شهید محمد حسین اتابک فرزند شکر خدا در سال ۱۳۳۹ در خانواده متدین و مذهبی و در شهر میانکوه دیده به جهان گشود. داران کودکی خود را در دامن پر مهر خانواده گذراند. برای تحصیل علم و دانش وارد دوره ابتدایی گردید و پس از آن دوره راهنمایی را با موفقیت سپری کرد. سپس با توجه به تلاش و استعداد خوبی که داشت وارد دوره دبیرستان گردید. با شروع انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران وارد این ارگان شد و به عنوان پاسدار به انجام فعالیتهای انقلابی و اسلامی پرداخت.
با آغاز جنگ تحمیلی در کنار همرزمان خود به مناطق عملیاتی اعزام شد و به نبرد با دشمن بعثی دلاوران میجنگید و شهید بزرگوار سرانجام در تاریخ ۱۰/۸/۱۳۵۹ در نبرد داخلی شهر خرمشهر(خونین شهر) بر اثر گلوله باران دشمن دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.
(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
آری آنهایی که برای زنده ماندن ابدی، راه خدا را میپذیرند مرد نیستند، بلکه آنها زندهاند و نزد خدا روزی دارند.
شهید محمد کرمی در روز ۱۸ دیماه سال ۱۳۳۹ در امیدیه متولد شد. دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت. پس از پایان دوره راهنمایی به آموزشگاه حرفهای رفته و پس از طی دوسال دوره فنی در آن آموزشگاه به استخدام شرکت ملی نفت درآمد.
محمد همیشه در برخورد با بچههای خانواده پدر و مادر و دوستان و غیره رفتار خداپسندانه داشت و همیشه تا آنجا که میتوانست نمیگذاشت کسی از او رنجیده شود و تا آنجا که از عهدهاش بر میآمد از کمک به دیگران دریغ نمیکرد. او بارها به کسانی که خون احتیاج داشتند، از جمله شهید کریم بهمئی، و چندتایی دیگر خون اهدا کرد. همیشه در همه کارهایی که میخواست انجام بدهد با اجازه و مشورت پدر و مادر و غیره شروع میکرد. در منزل همیشه ارشاد میکرد، که راهمان و هدفمان در جهت خشنودی خدا باشد.
با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آغاجاری به عنوان ذخیره، به عضویت سپاه در آمد. به این صورت که هنگام بیکاریاش را به سپاه میرفت و بارها و بارها به اتفاق بقیه برادرهای سپاه به پاسداری از رهآوردهای انقلاب اسلامی خود میپرداخت. در هنگام آرام بودن وضع مملکت، به نوار مرزی پاسگاه خین رفته؛ چند روزی از رفتن او نگذشته بود که درگیری غرب شروع شد و چندی بعد به خرمشهر کشیده شد. پس از شهادت ایرج دستیاری وی همراه ۲۰ تن از برادران همرزمش به امیدیه برگشت و پس از ۵ روز بعد از آمدنش دوباره به اتفاق برادران سپاه به نوار مرزی رفت. وی در تمام درگیریهای شدید و خونین در خونین شهر حضور داشت و پس از مدتی دوباره به امیدیه برگشت. ولی باز هم دو روز پس از آمدن از مرز برای بار سوم به مرز رفت و یک روز پس از رفتنش به مرز نگذشته بود، که پس از یک نبرد شدید به وسیله شلیک توپ مزدوران بعثی به شهادت رسید و خون گرمش زمین خشکیده خونین شهر را سیراب کرد.
مختصری از گذشته شهید
پدر شهید از روستاییان اطراف قلعه نو جایزان است. حدود ۳۲ سال قبل با حقوق ۳۵ ریال مزد روزانه به خدمت شرکت نفت درآمد و زندگی سختی را با نداشتن تسهیلات مسکن آب و یخ و برق و زندگی درون چادر و بدی آب و هوای این منطقه زندگی پر مشقتی را پشت سر گذراند.
شهید در شرکت نفت مشغول بوده. هنگام انقلاب با همکاری جمعی از همرزمان خود شروع به فعالیت برای پیشبرد انقلاب کرد. شب و روز فعالیت میکرد و آرامش و استراحت نداشت. جنگ تحمیلی فرارسید. مردانه به میدان جنگ رفت و دوش به دوش انقلاب اسلامی تا اینکه در جبهه خونین شهر به درجه شهادت رسید.
تاریخ و نوع حادثه
در تاریخ ۱۰/۷/۱۳۵۹ در جبهه خونین شهر، ساعت ۱۲ و نیم شب، هنگام برگشتن از عملیات گمرک خرمشهر با جمعی از همرزمانش در مدرسه سابق عراقیان مستقر بودند؛ که به وسیله دشمن در همان ساختمان به درجه شهادت نائل شدند و پس از ۲۴ ساعت به وسیله سپاه پاسداران به بیمارستان شرکت نفت امیدیه انتقال، و پس از تشییع در قطعه شهدای امیدیه به خاک سپرده شد.
شهید محمد رضا احمدی فرزند بهزاد خون در سال ۱۳۱۶ در شهر آغاجاری در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد و موفق به اخذ دیپلم گردید. سپس با توجه به علاقه مندی خود وارد ارتش شد و با تلاش و جدیت انجام وظیفه نمود. با توجه به لیاقت و شایستگی که داشت به درجه سرهنگ دو ارتقا یافت.
وی در تاریخ در تاریخ ۱۳۵۹/۰۸/۰۱ بر اثر بمباران هوایی دشمن در شهر مسجد سلیمان به فیض شهادت نائل آمد.
شهید محمد حسین شوکتی فرزند عبدالصمد در سال ۱۳۴۲ در شهر امیدیه در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد که تا سال چهارم نظری ادامه تحصیل داد. پس از آن به استخدام شرکت نفتکشها درآمد و در آبهای خلیج فارس مشغول بکار شد.
شهید محمد حسین شوکتی در تاریخ ۱۳۶۶/۰۹/۱۹ بر اثر بمباران هوایی دشمن بعنوان نیروی مردمی در آبهای خلیج فارس به فیض شهادت نائل آمد.
انشالله امام میآید و مشت محکمی بر دهان یاوه گویان شرق و غرب و دست نشانده آنها یعنی رژیم طاغوتی میزند.
فرازی از اقوال شهید
این امنیت و این آرزو جوانان سلحشور این مرز و بوم را به استقبال جانانه از کرامت شهادت واداشت. و چه زیبا که در قعر و غور این عشق حماسهها آفریده و تاریخها نگارش شده چون جاذبه و دافعه ولایت، همان جاذبه و دافعه عشق به علی(علیه السلام) است. و شهید محمد جواد با قدوم امام خمینی به سرزمین ایران اسلامی عطر ولایت و امامت را استشمام میکرد.
به سال ۱۳۴۴ شمسی در خانوادهای مستضعف و با تقوا، کودکی به دنیا آمد. که به برکت دهمین پیشوای شیعیان به نام محمدجواد را برای او برگزیدند. شهید محمد جواد به میمنت هوش و استعداد خدادادی در سن ۵ تا ۱۰ سالگی نماز و قرائت قرآن را فراگرفت. در نمازهای جمعه و جماعت و مراسمات دعای کمیل، شرکت چشمگیری داشت. در اوج پیروزی انقلاب اسلامی چون پروانه عاشق به دور نور پر افروز ولایت میچرخید. زیرا که شخصیت امام را شخصیت انسانی کامل میدانست. او با اقتدا به ائمه اطهار به برپایی به موقع فرائض یومیه و بلاخص نماز شب به اهتمام خاصی میورزید. در آستانه آغاز جنگ تحمیلی شهید محمدجواد در چندین نوبت متوالی جهت یورش به کفار مزدور خود را برای اعزام معرفی مینمود. اما قد کوتاه او مانع اعزامش به منطقه میشد. اما عاشق بی قرار است و سرانجام با گریه و زاری و اصرار زیاد در تاریخ ۳/۱۱/۱۳۶۱ به جبهه حق علیه باطل اعزام گشت و چه سعادتی زیباتر از شهادت. شهید محمد جواد در عملیات پرشکوه والفجر مقدماتی در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۶۱ به آن فوز نائل آمد.
اراده میکنند که با دهانهایشان نور خدا را خاموش کنند و خداوند نور خود را کامل میگرداند ولو این که کافران کراهت داشته باشند
شهید محمد جواد در سال ۱۳۴۴ در خانوادهای مستضعف و باتقوا در میانکوه آغاجاری دیده به جهان گشود و دوران کودکیاش را در آغوش پر مهر و محبت پدر و مادر گذراند. شهید در کودکی بچه باهوش و صالحی بود. به طوری که در سن پنج سالگی ترکیب نماز را فرا گرفت و در سن ۱۰ سالگی قسمتی از سورهرهای کوچک قرآن را خوب میدانست.
همیشه در مساجد برای شرکت در نماز جماعت شرکت میکرد و علاقه زیادی به مطالعه کتاب داشت و بیشتر کتابهای استاد مطهری و شهید آیت الله دستغیب را میخرید و میخواند. ایشان همیشه به برادران و خواهران و فامیلهایش توصیه میکرد که نمازتان را در اسرع وقت بخوانید و روزه را فراموش نکنید که باعث خودسازی میشود و آنها را به شرکت در دعای کمیل تشویق مینمود.
شهید بعد از کلاس سوم راهنمایی فرمود که مرا بفرستید تا درس طلاب را بخوانم تا چنانچه زندهماندم خدمتگزار خوبی برای جامعه اسلامی باشم. شهید محمدجواد همیشه به خانواده خود میفرمود که پدر و مادر، شماها ناراحت نباشید؛ انشالله امام عزیزمان میآید و وضع مردم محروم و مستضعف دین درست میشود.
ایشان همیشه روز شب بیرون بود و وقتی به خانه میآمد مادرش به او میگفت، که بیا مقداری استراحت کن و ایشان در جواب میفرمود که در این موقع حساس باید با منافقین که از کفار بدترند، مبارزه کرد تا آنها نتوانند به ما ضربه بزنند. و انشالله به رهبری امام عزیز انقلاب دارد روز به روز به اوج خود میرسد و انشالله امام میآید و مشت محکمی بر دهان یاوه گویان شرق و غرب و دست نشانده آنها، یعنی رژیم طاغوتی پهلوی میزند و این رژیم را نیز به دنبال دیگر فرعونیان روانه زبالهدان تاریخ میکند.
محمد جواد شبها با وضو میخوابید و نماز شبش را ترک نمیکرد و همیشه میفرمود که ما باید از اماممان اطاعت کنیم و او را تنها نگذاریم و سربازهای خوبی برای او باشیم. شهید چندین بار جهت اعزام به جبهه خود را معرفی کرده بود. ولی چون قدش کوتاه بود، او را نمیفرستادند و چندین بار گریه میکرد و میگفت که چرا مرا به جبهه نمیفرستند و بالاخره در تاریخ ۳/۱۱/۱۳۶۱ بهمن ماه موفق شد به جبهه حق علیه باطل اعزام شود و در عملیات پرشکوه والفجر مقدماتی شرکت کند و در همین عملیات بود که به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسید و ما را در غم فرو برد و خون پاک و همه هستیاش را نثار سرور آزادگان حسین بن علی(علیه السلام) شهید مظلوم صحرای کربلا نمود.
گرچه پیکر پاک و مطهرش در میان نیست اما یاد و آوازهاش همیشه در قلبهای سراسر […]
تاریخ و نوع حادثه
در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۶۱ در فکه، در عملیات والفجر [مقدماتی] به شهادت رسید
آرام بود و صبور، بلند و لاغر اندام، کمتر با دانش آموزان دیگر درگیر می شد و در صداقت و صمیمیت مثال زدنی بود، در خانواده ای زحمتکش و کارگری رشد کرده بود و با رنج و سختی بیگانه نبود.
از همان کودکی با دقّت به صدای بلند پدر، هنگام نماز گوش می سپرد. دامن پر مهر مادر و محبت خانواده او را احساساتی و مهربان بار آورده بود. تا می توانست به عزیزان جنگ زده و نیازمند کمک می کرد و از بذل وسایل شخصی و مایحتاج منزل نیز دریغ نمی کرد، حتّي گاهی کفش یا لباس گرم خود را هم مي بخشيد. از همان دوران نوجوانی قدم به مسجد گذاشت و در نماز جماعت و برنامه های فرهنگي مسجد، فعالانه شركت مي كرد و از اعضاي فعال پايگاه مقاومت به شمار مي رفت.
