زندگی نامه پاسدار شهید غلامعلی مرادی
شهید غلامعلی مرادی در مهرماه سال ۱۳۴۴ در شهر اهواز در خانواده زحمتکش از طبقهای مستضعف اجتماع متولد شد. در سن ۹ سالگی پدرش فوت کرد و پس از آن تحت سرپرستی مادر و برادرش به ادامه تحصیل ابتدایی پرداخت و در این زمان، کم کم شرارههای اسلام در وجودش شعلهور میشد. پس از طی دوران ابتدایی به دوره راهنمایی راه یافت و در این زمان با آغاز انقلاب اسلامی امت مستضعف ایران و با شرکت در راهپیماییها و پخش اعلامیهها و نوار و سخنرانیهای امام در گامی استوار در راه انقلاب اسلامی ایران برداشت.
در این زمان او نوجوان ۱۳ ساله در ظاهر خاموش و ساکت، ولی در درون چون دریای متلاطم و پر خروش که تمام حواسش متوجه انقلاب بود. پس از پیروزی انقلاب با فرمان امام در صف جوانان بسیج درآمد و موفق شد در این نهاد فعالیت خود را آغاز نماید و در مدت دو سال با وجود فعالیت فراوانی که در بسیج داشت باز هم ناراحت بود و میگفت، من کاری برای این انقلاب نکردهام و در برابر خون شهدا خدمت من بسیار ناچیز است. همیشه آرزویش الله و رسیدن به الله بود و با شروع جنگ تحمیلی اندوه بسیار بر دلش نشست و در این راه به آموزش اسلحه پرداخت. بارها برای رفتن به جبهه مراجعه نمود، ولی به علت سن کم جواب رد میشنید و از این موضوع بسیار ناراحت و غمگین میشد و آرزوی زیادی برای رفتن به جبهه و پیوستن به مبارزه حق علیه باطل در دل خود میپروراند.
شهید غلامعلی همیشه خانواده اش را به شرکت و پیوستن به مبارزه حق علیه باطل در دل خود میپروراند. شهید غلامعلی همیشه خانوادهاش را به شرکت در راهپیماییها، پر کردن مساجد، اطاعت از امام، پیروی از روحانیت مبارز و صراط مستقیم که همان راه امام است تشویق مینمود و گفت، هدف الله است و دنیا هیچ ارزش و بهایی ندارد.
این سخنان امام همیشه در گوشش طنین انداز بود، که رهبر ما آن طفل ۱۲ ساله است، که به خود نارنجک میبندد و با آن قلب کوچکش که صدها بار از زبان و قلب ما ارزشش بیشتر است، خود را به زیر تانک انداخت و با تکیه به این کلام به شهر آغاجاری آمد و موفق شد در واحد بسیج سپاه پاسداران این منطقه ثبت نام نماید و پس از طی یک دوره فشرده به جبهه اعزام شود. شهید غلامعلی مرادی به قرآن علاقه بسیار داشت. و این کتاب آسمانی را با اشتیاق فراوان میخواند و از صوت قرآن لذت میبرد و هرکجا آوائی از قرآن میشنید میایستاد و سراپا گوش میشد و آوای قرآن را به گوش جان میشنید. او در انجام عبادت بسیار کوشا بود و نماز شب بر پا مینمود و در نماز سجدههای طولانی مینمود و میگفت، خدا سجدههای طولانی را دوست دارد و برای آنها اجرا پاداشی فراوان قائل است. رفتار وی با دوستان بسیار مودبانه بود و میگفت، نباید با صدای بلند با کسی صحبت کرد و برای نزدیکان، خصوصا خانواده خود احترام فراوانی قائل میشد.
جوانی بود با یک دنیا عشق و ایمان به الله که عاقبت در راه معبود شربت شهادت نوشید و در سن ۱۶ سالگی، در تاریخ ۱۳۶۰/۰۹/۰۸، در عملیات آزادسازی بستان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه گردن، در صف عاشقان الله رهسپار درگاهش گردید.
روانش شاد و یادش گرامی باد