خاطره از علیرضا بهمئی نام پدر محمد
شهید بهمئی در شهرستان امیدیه فعالیتهای زیادی داشت و در زمان جنگ کمکهای بسیاری به مردم امیدیه میرساند. مادر وی تعریف میکند، که هنگامی که برای شهید بهمئی پیراهن و کفش نو میخریدند او آنها را تن نمیکرد. و میگفت کسانی هستند که در فقر به سر میبرند، من نمیتوانم پیراهن و کفش نو به تن کنم. روزی یکی از خانمهای شهر پس از شهادت وی به منزل آن شهید آمده بود و گریه و زاری میکرد و میگفت جان ما به جان شهید بهمنی وصل است و آن شهید بزرگوار همیشه پشتوانه ما و مردم امیدیه بوده است و در خرمنها برای ما غذا و یخ میآورد و ما را تنها نمیگذاشت و شهید شدن آن بزرگوار برای آنها خیلی دردناک بود و گویا باور نمیکردند که شهید شده است.