاجری، حسن نريميسائي و اسکندر عبدی پور انس و الفت عجیبي داشت و بعد از جنگ، در کاروان های راهیان نور منطقه گزارشگر قصّه ي اين چكاوكان مهاجربود. او بعد از پايان جنگ به فعاليت خود در بسيج با عضويت در گردان عاشورا ادامه داده و در سطح فرمانده گروهان و جانشين گردان سعي در حفاظت از دستاورد هاي نظام مقدس جمهوري اسلامي داشت.
اين سيد عزيز پس از جنگ، با تأسيس اداره مخابرات در اين اداره مشغول به كار شد، او بارها پيشنهاد مسئوليت در خارج از منطقه را رد كرد؛ زيرا عقيده داشت كه بايد در جهت رفع محروميت از منطقه خود بكوشد.
زنده یاد سید محمود طباطبایی از دوران نوجوانی به واسطه تربیت صحیح اسلامی فردی متدیّن، خود ساخته، عاشق امام و پیرو ولایت بار آمده بود و در مسایل دینی و اخلاقی فردی پايبند و جدّی به شمار می رفت. علاقه ي عجیب او به حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و فاطمه زهرا (س) و برگزاری مراسم عزای اهل بیت از خصوصیات ویژه او بود به طوری که وی را می توان یکی از متولّيان زنجیر زنی و سینه زنی در مسجد حجت(عج) علی آباد به شمار آورد.
او از اعضاي فعال ستاد نماز جمعه شهرستان اميديه، عضو فعال هيئت نظارت بر انتخابات شوراي نگهبان، عضو هيئت امناي مسجد حجت (عج) علي آباد و هيئت عزاداران مسجد به شمار مي رفت. او سراسر زندگي خود را با شرف و اخلاص در راه رضاي خدا وقف نمود و هيچ گاه از شركت در امور خيريه غافل نماند، به پدر و مادرش عشق می ورزيد و به عنوان همسری نمونه و مهربان در محیط خانواده حاضر بود و سعي مي كرد فرزندانش را با تربيت اسلامي آشنا كند. این انسان وارسته صبر و احترام به همنوع را در همه ي عرصه زندگی شعار خود ساخته بود و شاید به همین دليل در قلب ها جای داشت.
خدمات و ياد اين عزيز هرگز از لوح ضمير و خاطرمان محو نخواهد شد و نام نيك او همواره براي فرزندانش مهزيار و فاطمه افتخارآفرين خواهد ماند.
سر انجام اين عزيز در تاريخ ۱۸/۵/۱۳۸۵ به هنگام بازي فوتبال در زمين چمن نداي دوست را لبيك گفت و در كنار برادر شهيدش سعيد آرام گرفت. روحش شاد و يادش گرامي باد.
خاطره اي به نقل از يكي از مداحان اهل بيت
سيد محمود عاشق ابا عبدالله الحسين (ع) بود، چند شب قبل از وفاتش خواهش كرد كه براي او زيارت عاشورا بخوانيم. گويي او با زمزمه ي نام حسين(ع) كليد رهايي از اين قالب تنگ را يافته بود و مشتاقانه به سوي كوي دوست پر كشيد.
بسم الله الرحمن الرحیم
« يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»
(سوره فجر/ آیات ۲۷ الی ۳۰)
آن كس كه ترا شناخت، جان را چه كند فرزند و عيـال و خانمـان را چـه كنـد
ديـوانـه كني، هــر دو جهـانش بخشــي ديوانـه تـو هر دو جـهان را چـه كنـد
سلام بر پيشگاه مقدّس مولايم و صاحبم حضرت ولي عصر(عج) و با درود بي پايان بر رهبرم، نور چشمم، روحم، امام خميني و سلام بر تمامي شهداي اسلام و سلام بر شما بازماندگان عزيزم.
شهادت مي دهم كه خدايي نيست جز او، حضرت خاتم الانبياء محمد(ص) رسول اوست، و علي (ع) ولي اوست و كتابم قرآن و مذهبم شيعه دوازده امامي و هدفم حكومت الله در سرتاسر گيتي و دادن آن بدست مولايم حضرت بقية الله الاعظم (عج) و آرزويم شهادت در راه خداست.
… مگر بدن هاي ما ساخته نشده اند كه آخر كار بميرند، پس چرا در راه خدا و براي خدا با تركش و تير قطعه قطعه نگردند؟ مگر نبايد مال دنيا را گذاشت و رفت پس چرا در راه خدا انفاق نكنيم؟ اي عزيزان چشم از اين دنيا بربنديد كه زودگذر است، بلكه دنياي ابدي در آخرت است. اميدوارم هر قدمي كه برمي داريد در راه خدا باشد و در هر لحظه و در همه حال خدا را ياد كنيد. « فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ »
اي ملت! گوش به فرمان امر امام باشيد، وقتي كه امام مي گويد: «امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند» با اتّكا به خداوند تبارك و تعالي و پشتيباني شما ملت اين حرف را مي زند، فرزندانتان را به جبهه بفرستيد كه آنها بهتر از علي اكبر حسين (ع) نيستند و هميشه در صحنه باشيد و اتحاد و همبستگي خود را بيش از گذشته حفظ كنيد، زيرا كه اين دنيا فاني است، جايگاه ما نيست، به اين دنياي فاني دل نبنديد، ما رهگذر اين جهانيم و بعد به جايگاه اصل خويش باز مي گرديم ولي بايد آزمايش هاي الهي را طي كنيم و بايد هجرت كرد و از وطن و ديار و زندگي به خاطر اسلام دور شد.
از خانواده ام مي خواهم كه اگر خواستند براي من گريه كنند به ياد سر از تن جدا شده ي ابا عبدالله الحسين (ع) و دو دست بريدة ابوالفضل العباس (ع) گريه كنند و به ياد شب شام غريبان و حضرت زينب (س) باشند كه چگونه با آن كودكان يتيم و بي سرپرست و خيمه هاي سوخته، تنها و بي پناه ماند و به ياد بدن تكه تكه شده ي آيت الله دستغيب گريه كنند و هيچ گونه غم و اندوه به خود راه ندهد كه «انالله و انا اليه راجعون»
كربلا رفتن آسان نيست، هزينه دارد و هزينه ي آن خون است. درآن موقع كه كاروان حسين بن علي (ع) به سوي كوفه حركت كرد، لشكر يزيد جلوي او را گرفتند و مظلومانه او را به شهادت رساندند و نگذاشتند كه به كوفه برسد، حالا برادران اين كاروان كه از ايران حركت مي كند و به طرف كربلا مي رود همان كاروان امام حسين (ع) است كه فرمانده آن امام خميني است. حالا هم لشكريان يزيد جلويش را گرفته اند و نمي گذارند اين كاروان به كربلا برسد ولي به ياري خدا اين سد را با خون خود مي شكنيم و اگر يك نفر از ما باقي بماند خودمان را به كربلا مي رسانيم، مگر كه پاسداران در ايران نباشند كه كربلا در دست دشمن بماند.
در ضمن چند روز نماز و روزه بدهكار هستم كه برادرانم اگر توانستند قضايش را بجا آورند.
در پايان از خانواده ام تقاضاي بخشش و عفو دارم و هر كجا كه خانواده ام صلاح ديدند دفنم كنيد ولي بهتر است كه در قطعة شهدا مرا به خاك بسپاريد.
به اميد زيارت كربلا و فتح قدس عزيز.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي (عج) حتّي كنار مهدي (عج) خميني را نگهدار.
والسلام
سيد محمود طباطبايي
هورالهويزه سال ۱۳۶۳
زنده یاد مرحوم حسین جمعه اولی
زنده یاد مرحوم حسین جمعه اولی دربیستم مهر ماه سال ۱۳۴۰ در خانواده ای اصیل و متدیّن در علی آباد چشم به جهان گشود. او تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را با موفقیت در همین منطقه گذراند و برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان به دبیرستان ساسان (شهید فارسیمدان)رفت. حسین از نوجوانی علاقه بسیاری به ورزش داشت و تا پایان عمر شریفش آن را رها نکرد. شروع انقلاب حسین را از ورزش به عرصه فعالیت های اجتماعی کشاند، پس از مدتی جذب مسجد و پایگاه شهید باکری گردید. او پس از شروع جنگ تحمیلی به عنوان یکی از اعضای فعال انجمن اسلامی و مسئول پایگاه مقاومت شهید باکری نقش عمده ای در جذب و هدایت نیروهای جدید به مسجد و جبهه ایفا کرد و مدت ها در جهت رفع محرومیت از عزیزان جنگ زده در بنیاد امور مهاجرین تلاش کرد.
او بارها داوطلبانه به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و لحظه ای در دفاع از اسلام و انقلاب سستی ننمود. شجاعت و دلاوری این رزمنده بسیجی در عملیات های شکست حصر آبادان(ثامن الائمه)، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، والفجر مقدماتی و پدافندي كوشك و رمضان زبانزد مسئولین و فرماندهان جبهه و جنگ در منطقه بود و به همین دلیل بارها در سمت فرمانده دسته انجام وظیفه می نمود. حضور خالصانه اش در مراسم عزاداری ابا عبدالله (ع) و زنجیر زنی از عشق بی حدّ او به خاندان عصمت و طهارت حکایت می کرد. حسین از خیل مخلصانی بود که هیچ گاه از امتیازات قانوني و حق خود نیز بهره نبرد و خدمات خود را معامله با خدا می دانست که نباید هیچ امری را در آن شریک کرد و برای نمونه او در سال ۱۳۶۱ داوطالبانه به خدمت مقدس سربازی شتافت با این که می توانست از حضور داوطبانه خود در جبهه ها استفاده کند و به سربازی نرود.
در سال ۱۳۶۴ مسئولیت کمیته سوخت منطقه برعهده ایشان واگذار گردید، امانت داری و صداقت این عزیز باعث شد که در سال ۱۳۶۵ مسئولیت بازرگانی شهرستان امیدیه و بعد از مدتی نمایندگی بازرگانی شهرستان ماهشهر نیز به عهده ایشان واگذار گردد. با ارتقاء بخش امیدیه به شهرستان و افتتاح فرمانداری، به عنوان مسئول امور اجتماعی فرمانداری شهرستان اميديه انتخاب شد. حضور موفّق و شایسته ی این عزیز که سال ها با رویی گشاده و سعه ی صدر در حل مشکلات عزیزان همشهری تلاش کرد، هیچ گاه از خاطره ها محو نخواهدشد. محل کار و حتّی خانه این عزیز محلی برای رجوع و رفع مشکلات محرومان بود. در طي ۱۸ سال اخير همسر مهربانش ــ كه خود از خانواده ي محترم شهداست ــ پيوسته يار و همراه حسين بود و در پذيرايي و بذل توجه به محرومين و دلجويي آنها كوتاهي ننمود.
علاقه او به ورزش و اهمیت به سرنوشت قشر جوان منطقه باعث شد که در سال ۱۳۷۰ باشگاه فرهنگی ـ ورزشی پرسپولیس را تأسیس نماید و سپس عهده دار ریاست هیئت فوتبال شهرستان امیدیه باشد. او در این مدّت از تمامی تیم ها و باشگاه های ورزشی حمایت کرد و ورزش را سدّی مستحکم در برابر حمله ی خانمان سوز اعتیاد به جوانان منطقه می دانست. او از سال ۷۹ تا ۸۳ به عنوان مسئول نمایندگی غلّه در شهرستان منصوب گردید و در سال ۱۳۸۲ با رأی بالای مردم به عنوان منتخب اول به عضویت شورای اسلامی شهر امیدیه انتخاب شد و تا هنگام وفات در تیرماه ۸۵ به عنوان نایب رئیس شورا خدمت می نمود.
مسئولیت های متعدّد زنده ياد حسيـن این ضرب المثل را در خاطـر تداعی می کند
که «شرف المکان بالمکین» آری، این مقام و منصب ها برای مرحوم جمعه اولی مایه ارزش و شرافت نبود بلکه او با کاردانی و اخلاص خود به این مناصب ارزش و اعتبار بخشید. یاد خُلق و خوی متین و آسمانی این مسافر، همیشه در قلب ها زنده است و امیدواریم که این آتش الهی هرگز در دل های پاک سرد و خاموش نگردد.
سرانجام این عزیز در تاريخ ۲۵/۴/۱۳۸۵ به جمع یاران شهید خود پیوست و در گلزار شهدای امیدیه با تشییع با شکوه مردم قدردان به خاک سپرده شد. روحش شاد.
خاطره ای به نقل از برادر غلامرضا امیریان
مرحوم حسین جمعه اولی در زمان جنگ، چندین سال مسئول پایگاه مقاومت شهید باکری بودند و مخلصانه فعالیت می نمودند. ایشان با اخلاق متین و پر جاذبه خود، تعداد زیادی از جوانان منطقه علی آباد را جذب پایگاه مقاومت و جبهه نمودند.
مرحوم سید علی مشعلی
در نخستین روز شهریور ماه سال۱۳۵۵ در روستای بحریه از توابع دهستان آسیاب در بيت یکی از سادات جلیل القدر فرزندی به دنیا آمد که نامش را علی گذاشتند. او دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی خود را در همان روستا گذراند و بعد از مدتی همراه با خانواده به علی آباد مهاجرت نمود. تقدیر چنین بود که در کودکی از آغوش پر مهر مادر و در ابتدای جوانی از سايه ي پدر محروم بماند تا در کوره حوادث و مشکلات زندگی آبدیده گردد.
مرحوم سید علی مشعلی در نوجوانی جذب مسجد علی آباد و کتابخانه امام صادق (ع) گردید و از اعضای فعال کتابخانه امام صادق (ع) و پایگاه مقاومت شهید باکری به شمار می رفت. این سید بزرگوار در جهت کمک به محرومان و همشهریان از هیچ تلاشی دریغ نمی نمود و با گذشت و ایثار خود در بین جوانان مسجد الگویی کم نظیر به شمار می رفت. بعد از اتمام تحصیلات و گرفتن دیپلم در رشته علوم انسانی به خاطر علاقه ي شدید به تعلیم و تربیت به عنوان سرباز معلم در روستاهای محروم به خدمت پرداخت و پس از اتمام خدمت در قسمت امور مالی حوزه علمیه مهدیه امیدیه مشغول به کارگردید و همزمان تحصیلات خود را در دانشگاه آزاد اسلامی امیدیه ادامه داد.
شاید دوستانی که در جشن پیوند آسمانیش در تاریخ ۹/۳/۸۱ به او تهنیت می گفتند باور نمی کردند شش ماه دیگر در ماه رمضان و در آستانه ي شب های قدر، در اول آذر ماه سال۸۱ باید در مراسم وداع این عزیز از خداوند برای خود و خانواده و تنها فرزندش طلب صبر نمایند. یاد او به وسعت همه ی خوبی های عالم سبز و جاوید باد.
مرحوم ایمان سعیدی
صبحگاه ۹/۶/۱۳۶۵ با شكوفايي اولين غنچه ي لبخند ايمان قلب خانواده ي سعيدي مملو از سعادت و خوشبختي گرديد. او همراه نامش امنيت و آرامش را به خانه آورد و جاي جاي آن را با عطر حضورش منوّر كرد.
مرحوم ايمان سعيدي دوران كودكي و تحصيلات ابتدايي خود را تا كلاس سوم در روستاي لنگیر از توابع زيدون گذراند و بعد از از مدتي همراه خانواده خود رهسپار اميديه گرديد. او از ابتداي ورود به منطقه با شوقي وصف ناپذير به تحصيل در دبستان آزادگان و مدرسه ي راهنمايي شهيد لهراسب آقاجري پرداخت و از دانش آموزان كوشا و خوش اخلاق به شمار مي رفت و به همين خاطر درخانواده و جمع دوستان مورد توجه بود، هرگاه يكي از دوستانش با مشكل درسي مواجه مي شد به او مراجعه مي كرد و ايمان نوجوان از هيچ كوششي در اين راه دريغ نمي كرد.
راز آفرينش در سال هاي نوجواني ذهن او را به خود مشغول مي كرد، با رويش اولين جوانه هاي سؤال و خود آگاهي در وجودش، به مسجد گام نهاد و براي دست يافتن به پاسخ پرسش هاي خود، از معلمان و كتابخانه كمك مي گرفت، وقتی جواب سؤال هاي خود را يافت، شروع به خواندن نماز و انجام تكاليف شرعي نمود و با عشق و علاقه ي فراوان در نماز جماعت و فعاليت های فرهنگي شركت كرد. او
در سال سوم راهنمايي عضوكتابخانه ي امام صادق (ع) شد و در جلسات، برنامه ها واردوهاي كتابخانه شركت جست.
او انس به كتاب و ميل به دانايي را با صبر و گشاده رويي همراه كرد و به عنوان كتابدار نقش بسزايي در جذب نوجوانان و ترويج فرهنگ كتابخواني داشت.
بيماري و وخامت حالش براي اكثر دوستان غيره منتظره و عجيب بود. او حتّي روي تخت بيمارستان با لبخندي پاك و معصومانه از دوستان ــ که به عیادتش آمده بودند ـ استقبال كرد و در آن حال از كيفيت اداي فرضيه ي نماز خود سؤال مي نمود. اگرچه اين غنچه ي خوشبو در ۲۲/۴/۸۱ به عرش پر كشيد امّا ايمان داریم كه ايمان هميشه در قلب ها زنده است و هرگز نمي ميرد. يادش گرامي و روحش شاد.