وصیت پاسدار شهید حسین داوودی
بسم الله الرحمن الرحیم
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِی خَرَابِهَا أُولَئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوهَا إِلا خَائِفِینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ
وکیست ستمکار تر از آنکه از ذکر نام خدا در مساجد منع کند و در خرابی آن اهتمام و کوشش نماید؟ چنین گروه در مساجد مسلمین در نیاید جز آنان که بر خود( از اعمال زشت[…]) ترسان باشد این گروه را در دنیا ذلت و خواری نصیب است و در آخرت عذابی بزرگ.
اینجانب حسین داوودی پسر []داوودی؛ محل تولد آغاجاری محل صدور […] بهبهان. من وصیت میکنم که وقتی که شهید شدم، مرا پیش قبر برادری بزرگم خاک کنید و من همیشه آرزو میکنم که به جبهه بروم. ای برادران شما با جبهه رفتن نیست که کارهی در راه خدا کرد، بلکه در پشت جبهه هم میتوان فعالیت کرد.
خدایا من چندتا آرزو دارم! یکی دیگر از آرزوهایم این است که هرچه زودتر مهدی ظهور کند تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دارد و من وصیت میکنم که مادرم در موقعی که شهید شدم در عزاداری من گریه نکند و شاد باشند؛ برای این که در راه خدا شهید شدهام و همینطور پدرم و برادرانم و خواهرم و برادر کوچکم را میبوسم.
ای مادر عزیزم و همچنین پدر عزیزم، سعی کنید همینطور که مرا اینطور بار آوردهاید، برادران دیگر مرا سرزنش نکنید و هیچ نگران من نباشید؛ من که از عباس سلیمان زاده و مختاری و بلادی و آور و مکوندیفر و دیگر برادران شهیدمان، بیشتر نیستم.
دعا کنید که مهدی هرچند زودتر ظهور کند؛ و پیام من برای برادران ما این است که، نگذارید این مخالفینخان انقلاب ما را به هم زند؛ آنها را سرکوب کنید و همچنین گروهکهای دیگر.
دوستدار شما و همچنین خدمتگزار شما
حسین داوودی
زندگینامه شهید حسین داوودی
شهید حسین داوودی از تاریخ ۱۵/۴/۴۳ از لطف ایزد متعال دیده به جهان گشود و در دوران کودکی همچون اکثر همشهریان زندگی پررنج و مشقتی داشت. از آنجا که پدر شغل قصابی داشت اکثر روزها صبح زود به اتفاق پدرش به دکان میرفت تا از کار و زحمت پدرش بکاهد.
شهید حسین داوودی در سال دوم دبیرستان بود که به دوره بسیج جهت فراگیری آموزشهای رزمیآعزام شد و سپس به خدمت بسیج مستضعفین درآمد، تا آرمانش را که همان نجات مستضعفین عالم به رهبری امام عزیز بود، به اثبات رساند.
وی با سن کمیکه داشت نسبتا آگاهی خوبی از مسائل و جریانات جامعه داشت. به امام و روحانیت مبارز و اصیل عشق میورزید به واسطه روح بزرگ و با گذشتی که داشت از خطاهای دیگران و تقصیراتشان نسبت به خود به آسانی گذشت.
اخلاقش درخانه نمونه بود. آرزو داشت که به جبهه برود تا از خوبیهای شهدای به خون خفته در مقابل هجوم بعثیان دفاع نماید اما عمر کوتاهش به وی مجال برآورده شدن این آرزو را نداد.
و همچنین در مورد مطالعه کتب مختلف علاقه زیادی از خود نشان میداد، قرآن و نماز را با توجه هر چه بیشتر میخواند. اعتقاد و ایمان راسخش به انقلاب و جمهوری اسلامی باعث شده بود که دامنه خدمت به محرومین و مستضعفین و مردمیکه انقلاب را با جان و دل حمایت میکردند، بیشتر و بیشتر میشد و به همین سبب بود که چندین بار افراد فریب خورده گروههای منافقین و محارب با خدا، میخواستند که خانه ایشان را آتش بزنند. ولی این تهدیدات او را از راه و هدف مقدسی که پیش رو داشت باز نمیگرداند.
سرانجام در یکی از روزهای گرم ماه مبارک بر اثر شلیک گلوله اسلحهاش، تیر به سرش اصابت میکند. حسین به درجه رفیع شهادت میرسد. حسین در حالی که بیش از از ۱۶ بهار از عمرش نگذشته بود، نشکفته پرپر شد و عاشقانه به سوی محبوب خویش شتافت تا رسالت سنگین پاسداری از نهضت حسینی و انقلاب اسلامی را به دیگر برادرانش واگذار نماید. حسین از میان ما رفت خاطره اخلاص و فداکاریاش هرگز از یادها و دلهای برادرانش بیرون نخواهد رفت.
روحش شاد یادش گرامی و راهش پر رهرو باد