از زبان خواهران شهید و مادر شهید صادقی
مبارزات شهید
برادرم در زمان انقلاب بچه کوچکی بود تقریبا ۱۲ سالش بود و به دلیل اینکه مردم منطقه آگاهیشان کم بود. شهید محمد علی در تظاهرات شرکت میجست. بعد از پیروزی انقلاب در کمیتهها انقلابی شروع میکرد و پس از آن به بسیج رفت و در زمانی که به بسیج میرفت درس نیز میخواند و به فعال انجمن اسلامی مدرسه خودشان بود و از طرف انجمن اسلامی مدارس شهید با عدهای از دوستانش در فروردین ۱۳۶۰ به دیدار امام رفتند و بعد از ۸ روز ملاقات به امام و آقای قرائتی و منتظری به میانکوه برگشت و بیشتر فعالیتهایش در رابطه با سپاه و بسیج و جنگ بود. در خرداد ماه سال ۱۳۶۰ به جبهه آبادان ماهشهر رفت و دو روز از ماه رمضان گذشته بود که از جبهه حق علیه باطل آمد. به دلیل اینکه خانواده ایشان اصرار داشتند که در درس بخواند کمتر به جبهه میرود و شهید میخواست در حمله فتح المبین شرکت کند. ولی به دلیل اینکه آنها را در جبهه شرکت ندادند او نیز منصرف شد و به خانه آمد. وقتی دلیلش را پرسیدند گفت چون در خط مقدم جبهه نرفتم به همین دلیل برگشتم کسی که مخالف امام و خط بود حالت پرخاش داشت و نمیگذاشت کسی توهینی به امام و روحانیت کند. سرانجام در بهار ۱۳۶۱ فروردین در حمله بیتالمقدس در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۱ پس از رشادتها به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
چکیدهای از سوابق مبارزاتی شهید
در زمان انقلاب با وجودی که خیلی کوچک بود ولی همیشه در راهپیماییها و تظاهرات ضد رژیم شرکت میکرده و در ضمن در زمان جنگ تحمیلی همیشه و همهجا تلاش میکرد که به جبهه اعزام شود. ولی چون سن وی کم بود جا داده نمیشد تا بالاخره در جبهه آبادان مدت یک ماه بود در سال ۶۰ و بعد دوباره دیگر در جبهه خرمشهر و بار سوم در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۱ به شهادت رسید.
خصوصیات اخلاقی شهید
فعال و زرنگ بود و درسخوان، خیلی شوخ بود و با رفتارش همیشه اهل خانه را شاد میکرد. به کارهای […] بسیار علاقهمند بود و سعی میکرد همیشه رضایت مادر را جلب کند و او را خوشحال کند.
مختصری از گذشته شهید
پدر شهید روستازاده در ابتدا به خدمت شرکت نفت مسجد سلیمان در آمد و آغاز زندگیاش در شرکت نفت در چادرهایی به جای مسکن که از طریق شرکت نفت قراردادن زندگی میکرد.
آخرین دیدار و خاطره و توصیه شهید
این دیدار زمانی بود که او در عملیات بیت المقدس در حمله اول شرکت داشت. خانواده خیلی ناراحت بودیم و دیدیم که با سفارشات بسیار زیاد […] یک شب روز ۱۲/۲/۱۳۶۱ به خانه آمد. مادرم را که دید گفت […] من آرزوی شهادت دارم. آن شما میگویید در دل حمله بیایم خانه که شما […]. خلاصه فردایش باز دوباره به جبهه رفته. هفته بعد از آن در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۱ شهید شدند. به خواهرش توصیه میکرد که جای خود را مثل همیشه حفظ کنیم و به ما میگفت […] هم مثل بعضی از خانوادهها در انقلاب برگردید هر طور هم بشود تا امام را داریم […] نداشته باشیم بعد هم میگفت که خوشحالم زود متوجه اسلام شدم خوشحالم که […]هر اتفاقی به خودم آمدم و به ندای هل من ناصر حسینی را لبیک گفتهام.
روحیه شهید پس از اعزام به جبهه و حملاتی که در آنها شرکت داشته است
بسیار خوشحال بود و هر وقت میرفت به جبهه به زور به خانه میآمد و وقتی به خانه میآمد. مصر بود که دوباره برگردد. ولی میگه با وجودی که جای ما سخت است و اگر حالت […] اما برای من مثل بهشت است و همیشه پشیمان بود که چرا قبلا نیامده بود. و یکسال از جنگ را عاتل و باطل را گذرانده و میگفت اگر میدانستند جبهه این شور و حال را داشت از همان روز اول میآمدم. در دو حمله شرکت داشت که در حمله فتح المبین در پشت خط بودند در عملیات بیتالمقدس شهید شد نیز شرکت داشت.