شهید یدالله رمضانی

وصیت نامه شهید یدالله رمضانی

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

خدمت پدر و مادر ارجمندم و برادرانم، به خواهر عزیزم سلام

پس از تقدیم عرض سلام، امیدوارم که حالتان خوب باشد و زندگی را در پناه امام زمان به خوبی و خوشی بگذرانید و بتواند هم خودتان اسلامی زندگی کنید و هم سایرین را مسلمان بار بیاورید. امیدوارم که در راه خدا برای پیشبرد دین خدا کشته شوند و مرگ من باعث پیشرفت اسلام گردد. فقط یک خواهش از شما دارم و آن اینکه در فقدان من تا سر حد امکان از گریه و زاری و سایر ناراحتی‌ها خودداری کنید و خدا را شکر گویید که در چنین راهی کشته شدم و آرزو کنید که مرگ من فی سبیل الله بوده باشد. کاری کنید که این روحیه شهادت و ایثار را در سایرین زنده کنید و خودتان را خوشحال و راضی از چنین امری نشان دهید و واقعاً هم باید چنین باشد.

در خاتمه نامه ازتان میخواهم که […] آرزو و خواهش من توجه کنید و فقط از خداوند طلب مغفرت برای من و آرزوی پیشرفت اسلام بکنید من هم از خداوند متعال […] به سوی خودش خواهانم در ضمن جنازه مرا در قم کمک کنید

والسلام

یدالله رمضانی

خدایا تو دانی که داستان شهادت و آنچه تداعی می‌کند به قدری احساسی و هیجان آمیز و عاشقانه است که روح را به آتش می‌کشد و منطق را فلج و قدرت نویسندگی را ضعیف و اندیشیدن را دشوار. شهادت آمیزه‌ای است از سوختن و روشن کردن از یک عشق خدا زان و از یک حکومت عمیق و پیچیده و انها را نتوان به روی کاغذ آورد.

 اول ماه رمضان بود که خداوند مسلمین و تمامی انسانها را به ضیافت خود دعوت می کرد و درهای بهشت را به روی تمامی بندگان خود باز گذارده بود که در چنین روزی رمضانی پور عزیزمان را با زبان روزه می رفت در سنگر اقتصادی کشور اسلامیمان حضور یابد و با حضورش مبارزات اقتصادی خویش را علیه دشمن بعثی عراق تداوم ببخشد. که متجاوزان عراقی این جنایتکاران تاریخ با حمله وحشیانه هواپیماهای روسی خود سنگرهای اقتصادی این مقاومت را مورد هجوم قرار دادند که در این حمله وحشیانه رمضانی پورعزیز نیز به ملا اعلا پیوست و مرگش را سلاحی برای مبارزه خویش جهت رسوا کردن دشمن فریفته و دست آموز روز آمریکا انگلیس فرانسه قرارداد. چرا اکه اگر نمی توانست فریادش را به گوش تمام کاخ نشینان برساند و از مظلومیت و بی‌گناهی خود به جامعه اسلامی از سخن گوید لیکن شهادت وسیله ای شد جهت دریدن پرده های فریبکارانه ای که تمامی دشمنان انقلاب اسلامی بر آن قیافه های کریه و استکباری خود زده اند.

یک سال از زندگی رادمرد گذشت که در فراق او خانه خدا، مسجد، این سنگر انقلاب به صورت نشست و این چکیده ای از زندگی خستگی ناپذیرش را به رسم یادگار و عبرت و درس روی کاغذ می آوریم.

باشد که شهدا را بشناسیم و از زندگی عاشقانه عارفانه ایثارگرانه و ملکوتی آن عبرت بگیریم رهرو راهش نباشیم که ایران همانند همانانند که فقط و فقط خدا را در نظر گرفته به جهت جلب رضای او گام بر می دارند.

ولادت

در سال ۱۳۱۸ در روستای قلعه کعبی در خانواده‌ای از یک سو اسلامی در رگ و پی آن ریشه دوانیده و فقر و محرومیت از سوی دیگر  رخسار طفلی به جهان گشوده شد که نشانی از تعبد تقوا استقامت شجاعت شهادت در چهره اش نمایان بود. نامش را یدالله برمی‌گزینند نامی که بعدها او ثابت کرد لیاقتش را داراست. گویا برگزیدن نام یدالله برای او بدون دلیل نبود.

دوران کودکی او در کوچه های بی جان ولی گرم روستای قلعه کعبی طی شد. اما نه چون همیشه در همانا اوان کودکی فرد کنجکاو و باهوش بود و دوست داشتن نسبت به مسائل مختلف اطراف خود تفکر کند از آن جهت که مدارسی چون حال در دسترس همگان خصوص روستاییان عزیز نبود شهید تحصیلات خود را با ورود به مکتب خانه های آن عصر نزد ملا های مکتب آغاز نمود به طوری که چی چندی نگذشت که هوش و استعدادش زبانزد همگان شد

اخلاقیات شهید

خدایا تو دانی من نیز احساس شرم و حیا می‌کنم که اخلاق یاد شهید را بازگو کنم چرا که خود کسی نیستم و هر آنچه در زیر می نگارم زبان حال همسر و فرزندان مقاوم و معظم شهید است.

از کدام خصوصیت شهید عرض نمایم از سیمای گشاده و ملکوتی اشک غم از چهره برادران مسجدی می‌زدود یا از آوای کلامش که درست عبد اخلاص، ایثار، صبر، شجاعت، استقامت و شهادت در گوش علی و یا از آن جسم مطهر رنجورش که زخم های دوران اختناق در خط […] اسلام و امامت ولایت حضرت امام خمینی گام برمی‌داشت بگویم.

یدالله عزیز آن یاد خدا و آن دلیل مردی که استقامت را از آیه مبارکه «فاستقم کما امرت و من تاب معک» آموخته بود. آن یار محبوب امام اکنون یک سال است که از میان ما به سوی معبودش عروج نمود و آتش رفتن او بر دلهای ما نهاد خاموش نخواهد شد.

شهید بزرگوار در احترام گذاشتن به بزرگ و کوچک از دیگران پیشی می گرفت و در محبت و بحث نمودن در محافل و جلسات به طور کلی با تمامی اقشار مردم گرم و ملایم و در عین حال قاطع و برنده بود به طوری که می‌توانست به‌خوبی حق سخن را ادا نماید و موضوع خود را برساند.

علاقه خاصی به قشر محروم و مستضعف جامعه داشت و همیشه سعی داشت که یاوران آن باشد چرا که خود نیز از این قشر مستثنا نبود.

در رابطه با کارهایی که به واگذار می‌شد سعی می کرد کارهایش مطابق شرع مقدس اسلام باشد و همیشه از روحانیت مبارز استمداد می‌نمود که مبادا کارها و اعمال خلاف  شرع واقع شود. برای نمونه ساختمان مسجد هیچ‌گاه نشده بود که بدون مجوز روحانیت مبارز دست به اقدامی بزند. او که مقلد حضرت امام بود هیچگاه در عبادات شستین نمی‌نمود و معتقد بود و تا عبادات و رضای خدا در کنار اعمالمان باشد آن اعمال معنا و مفهومی ندارد و رضای خداست که به اعمالمان زینت می بخشد

 فعالیت ها

او که دلسوزی و مدافعیت در رخسار خستگی ناپذیرش نمایان بود، مبارزات و خداپسندانه و مخلصانه خویش را از سال ۱۳۵۰ در خط ولایت فقیه و به رهبری حضرت امام علیه رژیم پهلوی آغاز نمود.

ابتدا به عنوان نماینده فعال و معاون کارگران شرکت ملی گاز بخش مستغلات انتخاب و شروع به فعالیت های انقلابی و سیاسی و تحریک کارگران علیه رژیم می کند. تا سرانجام ماموران ساواک مطلع شده و پس از شناسایی او را چند بار دستگیر و به طور فجیعی مرده شکنجه و آزار قرار می دهند و تهمت توده ای به او می زنند. که شاید کارگران او را به عنوان نماینده خود انتخاب نکنند و بعد از آزادی از زندان ساواک نیز بارها مورد تهمت قرار گرفت که با صبر و شکیبایی استقامت چون دیگر مظلومان اسلام به فعالیت های چشمگیر خود ادامه می دهد. سرانجام در بهمن ماه ۱۳۵۷ به صف راهپیمایی های امت همیشه در صحنه آغاجاری می‌پیوندد و فریادهای مظلومانه خود را از قلبی پر از نفرت و کینه نسبت به رژیم پهلوی سر می دهد تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی مان به رهبری حضرت امام پیروز می‌شود.

و از آغاز جنگ تحمیلی در فکر بود که چگونه می تواند راهی جبهه های نبرد حق علیه ظلمت و از خداوند طلب توفیق حضور در جبهه را در دل داشت تا با ورود به پایگاه مقاومت بسیج مسجد جامع در همان اوایل جنگ بدین‌گونه فعالیت‌های نظامی خود را آغاز نماید. تا اینکه سرانجام خداوند آیاتش را شامل حال شهید می نماید و شهید موفق می شود دو بار در صحنه های حق علیه باطل حضور یابد و در کنار عزیزان رزمنده عملاً به ندای حضرت لبیک گوید.

فعالیت‌های چشمگیری که در رابطه با ساختمان مسجد جامع آغاجاری از خود به یادگار نهاده زبانزد همگان شده بود. به طوری که همان هنگام که هواپیماهای روسی عراقی او را مجروح و سپس شهید نمودن همه مردم می گفتند رمضانی پور که مسئول ساختمان مسجد جامع بود شهید شد و بدین طریق او را به یکدیگر می شناساندند.

و از آنجا که شهید بزرگوار فردی متقی، مقاوم، مدیر، مدبر، صابر، شجاع، آگاه به درد جامعه بود در سمت های زیر در منطقه فعالیت می‌کرد و مورد تایید روحانیت مبارز منطقه بود.

نماینده کارگران شرکت ملی گاز بخش مستغلات، عضو انجمن اسلامی کارکنان ناحیه گاز، مدیر هیئت امنای مسجد جامع آغاجاری، عضو فعال شورای مساجد منطقه آغاجاری، مدیرعامل انجمن حمایت از زندانیان، عضو و موسس صندوق قرض الحسنه شهید دکتر بهشتی میانکوه او رفت و با تمام این فعال همه فعالیت و کوشش خداپسندانه هیچگاه راضی نبود که اسمش زبانزد مردم شود و معروفیت اسمی پیدا کند که او معتقد بود که کار برای رضای خدا احتیاج به معروفیت و بردن اسم و نام نیست.

آخرین دیدار و  خاطره به نقل  ازهمسر شهید

یک روز قبل از شهادتش هنگامی که خواهرش به مهمانی ما آمده بود سر حرف شد و هر کس از هر دری صحبت می‌کرد که نا با شهید لب به سخن گشود و گفت فردا همین موقع جنازه ام را می آورند ما که اصلا معنی حرفش را نمی فهمیدیم و منتظر چنین حرفی نبودیم یک که خوردیم و خواهرش به او گفت نگو این چه حرفیه برادر.

تا شب شهادت اول ماه مبارک رمضان بود فرا رسید جهت خوردن سحری شهید و من و دخترم از خواب بیدار شده و سحری خوردیم بعد از اذان صبح نمازش را خواند و طبق معمول شروع به خواندن قرآن نمود ولی طرز آوای کلام ملکوتی قرآن چون قبل نبود و آن روز هم از روزهای قبل بیشتر قران خواند ساعت ۵ صبح شده بود که لباسش را پوشید و به سرکار رفت هیچ زمانی در وقت کار به منزل نمی آمد ولی آن روز بر خلاف گفتم چرا امروز اینقدر خندان و خوشحالید.

هنگامی که خواست به سرکار برود پسرم غلامعباس پسر کوچکم گریه کرد و گفت بابا مرا هم با خودت ببر ولی شهید عزیز که شاید چیزی می دانست گاو نه بابا شاید اتفاق بیفتد و تو نباشی بهتره.

بچه ها را یکی یکی بوسه زد و من با دیدن این صحنه ها  خود به خود گریه ام گرفت و اشک میریختم به من گفت چرا گریه می کنی مگر چیزی شده و گفتم کمی دلم گرفته و نمی دانم چراگریه ام گرفته.

 خلاصه خداحافظی گرفت و رفت که رفت.

لازم به ذکر است که شهید رمضانی پور با وجود داشتن سواد کم از لحاظ تحصیلی دنیایی از معرفت و شناخت بود و در سرودن شعر نیز از ذوق و استعداد بسیار خوبی برخوردار بود و در خاتمه قطعه شعری را که شهید در رژیم سفاک پهلوی می نگارت را بر روی کاغذ می آوریم.

خطاب به محمدرضا پهلوی

چرا کشتی تا مردان خدا را

فراموش کرده‌اید شرم حیا را

سرافکنده نمودی خلق ایران

تو که هستی پدر عینا مسلمان

تو هستی دشمن این آب و خاکی

ای تو وارث از مغول نسل ضحاکی

الهی پهلوی فرزند ناپاک

همیشه در جهان باشد غمناک

توآواره نمودی مرد حق را

خمینی عقل کل این وطن را

خمینی مقدمة بادا مبارک

تمام شهر قم بانک تبارک

بیا در غم تو بهر زیارت

خدایا کن نصیبم این سعادت

خمینی چهره ها چون گل شکفته

درون قلب ها نهرها نیفته

خدایا لطف کرد ایران زمین را

مریض بودیم رسانیده کی مرا

اگر ملت قدرش را ندانند

به زیر نام ننگ آخر بماند

تمام چشم ها به ایران بسته

چاره فکر دشمن گشته خسته

خداوندا به حق دوستان ات

به حق خوبی پیغمبران است

خمینی را نگهدار بهره ملت

بده بر دشمنان دین زلت

خمینی سایه لطف الهی است

تمام دشمنان را در تباهی است

من گویم تمام گویند خمینی

تمام راه رسم حسینی

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید یداله افلاکی

زندگینامه شهید یداله افلاکی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید یداله افلاکی فرزند عباسقلی در سال ۱۳۴۳ در شهر امیدیه(میانکوه) در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد و بعنوان پاسدار به انجام وظیفه پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید یداله افلاکی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۲۲ در منطقه عملیاتی شرق دجله، در عملیات بدر، بر اثر جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید یدالله تارین

وصیت نامه شهید یدالله تارین

بسم الله الرحمن الرحیم

الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ سوره بقره آیه ۱۵۱

آنان که چون به حادثه سقوط و ناگواری دچار شوند صبوری پیشه کنند می‌گویند به فرمان خدا آمده و به سوی او رجوع خواهیم کرد

هم اکنون که عازم جبهه‌های جنگ حق علیه باطل می‌باشم و از این که در این جهاد مقدس شرکت می‌کنم بسیار راضی و خرسند می‌باشم. چون که می‌دانم این راه راه الله می‌باشد و باید برای به سعادت رسیدن این راه را ادامه داد و از بزرگترین سرمایه‌ات یعنی جانت گذشت

ما به جبهه میرویم تا جان خود را نثار را حق و اسلام […] به مزدوران شرق و غرب و اربابان آنها بفهمانیم که ما مرد جنگی و سرباز امام زمان هستیم. به غیر از خدا از هیچ چیز نمی‌ترسیم صدام و صدامیان باید بدانند که در این جنگی که آغاز کردند جز خفت و خواری و شکست حتمی چیزی آنها نخواهند […] اما در این جهاد مقدس ما اگر کشته شویم پیروزیم و اگر بکشیم به فتح نهایی که همان رفتن صدام و تمام مزدوران منطقه و اربابان روسی و آمریکایی آنها میباشد، برسیم پیروزیم و اما چند کلمه‌ای با خانواده خود دارم.

پدر جان و مادر مهربانم و همسرم، حال که بدن‌های ما برای مردن آفریده شده پس چه بهتر که این مرگ در راه خدا باشد و الگوی شهادت سیدالشهدا. پس امیدوارم که اگر شهید شدم شهادت من شما را غمگین و ناراحت نکند و همچنان در مسیر الله قدم بردارید و در خط امام پیش‌رو و ثابت قدم باشید و این را بدانید که من در این راه کامروا و سعادتمند هستم. زیرا این راه به حق است و حتی خداوند در قرآن فرموده است«مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلً»و برخی آن مومنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملاً وفا کردند پس برخی  بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند و برخی به انتظار فیض شهادت مقاومت کردند و هیچ عهد خود را تغییر نداده‌اند.

اما پدر و مادر عزیزم میدانم که رفتن من برای شما سنگین است؛ اما باید به این دنیا و آن دنیا یقین داشت. که همین باعث آرامش قلبی و روحی شما می‌شود و اگر ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشید که حتماً دارید، اگر شهید شدم ناراحت نشوید. اما تو ای همسرم، باید صبور و مقاوم و مشکلات خود را با خدای خود در میان بگذاری؛ که خداوند حلال تمام مشکلات میباشد و هیچ ناراحت نشوی از این که من دیگر پیش تو نمی‌باشم. چون شهیدان همیشه زنده‌اند و نظاره‌گر شما‌ها می‌باشند. ولیکن شما آنها را نمی‌بینید.

از پدر و مادرم می‌خواهم که برادران و خواهرم را درست تربیت کنند و آنها را در مسیر اسلام بزرگ کنند. که تنها راه سعادت بشر راه اسلام و خدا می‌باشد و از برادران و خواهران می‌خواهم که اخلاقشان را اسلامی‌کنند و درسشان را بخوانند و همیشه نسبت به سپاه و خط امام و تمام  ارکانهای انقلابی تا آخرین قطره خون شان وفادار باشند و نسبت به پدر و مادر مهربان و حرف آنها را گوش کنند و خدای نکرده نکند که آنها را اذیت کنند یا نافرمانی. چون من خودمان خیلی آنها را اذیت کردم چون نمی‌فهمیدم و امیدوارم که مرا ببخشند.

از همسرم می‌خواهم که اگر بچه‌ای برایش شد، آن را درست در مسیر اسلام بزرگ کند و به او بگوید که اسلام چیست و باید برایش چه کار کرده. اگر پسر بود اسمی از اسامی اسلامی برایش بگذارد و اگر دختر بود هم اسم اسلامی برایش بگذارد و آن را درست و سالم تحویل جامعه اسلامی دهد.

پدر جان و مادرم، ای عزیزانی که هیچ کاری برای شما نکردم، حدود ۵۰۰ تومان به […] سعید بدهکار می‌باشم، که به او بدهید و حدود ۱۷۰ تومان به یک پسر دزفولی که ۴ سال پیش از او گرفته بودند و اسم و هم غلام علی عیدی […] می‌باشد و حال نمی‌دانم که کجا میباشد. چون آدرس او را نمیدانم کجاست. شما می‌توانید بروید پیش آقای حجت‌الاسلام همتی خراسانی و این جریان را بگویید تا شما را از نظر شرعی راهنمایی کند. چون خودم دیگر فرصت این کار نداشتم و حدود ۵۰ تومان هم از یک برادر بهبهانی خودمانی که با هم خدمت سربازی رفته بودیم گرفتم و آن  برادر دیگر از پیش ما رفت و من دیگر آن را پیدا نکردم و حالا شما باز هم پیش برادر همتی خراسانی بروید و از آن بخواهید که از نظر شرعی چه کار باید کرد. اگر شهید شدم هرجا که پدر و مادرم خواستند فراهم کنند و برای دارایی هم که فقط یک ماشین پیکان می‌باشد این هم هر کاری که پدر و مادرم خواستند بکنند. خواستند به فروش برسانند خواستند نگرش دارند. دیگر عرضی ندارم و از شما می‌خواهم مرا ببخشید و من را حلال کنید و از خداوند متعال در پایان می‌خواهم که گناهمان مرا ببخشد.

خداحافظ شما و قربان شما یدالله تارین و از کلیه فامیل‌ها و آشنایان و دوستان که موفق به دیدار آنها نشدم میخواهم مرا ببخشند اگر که از ما بدی دیده‌اند.

اما چند کلمه‌ای برای بچه‌های فریب خورده که هنوز فکر می‌کنند می‌توانند در مقابل این انقلاب اسلامی بایستند، می‌گویم که هرچه زودتر برگردند به اسلام؛ که سعادت آنها در این راه است و اگر بخواهند در مقابل این انقلاب بایستید مطمئن باشند که  مرگشان حتمی و در آن دنیا عذاب الهی برای آنها است.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید یدالله احمدی

زندگی نامه شهید یدالله احمدی

این خلاصه‌ای از خاطرات و زندگینامه شهید یدالله احمدی می‌باشد که بیشتر به وصیت نامه شباهت دارد حسب اظهارات خودش در یکی از برگ‌های آخرین زندگینامه

به نام خدا

با سلام به امام عزیز رهبر مستضعفان جهان

با درود به شهدای گلگون کفن اسلام بر کفر جهانی و با آرزوی پیروزی نهایی رزمندگان اسلام بر کفر جهانی

شهید یدالله احمدی در شهر کوچکی به نام هفتگل متولد شد. تحصیلات ابتدایی خود را در این شهر به پایان رسانید. شهید در همین ایام خوشرویی، حسن معاشرت تواضع و ایثار در ایشان ظاهر شد. دربین همشاگردیها از نظر چند خصلت فوق شاخص بود. همیشه مشکل گشا بود دوستانش علاقه عجیبی به ایشان داشتند. شهید تحصیلات متوسطه را در مسجدسلیمان تا کلاس چهارم طبیعی سپری نمود و دو سال باقی مانده را در شهر امیدیه به اتمام رسانید. اعزام شهید به خدمت سربازی مصادف با اوج گرفتن پیروزی انقلاب بود در آن زمان در پادگان خرم‌آباد و اهواز مشغول خدمت بود در پادگان با چند تن از برادران دیگر در پادگان شب‌نامه پخش می کردند. تا زمانی فرا رسید که با پیام امام که پادگان ها را ترک کنید که ایشان همان موقع از پادگان اهواز گریختند و دیگر تا پیروزی انقلاب در همین امیدیه مشغول به فعالیت گردید. نوع فعالیت و نوشتن شعار بر روی دیوار های شهر بود. پس از فرار شاه خائن و پیروزی انقلاب در گروهان حفاظتی از تاسیسات نفتی و […] هم پیام‌های امام را بر روی دیوارها نقاشی می‌کردند. این جریانات ادامه داشتند تا زمانی که در پوستر شماره یک صنعت نفت جهت است حصار تاسیسات نفتی مشغول به کار شد. هنوز چند هفته به کار مشغول شده بود همان روزی که خبر شهادتش را به ما دادند طبق گفته مادر شهید که می‌گویند همان روز صبح موقعی که می‌خواست به سرکار برود با پدر و مادرش خداحافظی کردند و به مادرش گفت، که مادر مرا حلال کن من دیگر به خانه بر نمیگردم. امروز هواپیماهای صدام کارخانه ما را بمباران می‌کنند و منم شهید می شوم این را گفتند و رفتند و دیگر به خانه برنگشته تا شبکه خبر شهادتش را به برادرش دادند.

شهید همیشه به برادر بزرگ می‌گفت، روزی که من از دنیا می‌روم در زیر تابوتم غوغا به پا می‌شوم همه مردم برای تشییع جنازه من می‌آیند. تابوت مرا تو روی دست‌ها به حرکت در می‌آورند بله همان چیزی را که از خدا می‌خواست با نیتی پاک و با ایمانی که به شهادتین و ائمه اطهار(ع) و حضرت امام خمینی(رضوان الله علیه) داشت به آرزویش و خواسته قلبیش که در آن  دنیا به دیدار مولایم آقا امام حسین (ع)  میروم و بوسه بر دست‌هایش میزنم.

بله شهید آنطور که خواست همان طور شد. بالاخره در تاریخ ۳/۳/۱۳۶۵، روز شنبه با هجوم هواپیماهای عراقی صهیونیستی به درجه رفیع شهادت نائل شدند.

انشالله که با شهدای صدر اسلام خداوند بزرگ مشهورش بدارد

والسلام

شمه‌ای از زندگی نامه شهید در دفتر خاطراتی که توسط برادرش تنظیم گردیده است

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید یحیی کیانپور

وصیت نامه شهید یحیی کیانپور

بسم رب شهدا و صدیقین و صالحین

ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط مستقیم

پروردگارا تنها تو را میپرستیم و از تو یاری می جوییم تا ما را به راه راست هدایت فرما

جاهدو فی سبیل الله حق جهاد، در راه خدا جهاد کنید و حق آن را ادا نماید

درود بر رهبر بزرگ بشریت پیامبر عالیقدر اسلام، و درود بر بزرگ ره‌گشای رشادت و شهامت و شهادت و نشان دهنده راه چگونه زیستن و چگونه مردن و گشاینده راه سرخ شهادت در تاریخ بشریت حسین بن علی(ع). درود بر رهبر عظیم انقلاب اسلامی ایران مجاهد اعظم مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی امام خمینی و درود بر امید امام و امت آیت الله منتظری و درود بر شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی و درود بر کسانی که از جنگ خسته نمی شوند و تا ذلت و ظالم را از سراسر جهان براندازند از پایین نمی نشینند

خدایا چگونه میشود از این ملت قدردانی کرده و با این ملت سخن باز کرد، این ملتی که پر از شهامت، شهادت و رشادت است. هر نوع زخم و درد و فتنه را به دل خریده و آن را ریشه‌کن کرده و می‌کنند. ملتی که رهبرش امام خمینی را تنها نگذاشته و انشالله که نخواهد گذاشت. ملتی که به ندای امام امت لبیک گفته و با همه بی دینان و فاسدان و دشمنان خدا و دین و مبارزه کرده و می‌کنند؛ تا انشالله آنها را از روی زمین بر می‌دارند و با نفس خوده مبارزه می‌کنند و تا به کمال عرفانی و انسانی و اسلام برسد و این یک تکلیف است که خدا بر ما گذاشت و ما را آزمایش می‌کند. پس بکوشید و امتحان و آموزش خوب پاسخ دهید و سعادت آخرت را به ذلت دنیا بخرید. وصیت این است که همیشه در صحنه‌ها حاضر بوده باشید و این جوان‌ها عزیز دانشگاه و دانش آموزان و کارگران، کشاورزان و همه و همه بکوشید دین خدا را یاری کنید و صحنه‌ها را پر کنید. همه جا جبهه است. مدرسه، دانشگاه، کشاورزی، کارگری و همه‌جا جبهه است و جبهه‌ها را فراموش نکنید و همیشه در صحنه حاضر باشید دشمنان داخل و بیرون کشور اسلام را هم سرکوب کنید. که منافقین از کافرین بدترند. که اینها هم فتنه انگیزی و مبادا یک قدم عقب بنشینید و سستی بر شما غلبه کند.

که ما پاسخ گویند این همه شهید و این همه اسیر و مجروح و معلول هستند، خواهیم داد. در آخرت که یک تکلیف است که خدا بر دوش ما گذاشت است. ولو […] ما کرده است بکوشید تا خدا و انبیا و اولیا و جانشینان آن از ما و شما خوشنود شود و باشند و مواظب باشید که ما هم مثل اهل کوفه نشویم که اول […] حسین (ع) را لبیک و ندا گفتند و بعدا آن امام را تنها گذاشتند و فقط کم از […] آن حضرت ماند. که او را تنها نگذاشتند و تا آخر صحنه با امام بودند و در راه او جهاد کردند و با شهامت، رشادت به شهادت رسانید و دین خدا را زنده نگاه داشتند و آخرت را برای خود خریدند و کوشیدند که ما هم مثل یاران امام باشیم. با او تا آخر در صحنه حاضر بوده و تا ریشه ظلم را از جهان بر نداریم، از پای ننشینیم انشالله؛ که انشالله پیروزی از آن ماست و انشالله این صدام و منافقین داخلی و خارجی و  هم پیمان آنها و این اسرائیل […] را از آب و خاک ایران و مسلمین بیرون بکنیم. که این یک غده سرطانی است و انشالله از بین خواهد رفت و انشالله و بار دیگر عرض می‌کنم همیشه در صحنه حاضر باشید و امام [را] یاری کنید و همه جبهه‌ها را پر کنید و در نمازها را جماعت برپا کنید و دعای هـ[ر مسلمان] یادتان باشد، که خدایا، خدایا، خمینی را نگهدار، تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی؛ از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا؛ و دعا برای رزمندگان و مجروحین و معلولین و اسرا و آقا امام زمان (عج) و آیت الله منتظری

والسلام

به خانواده عزیز

درود و سلام بر شما و خانواده عزیز که همیشه مرا یاری دادید که خستگی‌ها را به دل و جان خرید. مثل همه ملت شهید پرور و درود خدا بر شما باد که همیشه در صحنه حاضر بودید. در رفتن به جبهه یاری میدادید، خداوند پایدارتان کند و اجرتان بدهد و سخن را باز می‌کنم، این است که اگر من لیاقت شهادت را در راه خدا داشتم، به این شهادت افتخار کنید و ما اول پیروزی اسلام را خواستاریم؛ بعد شهادت را

و از شما می‌خواهم که همیشه در صحنه حاضر باشید و بچه‌ها را در راه خدا تربیت کنید و آنها هم مثل ملت شهید پرور عشق شهامت و شهادت و رشادت باشند و همه ما باید راه امام حسین (ع) و حضرت زینب باشد و امام را تنها نگذارید.

پدر جان برادران و خواهر و […] بچه‌ها […] اگر از دست من ناراحتی دیدی مرا به بزرگی خود بخشیدی اگر در رنج بودید از دوری من مرا ببخشید و از خدا اجرش را بگیرید. از  آخرت و در دنیا به شما صبر و پایداری بدهد و همچنین دوستان آشنایان فامیل اگر از من رنج دید مرا به بزرگی ببخشید و خداوند به شما اجرش را بدهد در آخرت، پایداری دنیا و پدر جان بچه‌ها را خوب تربیت کنید. آنها را در راه خدا راهنمایی کنید و اگر عیال خواست بماند پیش شما بماند و او را احترام کنید و مثل این است که مرا خوشحال نگاه داشتید و اگر خواست که برود ازدواج کنید از طرف من که با اجازه می‌دام و حاضری هستیم و شما هم مثل من عمل کنید و بچه‌ها را خودتان نگاهداری کنید و در راه خدا راهنمایی کنید به آنها بگویید که نماز بخواند و روزه اگر می‌توانند بگیرند و هم در صحنه حق علیه باطل باشند و دین خدا را یاری کنند و مرا همیشه خوشحال نگاه دارید و درست آن را خوب بخوانید و سرفراز برای جام باشید.

و من بابت دو سال روزه و نماز یک سال بدهکار هستند و از شما پدر و زن و عیال و برادر و خواهر و دوستان و آشنایان و فامیل‌ها می‌خواهم اگر می‌توانید آن را بگیرید. یعنی هر کسی دو یا سه یا یک روز آن را بگیرد و اگر شد مقداری پول عوض آن به جبهه‌ها بدهید و سلام دیگر عرضی نیست.

قربان شما

یحیی کیانپور

این پیام را که دادم به ملت شهید پرور برسانید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید یحیی شریفات

خاطرات از شهید یحیی شریفات

شهید در دوران تحصیلی کلاس دهم که صحبت از سرنگونی رژیم طاغوت بود و می‌گفت که به یاری خداوند انشالله این خائن مملکت یک روز از تخت شاهنشاهی سرنگون گردد، چون به سود مملکت کار نمی‌کرد. شهید پس از گرفتن دیپلم به سربازی رفته و همه اینها را که صحبت کرد درست درآمد.

شهید پس از گذراندن تعلیم، به جبهه آبادان آمد و جزء حمله آبادان که تیپ ۷۷ خراسان شهید بوده‌اند، توانست به یاری خداوند تبارک و تعالی، عراقی‌ها را از سرزمین پاک آبادان بیرون برانند. شهید بعد از مدتی که در آبادان بوده‌اند، به مرخصی آمده و در حالی که حادثه یک تانک عراقی را برای من تعریف می‌کرد، می‌گفت، که من در موقع حمله اسلحه من آرپی‌جی بود، که دیدم یک تانک عراقی می‌خواست که یکی از تانک‌های خودمان را هدف گیری می‌کرد، که من ناگهان آن را هدف گیری کردم و به آتش جهنم واصل گرداندم. شهید در تمام شدن مرخصی آن از خداحافظی کردن و گفتن که من دیگر برنمیگردم. شهید وقتی که به آبادان رفتند پس از دو روز به شوش منتقل کردند. که پس از چند روزی در شوش استراحت کردند و به خط اول جبهه منتقل یافتن که پس از چند روزی وقتی که در حال نگهبانی بودند که بر اثر تیر کلاش به فیض شهادت راه یافتند. از قول یکی از همسنگرهایش که برای من تعریف می‌کرد، می‌گفت، این بچه از مردن یا از تیر خوردن ترسی ندارد و روزهایی که نگهبانی می‌داد، عراقی‌ها را به تیر می‌بست که صدای آمبولانس آنها به […] صدا می‌انداخت و من به سایر دوستانم میگفت که برادرهای عزیزم سنگرم را خالی نگذارید. خداحافظ برادران عزیزم

وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ

شهادت تقدیری است الهی که در عرض هستی و حیات یک ملت جریان پیدا می کند

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

۲۰/۹/۱۳۶۲

زندگینامه شهید یحیی شریفات

شهید یحیی تشریفات فرزند وهب در سال ۱۳۴۴ در خانواده ای متدین و مذهبی روستایی از توابع شهر امیدیه دیده به جهان گشود. دوره ابتدایی را در روستای زادگاهش به پایان رساند و پس از دوره راهنمایی را در شهر امیدیه به پایان رساند. با توجه به علاقه فراوان و تأثیر علم و دانش و ذهن بالای وی در دوره دبیرستان دانش آموز ممتازی بود و دیپلم اقتصاد را کسب نمود. با شروع انقلاب اسلامی در راهپیمایی ها شرکت می کرد و فعالیت های فرهنگی و مذهبی وی در گروه های مختلف چشمگیر بود. شهید یحیی پس از اتمام تحصیل به خدمت مقدس سربازی اعزام می گردد که به لشکر ۷۷ کرمان گردان ۱۲۹ وارد میشود. که پس از مدتی به جبهه‌های نبرد اعزام می‌شود و در منطقه عملیاتی شوش انجام وظیفه می نماید. ایشان از دشمن هراسی نداشته و در خاطرات خود از چگونگی نبرد با دشمن موارد زیادی را گفته است. وی سرانجام در تاریخ ۱۴/۱۲/۱۳۶۰ در هنگام پست نگهبانی مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار می‌گیرد و به شهادت می رسد. پیکر پاک و مطهر شهید پس از انتقال به شهرستان در قطعه شهدای شهرستان امیدیه دفن می گردد.

روحش شاد و یادش گرامی باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید یابر حیاوی

زندگینامه شهید یابر حیاوی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید یابر حیاوی فرزند عبدالحسن در سال ۱۳۵۵ در شهر آبادان در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. با آغاز جنگ تحمیلی و شدت گرفتن جنگ دشمن به بمباران هوایی مناطق مسکونی شهری و روستایی و مردم بی دفاع پرداخت.

شهید یابر حیاوی در هنگام بمباران هوایی مناطق مسکونی شهرها در اوایل جنگ در شهر اروند کنار بر اثر اصابت ترکش بعنوان نیروی مردمی به فیض شهادت نائل آمد. شهید کودک بوده است.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید هوشنگ مطوری

فرازی از وصیت نامه پاسدار شهید هوشنگ مطوری

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علی ولی الله

وصیت نامه اینجانب هوشنگ مطوری فرزند عوض به شماره شناسنامه ۴

با درود بی پایان به آقا امام زمان و باسلام بر نائب بر حق او امام خمینی و درود و سلام بیکران بر شهیدان از صدر اسلام تا شهیدان گلگون کفن جنگ تحمیلی و درود بر پدر و مادرانی که فرزندان خود یعنی پاره از تن خود را به جبهه های حق علیه باطل می فرستند

ای برادران و خواهران، دنیا را بر آخرت انتخاب نکنید که رسول خدا می‌فرماید، پس دنیا را برای معاد و حیات اخروی خویش به کار بگیرید. (الدنیا مزرعه الاخره). بر همه شما باد که صمیمانه و خالصانه پیروی از امام که اطاعت از امام فرمان خداست. همانطوری که در قرآن آمده است (اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم) تنها امید امام به خدا و شماست امام را دریابید و مبادا از بیعت با حضرت علی سرباز زنید که به یادآورید سرنوشت مردم کوفه و بی وفایی‌شان و شکست‌شان را.

از همه شما ملت شهید پرور می‌خواهم که از روحانیت متعهد مسئول پیروی کنید. چرا که چراغ راه و راهنمایی هستند که ما را به هدف نزدیکتر می‌سازند. اگر می‌خواهید به هدف برسید و غلبه همگی شما جهت رسیدن به هدف می‌تپد راه روحانیت را تنها نگذارید که یا از قافله انسانیت عقب می‌مانید، یا به جلوتر می‌روید، که هر دو برابر با نابودی شماست. در تمام مسائل بکوشید و مسئولین را یار و یاور باشید و کمتر مشکلات را به رخ بکشید، که خدا شاهد است، همگی مسئولید برای آنها محرم راز باشید. نه خودتان برملا کننده مشکلات و کمبودها باشید.

برادران و خواهران، سفارش باد شما را به روی آوردن به قرآن. که آن را بخوانید که سعادت آن در تفکر و تعقل در آیات قرآن می‌باشد و به آن عمل کنید چون که دشمنان ما از قرآن خیلی می‌ترسند و همیشه جهانخواران سعی داشتند قرآن را از میان ما مسلمانان بردارند چون قرآن راه سعادت را پیش روی ما می‌گذارد و از خواهران گرامی می‌خواهم که حجاب خود را حفظ کنید. چون بی‌حجابی یک عمل شیطانی و ضد خدا و پیامبر و امامان است. و از کلیه برادران و خواهران حزب الله می‌خواهم به پاس خون شهدا هم که شده جلوی بی حجابی را بگیرند.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

زندگینامه شهید هوشنگ مطوری

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید هوشنگ مطوری فرزند عوض در سال ۱۳۴۵ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. وی پس گذراندن دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی در کنار پدر خود مشغول بکار شد با پیروزی انقلاب وارد سپاه شد و بعنوان پاسدار به خدمت و انجام وظیفه پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید هوشنگ مطوری ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۸ در منطقه عملیاتی فاو به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید همت الله رودباری

زندگی نامه شهید همت الله رودباری

شهید همت الله رودباری در سال ۱۳۳۳ در آبادان متولد گردید. از همان بچگی با دیدن پدرش به کار پر مشقت برای تهیه معاش بسیار در رنج بود و وقتی که میدید مأوای‌شان کپری بیش نیست در صورتی که عده‌ای از خدا بی‌خبر در اطراف‌شان در فکر هر چه با تجمل کردن زندگی خود هستند، به خود امید می داد که روزی می توانند تباهی ها را به زنجیر بکشند.

دوران تحصیلی را در آبادان تا سوم متوسطه ادامه داد. بعد از آن روح بزرگ و پاک توان آن را نداشت که رنج پدر را تماشاگر باشد. پس تصمیم گرفت یاور پدر شود به همین منظور با ضمانت یکی از نزدیکانش به ارتش پیوست. اما بعد از ۷ ماه خدمت در ارتش چون جو حاکم را بر علیه ایده‌هایش دید از ارتش به نقطه نامعلومی گریخت. چون به فردی که ضمانت او را کرده بود نمی‌توانست اطمینان کند. خانواده فقیر و ناتوان برای یافتن او از همه چیزیشان گذشتند اما اثری نیافتند. تا اینکه انقلاب مردمی جوانه زد به خانه برگشت و در همه جریانات شکوفه‌های انقلاب شرکت فعال داشت. در پخش و نشر اعلامیه‌های امام کوشش زیاد می‌نمود. تا این که نیروی حق بر قوای باطل غلبه کرد. او از پا ننشست و در جهاد سازندگی در امر آب و برق‌رسانی به روستاها جهاد بسیار نمود.

در جریان سیل‌خوزستان، برادر رودباری همه وقت خود را صرف از زیر آب در آوردن وسایل و به جای امنی منتقل کردن مردم سیل زده می‌کرد. شبانه خود به تنهایی خانه هایی را که از فراریان رژیم به جای مانده بود می گشود و سیل زدگان را در آنجا اسکان می داد. با وجودی که خود در کپری زندگی می‌کرد. شب و روز در فکر دیگران بود. با قلبی آکنده از علاقه به خدمت وارد سپاه گردید. مسئولیتش که در برابر جامعه و انقلاب اسلامی احساس می‌کرد خارج از توصیف بود است. همیشه توصیه به خواهرانش در هرچه کاملتر شدن حجاب آنها بود و سفارش این بود که اگر کسی را دیدی به امام حرفی زد بی تفاوت نگذرد […] تا اینکه جنگ صدامیان تحمیل شد. همه مدت جنگ به رساندن مهمات به جبهه مشغول بود. وظیفه شناسی برادرمان به حدی رسیده بود که وقتی پدرش روزهای آخر عمر را می گذراند و در بستر بیماری افتاده بود و از او می خواست که لااقل چند روز آخر در کنارش باشد، قبول نکرد و گفت احترامت واجب است اما تقاضایت را نمی‌توانم بپذیرم. زیرا اسلام در خطر است. پس در ۲۶/۱۰/۱۳۶۰ به خدا پیوست و کوله باری از درد فراق و رنج ندیدنش را برای مادر زینب گونه اش به جای گذاشت.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

زندگی نامه شهید همت الله رودباری

شهید همت الله رودباری در سال ۱۳۳۰ در اوج فقر مادی، ولی سرشار از استعداد خدادادی در دیار […] آبادان متولد شد. پدرش کارگرساده شرکت نفت بود. کلاس سوم دبستان را تمام کرده بود که پدرش بازنشسته شد و چون درآمدشان کفاف زندگی در شهر را نمی کرد، به همراه خانواده‌اش به روستای فاریاب از توابع جیرفت کرمان مهاجرت نمود و تا کلاس پنجم ابتدایی در کنار محرومان روستایی کودکان معصوم دهکده‌های دور افتاده از چشم اغنیا به شاگردی پرداخت و بعد از آن عازم بندرعباس گردید و تا کلاس دوم دبیرستان در این شهر تب آلود چهره به سیاهی سپرد و در بازگشت مجدد به کرمان به دامپروری و چرانیدن چند از گوسفند مشغول شد. با نیمروز کار و نیمروز درس موفق شد تا پنجم دبیرستان درس بخواند تا اینکه دست تقدیر او را ملزم به ترک تحصیل کرد و با استفاده از مدرک سوم متوسطه به ارتش می پیوندد. پس از گذراندن دوره آموزش رنج و بدبختی […] و کارگران زحمتکش شرکت نفت را در شهر صنعتی آبادان به چشم دیده بود و شاهد نگاه کودکان گرسنه بر سر سفره رنگین در حاشیه کویر بوده و در سامان ترکتازی خورشید بی رحم در بندر عباس برهنگی حاکی از رنج […] و جای تازیانه پرحرارت زمان و طبیعت را چنان دیگر مردم آن خطه بر […] خود احساس کرده بود، طاقت بریدگی از مردم و دیدن تبعیض ها را نداشت […] رو همت از ارتش شاهنشاهی فرار کرد تا بار دیگر در میان مردم و چون مردم […] از این پس به مدت ۳ سال زندگی مخفی را انتخاب کرد (۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶) […] خانواده‌اش هم از او هیچ خبری نداشتند. در طول این سه سال به رانندگی بین راه‌ها اشتغال داشت و در دوران قبل از پیروزی انقلاب در تهران به مبارزه با رژیم منحوس پهلوی پرداخت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دیدار خانواده خود که اینک در کپرهای کوت‌شیخ خرمشهر سکونت داشتند آمد و این بار استوارتر و با ایمان پایدارتر در کنار یاران همیشگی انبیا که به گفته امام انقلاب متعلق به آنان است و آن بندگان خاص خدایند مسکن گزید و به عنوان نماینده […] فرمانداری خرمشهر انتخاب شد و مسئول تهیه مسکن‌شان بود. در این زمان وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خرمشهر گردید تا میراث گرانقدر خون‌بهای هزاران شهید از تبار خونین کفنان را پاسدار باشد. حماسه هایی که همت در سپاه آفرید، از زبان یاران شنیدیم او ضمن اینکه مامور گشت […] در نوار مرزی بود در همان زمان نیز سمت نمایندگی کپرنشینان را عهده دار […] شبها تا صبح مشغول بود و از ساعت ۷ صبح تا شب کار های مربوط به امور کپرنشینان را دنبال می‌کرد. همت الله رودباری در مورد فساد و فحشا بسیار سخت گیر بود به طوری که به گفته برادران همرزمش هر بار که از گشت به سپاه برمی‌گشت، غیر ممکن بود که معتاد و یا مست و خراب کاری را همراه نداشته باشد. در اوایل جنگ تحمیلی هر بار که با کامیون حامل مهمات به نوار مرزی می‌رفت در بازگشت روستانشینان مسیرراه را زیر باران گلوله های دشمن به جای نسبتاً کمتری می رساند از انجام هیچ مأموریتی امتناع  نمی‌کرد. و در این راه از او مخالفتی شنیده نشد.

در بحبوحه جنگ رحمت الله مسئول رساندن مهمات به خط اول جبهه بود و در همین مسیر دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار شهدا پیوست و خط سرخ شهادت از فقر تا ایمان، و از ایمان تا جهاد، و از جهاد تا شهادت، راه اولیا خدا، راه رهروان ائمه را پیمود.

رحمت الله رودباری حلقه از زنجیره خون چکان در زمان ما آنچنان آغازید و اینچنین به تکامل رسید خدایش راضی، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید هادی زبیدی

خاطره از خواهر شهید

در اوایل جنگ در یکی از شب‌ها مادر شهید زبیدی خیلی گریه و زاری میکرد و در آن هنگام در تبریز ساکن بودند و از پدر شهید زبیدی خواست که به شلمچه برود و شهید زبیدی را با خود به تبریز برگرداند. پدر شهید روز بعد به شلمچه رفت و با شهید زبیدی صحبت کرد و به او گفت که مادر و خواهرش دلتنگ و نگران او هستند. شهید زبیدی گفت من  تا زمانی که خرمشهر آزاد نشود از اینجا بیرون نمی‌روم. ولی برای یک روز میروم و خواهر و مادرم را میبینم. روز بعد که قرار بود پدر و پسر با هم به تبریز بروند، هنگامی که پدر شهید بیدار شد، دید شهید زبیدی دیدی در خانه نیست و به منطقه رفته.

آخرین کسی هم که شهید زبیدی را دید پدرش بود.

 

زندگینامه شهید هادی زبیدی

زنده یاد هادی زبیدی در شهرستان آبادان متولد شد. وی تحصیلات خود را تا اخذ مدرک سیکل طی نمود. ایشان از نظر اخلاقی و ملکه زبانزد خاص و عام بود. جوانی متوسط و خوش محضر بود. در مهرورزی جانی آکنده از اشتیاق داشت. شعائر مذهبی و پیوسته در انجام فرائض دینی با آگاهی و اهتمام خاص رفتار می‌نمود. زنده یاد زبیدی از جنگاوران رشید و پرتوان عرصه گاه رزم بود و در پنجمین روز از مهرماه سال ۱۳۵۹ در نزدیکی پلیس راه خرمشهر در نبرد تن به تن با دشمن بعثی به فیض شهادت نائل و تا کنون جاویدالاثر می‌باشد. قبل از انقلاب فعالیت‌های زیادی داشت.

وی عکسهای امام خمینی را برای نماز جمعه آبادان از تهران به آبادان می‌آوردند و آنها را برای معرفی امام بین مردم پخش می‌کردند. شهید زبیدی حقوق خود را صرف مستمندان و فقرا می‌کردند. نماز اول وقت از خصوصیات اخلاقی بارز آن شهید بزرگوار بود. وی در گروه بندی افراد برای راهپیمایی نقش بسزایی داشت. هنگامی که جنگ شروع شد و خانواده وی هیچ به او را نمی دیدند و وی تمام وقت برای مبارزه با دشمن در شلمچه به سر می‌برد و تا آخرین نفس با دشمنان می‌جنگید. در آخرین لحظات عمر خود در جنگ تن به تن به شهادت رسید.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید