وصیت نامه شهید منصور خدری
وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ
اگر در راه خدا بمیرید یا کشته شوید، (غم مدارید) که به رحمت ایزدی پیوسته و به سوی خدا محشور خواهید شد.
به نام خدایی که جز به فزونی بخشش او امیدوار نیستم و جزء عدل او بیم ندارم و جز یکتائیاش اعتماد ندارم و جز برشته توحید او چنگ نمیزنم. وصیتنامه خود را آغاز میکنم.
من قصدم از رفتن به جبهه این است که دِین خود را ادا کنم و در راه خدا شمشیر بزنم و از ناموسم و وطنم دفاع کنم و برای رضای خدا باشد. مادرم من قصد ناراحت کردن تو را ندارم؛ و طاقت گریه روی نماز تو را ندارم و تو ای پدرم، نمیخواهم ناظر ناراحتی تو باشم؛ ولی چه کنم. وظیفهام در برابر خدا این است، که به جبهه بروم و در مقابل کافران بایستم. و از شما والدین میخواهم که وقتی شهید شدم برای من گریه نکنید. زیرا دشمن، شاد میشود.
پدر و مادر عزیزم، دو کبوتر زیبای من! که از من، مثل فرشته پرستاری کرده و بزرگم کردهاید، خیلی ممنونم و مادرم امیدوارم شیرت را حلالم کنی.
پدر و مادرم، شما در آن زمان قیامت، در برابر علی و زهرا، رو سفید خواهید بود. زیرا، فرزندتان در راه خدا شهید شده. مادرم و پدرم من بنده خدا هستم و فرزند شما، بنابراین باید برای خدا بیشتر ارزش قائل شوم و تنها ارزشی که برای الله میدانم، این است که در راه خدا کشته شوم.
سخنی دارم برای مسلمانان و دوستان خوبم که، از نفس بپرهیزید و از تکبر دوری کنید. که امام صادق(ع) میفرماید:
قال الصادق(ع): الکبران تغمض الناس و تف الحق.
تکبر این است که مردم را خوار شماری و حق را سبک شماری (در برابر حق سفاهت کنی) سخنی دارم با خواهران حزبالله، که حجاب خود را هر چه بیشتر حفظ کنید و به مساجد بروید و نماز جمعه را پر کنید. خواهرانم با حجاب خود خون من و دیگر شهیدان را گرامی بدارید. سلام من و تمامی رزمندگان راه خدا بر تو ای پیر جماران؛ درود بر شهیدان. مردم شهید پرور ایران. بریزید خونها را، زیرا انقلاب خدایی به خون شهیدان بستگی دارد.
من وصیتنامه خویش را در پادگان قدس آغاجاری مینویسم. سلامم را به تمامی دوستان و آشنایان میرسانم
والسلام
از آشنایان میخواهم برایم پیراهن سیاه نپوشند.
منصور خدری
۱۱/۴/۱۳۶۱ – صبح
زندگینامه شهید منصور خدری
منصور خدری فرزند حسین در سال ۱۳۴۶ در خانواده کارگری مذهبی در شهر امیدیه دیده به جهان گشود. وی با تلاش در امر تحصیل دوره ابتدایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره راهنمایی گردید. او با فعالیت در مسائل مذهبی و با حضور در برنامههای فرهنگی و اجتماعی کوشش فراوان داشت. وی فردی خوش اخلاق و مهربان و با ظاهری ساده و آراسته در بین اقوام و دوستان مورد احترام بود. در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه و بسیج وارد این عرصه گردید. با شروع جنگ تحمیلی مدرسه را رها کرده و با عشق و علاقه فراوان راهی مناطق نبرد گردید و با دشمنان این مرز و بوم به نبرد پرداخت. او به عنوان بسیجی از طرف سپاه آغاجاری به منطقه اعزام شد.
سرانجام در تاریخ ۲۳/۴/۱۳۶۱ در عملیات رمضان، در منطقه کوشک، بر اثر گلوله باران منطقه دعوت حق را لبیک گفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مرقد این شهید بزرگوار در قطعه شهدای شهرستان امیدیه میباشد.
روحش شاد و یادش گرامی باد