وقتی احساس کرد که جبهه به حضورش نیاز دارد با این که بیش از ۱۶ بهار از عمرش نگذشته بود داوطلب حضور در جبهه شد، امّا سپاه امیدیه او را به خاطر کم بودن سن اعزام نکرد، وی درنگ را جایز نشمرد، به اهواز رفت و از آنجا به جبهه اعزام شد. هر گاه به مرخصی می آمد برای برگشتن بی قرار بود و قلبش به شوق آنجا می تپید و تا هنگام مراجعت مجدد به جبهه، در پایگاه مقاومت به گشت زنی و
فعالیت می پرداخت.
احترامش به پدر و مادر و اطرافیان زبانزد خاصّ و عام بود و در جمع آنان از خاطرات جبهه و جنگ تعریف می کرد.
شهید محمد همتیان در ششم آبان سال ۱۳۴۵ در علی آباد(امیدیه علیا) به دنیا آمد. دوران ابتدایی و راهنمایی را در همین محل گذراند و برای تحصیل در مقطع دبیرستان به امیدیه رفت، هنوز یک سال از تحصیلش در دبيرستان نگذشته بود که قدم به میدان شرف و مبارزه نهاد و در مدرسه ي جبهه، درس شهامت و ایثار را در مکتب سالار شهیدان به خوبی فرا گرفت و سرانجام با سربلندی و افتخار در عمليات والفجر۸ به تاریخ ۲۹/۱۱/۶۴ در محور فاو ــ ام القصر، فارغ التحصیل شد و به درجه رفیع شهادت دست یافت. او با سرافرازی کارنامه اش را در دست راست گرفت و ندا در داد: «که بیایید و کارنامه قبولی ام را بخوانید» و همچون حضرت زهرا (س) نشانی از جسد مطهرش بدست نیامد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
شهید محمد مرشدی فرزند حیدر در سال ۱۳۴۵ در شهر آغاجاری در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. وی با فرا رسیدن زمان خدمت مقدس سربازی از طریق ارتش به خدمت سربازی اعزام شد و مشغول خدمت و انجام وظیفه شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق یگان خود به جبهه های نبرد اعزام شد.
سرباز شهید محمد مرشدی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۶/۰۴/۳۰ در منطقه عملیاتی محور پیرانشهر بر اثر درگیری با ضد انقلاب و اصابت تیر مستقیم دشمن به فیض شهادت نائل آمد.
شهید محمد مختاری فرزند عجم در سال ۱۳۰۹ در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. در دوره نوجوانی و جوانی اهل کار و تلاش بود. ویدوره ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند.
شهید محمد مختاری در تاریخ ۱۳۶۲/۱۱/۱۱ در هنگام بمباران هوایی مناطق شهری و مردم بی دفاع بعنوان نیروی مردمی، در شهر آبادان به فیض شهادت نائل آمد.
شهید محمد کریم قوامی فرزند امید در سال ۱۳۴۴ در شهر مسجد سلیمان در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد.. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهه های نبرد اعزام شد. در جبهه های نبرد به دلاوری و رشادت می پرداخت. وی در یکی از عملیات های جنگی به شدت مجروح شد که منجر به جانبازی شد.
شهید محمد کریم قوامی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۷۵/۰۴/۱۵ بر اثر جانبازی به فیض شهادت نائل آمد.
محمد علی عزیزم را برای سربازی اسلام و امام زمان تربیت و پرورش بنما و همواره تقوای خدا و پرهیزکاری را پیشه کن و در راه تقویت اسلام و مسلمین و جمهوری اسلامی و امام امت خمینی عزیز تلاش و کوشش و فعالیت کن و از هیچ عمل خیری در این راه دریغ نکن و همه را دعوت به این راه، که راه خداوند و انبیا است، بنما و سفارش بنده به همه آن کسانی که شاید در مرگم متاثر هستند، این است که اگر میخواهید موجبات شادی روحم باشید، همگی به اسلام و مسلمین و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بپیوندید و دست از امام این امت، حسین زمان، و عروةالوثقی عصر برندارید. سفارش دیگر اینکه تمام بدهیهای شرعی و غیره و هر دینی به گردنم میباشد رو نمایید و تمام اموال شخصی که مال خودت بوده و برای خودت گرفتهام و جهیزیه و پشت قباله و وسایل اولیه یک زندگی کامل به اندازه لزوم برای خودت و محمدعلی بردارید؛ سپس یک سوم از بقیه اموال منقول و غیر منقول، اعم از نقدی و جنسی را که احیاناً به نقد تبدیل مینمایید، بدهید تحویل حجت الاسلام و المسلمین آقای شیخ عبدالله وحید. تا به هر تعداد سالی که بشود و توسط هر کسی که خود صلاح میدانید واریز مینماید. برایم نماز و روزه قضا به جا آورند، که البته یک سال از نماز شکسته و بقیه را با نماز تمام قضا به جا آورند. بقیه اموال را طبق رساله امام امت و بر اساس تقسیم ارث اسلامی عمل نمایند، قبل از اینها حج واجبی که به گردن اینجانب میباشد، به نیابت از طرف بنده اگر زحمت نباشد، برادر ارجمندم عبدالمجید به جا آورد.
ضمناً محل دفن این بنده حقیر را در شیراز قرار دهید و کلیه لباسها و وسایل شخصی بنده تعلق به پدر بزرگوارم دارد و در غیر اینصورت به فقرا و مستمندان بدهید. در مورد مراسم کفن و دفن و مجلس فاتحه، زیاد به خودتان زحمت ندهید و از تشریفات به دور باشد. حتماً نماز وحشت شب اول قبر(نماز خوف) را برایم بخوانید.
درخواست دیگر اینکه اگر در طول زندگیمان به تو بدی و بدرفتاری نمودم، مرا ببخش و حلالم کن و از سر تقصیراتم درگذر. بنده نیز به نوبه خود کمال رضایت را از تو دارم و امیدوارم که خداوند هم از تو راضی باشد انشالله. قیومیت و سرپرستی باباجان باباش محمد علی عزیز را به خدا واگذار میکنم. منتها از نظر زندگی بعد از من تو کاملاً مختاری و هر تصمیمی میخواهی بگیر، بنده کاملاً راضی هستم. ولی اگر خواستی به همین صورت، بدون من با محمدعلی باشی که میدانم هستی و با هم زندگی کنید و سعی نما همراه پدر و مادرم باشید که من اینطور دوست دارم.
دیگر عرضی ندارم همگی شما را به خدای بزرگ میسپارم. وعده ما روز محشر. بابا جان باباش محمد علی عزیزم را از جای من بسیار بسیار ببوس؛ پدر و مادر ارجمندم برادرم و خانواده، خواهرانم و خانواده دایی بزرگوارم و خانواده والده (بی بی ام) برادران برزگر، عبدالصمد و مهربانی و […] و صفر پور با خانواده […] مخصوصاً و همه خویشاوند و برادران و خواهران و آشنایان و کسانی که وصیت نامه من به آنها میرسد و میشنوند، سلام میرسانم از همگی آنها میخواهم که اگر هر بدی و تقصیری از من دیدهاند یا دینی به گردنم دارند و یا غیبتی از ناحیه بنده به آنها شده، جداً تقاضا دارم قلباً مرا ببخشند و حلالم نمایند و در نزد خداوند عالم برایم دعا کنید و طلب عفو و مغفرت و آمرزش بنمایید. در پایان باباجان باباش محمد علی عزیزم را به دست شما و شما ها و همگی را به خدای بزرگ میسپارم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی، خمینی را نگه دار
از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما
زیارت کربلا نصیب شان بگردان
صدام و صدامیان نابودشان بگردان انشالله
ملتمس دعا بنده حقیر و ناچیز و سرپا تقصیر خدا
محمد قائدی
۱۸/۱۲/۱۳۶۳
زندگینامه شهید محمد قایدی
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید محمد قایدی فرزند نوروز در سال ۱۳۳۹ در شهر آغاجاری در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد. وی در زمان جوانی و نوجوانی به کار و تلاش میپرداخت. شهید با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.
شهید محمد قایدی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۲۵ در منطقه عملیاتی جزیره مجنون، در عملیات بدر، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل آمد.