شهید غلامعباس بخرد

زندگینامه شهید غلامعباس بخرد

به نام خدا

 آنچه از زبان این حقیر برروی این ورق کاغذ می‌بینید و می‌خوانید این حقیقت که شهید گرانقدر گفته است و خود دیده و شنیده‌ام

چنانچه بخواهیم تمام دوران کودکی ایشان را و رفتارهای خوب و او را که دیدم بنویسیم به خونش قسم به چندین سطر و ورق خواهد انجامید. اما آنچه که به نظر لازم می‌آید مختصر گفتاری است که در اواخر عمر ایشان و از زبان ایشان شنیدم.

ایشان در سال ۱۳۳۶ در روستای تچیه یکی از روستاهای بخش هندیجان یا ماهشهر در نزدیکی غوله علیا پشت پل سویره به دنیا آمدند؛ که در سال ۱۳۴۰ ما از آن روستا به آغاجاری مهاجرت نمودیم. ایشان پس از گذراندن دوران تحصیل دوره ابتدایی، وارد آموزشگاه حرفه‌ای شرکت نفت شدند. پس از پایان دوره آموزشگاه به هنرستان شرکت نفت اهواز برای ادامه تحصیل پرداختند. پس از اتمام دوره هنرستان در کنکور سراسری شرکت نمودند، که در دو رشته تحصیلی قبول شدند. یکی در رشته مهندسی مکانیک هواپیما جت خدمت در ارتش، و دیگری در رشته زبان انگلیسی در مدرسه عالی ترجمه که بعدها به مدرسه عالی شهید مفیدی نامگذاری گردید. که ایشان با اطلاعات کافی در مورد ماهیت رژیم گذشته داشتند، حاضر نشدند در رشته مکانیک جهت خدمت در ارتش آن نظام شرکت و خدمت نمایند. زیرا ایشان در هنرستان اهواز با تعدادی از دوستان که اکنون در حکومت اسلامی مقام و منصبی دارند، هم دوره بوده و کارهایی انجام داده بودند که نیاز به توضیح بیشتر نمیباشد. خلاصه ایشان پس از مشورت گفتند میروم در مدرسه عالی ترجمه. پس از یک سال که در آن مدرسه درس خواندند از جوی نامساعد آن محیط […] صحبت کردند. گفتند خیلی نگران کننده است گفتم ادامه بدهید، ایشان مشغول درس شده‌اند که با مسائل انقلاب و آشنایی بیشتر ایشان با رهبران و مبارزان انجامید. ایشان کتاب حکومت اسلامی امام (ره) و کتابهای حسین شهید و علی ابرمردی چگونه از استاد شهید دکتر علی شریعتی، را در سال ۵۶ به منطقه آغاجاری آوردند. خلاصه در سال ۵۷ که در تهران مشغول تحصیل بودند در انقلاب و تظاهرات اگر نگویم نقش داشته، عضوی فعال و سرشناس در بین دوستان خود محسوب می‌شدند. به گفته خود ایشان یکی از دوستانش در یکی از خیابان‌های تهران جلوی خودش هدف گلوله قرار گرفت و شهید شد. ایشان پس از ورود امام و به وجود آمدن انقلاب شکوهمند یوم الله ۲۲ بهمن، که در تهران بودند و در تمام حوادث آن زمان مسائل را از نزدیک دیده بودند. از طریق وزارت نفت آن زمان به منظور ادامه خدمت خود و تعدادی از همکارانش را در پالایشگاه مشغول خدمت نمودند.

در نیمه اول سال ۵۹ با دختر عمویم که در آبادان بودند ازدواج نمودند. که پس از سه ماه از ازدواج، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد. ایشان با توجه به این که دارای ماشین و جوانی تازه داماد بودند، روزهای اول جنگ ماشین را در خانه  گذاشتند و برای خاموش نمودن و در محل کار خود در پالایشگاه بود و حاضر به ترک محل نشدند و به  همسر خود گفتند شما اگر می‌خواهید بروید، بروید. من هم اینجا هستم و از کشور و میهن در حد توان خودم دفاع خواهم نمود. این بود که در روز دوم مهرماه سال ۱۳۵۹ در پالایشگاه آبادان به طوریکه در پرونده ایشان مشهود است به درجه شهادت نائل شدند و ایشان  اولین شهید این منطقه هستند؛ که هنوز گلزار شهدا به صورت تپه‌ای بود، که بعدها صاف گردید و به تدریج شهیدان گرانقدر در آنجا آرمیدند.

تکیه کلام ایشان پیوسته این بود، کسانی که با آنان که رفتند کاری حسینی(ع) کردند؛ آنها که مانده‌اند باید کاری زینبی(ع) کنند وگرنه یزیدی‌اند. از آثار شهید علی شریعتی که در دانشگاه با آثار ایشان آشنا شده بودند این بود قسمتی از وصیت نامه شهید

غلامعباس بخرد برادر گرانقدر و فرزند عزیز خانواده ما چنانچه بخواهیم از خصوصیات زندگی ایشان بنویسم به درازا خواهد کشید و همین قدر بگویم که لایق شهادت بود. زیرا بیشتر از آنچه که حرف می‌زد، عمل انسانی و شجاعت داشت. چنانچه بخواهید می‌توانید از کلیه دوستان و آشنایان دوران تحصیل و آموزشگاه و هنرستان و دانشگاه ایشان پرسید و تحقیق جامعه داشته باشید

از اینکه وصیت نامه شهید به صورت کتبی در اختیار ما و شما همانند سایر شهدا نمی‌باشد. […] ناگهانی جنگ می‌باشد که آن شهید فرصت چنین وصیت نامه نیافته. چه بسیار بزرگ مردان و زنان که اینگونه بی نشان جان باختند.

از طرف خانواده شهید غلامعباس بخرد

زندگینامه شهید غلامعباس بخرد

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید غلامعباس بخرد فرزند غلامرضا در سال ۱۳۳۶ در یکی از روستاهای آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد و موفق به اخذ دیپلم گردید. سپس وارد دانشگاه شد و بعنوان دانشجوی کارشناسی رشته زبان خارجه پذیرفته شد. پس از مدتی به استخدام شرکت نفت درآمد و در مناطق صنعتی و کارخانجات (پالایشگاه آبادان) مشغول به کار شد. با توجه به شدت گرفتن جنگ دشمن مراکز صنعتی و اقتصادی را مورد هدف بمباران هوایی قرار داد و پالایشگاه آبادان را مورد هدف اولیه قرار داد.

شهید غلامعباس بخرد ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۵۹/۰۷/۰۲ در در اثر بمباران هوایی پالایشگاه آبادان به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید غلامرضا نیکروانی

زندگینامه شهید غلامرضا نیکروانی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید غلامرضا نیکروانی فرزند صفر در سال ۱۳۴۶ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید غلامرضا نیکروانی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۱۹ در منطقه عملیاتی جزیره مجنون به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید غلامرضا لشکری

زندگینامه شهید غلامرضا لشکری

شهید غلامرضا لشکری در بهمن ماه سال ۱۳۳۹ دیده به جهان گشود. ابتدایی را در دبیرستان هاتف (شهید مدنی زاده) میانکوه پشت سرگذاشت و دوران راهنمایی خود را در مدرسه دکتر اقبال (شهید مصطفوی) سپری کرد و سپس وارد دوران دبیرستان شد و دبیرستان را در مدرسه فارابی (شهید پرخیده) سپری نموده و در سال ۱۳۵۸ موفق به اخذ دیپلم گردید. دوران دبیرستان او مصادف با انقلاب شکوهمند ملت بزرگ ایران، شهید غلامرضا لشکری نیز مانند دیگر افراد جامعه در به ثمر رسیدن انقلاب از هر گونه کمک و فداکاری دریغ نمی‌نمود. وی پس از پیروزی انقلاب نیز همواره برای حفظ انقلاب با مخالفین انقلاب مبارزه می‌کرد. شهید غلامرضا پس از پایان تحصیلات خود، وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گردید.

در دوران جنگ تحمیلی شهید لشکری به کرات در جبهه‌های حق علیه باطل حضور یافت و در آخرین اعزام به جبهه دارخوین در عملیات فرمانده کل قوا خمینی روح خدا، در تاریخ ۲۱/۳/۱۳۶۰ دعوت حق را لبیک گفت و به دیار معشوق خود شتافت.

روحش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید غلامرضا گلدیان پور

زندگینامه شهید غلامرضا گلدیان پور

شهید غلامرضا فرزند علی در سال ۱۳۲۹ در روستای کلگه از توابع شهرستان مسجدسلیمان در خانواده روستایی دیده به جهان گشود. پدر وی کارگر بود و خانواده با زحمات فراوان امرار معاش می‌نمودند و فردی متعهد و پایبند به اصول و عقاید اسلامی بود و در همه زمینه‌های اسلامی مذهبی فعالیت داشت. با توجه به وجود شرکت نفت در مسجد سلیمان ایشان بعد از پایان دوره تحصیلی ابتدایی و کسب مدرک ششم زمان قدیم به استخدام شرکت نفت درآمد و مشغول به کار شد. بعد از چند سال به شهر امیدیه  عزیمت نمود. در آن شهر ساکن می‌شوند و چندین سال در شرکت نفت امیدیه به عنوان کارگر شرکت نفت مشغول به کار و انجام وظیفه بوده است. در همان شهرستان ازدواج نموده و سکونت داشته است. با شروع جنگ تحمیلی دشمن علاوه بر جنگ و درگیری در مناطق عملیاتی شهرها و روستاهای مناطق صنعتی کشور را بمباران می‌کرد و با موشک و بمباران هوایی به تخریب موسسات و کارخانجات می‌پرداخت. از جمله با بمباران کارخانجات و پالایشگاه‌های نفت و گاز با توجه به وجود ذخایر نفت و گاز فراوان در شهرستان امیدیه آغاجاری این موسسات مرتب بمباران می‌شدند. شهید غلامرضا گلدیان پور در تاریخ ۲۰/۸/۱۳۶۶ در هنگام بمباران منطقه نفتی پازنان، به درجه رفیع شهادت توسط دشمن بعثی نائل آمد. تربت پاک و مطهر شهید در قطعه شهدای شهرستان امیدیه می‌باشد.

روحش شاد و یادش گرامی

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

 

شهید غلامرضا علیرضاپور

مختصر از گذشته زندگی شهید

شهید در ابتدای انقلاب با همرزمان خود تشکیل کمیته دادند که برای حفظ نظم منطقه بوده و سپس وارد جهاد سازندگی شد و کار خود را با روستاییان اطراف و باز کردن نهر و جوی‌های آبیاری شروع کرده تا اینکه جنگ تحمیلی فرا رسید و آمادگی خود را برای جبهه جنگ در دارخوین با بعثیون عراق اعلام داشت و با آنها به مقابله پرداخت. در همین جبهه به شهادت رسید. پدر شهید از روستاییان بهبهان بوده و با حقوق روزانه ۴۲ ریال شاغل در شرکت نفت بوده و با زندگی در چادر زندگی سخت و پر رنجی را سپری کرد.

 تاریخ و نوع حادثه

در تاریخ ۵/۷/۱۳۶۰ در جبهه دارخوین بر اثر اصابت گلوله به ناحیه سر به شهادت رسید. پس از ۲۴ ساعت به منطقه حمل، و  مورد تشییع و تدفین قرار گرفت.

زندگینامه شهید غلامرضا علیرضاپور

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید غلامرضا علیرضاپور فرزند محمد قلی در سال ۱۳۳۷ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد و موفق به اخذ دیپلم گردید. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد جهاد سازندگی شد و بعنوان جهادگر به انجام وظیفه پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق جهاد سازندگی آغاجاری بعنوان جهادگر به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید غلامرضا علیرضاپور ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۰/۰۷/۰۵ در منطقه عملیاتی دارخوین به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید غلامرضا سلحشوری

سلحشوري و شجاعت را در خانواده اي پاك با مهرباني و لطف قرين كرده بود، متانت و وقارش مايه ي اعجاب و شگفتي همگان بود. او كه در خانواده اي متديّن و زحمتكش چشم به جهان گشوده بود در كنار تحصيل به فراگيري نقاشي و صافكاري خودرو پرداخت تا باري از دوش خانواده بردارد. روحيه ي كمك به هم نوع از ويژگي هاي بارز شهيد بود كه او را از ديگران متمايز مي ساخت. وي با عضويت در پايگاه مقاومت بسيج شهيد باكري به حراست از دستاوردهاي انقلاب پرداخت و با شهادت دوستانش در جبهه آرزو مي كرد كه در كنارآنها و در خط مقدم به فوز عظيم شهادت نايل شود.

   شهيد غلامرضا سلحشوري در نهم آذر ماه سال ۱۳۴۶ هجري شمسي در علي آباد چشم به جهان گشود و تحصيلات ابتدايي و راهنمايي خود را در همين محل با موفقيت گذراند، بعد از يك سال تحصيل در رشته نقشه كشي ساختماني در مقطع دبيرستان به دليل نياز مالي خانواده تحصيل را رها كرد و به كار و فعاليت در بازار پرداخت. او در سال ۱۳۶۵ جهت اعزام به خدمت مقدس سربازي داوطلب شد و در تاريخ ۲۳/۸/۶۶ بعد از نبردي جانانه در مقابل نيروهاي بعثي در منطقه عملياتي فاو مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت و به نداي دوست لبيك گفت. پيكر اين لاله پرپر نشكفته در صبحگاه ۲۵/۸/۶۶ به كاروان مسافران معشوق در گلزار شهداي اميديه پيوست و يادش در قلب هاي مشتاق شهادت جاودان گشت، روحش شاد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید غلامرضا حسینی

زندگینامه شهید غلامرضا حسینی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید غلامرضا حسینی فرزند اکبر در سال ۱۳۴۱ در شهر مسجدسلیمان در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد و موفق به اخذ دیپلم گردید. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید غلامرضا حسینی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۱/۱۱/۱۸ در منطقه عملیاتی شیب نیسان، در عملیات والفجر مقدماتی بر اثر شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید غلامرضا حسن زاده

زندگینامه شهید غلامرضا حسن زاده

باز هم شاهدانی از تبار هابیل مظلومانه اما چون کوه استوار و پر صلابت به دست مزدوران وحشیانه صدامی در اهواز خالصانه و سجاده خون به نماز عشق می‌نشینند و زمین گلگون آسمان نیلگون را به مظلومیت سرخی شهادت می‌طلبم در سرزمین کربلای خوزستان فرزندی از وارثان خون حسین(علیه السلام) گلگون کفن شد. نامش غلامرضا بود؛ که برای امام و آتش و تاریخش حماسه آفرید و با خون خود بر صفحات تاریخ اسلام افزود که مرفهان راستین تشیع چون رهبرشان حسین(علیه السلام) و ذلت و خواری را نپذیرفت ۳۷ سال پیش سال ۱۳۲۳ از مادر و پدری مسلمان پا به عرصه وجود گذارند و از آنجایی که خانواده او مسلمان است نام فرزندشان را غلامرضا گذاشته و در این خانواده محروم رشد کرده و تحصیلات ابتدایی خود را در اهواز به پایان رسانید. در سال ۱۳۴۲ در ارتش خدمت خلق مشغول شد و در سن ۲۳ سالگی ازدواج کرده و از ثمره این ازدواج سه فرزند یک پسر ۱۳ ساله و دختر ۱۰ ساله و دیگری ۵ ساله و یک بچه چند روزه‌ای هم سر راه دارد. غلامرضا بیشتر اوقات خود را به خواندن قرآن و دعا می‌گذراند و هر موقع می‌خواست به سر کار خود برود، اول چهار قل و دعا می‌خواند و همیشه توکل بر خدا می‌کرد. کتاب‌های دعایی برای همسرش هدیه کرده بود و از او خواسته که دعا کند تا به خدا نزدیک شود. آخرین باری که او خواست سر کار خود برود به همسرش گفت التماس دعا دارم و رفت.

غلامرضا شهادت را پیش چشم خود می‌دید و به همسرش گفته بود که من خواب خود را دیدم که شهید خواهم شد و تو از بچه‌هایم خوب نگهداری بکن و حقوقی که دارم از آن استفاده کن و به فکر فقرا و مستضعفان باش و به آنها کمک کن

او در زمان حیاتش همیشه به فکر فقرا بود و همچنین هیچ گونه دلبستگی به این جهان فانی نداشت. صورت پاک و معصوم خود شاهد بر این مدعا است و به حق که این جهان برای سربازان رشید، کوچک و بی‌ارزش است. یاد ندارم که کسی را از خود رنجیده خاطر کرده باشد و سعی در محبت دیگران می‌نمود به خصوص از آن موقعی که انقلاب شده بود، روحیه‌ی دیگری پیدا کرده بود و عشق به خدا مردم که همچنین صورت او را گم کرده بود در چهره‌اش نمایان بود آنچه را یاد می‌گرفت به دیگران می‌آموخت و آنچه را که از آن لذت می‌برد سعی می‌کرد سایر برادران را در آن بی نصیب نگذارند تا اینکه در روز جمعه ۲۰ آذر توسط هواپیماهای عراقی بر اثر اصابت بمباران شهید و به لقاءالله پیوستند.

شهید غلامرضا جهانگرد

زندگینامه شهید غلامرضا جهانگرد

شهید غلامرضا جهانگرد در نهم خرداد ماه ۱۳۴۱ در آغاجاری دیده به جهان گشود. در شش سالگی وارد دبستان شد دوره ابتدایی و راهنمایی و دوره متوسطه را در دبیرستان شهید عین الله آور به پایان رسانید.

شهید غلامرضا جهانگرد جوانی باهوش و پرهیزکاری بود و عشق به مذهب رسول الله حقیقت رسول الله در روحیه و شکوفا بود با پیروزی انقلاب مقدس اسلامی ایران تحت رهبری پیشوای عظیم الشان زعیم عالیقدر حضرت آیت الله العظمی خمینی مدظله العالی این عشق شکوفاتر گشت و دوشادوش قاطبه اهالی آغاجاری[…] برندازی رژیم[…] پهلوی فعالیت چشمگیری داشته و از هیچ[…] فروگذار نبود. […]بعد از فراغت از کلاس درس به منظور به ثمر رساندن انقلاب با[…]حیات بخش اسلامی در جهاد سازندگی و […] آغاجاری به طور رایگان و بدون کمترین چشمداشت خدمت می‌کرد. در مسجد و حسینیه طالقانی و همچنین در مراسم شهدای گلگون کفن آغاجاری شرکت فعالانه داشت و با خانواده‌های شهدا صادقانه همکاری می‌نمود. به حضرت امام خمینی مدظله العالی و مکتب  پیغمبر اسلام حضرت محمد ص عشق می‌ورزید و همواره آرزوی شهادت میطلبید. مادیات برای او ارجی و مفهومی نداشت. شهید که لبریز از عشق به اسلام و انقلاب اسلامی بود به خاطر پاسداری از دستاوردهای انقلاب مقدس اسلامی در زمره برادران بسیج در آمده و پس از طی دوره کوتاه ۷ روزه در ناحیه در عباس در تاریخ ۱۲/۴/۱۳۶۱ به جبهه اعزام شد و شجاعانه در نبرد با سربازان مهاجم عراقی شرکت کرد و در تاریخ ۲۴ /۴/۱۳۶۱ در جبهه کوشک به خیل شهدای اسلامی پیوست. روانش شاد و راهش مستدام باد

شهید همواره به خواهر و برادران خود توصیه می‌کرد اگر من شهید شدم شما امام بزرگوار را تنها نگذارید و این تنها وصیت من است.

اینجانب عبدالله جهانگرد پدر شهید غلامرضا جهانگرد، با کمال میل و رغبت افتخار و مباهات می‌دانم که فرزندم در راه حفظ و حراست انقلاب اسلامی تحت رهبری پیامبرگونه زعیم عالقدر حضرت امام خمینی و مکتب حیات بخش رسول الله به شرف شهادت نائل گشته است و در عین حال با صراحت اعلام می‌دارم، خودم و هشت فرزندم، حاضریم به جبهه برویم و جان ناقابل خودمان را در راه اسلام و اهداف مقدس امام خمینی نثار کنیم.

والسلام من الله توفیق

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید غلامرضا احمدی

دستنوشه‌ی شهید

خدمت پدر و مادر عزیزم و خدمت پروین و خدمت برادرم

پس از عرض سلام و سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم و خواستارم

امیدوارم که حالتان خوب و سرحال و هیچگونه ناراحتی و کسالتی نداشته باشید

باری عرض می‌شود که اگر از حال اینجانب را خواسته باشید بدعاگوی شما مشغول می‌باشم و جای هیچگونه ناراحتی نیست بجز دوری شما[جهت اطمینان از صحت چند کلمه آخر به تصویر رجوع شود]؟

سلام پروین جان؛ پروین جان، نامه پرمهر و مهر محبت تو در مورخه ۵/۲/۱۳۶۰ روز دوشنبه در بهتر وقت به دستم رسید و خیلی خیلی خوشحال شدم که هنوز یاد من هستی. خواهر جان ما را در مورخه ۳/۲/۱۳۶۰ شب ساعت ۱۲ شب به ما گفتند که شما را به بازاودراز [شاید منظور “بازی دراز” باشد] می‌برند چون اختیار به ما دادن و ما ساعت پنج صبح بیدار شدیم و به بازاودراز [شاید منظور بازی دراز باشد] رفتیم و در بازاودراز [شاید منظور بازی دراز باشد] یک روز آنجا بودیم و هیچ جای نگرانی و ناراحتی نبود چون ماه بازاودراز [شاید منظور بازی دراز باشد] از دست رفته عراقی گرفتیم و ۴۰۰ یا بیشتر از نفر عراقی گرفتیم و آنها را در کرمانشاه بردیم.

مادر جان، پدر جان […] الهام جان، به خدا حال من خوب است و هیچ ناراحتی ندارم و حال که من […] ساعت دوازده شب از بازاودراز [شاید منظور بازی دراز باشد] بیدار شدیم و به سوی پادگان ابوذر راه افتادیم و من در ساعت ۵ صبح بود که نامه پر مهر تو به دستم رسید و خیلی خیلی خوشحال شدم خواهر جان در نامه‌هات نوشته بودی که […] در نامه‌ای که فرستادی نوشته بودی که من یک رادیو و دوربین لازم دارم و من به صفر گفتم برای تو بخرد و وقتی که تو آمدی به تو بدهیم

خواهر جان از تو متشکرم

خواهر جان هنوز معلوم نیست کی به خانه برگردیم. چون مرا برای احتیاط این جا گذاشتن و انشالله به امید خداوند متعال به دیدار شما خواهم آمد؟

خواهر جان من دیگر عرض ندارم بجز و دوری شما از خداوند متعال خواهانم و خواستارم

خواهر جان سلام گرم گرم مرا که از فرسنگها دور هستم سلام گرم مرا بپذیرید و خدمت برادر عزیزم علی جان و خدمت الهاجان و کتایون سلام گرم گرمی برسان و به جای من الهام را ببوس و خدمت محمد و فاطمه سلام گرم گرم برسان و خدمت ابوالحسن و پروانه و به همگی خانواده‌های عزیز و مهربان و خدمت پدر و مادر عزیزم که این دفتر نامه را برایم خریده متشکرم و پروین جان به جای من ننه را ببوس و سلام گرم گرمی به ننه افسانه و افسانه و منصور و بچه‌هایش و به خدمت خانواده‌های عمویم حتماً برسان و شما را به خدا میسپارم

کسی که شما را هرگز فراموش نمی‌کند غلامرضا احمدی

۵/۲/۱۳۶۰

در حاشیه نامه نوشته شده بود:

خواهر جان […] به علی بگو که چرا نامه نمی‌نویسی

حتما یاد نر[…] و بگو که برایم نامه بنویسید

خواهر جان وقتی که خواسته نامه بنویسی

خیلی خیلی قشنگ مینویسی

و خیلی خیلی بنویس از درس خودت و از

حرف‌های مادرم و درد پا مادرم حتما بنویس

متشکرم

در نامه‌ی دیگری آمده است:

 خدمت حضور محترم[…] عزیزم و خدمت خواهر گرامی

پس از عرض سلام و سلامتی شما را از خداوند متعال خواهانم و خواستارم و امیدوارم که حالتان خوب و سرحال باشید در زندگی همیشه موفق و پیروز باشید

باری عرض می‌شود که اگر از حال بنده را خواسته باشید الحمدالله خوب و سرحال هستیم و جای هیچگونه ناراحتی و نگرانی نیست به جز دوری شما

ابوالحسن من خیلی خیلی از لطفتان متشکرم که خدمتی در لطفم کردید خواهر جان خیلی خیلی از زحمت‌هایی که برایم کشیده‌ای خیلی خیلی از لطفتان متشکرم و همینطور از پدر و مادر شوهر[…]

خواهرجان من، حال در پادگان ابوذر هستم و دارم برای خدمت حضور شما نامه[…] ولی جای شما خالی بود

[…] جان من این نامه را در مورخه –/۳/۱۳۶۰ این نامه مینویسم و در ساعت ۴ بعد از ظهر هست که این نامه را برای حضور شما می‌نویسم. ابوالفضل جان ما در جبهه سید صادق هستیم من بعد از ۱۵ روز یا یک روز بامید خداوند متعال با آغوش باز به حضور شما می‌آیم

خواهر جان من که در جبهه هستم جای هیچ گونه ناراحتی و کسالت نیست وقت دوری حضور شما

خواهر جان من دیگر عرضی ندارم به جز دوری شما

خواهر جان ابولجان از طرف من سلام گرم گرم را که فرسنگها دور هستم سلام گرم گرمی سلام گرم گرمی به خدمت حضور پدر و مادرم و ننه افسانه و افسانه و منصور و همگی از طرف سلام گرم گرمی برسان

و خدمت حضور پدر و مادرم و[…] همگی را از طرف من برسان حتی[…] من دیگه حرفی ندارم به جز دوری شما

خدا حافظ خدا نگهدار شما باشد

 کسی که هرگز شما را فراموش نمی‌کند حتی تا آخرین قطره خون

تقدیم از خدمتگزار شما غلامرضا احمدی

مورخ ۸/۳/۱۳۶۰

در حاشیه نامه نوشته شده بود:

مادر جان تو یک مادر خیلی خیلی زحمت کش بودی و خیلی مهربان خدا تو را نگه دارد

در حاشیه نامه نوشته شده بود:

 مادر جان امیدوارم که عکس‌هایم به دست رسیده باشد

 مادر جان آنها را نگه دار متشکرم پیش خودت

در حاشیه نامه نوشته شده بود:

مادر جان تو را به خدا وقت هیچ ناراحت برایم نباش چون من حالم خوب است وقتی که تو ناراحتی هستی انگار یک کوه بر سرم خراب شده پس هیچ ناراحته[…] نباش متشکر[…]

در حاشیه نامه نوشته شده بود:

مادر جان نمیدانی که من چقدر دلم تنگ شده برایت

و تو مثلاً یک ماه هستی که شبها بر سرم هستی چون من وقتی که مریض بودم همیشه تو من دعا میکردی مثلاً یک فرشته هستی

مادرجان من از راه دور که فرسنگ‌ها دور است، تو را می‌بوسم و تو را به خدا می‌سپارم

مادر جان به جای من زن عمویم را ببوس و سلام گرم گرمی حتماً برسان

یاد نرود

در حاشیه نامه نوشته شده بود:

مادرجان اگر بخواهم هی نامه برایت بنویسم تا صبح هم مینویسم. مادر جان میدانی که من چقدر قدر تو را می‌دانم و من هم تو را در آخرین خون پاکم هرگز فراموش نمیکنم

زندگینامه شهید غلامرضا احمدی

شجره طیبه اسلام از دیرباز با اخلاص مخلصان به مجاهدت مجاهدان و خون شهدا محفوظ از گزند روزگار آن به نسل‌های آتی و امانت رسیده است. از پیش مردانی که در قله ایمان تنها به ملکوت اعلا سر تعظیم فرود می‌برند و مردانی که بردبار و ثابت قدم بر خصم زبون فائق آمده و همچون ستارگانی فروزان در آسمان گلهای دلباخته امیدوارانه می‌درخشند و شهید غلامرضا احمدی در زمره این دلاورمردان بود؛ که اخلاص را در جهاد و ایمان را به شهادت ترجمه نمود.

وی به سال ۱۳۴۰ شمسی در بخش آغاجاری به اذن پروردگار پا و عرضه حیاط گذاشت. حُسن سلوک و رفتار و نزاکت و ادبش او را در میان افراد خانواده متمایز گردانده بود. از میان تلاش و زحمت‌هایش می‌توان به این واقعیت پی برد که شهید احمدی بیش از دیگران در حیطه فقر و تهیدستی پلکان ایمان به خداوند یکتا را می‌پیمود. شهید غلامرضا پس از اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل تحت یگان ۸۱ رزمی، به جنگ با جائران و مستکبران جانانه برآمد. چرا که به یقین مستضعفین را وارثان واقعی زمین می‌دانست. اما سرانجام این مستضعف مجاهد عزتی جاوید بود کهدر  ۲۵ مهرماه سال ۱۳۶۰ شهادت به لقاء الله پیوست.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید