شهید سید علی کرم دهبان نژاد

وصیت نامه پاسدار رشید اسلام سید علی کرم دهبان نژاد

 سپاس و حمد مخصوص خداست که هستی جلوه اوست؛ درود و سلام بسیار بر پیامبر محمد(ص) خاتم پیامبران است؛ درود و سلام بر ائمه اطهار که هر کدام ستاره درخشان در آسمان ولایت و زعامت انسان‌ها بوده و هستند.

درود و سلام بر آقا امام زمان که امید است به زودی قیام کند و جهان را پر از عدل و داد نماید و ریشه ظلم و فساد را از بیخ و بن بر کند.

درود بر روحانیت مبارز و جان برکف؛ درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی و نایب بر حق امام زمان و ریسمان محکم الهی که هرکس اطاعتش کند، نجات یابد هر که از امرش سرباز زند نیست و نابود گردد (هر که با آل علی در افتاد، ور افتاد)

مردم مسلمان و شهیدپرور ایران، قدر این نعمت الهی (مقام رهبری) را بدانید و اطاعتش کنید و جنگ را تا پیروزی نهایی بلکه تا رفع فتنه از جهان ادامه دهید و افرادی که توانایی رزمی دارند به سوی جبهه‌ها بشتابند و تحت هیچ بهانه و کلاه شرعی (از قبیل عیالوارم، کسی ندارم، خانه‌ام بی‌سرپرست است) شانه از زیر بار مسئولیت خالی نکنید. زیرا جهاد را خداوند واجب فرمود و او بر هر چیزی دانا و تواناست و فردای قیامت هیچ عذری به درگاه حق پذیرفته نمی‌شود و بر کسی هم ظلم نمی‌شود؛ و بهشت را به بها میدهند، نه بهانه؛ و بدانید که پیروزی از آن خداست حزب او (حزب الله) پیروز است و انشالله به وعده‌های خداوند مذکور در قرآن زمانی فرا خواهد رسید که اسلام برابر ابرقدرت‌ها پیروز خواهد شد. چنانچه در صدر اسلام بر دو ابرقدرت ایران و روم قالب شد و وعده حق و خبر غیبی پیامبر(ص) تحقق پیدا کرد.

اینجانب وصیتنامه‌ای مفصل و در سه بخش شهادت نامه، جهان‌بینی و ایدئولوژی و نیز رهنمودهای عملی به کلیه ارگان‌ها، نوشته‌ام که امید است برادران محمد صالحی و برادر سید محمد بایگان آن را تنظیم و چاپ کنند و در اختیار همگان قرار دهند.

به همین مقدار اکتفا می‌کنم؛ درود و سلام بر امت شهید پرور عزیز ایران اسلامی؛ از همه شما تقاضای عفو دارم.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی، خمینی را نگهدار.

سید علی کرم دهبان نژاد

۲۷/۱۱/۱۳۶۴

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ

آنان که در راه خدا مبارزه می‌کنند و کشته می‌شوند مرده مپندارید که همانا زنده هستند و نزد خدای خود روزی می‌خورند

إِنَّ اللَّهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنينَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ

خداوند مشتری مومنینی است که در راه او مال، جان و اولاد خود را می‌دهند و در عوض خدا در بهشت را به روی آنان می‌گشاید

درود بی پایان نثار روح القدس، منجی عالم بشریت حضرت مهدی صاحب الزمان(عج)؛ درود و سلام بر نائب بر حقش، امید مستضعفان جهان، امام‌خمینی و سلام بر شهیدان از کربلای حسین گرفته تا کربلای ایران و سلام بر امت رزمنده ایران

این وصیت نامه حقیری است که بار سنگین گناهان بر دوشش سنگینی می‌کند؛ امید است که در این راه که قدم نهاده‌ام با این کار کوچک بار گناهانم کمتر شود.

خواهر و برادر، هر فرد مسلمان دارای هدف ایده‌ای است و آن این است که راه انبیا و اولیا خدا را که همان مبارزه با ظلم و ستم و بیدادگری می‌باشد تا طومار ظالمین و قاسطین را در هم پیچیده، اکنون که دولت بعثی و صهیونیستی میخواستند این انقلاب را در نطفه خفه کنند؛ ولی زهی خیال باطل. این‌ها و تمام قدرت‌های جهان می‌توانند نور حق را خاموش کنند. در این برهه از انقلاب، انقلاب ما نیاز به خون دارد؛ همین خون‌ها است که انقلاب را تداوم می‌بخشد. به گفته استاد شهید مرتضی مطهری، خون شهید تزریق به پیکر جامعه است.

خواهران و برادران، راه شهیدان را که همان راه سرخ سرور سالار شهیدان حسین بن علی(ع) می‌باشد، ادامه دهید. صفوف به هم فشرده خود را مستحکم‌تر بدارید؛ تا کور دلان و منافقین نتوانند بین شما و مسجد جدایی بیاندازند. چون به گفته امام امت مسجد سنگر است، سنگرها را خالی نکنید. آری همین شهیدان از مساجد به پا خواستند. خون خود را به پای نهال انقلاب اسلامی و اسلام ریختند و آن را آبیاری کردند. از برادران و خواهران زیدانی می‌خواهم، گوش به فرمان امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی باشند و کماکان فرامین او که پیامبرگونه ایراد می‌دارند، عمل بنمایید و با این عملتان به دشمنان داخلی و خارجی بفهمانید که شما ملت مسلمان، ملتی که با سلاح ایمان پیروز شده است و هیچ وقت زیر بار ننگ نمی‌رود و فریاد همیشه[…]

یک سال از عروج عارفانه و شهادت عاشقانه پاسدار رشید اسلام جانباز و قرآن و اسوه تقوا و فضیلت سید علی کرم دهقان نژاد گذشت. سربازی از تبار حسین(ع)، که الله اکبر را با خون خویش فریاد زد و به هل من ناصر حسین زمان، خمینی عزیز لبیک گفت و چنان شوق رفتن سراپای وجودش را گرفته بود که از تمامی تعلقات دنیوی دست شست و شتابان به کاروان شهدا پیوست.

آنکس که تورا شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هردو جهان را چه کند

شهید بزرگوار، برادر عزیز سید دهبان نژاد در تمام طول زندگی نشان داد که فرزندی خلف از تبار اجداد طیب و طاهرش می‌باشد و پایبندی‌اش به احکام اسلامی و قرآن برای همه ما فراموش ناشدنی است و این شهادت‌ها و رشادت‌های افرادی همچون دهقان نژاد و… در گذرگاه تاریخ نشان داده‌اند، که پیوندی عمیق و ناگسستنی با سربازان حسین کربلا دارند و در ایران اسلامی چنان عاشورایی برپا کرده‌اند که […] یزیدیان زمان در حال نابودی هستند. ای کربلا، ای خاک خونین، ای سرزمین عطرآگین از خون عاشوراییان امروزی شادی کن که مشتاقان دیدارت مدتهاست که در سرزمین ایران‌اند و همگی آحاد امت اسلامی‌اش برای رسیدن به حرم مطهرت فریاد برمی‌دارند که ما سر بداریم و آماده شهادت و هرکدام از این سربازان صدیق امام پیامی دارند و وصیتی که از اعماق وجودشان خالصانه و صادقانه هدف و مسیر را برای دیگران مشخص کرده‌اند و در این راستا جز موجود سفارش و وصیت برادر عزیز سید علی کرم دهبان نژاد است. که انشالله بتوانیم پاسدار اهداف والای تمامی شهیدان باشیم.

یکمین سالگرد شهادت این برادر عزیز را به امام زمان بنا بر حقش خمینی کبیر و تمامی کارکنان منطقه و خانواده شهید پرور تبریک و تسلیت عرض مینماییم.

خاطره از دوران تحصیل شهید

از زبان شهید

در سن ۱۲ سالگی خود را در مدرسه شروع کردم که دارای اتاق بزرگ و کلخته‌ای بود. در این اتاق شش کلاس یعنی از اول ابتدایی تا ششم ابتدایی اداره می‌شد. من که گوی سبقت را از دیگران ربوده و همیشه مانند گل بهاری سر برافراشته و تمام نمرات درس ریاضی گرفته جغرافی و تاریخ و غیره نمره ۲۰ را که هم از شنیدن آن قلبش به تپش می‌افتد برای خود همیشه ذخیره داشتم و این خود باعث گستاخی و غرور من گشته. تا جایی که معلمان بیچاره را دست انداخته و بعضی اوقات مسئله به آنها می‌دادم که پس از دوهفته فکر کردن از حل کردن آن عاجز می‌شدند. ولی دو چشمان‌تان روز بد نبینه! برای کلاس چهارم متوسط بودم که برای اولین بار از املا تجدید شدم[…] البته ناگفته نماند که کار من منحصر به درس خواندن نبود. بلکه روزها کار می‌کردم شب‌ها درس می‌خواندم. ولی با این وجود تصور می‌رفت اگر کسی در این کلاس قبول شود من باشم. زیرا در انگلیسی که غوغا برپا میکردم و آن را مانند زبان رایج و معمولی در خانه صحبت می‌کردم. ولی با این وجود نمی‌توانستم فارسی روان و ساده را یک صفحه بدون ده غلط بخوانم. در حال پیش‌بینی همه غلط از آب درآمد و پس از امتحان شهریور ماه معلوم شد که من جز مردودین هستم. من که هنوز مزه‌ی بیست‌های گذشته را قورت میدادم، نمی‌توانستم به این سادگی خودم را راضی کنم که رفوزه شدم. شب تا صبح در این فکر بودم که چه کنم، چک بکنم. تا اینکه سرانجام تصمیم گرفتم نامه اعتراض آمیزی بر علیه معلم طبیعی به اداره آموزش ارسال دارم. ولی دیگر دیر شده بود. زیرا ۱۰ روز از مهر ماه گذشته بود سرانجام در مقابل نماینده رئیس آموزش و پرورش ایستاده و نامه را به وی دادم و پس از نگاه مختصر گفت، آقا اعتراض بی اعتراض حال دیگر دیر شده.

و زیر نامه نوشت به دبیرستان رجوع و رسیدگی شود. نامه را سر میز رئیس دبیرستان گذاشتم و از قضیه آگاه نمودم. در این هنگام دبیر مربوطه سر رسید و چون نامه را قرائت کرد و دید که بر علیه وی نوشته شده چندین بار آن را بررسی کرده و خشم سراسر پایش را فرا گرفت و من هم کنارش نشسته و خوب و برانداز می‌کردم. سرانجام به طرف من آمد و من این موضوع را پیش گرفتم و شرح دادم چون فهمید که نامه از آن بنده است نفس راحتی کشید و سپس گفت آقا من یک صدم نمره هم به شما نمی‌دهم و بیخود هم خودت را خسته نکن. بالاخره من با خواهش و تملق و آقا شیرینی‌اش را به شما می‌دهم. وی را مجبور به تجدید نظر ورقه راضی کردم. ولی او هم خودش خوب می‌داند که چطور نقش خود را ایفا کند. به من گفت برو بیرون تا صدایت کنم. در غیاب من جملات را پس و پیش کرده و به صورت غلط املایی در آورد و بعداً که کار خود را کرد (و به قول معروف هر که با آل علی در افتاد ور افتاد) مرا برانداخت و صدایم کرد وقتی که رفتم واقعا شما ملاحظه می‌فرمایید تا چیزهایی که نوشتید غلط املایی هستند. حالا به فرض اینکه من به شما نمره بدهند فردا یکی این را ببیند به ریش من میخندد من که دانستم تعداد زیادی بودند که برگه خود را فقط از موضوعاتی پر کرده بودند که اصلاً به درس ارتباطی نداشتند و حال همه جزء قبول شدگان هستند و لبخندی زد و گفتم، آقا حق با شماست؛ بچه‌ها بیخود اسم جنابعالی را علی فری نگذاشتن. حتماً یه کاسه زیر نیم کاسه است ولی همین شکست باعث شد که من به پستی خود پی ببرم تا برای یک مدرک فقط ارزش ماده داشت خودم را اینقدر ضعیف نشان ندهم و سر تملق و نیاز در مقابل بنده نیازمند فرود بیاورم و این خود به منزله زنگ خطری بود که مرا از خواب بیدار نماید. تا بار دیگر به این وضع اسفناک دچار نشوند و سر نیاز جز در مقابل بارگاه الهی فرود نیاورم.

فرزند شهید

چکیده‌ای از دفتر خاطرات شهید سید علی کرم دبان نژاد

 

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید علی عیدانی عباس زاده

زندگینامه شهید علی عیدانی عباس زاده

شهید علی عیدانی عباس زاده در طلوع فجر اول اردیبهشت سال ۱۳۳۷ در خانواده متدین و مذهبی چشم به جهان گشود. شهید دردامن مادری پاکدامن و عفیفه دوران کودکی و طفولیت خود را گذراند. شغل پدر شهید کارگری بود و از کار و تلاش و کوشش دریغ نمی‌ورزید و در راه تهیه لقمه حلال در بندر و جاهای دیگر کارگری می‌کرد و همچنان شهید تحت مراقبت مادر بود. از همان ابتدای ورود در کلاس اول از خود نوع و استعداد وافری نشان داد که در طول دوران تحصیلی خود جزو شاگردان ممتاز به حساب می‌آمد؛ چرا که علاقه زیادی به درس خواندن از خود نشان می‌داد و همچنین به خواندن کتاب‌های مذهبی گاهاً داستانی علاقمند بود. بیشتر اوقات خود را در کتابخانه شهر به مطالعه کتب می‌پرداخت و در حفظ و یادگیری درس جدیت زیادی داشت و لحظه‌ای وقت خود را به بطلان نمی‌گذراند.

رابطه بسیار خوبی با مسجد داشت. اکثراً نماز مغرب و عشا در مسجد به جماعت می‌خواند. اهل تلاوت قرآن بود عشق  وافری به امام و روحانیت داشت. با شروع انقلاب اسلامی در صف‌های فشرده انقلابیون حضوری فعال داشت. در پخش اطلاعیه بر علیه رژیم شاهنشاهی شب و روز نمی‌شناخت. بدون ترس و واهمه به شعار نویسی بر روی دیوارهای شهر می‌پرداخت. در کلیه راهپیمایی‌های دوران انقلاب هم برای مردم بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی  مدافع انقلاب و امام بود. با ضد انقلاب و گروه‌های سرسپرده به نام‌های مختلف فعالیت داشتند، ستیز میکرد. تا اینکه در صبح روز ۹/۳/۱۳۵۸ در حالیکه از منزل به قصد دبیرستان بیرون آمده بود، مورد اصابت تیر ضد انقلاب قرار گرفته و به درجه رفیع شهادت نائل گشت.

یادش گرامی و نامش مستدام بود

شهید علی عساکره

شهید علی عساکره در سال ۱۳۴۶ در آبادان به دنیا آمد به اقتضای سنّّّّّش در      دوره ي انقلاب نوجوانی بیش نبود امّا با شركت در برنامه هاي مسجد و شنیدن نام امام خود را براي آينده آماده می کرد. با شروع جنگ تحمیلی و مهاجرت خانواده به اميديه و سكونت در علی آباد، در مدرسه راهنمایی شهید لهراسب آقاجری مشغول به تحصیل شد و جذب مسجد و انجمن اسلامی گردید. وي از اعضای فعال پایگاه مقاومت شهید باکری به حساب می آمد و با اینکه ۱۳ سال بیشتر نداشت عاشق حضور در جبهه بود. بارها اقدام کرده بود امّا با مخالفت مسئولین مواجه می شد سرانجام با تغییر در فتوکپی شناسنامه و افزایش سنّ تقویمی به جبهه می رود و این آغاز حضور او در میدان شرف و حماسه بود. وقتی به مرخصی می آمد دلش برای جبهه تنگ می شد و از دوستان خود یاد می کرد و می گفت: مادر! الان دوستان من در رنج و سختی به سر می برند و شایسته نیست من در راحتی و آرامش باشم. او در عملیات های مختلفی از جمله والفجر مقدماتی، خیبر و بدر شرکت جست و دلیرانه با دشمنی که سرزمینش را اشغال کرده بود جنگید و لحظه ای در انجام وظیفه اش سستی ننمود.

   علي به خواهرانش می گفت: از حضرت زینب(س) الگو بگیريد و حجاب خود را حفظ کنید. از امام به عنوان پدر یاد می کرد، نسبت به مادر و پدرش حساس بود که مبادا از او رنجیده خاطر شوند و تا می توانست تلاش می کرد خشنودی آنها را حاصل کند. این بسیجی سرافراز در تاریخ ۲۳/۱۲/۱۳۶۳ در عملیات بدر در منطقه هورالهویزه به خیل گل های جاویدالاثر می پیوندد و پیکر مطهرش دقیقاً ده سال بعد در گلزار شهدای امیدیه با تشییع با شکوه عاشقان حسینی به خاک سپرده می شود. یادش روز افزون و روانش شاد.

   خاطره ای از زبان خواهر شهید

   وقتی پدر از او خواست تا برگشتن برادرش، طاهر، از خدمت مقدّس سربازی، رفتن به جبهه را به تأخیر بیاندازد، گفت: پدر! امام در جماران فرموده هرکس توانایی دارد باید در جبهه ها حاضر شود و حضور برادر در جبهه نباید مانع حضور من شود و به جبهه برگشت.

«  الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ  »  (سوره توبه/ آيه ۲۰)

اگــر بـاشـد قـرار آخـــر بـمیرم            نمی خواهم که در بستر بمیرم

همی خواهم که در فصل جـوانی           مـیـان جــبهه و سـنگـر بمیرم

   بنام خداوند در هم کوبنده ستمگران و منافقان، درود بر شهیدان کربلای حسین (ع) و سلام بر خمینی حامی مسلمین و مستضعفان جهان، درود بر شهیدان ایران از جنوب تا غرب!

   مادر عزیزم! از شما می خواهم مرا ببخشید که نتوانستم فرزندی شایسته و خوب برای شما باشم. دلسوزی ها و مهربانی هایت را فراموش نخواهم کرد. مادر جان! بعد از شنیدن خبر مرگم خواهش می کنم برای من اشک نریزید چرا که امام بزرگوارمان در سوگ فرزند شهیدش گریه نکرد چون می دانست که رضای خداوند در این امر است « رضاً بِرضائک » پدر و مادر عزیزم! آیا از این که موفق شده اید در دامـن خود یک شهیـد پرورش دهیـد و در راه الله نثارش کنیـد خشنـود نیستید؟ اگر جوابتان مثبت است که درود خداوند و رسول خدا بر شما باد!

   شما ای خواهران عزیزم! حجاب، عفّت و پاکدامنی را سرلوحه ي زندگیتان قرار دهید و همیشه همچون زینب (س) زندگی و مبارزه کنید و شما برادران عزیز هوشیار باشید و غیر از اسلام به چیز دیگری فکر نکنید سعی کنید که راه خدا ترویج شود و در این راه از بذل جان و مال خویش دریغ نورزید و راه شهدا را ادامه دهید و همیشه در صحنه حاضر باشید که مبادا دشمنان به انقلاب ضربه برسانند. چون در آن صورت باید در روز قیامت جوابگو باشیم.

   و در پایان پیامی برای مردم شهید پرور دارم گرچه من کوچکتر از آنم که برای این مردم که از جان و مال خود گذشته اند پیامی بفرستم. ای ملّت حزب الله!    حسین گونه همچون رزمندگان اسلام در لبیک به ندای امام عزیزمان در کربلای جنوب و غرب همراه شوید، آن چنان که امپریالیسم به لرزه افتد و همچنان امام را یاری کنید و از او جدا نشوید چرا که امام را در خط انبیا دیدیم و عاشق او شدیم، فرامینش را به جان و دل بخرید که سعادت شما در آن است!

   خانواده عزیزم می خواهم که بعد از شهادتم نماز و روزه قضایم را بجا آورید که فکر می کنم مقدار آن چهل روز روزه و چند ماه نماز باشد. از دوستانم حلالیت بطلبید، امیدوارم که مرا ببخشند و برایم دعا کنند شاید خداوند گناهانم را مورد عفو قرار دهد.

امام را دعا کنید و او را تنها نگذارید!

از دوستان می خواهم که راه شهدا را ادامه دهند و جبهه ها را گرم نگهدارند. شهید عزادار نمی خواهد، بلکه پيرو می خواهد.

والسلام

علی عساکره

خاطره‌ای از خواهر شهید

روزی پدرم دری یک گفتگوی خانواده‌ای به شهید علی عساکره گفت: فرزندم قدری صبر داشته باش تا برادرت طاهر، دوران خدمت سربازی را به پایان برساند. زیرا که استطاعت دوری دو جوانم در یک حین نخواهم داشت.

[شهید] علی [گفت]: پدر جان آقایم و پدرم در جماران حکم دفاع از اسلام و جهاد را صادر نموده و می‌بایستی برای دفاع از اسلام و کیان ایران اسلامی به جبهه بروم و من شرعاً وظیفه بر خود می‌دانم که تابع فرمان ایشان باشم.

گوشه‌ای از زندگانی شهید از یادداشت‌های خواهر شهید

علی در سال ۱۳۴۶ در شهرآبادان دیده به جهان گشود. در دوران انقلاب سن و سال خاصی نداشت. به درس و مدرسه علاقه خاصی داشت و در اثنای جنگ تحمیلی و مهاجرت خانواده از آبادان به شهرستان امیدیه، علی تحت تاثیر فرامین امام خمینی(رض) عزم رفتن به جبهه نمود. به علت کمی سن از رفتن به جبهه ناامید گردید. اما با دستکاری در کپی شناسنامه امیدوارانه خود را آماده نبرد با اشغالگران نمود.

درست هنگامی که برادرش طاهر، به خدمت سربازی رفته بود، اما او عزم رفتن به جبهه کرده بود و بالاخره بعد از چندین اعزام در تاریخ ۲۳/۱۲/۱۳۶۳ مفقود گردید.

عشق شهید به امام از خاطرات خواهر شهید

عاشق و دلباخته امام بود همیشه، همه وقت از امام به عنوان پدر بزرگوار و مهربان یاد می‌کرده. در یک گفتگوی خانوادگی به پدرش اینطور بیان کرد، که: پدر جان درست است که شما زحمت مرا کشیدید و مرا بزرگ کردید؛ ولی پدر من در جماران است و گوش به فرامین او هستم.

 

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید علی عباس نیا

بدین وسیله با توجه به ارشادات رهروان دین حق شنیدنی‌های پای منابر حضرت امام حسین(ع) یادآور ‌گردد در یکی از بهترین راههای تداوم برقراری دوستی‌ها جهت استقرار و برقراری انقلاب مردمی چشم پوشی از خطاهای سهوی و غیرعمدی به لحاظ تغیرات اجتماعی زمان گذشته به زمان حال است، مگر در خصوص صدام و عوامل دست نشانده حزب بعث و منافقین کوردل در همه حال و همه وقت و منهزم داخلی و خارجی به‌دلیل عدم اطاعت از ولایت مداری امام عزیز روحی و جسمی له الفدا و همچنین وهابیت و بهائیت این سرسپردگان معاند بیگانه.

در ضمن عاقبت بخیری تمام خانواده شهدا و جانبازان و خواهران و برادرانم علی الخصوص پدر و مادرم از درگاه احدیت طلب آمرزش دارم

فرزندتان علی

مهر ماه ۱۳۶۵

زندگینامه شهید علی عباس نیا

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید علی عباس نیا فرزند عبید در سال ۱۳۴۶ در شهر آبادان در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد که تا سال سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. انجام فرائض مذهبی علی الخصوص نماز و روزه دفت بسیاری داشت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید علی عباس نیا ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۳/۰۷/۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی کرخه(جنگ در آب) به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

 

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید علی شرف الدین

زندگینامه شهید علی شرف الدین

شهید علی شرف‌الدین فرزند سهراب متولد تاریخ ۳۰/۵/۱۳۳۷ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و طبقه کارگری متولد شد. دوران کودکی‌اش را در محیط کارگری در شهر امیدیه سپری کرده و دوره تحصیلی ابتدایی خود را در دبیرستان ابن‌سینا (شهید رحیمی) طی کرد. دوره راهنمایی را در مدرسه امیر صیادی و سپس دوره راهنمایی را در همان شهر به پایان رساند. وی که از نظر رتبه درسی درجات خوبی را گذرانده بود. در سال ۱۳۵۹ در آزمون دانشگاه شرکت نموده؛ که در رشته دبیری دینی و عربی اهواز (تربیت معلم) پذیرفته شد. که با شروع جنگ تحمیلی به دانشکده اصفهان منتقل می‌گردد. با توجه به استعداد بالایی که داشت با نمرات خوبی از مرکز دانشگاه فارغ التحصیل شد؛ ولی متاسفانه با توجه به شرایط جنگ تحمیلی چند وقتی در تعیین محل خدمتش وقفه به وجود آمد و با توجه به اینکه متولدین سال ۱۳۳۷ طبق بخشنامه دولت، از خدمت معاف بودند، ایشان بر خود واجب دانستند که با توجه به شرایط به وجود آمده جهت انجام خدمت مقدس سربازی اعزام نموده که وی داوطلبانه خود را معرفی و به عنوان یک رزمنده وارد جبهه‌های جنگ می‌شود و در راه اسلام و انقلاب و حفظ وطن، به مبارزه علیه دشمن پرداخت. وی در عملیات بیت المقدس، در آزادسازی خونین شهر (خرمشهر) در تاریخ ۱۷/۲/۱۳۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید علی سالاری

وصیت نامه پاسدار شهید علی سالاری

بسم رب شهدا

وصیت من به خانواده عزیزم این است که خدا را از یاد نبرید و بین خودتان محبت و مهربانی را حفظ کنید تا از طرف دشمنان بر شما ضرری نرسد. برای مال دنیا اختلاف نداشته باشید؛ که شما را از هدف اصلی دور میکند. با مادر خود نیکی روا دارید؛ تا خدا از شما به نیکی یاد کند.

با دوستان خودتان دوست باشید؛ تا خداوند شما را دوست داشته باشد.

از غیبت و تهمت بر دیگران دوری کنید؛ تا پرده راز شما پاره نگردد.

امام را دعا کنید؛ تا دعای امام بر شما مستجاب گردد.

از اسراف اجتناب ورزید؛ تا روزی شما زیاد گردد.

راستگو باشید؛ تا به راه راست هدایت گردید.

پدر خود را دعا کنید؛ تا خداوند شما را بیامرزد.

به برادر کوچک خود نیکی کنید؛ تا با شما دلداده باشد.

از توهین نسبت به همسر خود داری ورزید؛ تا خداوند شما را از بدگویان محافظت نماید.

با گمراهان نباشید؛ تا بدنام نگردید.

سخن چین نباشید؛ که مایه بدبختی انسان است.

از قول دیگران نقل قول نکنید؛ که گناه دیگران بر دوش شما خواهد شد.

بر اهل قبور بگذارید تا شما را به یاد مردن بیاندازد. مرگ را فراموش نکنید که مایه افتخار است.

علی سالاری

۲/۷/۱۳۶۲

زندگینامه شهید علی سالاری

شهید علی سالاری در سال ۱۳۰۶ در روستای رومرز، از شهرستان جیرفت استان کرمان در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود و در سن ۱۰ سالگی جهت فراگیری قرآن به مکتب رفت و با هوش و استعداد سرشاری که داشت توانست قرآن کریم را در زمان کم فرا گیرد و همراه با یادگیری قرآن خواندن و نوشتن را آموخت. بعد از پایان سربازی به خوزستان مهاجرت کرد و تشکیل خانواده داد که حاصل این ازدواج چهار پسر و دو دختر می‌باشد. مدتی در شرکت‌های مختلف به کار مشغول شد و مدت دو سال در کارخانه سیمان کار کرد و سپس در شرکت بتن بایتمان بندر امام خمینی-رامشیر مشغول به کار شد و در اوایل انقلاب اسلامی در شرکت پتروشیمی ایران-ژاپن به کارگری مشغول گردید.

شهید علی در جهت تربیت فرزندان بسیار تلاش می‌نمود و آنها را در مسیر زندگی راهنمایی می‌کرد. در طول دوران زندگی برای آسایش خانواده لحظه‌ای آرام نمی‌گرفت. وی در خانواده هم نقش پدر را داشت و هم نقش معلم. هنگامی که افراد خانواده دور هم جمع شدن برای ایشان حدیث و قصص انبیا را تعریف می‌نمود. شهید علی از عاشقان اهل بیت(علیه السلام) بود که هر ساله در ماه محرم عزاداری اباعبدالله(علیه السلام) را در منزل خویش برگزار می‌کرد. در مراسم سوگواری مداحی می‌نمود. با شروع انقلاب اسلامی در راهپیمایی‌ها و اعتصابات کارگران حضور فعال داشت و با پیروزی انقلاب اسلامی در محافل و مجالس مذهبی فعالانه شرکت می‌نمود.

با تجاوز رژیم بعثی عراق به سرزمین مقدس جمهوری اسلامی، با عشق به جبهه و شهادت در سال ۱۳۶۰ روانه جبهه‌های نور علیه ظلمت شد و به عنوان آرپی جی زن در خط مقدم جبهه به ادای دین پرداخت. شهید علی از نظر حالات روحی، دارای روحی لطیف و عارفانه بود و عاشق قرآن بود به طوری که وقتی قرآن می‌خواند، با صوت دلنواز فضای خانه را از معنویت پر می‌نمود. علاقه فراوان به سوره مبارکه الرحمن داشت. در هنگام قرائت قران ابتدایی این سوره را می‌خواند، سپس به خواندن دیگر سوره‌ها می‌پرداخت. نماز را همیشه سر وقت می‌خواند و برای نماز شب اهمیت زیادی قائل بود و رابطه‌اش با اعضای خانواده بسیار مهربان و احترام زیادی برای افراد قائل بود.

با شرکت در عملیات‌های طریق‌القدس، بیت‌المقدس، فتح المبین، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، رشادت‌های زیادی در جبهه‌های حق علیه باطل از خود نشان داد و سرانجام پس از دلاوری‌های زیاد در عملیات خیبر، در منطقه عملیاتی جزیره مجنون، در تاریخ ۴/۱۲/۱۳۶۲ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

والسلام

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید علی زیدانی

زندگینامه شهید علی زیدانی

شهید علی زیدانی فرزند عاصی در سال ۱۳۳۹ به خانواده مذهبی و متدین در روستای سرجولکی از توابع شهرستان امیدیه بخش جایزان دیده به جهان گشود. پدر وی کشاورزی و دامداری می‌کرد؛ و بدین وسیله در روستا امرار معاش می‌کرد. شهید علی زیدانی دوران طفولیت را در دامن پر مهر خانواده سپری کرد. دوران ابتدایی و راهنمایی تحصیلی را با موفقیت پشت سر گذاشت. او جوان خوش‌خلق و مهربان بود و در بین خانواده از مطالعات خاصی برخوردار بود. به همه احترام می‌گذاشت و در کنار پدرش کار و تلاش می‌کرد و کمک حال وی بود. در روستا به همه احترام می‌گذاشت و همه آشنایان و بستگان او را دوست داشتند.

شهید بزرگوار به خدمت مقدس سربازی اعزام می‌شود و به عنوان سرباز دلاور لشکر ۹۲ زرهی ارتش پذیرفته می‌شود. با شروع جنگ تحمیلی به مناطق عملیاتی نبرد اعزام می‌شود و دلاورانه در جبهه‌ها می‌جنگید تا این که در تاریخ ۱۵/۷/۱۳۵۹ در شرایط جنگ در شهر خرمشهر بر اثر درگیری‌های شدید دشمن و بمباران مناطق مسکونی به درجه رفیع شهادت نائل می‌گردد. او جز مفقودین جنگ بود که پس از چند سال پیکر مطهر وی شناسایی و به محل سکونت خانواده منتقل می‌گردد. تربت پاک وی در زادگاهش روستای سرجولکی شهر جایزان می‌باشد.

روحش شاد و یادش گرامی

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید علی حمیدی

زندگینامه شهید علی حمیدی

بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و صلوات بر محمد و آل محمد(ص) و درود بر روان پاک حضرت امام خمینی(رحمة الله) و بر رهبر فرزانه انقلاب و نائب بر حق حضرت صاحب الزمان(عج)

شهید علی حمیدی متولد سال ۱۳۴۷ در روستای برج از توابع بخش جایزان دیده به جهان گشود و دارای مدرک تحصیلی ابتدایی به لحاظ شرایط و مشکلات خانوادگی ترک تحصیل نموده و به کار کشاورزی و دامپروری مشغول شد و در سال ۱۳۶۵ ازدواج کرده و بعد از سه ماه از شهادت ایشان، یک فرزند دختر ثمره ازدواج آن شهید بود.

شهید دارای خلق و خوی بسیار پسندیده، دارای روحیه ایثار و فداکاری و مقید به مسائل دینی و شجاع و زحمتکش بودند.

در سال ۱۳۶۷ به وظیفه خود که همان خدمت مقدس سربازی بود، از طریق سپاه ناحیه رامهرمز اعزام و سپس در گردان ۶۲ خیبر از لشکر ۷ ولیعصر(عج) خوزستان سازماندهی و به مناطق غرب کشور اعزام گردید؛ که در تاریخ ۲۵/۷/۱۳۶۷ در عملیات پدافندی درشهربانه بر اثر اصابت ترکش خمپاره‌های دشمن متجاوز بعثی از ناحیه سر و پای چپ مجروح و سپس به مقام عظیم شهادت نائل آمد و با خون خود به امام خویش لبیک گفته و نیز به دشمن اثبات کرد که به هیچ تجاوزی حتی به قیمت از دست دادن جان و مال خود اجازه ورود به خاک میهن اسلامی را نخواهیم داد. زیارتگاه آن شهید بزرگوار در روستای امام رضا(ع) که هم اکنون محل زیارت سه شهید بزرگوار دیگر است می‌باشد. خانواده شهید در سال ۱۳۷۱ به شهرستان امیدیه نقل مکان نموده و هم اکنون در آن مکان ساکن می‌باشند.

   شهید علی حمیدی

در محيط پاك روستاي برج از توابع بخش جايزان، در خانواده اي متديّن كودكي چشم به جهان گشود كه نامش را علي گذاشتند. پنجم آذرماه سال ۱۳۴۷ براي پدر سرشار از شادي بود. شهيد علي حميدي در هفت سالگي به مدرسه رفت. او تحصيلات خود را تا سوم دبستان ادامه داد و به خاطر مراقبت از پدر بيمارش كه به آسم شديد و تنگي نفس مبتلا بود ترك تحصيل نمود. او به عنوان پسر بزرگ خانواده در كارهاي كشاورزي و دامداري بار اصلي را بر دوش مي كشيد و در ابتداي كودكي با رنج و سختي آشنا شد و با همان سنّ كم در انجام فرايض ديني كوتاهي نمي كرد. نمازش را سر وقت مي خواند و در مراسم مذهبي شركت         مي جست. در اغلب فعاليت هاي انقلابي در اوايل انقلاب شركت داشت و با پيروزي انقلاب در تأسيس مدرسه كوچكي كه به همّت دولت بنا شد كوشش بسيار نمود. او ظاهري آراسته و مرتب داشت و نظم را سر لوحه ي كارهايش قرار مي داد و در تيراندازي و شنا مهارت فوق العاده اي داشت.

   در سال ۱۳۶۵ ازدواج نمود و در سال ۱۳۶۶ به خدمت مقدّس سربازي اعزام شد. ايشان شجاعانه در جبهه نبرد حاضر شد و در برابر نيروهاي بعثي ايستاد. اين شهيد سرافراز در شهربانی كردستان به انجام وظيفه و حراست از كيان نظام اسلامي پرداخت و در تاريخ ۲۷/۷/۶۶ هنگامي كه عازم خط مقدم جبهه بود مورد اصابت بمباران هواپيماهاي عراقي قرار مي گيرد و به شدت مجروح مي شود و دو روز بعد به درجه ي رفيع شهادت نایل مي آيد. وقتي خبر شهادت اين شهيد سرافراز را به پدر مي دهند با صبري كه خاطره امام حسين(ع) را در برابر شهادت حضرت              علي اكبر(ع) تداعي مي كند پاسخ مي دهد، او هم يكي از جوانان اين ميهن است كه به خاطر اسلام شهيد شد. پيكر مطهر او را در گلزار شهداي روستاي امام رضا (ع) از توابع جایزان به خاك سپردند.پس از شهادتش فرزندي براي او متولد شد كه يادگار و ادامه دهنده ي راه اوست، خانواده ي اين شهيد سرافراز سال ها در اميديه در محله ي علي آباد (پاچكوه) با خوشنامي ياد و خاطره او را در دل ها زنده نگه داشته اند. روحش شاد و يادش گرامي باد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید علیجان ابوالحسنی

زندگینامه سرباز شهید علیجان ابوالحسنی

شهید علی جان ابوالحسنی در تاریخ ۱/۳/۱۳۴۳ در دهستان جایزان، بخش رامهرمز در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. وی به علت شرایط خاص محیط و عدم امکان و دسترسی به مدرسه، تا سن ۱۲ سالگی نزد عموی خود در امیدیه مشغول به تحصیل شد و بعد از نقل مکان خانواده‌اش به میانکوه در همان شهر میانکوه تحصیلات خود را ادامه داد و در کنار تحصیل به امر ورزش نیز پرداخت و از اعضای تیم فوتبال هما میانکوه بود.

شهید فردی دلسوز، مهربان، غیرتمند و متعصب نسبت به دین و وطن و خانواده خود بود. شهید علیجان ابوالحسنی در سن ۱۷ سالگی در غم از دست دادن مادر خود به سوگ نشست و بعد از آن با جدیت هرچه تمام‌تر تلاش کرد، فقدان مادر را برای خواهرانش جبران نماید. شهید در سال ۱۳۶۱ تحصیلات خود را رها و به علت نیاز کشور به نیرو و جهت شرکت در دفاع مقدس در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۶۲ به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید و پس از گذراندن سه ماه دوره آموزشی در شهر دزفول، پایگاه پنجم شکاری نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی در بندر امام خمینی ماهشهر مشغول خدمت گردید و در تاریخ ۱۸/۴/۱۳۶۴ جهت انجام دوره احتیاط به گردان قدس نیروی زمینی ارتش در کرمانشاه منتقل گردید و به سمت خدمات خمپاره ۶۰ زیر نظر گردان ۲۱۰ تانک انجام وظیفه نمود.

در تاریخ ۲۳/۶/۱۳۶۴ در محور سرپل ذهاب قصرشیرین منطقه کلانتر، در پست نگهبانی، مورد اصابت ترکش خمپاره ۶۰ قرار گرفت و به جمع یاران سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین پیوست.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید علی جاری

از این شهید بزرگوار زندگینامه‌ای در دست نبود.

تاریخ شهادت این شهید بزرگوار ۱۶/۰۶/۱۳۶۶، در منطقه شلمچه می‌باشد.

 

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید