شهید علی اکبر امیرخانی

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت مادر عزیزم و برادران و خواهران گرامی‌ام

ضمن عرض سلام، سلامتی شماها را از درگاه خداوند متعال خواهانم. درخواست دارم اگر اخباری از طرف من اکبر بخواهید، الحمدالله سلامتی برقرار است به جز دوری شماها. مادر جان، این نامه را که برای تو مینویسم، شاید آخرین نامه‌ای باشد که برای تو مینویسم و الان من در حال آماده باش برای حمله هستم. آخرین حرف‌های خودم را برای شما میزنم.

مادر جان اگر شهید شدم برای من گریه مکن؛ چون کسی نبود که سر قبر حسین(ع) گریه کند و سعی کنید که همیشه آزاده باشید و زیر بار زور نروید و همیشه حق را بشناسی و به اصغر و تمام اهل خانه سلام من را برسانید و اگر توانستید یک نامه برای من بنویسید و اگر هم زنده بودم، بعد از حمله آن چیزی را که به تو گفتم تمام کنی، حتما یادت نرود و این را به شماها بگویم که خدا همیشه با ماست و هر کار سختی که برایتان پیش آمد خدا را در نظر بگیرید و با استقامت با آن روبرو کنید و انشاالله با پیروزی به پیش شماها باز خواهم گشت و اگر هم شهید شدم که چه بهتر.

دیگر عرضی ندارم و سر شماها را درد نمی‌آورم و به بچه‌ها بگویید که درسشان را بخوانند؛ حتماً اگر حمله نبود، که نامه به دستتان رسید جوابش را بنویسید.

چاکر و سرور خانواده شما

علی اکبر امیرخانی

متن آخرین نامه «علی اکبر» به مادرش نوشت:

مادر جان، این نامه را که برای تو مینویسم شاید آخرین نامه باشد، که برای تو مینویسم و الان من در حال آماده باش برای حمله هستم و آخرین حرف‌های خودم را برای شماها میزنم. مادرجان، اگر شهید شدم برای من گریه نکن؛ چون کسی نبود سر قبر امام حسین(ع) گریه کند و سعی کنید که همیشه آزاده باشید و زیر بار زور نروید و همیشه حق را بشناسید. حتما یادت نرود و این را به شماها بگویم که خدا همیشه با ماست و هر کار سختی که برایتان پیش آمد خدا را در نظر بگیرید و با استقامت با آن روبرو شوید.

اگر شهید شدم که چه بهتر، به بچه‌ها بگویید که درسشان را بخوانند. مدرسه سنگر است. انشالله که همه شماها ادامه دهنده راه امام حسین(ع) و شهیدان صدر اسلام تا شهیدان انقلاب اسلامی ایران باشید و امام امت را همیشه دعا کنید که خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی، خمینی را نگه دار؛ و امید است که کلیه برادران و خواهران مساجد ستاد مقاومت و بسیج و سپاه و نمازهای جمعه و جماعت را محکم نگه دارید و هر چه باشکوه‌تر برگزار کنید.

به گفته شهید، آنقدر در دریای خون شنا می‌کنم تا به ساحل پیروزی برسم.

زندگینامه شهید علی اکبر امیرخانی

در صفات خون ما و تقدیر نوشته‌های ملکوت اعلا نام علی اکبر امیرخانی، جوهره پاک و منظر نظر مشتاقان طریقت سیر الی الله است. وی به فروردین ماه ۱۳۴۵ شمسی در خانواده‌ای مذهبی پا به عرصه حیات نمود. دست خلقت سرنوشتی پاک و قلبی منزه را فراروی علی اکبر امیرخانی مرقوم نمود. آنقدر که شناخت شهید مرهون به اعتقادات راسخش به اسلام و روحانیت است. چرا که از سن ۱۱ سالگی حکمت باری تعالی بر ارشاد و به مجالس و کلاس‌های ایدئولوژی و قرآن رقم خورده بود. عشق وافر او به روحانیت و مساجد او را بر آن داشت که از فعالیت‌های هنری و تظاهرات مردمی اعتراض خود را به رژیم ستم‌شاهی اعلام نماید. اما دست آفرینش اسرار نهفته او را در سیر الی الله بر ملا عام علی اکبر این عشق الهی را به یقین جان باور داشت و در عشق بر افروخته درونی‌اش غریبانه می‌زیست در هر چیز و همه جا طنین عاشقانه غربت را می‌نواخت. تراوش اسرار عشق آلودش و ابزار محبت و وفا به پیر مغان او را به جهاد با منافقین کوردل برانگیخت. ولایت فقیه در راستای استمرار خط انبیا و اوصیا این مضمون علی اکبر را به فراگیری حماسه‌ای بزرگ از حماسه سازان کربلا فراخواند. جان برکفانی که در راه حسین و به نام حسین از حرمت و غربت فرزند رسول الله دفاع نمودند دفاع از ولایت صحنه کارزار حق و باطل قلعه اندیشه‌های شهید علی اکبر را بر ملحدان و منافقان آن زمان محکم و استوار نمود.

فعالیتهای رزمایش در مقاومت بسیج امیدیه و سپس در اهواز خشم و غضب بزدلان منافق را برانگیخت. در چندین نوبت به ضرب و شتم و مجروحیت شهید امیرخانی منتهی گردید. واقعیت حسین غربت حسین بار دیگر بر دلباختگان ولایت و امامت تکرار گشت انبار استکبار جهانی است. این بار استکبار جهانی از طی مزدوران بعثی کربلا های نوین مرسوم صحنه تاریخ نمودند. غافل از اینکه جوانان این مرز و بوم در پی وصال و محبوب عبدی تمامی هم و غم خود را بسیج نموده تا از دروازه جنگ از مظلومیت ولایت دفاع و از عشق حسین سرمست پلکان قربه الی الله را طی نمایند. شهید علی اکبر امیرخانی در آزمایشات میادین نبرد و در عملیات‌های فتح‌المبین، والفجر مقدماتی، شیب نیسان و فتح خرمشهر، به ندای هل من ناصر ینصرنی لبیک گفت. در کردستان توسط دموکرات ها به اسارت دشمن در می‌آید. که به خواست ایزد قهار با امدادهای غیبی از چنگ آنها رهایی می‌یابد. اما اراده خداوند بر آزمایش و امتحان عشق به ولایت رقم می‌خورد. هنوز که هنوز است قدم به قدم مناطق آبادان و مارد و جزیره مینو و پاسگاه زید و کوشکی یادآور دلاوری‌ها و جنگ گذشتگی های آن شهید بزرگوار است.

شهید علی اکبر بعد از گذشت دو ماه و نیم از ازدواج خود در عملیات ویژه خیبر شرکت جست. باری خدایش می‌خواست که حب و ابراز عشق او را به ولایت از خلال این عملیات به ورطه آزمایش بکشاند که در حلقه محاصره دشمن در جزایر مجنون مجروح گشت. او را به بیمارستان اهواز منتقل کردند. سرانجام چون مولایش حسین(ع) بعد از سه روز شجاعانه عاشق آور و غربت گونه در ششم اسفند ماه سال ۱۳۶۲ شمسی به عشق لایزال الهی پیوست و دعوت حق را لبیک گفت.

روحش شاد

زندگینامه دیگری از شهید علی اکبر امیرخانی

در نیمه شب آرام که خیلی از آدم ها در خواب شیرین دنیای خود بودند. کودک دو ساله به ناگاه از خواب می‌پرد و پدر را صدا می‌زند. وقتی پدر را بر بالین خویش می بیند سخن از خوابی بر زبان می آورد که او را چنین آشفته و مضطرب ساخته،

  • بابا من خوابی دیدم؛ یک چیزی خورد به چشم راستم من را با گلوله زدن ببین داره از چشم راستم خون میاد
  • نه بابا چشمت هیچ طوری نیست نگران نباش و گریه نکن

آن شب هر طوری بود علی کوچولو را خانواده اش آرام کردند. اما پس از گذشت سال‌ها حالا علی کوچولوی ما دیگر بزرگ شده و حالا شده علی اکبر ۱۴ ساله که در فعالیت های انقلابی زمان خود همراه دیگر یاران خمینی علیه رژیم طاغوت شرکت دارد. اعم از بخش اعلامیه نوشتن شاهرود دیوارها و شرکت در تظاهرات و راهپیمایی ها تحلیل ره ایران آغاز شد و حال علی اکبر به همراه تشویق پدر و برادر بزرگ خود را برای جبهه های جنگ می شود. بهتر از خاطرات آن روزها را از زبان خانواده شهید بشنویم.

آن زمان ما علی را خیلی کم میدیم و حتی پیش می‌آمد که ما از این خبر نداشتیم یک روز گروه ولی تماس گرفتند و به ما اطلاع دادند به همراه دوست خود برای صرف شام به منزل می آیند ما تدارک شان دیدیم و ایشان آمدن آن شب علی به مادرم گفت که میل دارد با خواهر دوستش که در الیگودرز زندگی می‌کند ازدواج کند پس از آن اوایل آذرماه بود که علی اکبر برای آشنایی و مراسم خواستگاری به الیگودرز مسافرت کردند و ترتیب مراسم عقد و نامزدی داده شد و علی اکبر و همسرشان در آذرماه سال ۱۳۶۲ به عقد یکدیگر درآمدند و قرار شد مراسم ازدواج در عید نوروز همان سال برگزار شود

 شهید علی اکبر امیرخانی چشم و دل از این دنیای فانی و زودگذر بست و روح و روان خود را راهی دیار دوست کرد و به دیار عشق

 علی اکبر در دو سالگی عاشق شدم عاشق چرا که خداوند متعال وعده شهادت به ایشان داد و این که در عملیات خیبر در شهرستان اهواز این طرف علی اسلام میهن و دفاع از شرف و خاک و ایران و آن طرف دشمنان اسلام شرف و انسانیت

 علی اکبر ۱۷ سال بیشتر نداشت وقتی در تاریخ اسفند ماه ۱۳۶۲ تیر داشتن به چشم راستش ثابت کرد و شهد شیرین شهادت را از دست دوست نوشید همه شهدای ما اینگونه بودند

 

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

One thought on “شهید علی اکبر امیرخانی

  • 26/05/2020 at 03:34
    Permalink

    وصالت به معشوق مبارک باد برادر عزیزم. این عکسها و نوشته ها را که دیدم انگار که همین دیروزبود که نه بلکه همین لحظات است که دارند خبر هجرت همیشگی ات را برایمان می آورند برادر جان! و بدین سبب داغمان دوباره تازه گردید .
    با تشکر فراوان از دست اندرکاران این سایت برای تکریم راه ایثار و از جان گذشتگی (هر چند که ایرادات و بهم ریختگی های تایپی زیادی در متون و سطور مطالب مشاهده میشوند ).
    علی ای حال!!
    در اینجا فرصت را غنیمت میشمرم و عرض کنم که یک گله ای هم دارم از دولت ایران و از ستاد کل نیروهای مسلح کشور ایران و آن اینکه طبق شهادت چندین تن از پاسداران درجه دار و یادگاران دوران جنگ وحماسه و همرزمان مرحوم برادرم علی اکبر، بپاس تجلیل از فداکاریها و جانفشانی های متهورانه آن شهید(بنا بر مشاهده عینی خودم و شهادت رزمندگانی دیگر) و بپاس حضور مداوم دوساله اش در جنگ ، پس از شهادت برادرم ، سپاه پادگانی (یا موقعیتی)را بنام شهید علی اکبرامیرخانی در نزدیکی شهر اهواز (احتمالا بین راه اهواز-حمیدیه یا در نزدیکی پلیس راه جدید اهواز به اندیمشک ) نامگذاری نمودند و لیکن پس از پایان جنگ گویا نامگذاری را تغییر دادند. نمی خواهم بعنوان گرفتن امتیازی درخواست کنم که دوباره تابلو نام شهید پرافتخارمان را در محل یاد شده بالا ببرید که همه شهدایمان والامقامند و شایسته تکریم و واقفم باینکه در این راه هرچه گمنامتر آن به و لیکن می خواهم بگویم که نشان دادید که بد امتی بودید زیرا که نام و مرام و مقام سابقونتان و نیکان خود را بفاصله اندک زمانی ضایع کردید وخدا می داند که با زنده ها چه ها که نکردید!!! ……ولا حول و لا قوت الا بالله
    ….و اصبر لان صبرک جمیل…
    برادر شهید-حمزه علی امیرخانی-ازاده جنگ تحمیلی

    Reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *