وصیت نامه پاسدار شهید منوچهر بهمئی
أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ
آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند، ما به خدا ایمان آوردهایم رهایشان کنند و دیگر هیچ امتحانشان نکنند.
آیه ۲، سوره عنکبوت
اینجانب از دور، دست و بازوی قدرتمند شما را که دست خداوند بالای دست آن است میبوسم و به این بوسه افتخار میکنم. (امام خمینی)
اینجانب منوچهر طاهر بهمئی فرزند یدالله متولد ۱۳۴۰ عضو بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاجاری؛ من زبان راهنما و گویا و قامت استوار امام، که نشاندهنده قامتی استوار و زبانش، نجات دهنده مستضعفین به جهان و سرکوب کننده ابرقدرتان و معرفی اسلام که تمام اهداف الهی در آن نهان است میبوسم و به این بوسه و این رهبر افتخار میکنم.
برادران و خواهران سلام
مادرم، اگر کوهها بلرزند، تو از جای تکان مخو و پا برجا باش. تو ای مادرم، که مرا از ۱۲ سالگی که پدرمان را از دست دادیم، به جایی رساندی؛ مانند یک شیر زن مسلمان. اگر فرزندت را از دست دادی، پا برجا بمان، محکم و استوار، سرت را بالا نگهدار. حتی اگر تو تنها بمانی مقاوم و صبور باش. که میدانم هستی و زیر زور و ظلم ستمگران نرو و در صورت شهادت دیگر برادرانم نیز زانوانت خم نشود. چنین این نذری میباشد، که تو در راه خدا دادی و به این قربانی و نذر که با دیگر قربانیها فرق بسیاری دارد، افتخار کن و بدان که اگر من شهید شدم و در راه خداوند دار فانی را ودا کردم، به میل خود رفتم. چون اسلام را در خطر دیدم و بدان این را، که تو مانند ابراهیم، که برای امتحان، خدا از [او] قربانی میخواست و پسر خویش را میخواست قربانی کند، هستی و به این امت شهید پرور اعلام میکنم، که خودم راه را انتخاب کردم و کسی به من نگفت به جبهه برو. بلکه خودم این امر را یک وظیفه شرعی دانستم و عازم جبهه شدم. شما مانند کوفیان نباشید که اگر امام را تنها گذاشتید، هم در این دنیا و هم در آن دنیا جزایی سخت خواهید داشت. با اعزام کردن خود به جبههها سدی عظیم و شیطان شکن در جلوی این مزدوران آمریکا بسازیم و در داخل نیز با هوشیاری تمام جلوی مزدوران آمریکا، منافقین، فداییها و توده و غیره را بگیرید.
مادرم اگر شهید شدم و لیاقت این را پیدا کردم مشتهایم را گره بزنید تا ببینند با مشتهایم بر دهن آمریکا کوبیدم و دهانم را باز بگذارید تا ببینند هنگام مردن هم شعارم الله اکبر بود، سینهام را نشان بده تا ببینند که سینهام را آماج گلولههای شیطان قرار دادم و نگذاشتم که این مزدوران قدمی جلوتر بردارند. پاهایم را صاف نگهدار تا ببینند که تا آخرین قطره خونم بر روی پای خود ایستادم و در مرگم اشک نریز که باعث شادی آنان بشود؛ تا ببینند مادرم و مادرانم مانند کوه استوار ایستاده و خم به ابرو نیاوردند.
مادر همانطور که قرآن میگوید، انا لله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خداییم و بازگشت ما به سوی اوست. بدان که من امانتی بودم که خدا مسئولیت و نگهداری و تربیت او را به تو محول کرد. هیچ ناراحت نشوید و نگویید که من هم شهید دادهام، بلکه این جانی بود که خدا به من داد و بعد هم از من گرفت.
برادران و خواهرانم، دوستان و آشنایان،
به راهتان که همان راه انبیا میباشد، ادامه دهید و به رهنمودهای امام گوش فرا دهید. وی را تنها نگذارید و از اینکه در طول زندگی آزارتان دادم باید مرا ببخشید و امید که گناهانم را ببخشید.
مادر جان، درست است که تو را در طول زندگی زیاد اذیت کردم، ولی امیدوارم که شیرت را حلالم کنی. چون اگر مادری، فرزندش را نبخشد، حتی اگر با زیباترین اتفاقات شهید بشود، به درد نمیخورد.
خواهرم، فرزندانت را به خوبی تربیت کن؛ که در مکتب اسلام عزیز، مادران سازندگان فردا میباشند و آنان را طوری بار بیاور، که از سرداران رشید اسلام باشند.
برادران کوچکم، ایرج و امید، که البته سرورم هستید، مبادا از اسلام چشمپوشی کنید؛ که در این صورت برادر من نیستید؛ بلکه دشمنم هستید. درسهایتان را بخوانید که یکی از راههای پایدار بودن اسلام، باسواد بودن افراد و سربازان خدا میباشد. سراپا گوش به فرمان امام باشید؛ که تنها راه آزادی مسلمین، پندهای امام است.
در ضمن برای اینکه خدا مرا ببخشد، از برادران سپاه و بسیج تقاضا میکنم، که به جایم، نفری ۵ روز روزه و در صورت امکان توانایی دو ماه نماز بخوانند. برادران فریب خورده به شما که گول آمریکا را خوردهاید، میگویم، که بنشینید و یک دقیقه به آینده خود فکر کنید، که چرا برادران خود را در خیابانها میکشید؟ شما دم از اسلام راستین میزنید، چرا رهبرانتان نایستادند تا به قول خودشان، آن اسلام راستین را پیاده کنند؟
میدانی چرا نایستادند؟ هدفی نداشتند و ایمانی و به دستور اربابشان آمریکا این حرفها و کارها را میکنند. دیدید که فرار کردند و به سوی پایگاه بزرگترین جنایتکاران دزدان سیاسی رفتند. و هر روز برای اسلام و امت شهید پرور توطئه میچینند و این را بدانید که خدا شاهد است که اگر برنگشتید و توبه نکردید، توسط همین امت دستگیر خواهید شد. یک لحظه به خود آئید. به برادران حزب اللهی توصیه میکنم، که مواظب گروهکها باشید.
مساجد را پر کنید. اگر تاریخ را نگاه کنیم، در طول مبارزات اسلامی، مسجد سنگر بودنش را تثبیت کرده است. در خاتمه به امام سلام میرسانم و دعا میکنم که خدایا از عمر من کم کن و به عمر امام بیفزاید و گناهانم را ببخش و در کاروان شهدای خود قرار بده.
مادرم، در مرگ من اشک نریز و میدانم که نمیتوانی در مرگ فرزندت در گریه نکنی. و برادران و خواهرانم، در مرگ برادر کوچکتان اشک نریزید؛ ولی تقاضا میکنم که اگر شهید شدم، در تشییع جنازهام اشک نریزید، که باعث خوشحالی و دشمن میشود. اگرچه او کور است و نمیداند که برای چه اشک میریزید، که شما از خوشحالی و از اینکه فرزند و برادرتان را در راه خدا قربانی کردید اشک شوق میریزید. از تمام شما خداحافظی میکنم.
خون شهید خفته به دامان خاک و خون
تا مصدر لقاء الهی بریده است
با خون هر شهیدی در این خطه شرف
از هم گسسته آنچه که دشمن کشیده است
چون نخل بر حلاوت خرمای ثمر خون
خرمای نخل خون شهادت رسیده است
با شوق هر جوان قدم استوار خویش
بنیاده در نبرد، ز دنیا بریده است
نقاش انقلاب چروک نهیب مرگ
بر چهره کریه ستمگر کشیده است
درضمن مرا در نزد برادر شهید عباس کلاه کج یا پایین مزارش خاک کنید.
الله اکبر، خمینی رهبر، مرگ بر ضد ولایت فقیه، درود بر رزمندگان اسلام، سلام بر شهیدان، مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی، مرگ بر اسرائیل، مرگ منافق و فدایی و طیگرائی.
آمین
منوچهر (طاهر) بهمئی
۱۱/۴/۱۳۶۱
زندگی نامه شهید منوچهر بهمئی
شهید منوچهر فرزند یدالله در سال ۱۳۴۰ در شهر آغاجاری در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. خانواده او با درآمد کم کارگری امرار معاش مینمودند و با توجه به امر تحصیل دوره ابتدایی را به نحوی طی کرد و وارد دوره راهنمایی شد. با توجه به علاقه خاص به تحصیل علم و دانش وارد دوره دبیرستان شد و در رشته اقتصاد ادامه تحصیل داد. وی فردی خوش اخلاق و بسیار صمیمی بود و با دوستان و آشنایان خود با نهایت تواضع و احترام برخورد میکرد. وی را با نام مستعار طاهر در بین خانواده و فامیل و دوستان میخواندند که به حق فردی طاهر و پاک و بی آلایش بود. با شروع انقلاب اسلامی در صفهای انقلابیون همراه شد. در همه راهپیماییهای انقلاب اسلامی شرکت میکرد. با شروع جنگ تحمیلی وارد عرصه بسیج شد و از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد. وی به عنوان بسیجی در عملیات رمضان همراه با همرزمان خود شرکت نمود؛ که در منطقه کوشک بر اثر گلوله باران منطقه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تاریخ شهادت وی ۲۳/۴/۱۳۶۱ بوده؛ که پس از انتقال پیکر وی به بیمارستان، در قطعه شهدای شهرستان امیدیه دفن گردید.
روحش شاد و یادش گرامی باد