زندگینامه بسیجی شهید ابراهیم بهمنی
با شهید زندگی یا کار کردن در کنار او سعادتی است که همواره خاطرات و نکتههایی ارزنده به جا میگذارد که این نکتهها خود مانند ثمره میوه درختی است که همیشگی و جاودان است؛ از جمله این شهدا بسیجی شهید ابراهیم بهمنی است که در سال ۱۳۴۶ شمسی در شهرستان امیدیه در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود و ابراهیم از خلق و خوی ساده و ظاهری شاداب و بشاش برخوردار بود. صمیمیت و نجابت او در بین دوستان زبانزد خاص و عام بود در سن نوجوانی پای به جبهههای حق علیه باطل یعنی دانشگاه عشق و ایثار و شجاعت و شهادت گذاشت. شهید ابراهیم در اوایل حضور در جبهه به دلیل سن کمی که داشت مسئولین با اعزام ایشان به جبهه موافقت نمیکردند ولی او با عشقی که به امام و حضور در جبهه برای ادای تکلیف داشت از پا نمینشست. و بارها با گروه اعزام به جبهه ثبت نام میکرد ولی با دیدن سن او با ایشان مخالفت میکردند. در نهایت با پافشاری بسیار و بیان این که آیا من نمی توانم ساقی و یا پیک باشم توانست رضایت مسئولین را جلب کرده به عنوان پیک وارد جبهه شود؛ که دیگر از آن موقع جبهه مونس و انیس او شد هیچ چیز نمیتوانست بین او و جبهه جدایی بیاندازد و در تمام مدت جنگ تحمیلی به جرأت میتوان گفت که ایشان ۸۰% عمر خویش را در جبههها بودند و زمان کوتاهی را صرف سر زدن به اعضای خانواده میکردند بهتر است خصوصیات ایشان را بیشتر از زبان دوستانش بشنویم.
جزیره مجنون
مرداد ماه سال ۱۳۶۶ شهید ابراهیم بهمنی مسئول دیدهبانی گردان مستقل ادوات ذوالفقار بودند که وظایف مهمی به عهده ایشان بود؛ از قبیل مدیریت آتش توپخانه های مستقر در جزیره مجنون و به دلیل مزاحمتی که گردان ادوات با دیدهبانی دقیق برای نیروهای عراقی مستقر در جزیره به وجود آورده بود، اکیپی از زبدهترین نیروهای عراقی که شامل یک گردان تانک و یک فرمانده بسیار ماهر مأمور مقابله با دکلهای دیده بانی مستقر در آنجا شده بودند. به طوری که شهید بهمنی فرمانده ماهر عراقی را از پشت دوربین کاملاً شناسایی کرده بود.
در یکی از همین روزها که اکیپ عراقی مشغول مقابله با آتش دقیق بچهها بودند، شهید ابراهیم از پشت بیسیم اعلام نمود فرمانده عراقی وارد خط مقدم شد. او با اشاره دکل شهید بهمنی را نشان میدهد د و خود فرمانده عراقی سوار بر تانک دکل را نشانهگیری میکند، چرا که با مزاحمتهایی که ادوات تحت امر شهید به وجود آورده بودند مجبور به عقبنشینی شده بودند که پس از این شهید نیروهای تحت امر خود را به پایین دکل فرستادند و بعد از دقایقی نبرد خود ایشان در هنگام پایین آمدن از دکل و زمانی که ایشان کاملا از دکل پایین آمده بودند، دکل ۵۰ متری توسط تانکهای عراقی مورد هدف قرار گرفت که اگر این پایین آمدن ثانیهای دیرتر بود، در همان جا به شهادت میرسید؛ ولی هنوز جبهه از دیدن او سیراب نشده بود و شهادت را در جای دیگر به او داده بودند.
جزیره مجنون
مردادماه سال ۱۳۶۶
محمّد حقپرست
و راهش پر رهرو باد
خلاقیت و ابتکار
در اردیبهشت سال ۶۷ گردان تخریب لشکر ۷ ولیعصر عجل الله به منطقه عمومی آبادان مامور گردید. پس از استقرار در آبادان بلافاصله از طرف قرارگاه تخریب مأموریت داده شد تا در جزیره مینو مشغول بکار شوند. به این ترتیب که نهر ورودی به جزیره مینو باید توسط گردان و به وسیله مین مسدود گردد، زیرا نیروهای عراقی از طریق این نهر وارد جزیره مینو میشدند و این منطقه را ناامن میکنند این بود که توسط فرماندهی گردان برادر حمید درویشی، مأموریت به گروه ویژه که شامل دو دسته یکی دسته تخریب و غواص و دوّمی دسته تامین اعلام گردید. یادآور می شود مسئول دسته ویژه تخریب شهید ابراهیم بهمنی و دسته تامین برادر حسینعلی بیاتی بودند و بارها نهر مذکور شناسایی شد و امکان انجام این کار با شرایط حساس منطقه امکان پذیر نبود. زیرا در چنین شرایطی می بایست عرض نهر پایهکوبی شود، سپس روی پایهها مین کارگزاری گردد و سپس با سیم تله دهانه نهر مسدود گردد.
خلاصه مطلب پس از روزها و شبها کار بیوقفه چنین کاری انجام نشد، تا اینکه شهید بهمنی با ترکیب دو مین و تغییر در ساختار آن ها به شکل زیبا و مبتکرانه از بیرون نهر به شکلی نوین این کار را انجام داد و به این صورت که با استفاده از ماسوره مین۴٫۳ PRB و مینM18 و کشیدن سیمهای تله توانست این کار را سخت و دشوار را سهل و آسان سازد
آبادان-جزیره مینو
اردیبهشت ۱۳۶۷
علیرضا جوکار
یادش گرامی باد
هوش و ذکاوت
شهید ابراهیم بهمنی یکی از یاران باوفای امام بود؛ که در کمال صداقت و بلندی روح پر فتوحش با توجه به مسئولیتهای فراوانی که به ایشان واگذار شد، اخلاص و سادگی، اطاعت از فرمان مافوق میکرد به گونهای که در قلب تک تک همکاران جایگاه ویژهای داشت. اینجانب به عنوان همکاری در رده بالاتر خاطرات بسیاری از ایشان دارم که به اختصار به یکی از موارد فنی ایشان اشارهای کوتاه میکنم.
از آنجایی که ایشان از هوش و استعداد فوق العاده برخوردار بودند، طی اشکال فنی که برای یکی از توربین های سولارسنتار مدلT-4002 مربوط به یکی از کارخانههای ایستگاه تقویت فشار گاز اهواز اتفاق افتاده بود و مدیریت کمیته کارشناسی جهت اشکال پیش آمده تشکیل داده بود، ایشان با انجام مطالعات اولیه در مدت زمان بسیار کوتاه علت را شناسایی و اعلام نظریه فنی نمودند، که همان مورد در کمیته فوق بررسی و تایید گردید. عملکرد فنی ایشان هرچند عمر کوتاهی داشت اما نشان داد که می تواند در آینده یکی از کارشناسان فنی رشته مکانیک به شمار آید؛ اما سرنوشت ایشان مقامی بالاتر به نام شهادت بود. روحت شاد همکار عزیز
امین محمدی (مسئول تعمیرات توربین کارگاه مرکزی آغاجاری)
۸/۴/۷۸
ارزش های شهید
محمد بهمئی
شهید ابراهیم با گذراندن دوره آموزشگاه وارد شرکت نفت شد و با شروع شدن جنگ تحمیلی کار را رها کرده و عازم جبهههای حق علیه باطل شد و بعد از اتمام دفاع مقدس مجدداً به کار در شرکت مشغول شد و این سعادتی بود که نصیب ما گشت تا با او چند سالی همکار باشیم. در این مدت کم خاطراتی از عزیز بر جای مانده است که هم اکنون به عنوان سرمشقی است که انسان با عمل کردن به آنها به سعادت واقعی خواهد رسید؛ از جمله برای نماز خواندن شهید ابراهیم تاکید زیادی داشت، که نماز اول وقت خوانده شود و وقتی صدای اذان به گوش میرسید از اولین کسانی بود که برای اقامه نماز آماده میشد.
امر به معروف و نهی از منکر را مرتباً گوشزد کرده و خود نیز به آن عمل میکرد مخصوصاً بدحجابی و الگوگرفتن جوانان از غربیها را یک ضد ارزش (منکر) میدانست و عقیده داشت که اینها پا روی خون شهدای والامقام میگذارند و ایشان بعد از چند بار تذکر دادن، شدیداً برخورد جدی میکردند.
در زمینه مراسم مذهبی خصوصاً عزاداری سالار شهیدان یکی از کسانی بود که قبل از دیگران حاضر میشد و عقیده بر گرم نگهداشتن این مراسمات داشت یکی دیگر از خصوصیات که به صورت خاطره در ذهنها نقش بسته است عشق به امام خمینی رحمة الله و بعد از امام عشق به مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای بود که ولایتپذیری آن شهید را نشان میداد
روحش شاد
سید خلیل حسینی از همرزمان شهید
۱۷ سال می گذرد اما انگار همین دیروز بود تبسمهای او، چهره شاد و دوست داشتنی او، هرگز از اذهان ما دور نماند. واقعا ابراهیم شایستهی این است که به بهترین شکل از او یاد شود و زیباترین کلمات در وصف او به کار رود و در خانوادهای رشد یافته بود که همگی مومن و بامحبت بودند، لذا او نیز محبت خاصی نسبت به دوستان داشت.
قبل از عملیات بدر، بهمن ۱۳۶۳، در منطقه کرخه بچههای امیدیه-آقاجری، ماهشهر-اهواز همه چادرهای جداگانهای داشتند. این یک موضوع طبیعی است که در جبهه یا در هر جای دیگری که باشد، معمولاً افراد همشهری دور هم جمع میشوند و دوست دارند حتی الامکان پیش هم باشند. ولی در جبهه؛ ابراهیم جای خاصی نداشت او پیش همه و برای همه بود؛ همه میگفتند ابراهیم پیش ماست! گویا او در دلها جا داشت. جذبه خاصی داشت؛ او یک چهرهی صمیمی و دوست داشتنی بود. کسی که رفتار محبت آمیز داشته باشد زندگی و یادش سرتاسر خاطره میشود زیرا حتی اگر یک بار هم دیداری با کسی داشته باشد برای آن فرد خاطره است. بنابراین ذکر خاطره خاصی از ابراهیم شاید دشوار باشد چرا که اسم و رفتار و چهره او و سخنان او برای همه ماندنی شد.
همیشه آخرین دیدار برای انسان به یادگار میماند ابراهیم یک روز غروب پیش من آمد و گفت قرار است فردا به لبنان اعزام شود. من که دوست نداشتم از او دور باشم خیلی برایم سخت بود و با یک مهر و محبت خاصی به عنوان آخرین دیدار با هم خداحافظی کردیم. این خداحافظی و صحبتهایی که از دختر تازه متولد شدهاش برایم نقل میکرد، همه در ذهن و قلب من به یادگار ماند.
ابراهیم دوستی بود که او را از صمیم قلب دوست داشتم. حضور یا عدم حضورش در بین بچهها، از محبت او در دل دوستان کم نمیکرد، مطمئناً هر کس که او را میشناخت و خاطرههای شیرین او را به یاد میآورد. زیرا که صمیمیت و صداقت و محبت در کار از ویژگیهای بارز او بود.
روحش شاد و یادش گرامیباد