وصیت نامه شهید مغامس راشدی
با سلام و درود به حضور امام عصر(عج) و نائب بر حقش امام خمینی و خانوادههای شهدا و معلولین جنگ تحمیلی و رزمندگانی که جان خود را برای احیای دین خدا در طبق اخلاص گذاشته و با خون خود این مکتب خدایی جهانی اسلام را آبیاری میکنند.
وصیتی که باید در مورد آن زیاد صحبت کنم، این است که قدر این انقلاب را بدانید. چرا، چون روی این مورد تمام رزمندگان اسلام سفارشاتی کردهاند. بدلیل اینکه اهمیت انقلاب را فهمیدهاند و میدانند که چه ارزش عظیمی را در بردارد. بنابراین هر چیزی که دارای این چنین ابعاد معنوی میباشد، حتماً دشمنانی هم در مقابل دارد. دشمنانی همچون آمریکا و شوروی؛ دو ابرقدرتی که سالیان درازی است که ملتهای مظلوم جهان را و […] مؤمن به خدا را به خاک و خون کشیده است. لذا وقتی این دو جانی، خطر این انقلاب الهی را به رهبری امام در وجود خود حس کردهاند، بیدرنگ در پی این هستند، که جلوی این انقلاب را بگیرند. لذا این خود برای ما یک مسئله بسیار روشن است، که انقلاب ما صد درصد در خط ولایت فقیه است. چرا، چون دشمن در این مدت تمام توان سیاسی و نظامی خود را به کار برده، ولی از آنجایی که خدا با ماست، موفق نشده و نخواهد شد. نکته مهم این است که چرا باید دشمنان اسلام، اهمیت انقلاب اسلامی را بدانند؛ ولی در همین کشور خودمان، افرادی باشند که هنوز به اهمیت و عمق انقلاب پی نبرده باشند. که این خود جای تاسف است. چرا باید دشمنان اسلام زودتر از ما، آن چیزی که ما داریم جانمان را برایش فدا میکنیم، بشناسد و ما هنوز ندانسته باشیم که هدف انقلاب چیست. دشمن هم از این ندانمکاریها استفاده خود را میکند. کما اینکه در این مدت کوتاه از این افراد خود فروخته، وطنفروش استفادههایی کرده. چرا باید بعضیها وطنفروش باشند. آیا وطنفروشی خوب است؟ خدا لعنت کند آنهایی که به این انقلاب و به این مردم و به این مکتب و به این رهبر خیانت میکنند و کردهاند.
ای مردم، قدر این انقلاب را و این امام را بدانید با جان و دل وفادار به آن باشید تا خداوند از شما راضی شود.
و اما با برادران روستائیم، برادرانی را که در یک روستا زندگی میکردیم و این چند سال عمرم با آنها بودم. برادران عزیز، چه باعث شد که ما از هم جدا شویم؟ آیا با هم عداوت داشتیم؟ اختلاف شخصی با هم داشتیم؟ نه؛ به خدا اصلا اینها نبوده. پس چه چیزی باعث شد که ما از هم سوا شویم؟ جنگ. جنگی که باعث شد هزاران شهید گلگون کفن در بر داشته باشد. پس بنابراین برادران عزیزم، به خود آیید. به اطراف بنگرید، ببینید شهیدانی چون عبدالباری و مفقودینی چون منصور و معلولینی چون انوشهها و هزاران نمونه آنها.
سر کوچه نشستن و شوخیهای بی مورد کردن و گوش دادن به صحبتهای افراد فاسد تاکی؟ تاکی باید به صحبتهای این افراد فاسق، که از صبح تا عصر جز در فکر پایمال کردن خون شهیدان به فکر چیز دیگری نیستند گوش داد؟ برادران عزیزم، به خود آئید. به خدا مسئولید که دفاع از خون شهیدان کنید. هر عزتی که دارید از خون شهیدان است. خیال نکنید که با نشستن توی خانههایتان مدعی آن هستید، که انقلاب را حفظ کردهاید. این انقلاب، در گرو خون شهیدان است؛ نه در گرو مدعیانی که توی سوراخ موش خزیدهاند و از صبح تا شام جز نقزدن چیز دیگری ندارند. این افراد از منافقین صدر اسلام بدترند.
من از برادران عزیزم میخواهم که گوش به این حرفهای پوچ و بیمعنی ندهند. چرا این انسانهای خودخواه و مغرور، حاضرند همه چیز خود را به باد بدهند تا صباحی به ریاست ظالمانه خود در این دنیا برسند. در یکی از جنگهای صدر اسلام که ابوجهل در آن به درک واصل شد. روایت شده که موقعی که میخواستند سر ابوجهل را از تنش جدا کنند، ابوجهل تقاضایی کرد و آن این بود که گفت، سرم را از سینهام جدا کنید! و علت را پرسیدند، جواب گفت، میخواهم موقعی که سرها را بر روی نیزه گذاشتید، سرم از بقیه بالاتر باشد! که مسلمانها از آن وحشت کنند. واقعا که این ابوجهلهای زمان ما روی آن ابوجهلها را سفید کردهاند.
اما در خاتمه میخواهم این را بگویم که ای برادران عزیزم که اگر در دنیا وجود من برای شما بی ارزش بود، امیدوارم که بعد از من، جسد من برای شما ارزشی داشته باشد و با آن به قله سعادت برسید. برادرانم خیلی از گفتهها در دلم مانده که بنویسم اما دیگر وقتی بیش نمانده، از همه شما حلالیت میطلبم.
خداحافظ
مغامس راشدی
۲۲/۱۱/۱۳۶۴