فاتح همه قلبها بود و بيجهت نبود كه نامش را اسكندر نهادند. چرا اين همه او را دوست دارند؟ بخاطر تواضع يا بخشش و دست و دلبازياش.
رفتارش قابل پيش بيني نبود، فقط همين اندازه ميدانستي كه كسي از او دلگير نميشود و هر جا قدم نهد، شادي و شور ميآورد و غم و اضطراب را ميبرد. در خانوادهاي به دنيا آمده بود كه به نيك نامي زبانزد بود و پيشتر، دو اسماعيل را در كعبهي جانان به قرباني فرستاده و اكنون نوبت او بود تا مستانه به حريم جانان پاي نهد و يعقوب زمان را در ابتلاي سوّمين يوسفش بيازمايد و سپاس خداي را كه پدر چه سربلند از بوته آزمايش بيرون آمد و همراه همسرش اسوهاي براي زمان خويش شدند.
شهيد اسكندر آقاجري سومين قرباني مسلخ عشق بود كه جز پاكان و خوبان را در آن راه نيست. او در پنجم دي ماه سال ۱۳۴۴ در اميديه به دنيا آمد و در همين محل تحصيلات خود را تا مقطع راهنمايي ادامه داد. او يكي از اعضاي فعال پايگاه مقاومت شهيد باكري و مسجد علي آباد بود كه حتّي براي لحظهاي، سنگر دو برادر خود يعني لهراسب و ظهراب را خالي نگذاشت و تا آخرين نفس در هر جا كه بود براي اعتلاي پرجم اسلام و مسلمين ميكوشيد.
او بارها به جبهـه رفت و در عمليـاتهاي مختـلف شجاعانه جنگيد و هيچ گاه به اين سخن كه: «از خانوادهي شما دو شهيد تقديم انقلاب شده و كافيست» وقعي ننهاد. او عاشق ديدار روي محبوب بود و بيصبرانه در جبهههاي شرف و افتخار به دنبال پنجرهاي بود تا از اين قفس دنيا به باغ عالم ملكوت پرواز كند:
مرغ بـاغ ملـكـوتم نِيـَم از عــالــــم خـــاك
چند روزي قفسي ساختهراند از بدنم
اي خوش آن روز كه پرواز كنم تا بَرِ دوست
به هـواي سر كويش پر و بالي بزنم
يكي از همرزمانش ميگويد: در تيپ ۲۰۱ ضدّ زره الائمه به همراه اسكندر حضور داشتيم. پس از چندين ماه حضور در پدافندي فاو بنا به صلاحديد تيپ، همراه تعدادي از نيروها جهت شركت در عمليات والفجر۱۰ به حلبچه اعزام شديم. اسكندر به همراه تعدادي از نيروها در فاو باقي ماندند. چند روز بعد از عمليات، خبر رسيد كه عراق به منطقه فاو حمله كرده است. ما سريعاً به منطقه برگشتيم ولي به دليل شدّت درگيريها وآلودگي منطقه به بمبهاي شيميايي نتوانستيم از پل عبور كنيم، بعد از آن روز خبري از اسكندر نشد و ديگر هيچ وقت او را نديدم تا اين كه بعد از سالها پيكر مطهرش به اميديه بازگشت.
او كه شهادت را فيض عظيم الهي ميدانست، سرانجام در تاريخ ۲۹/۱/۶۷ در مقابلهاي جانانه در برابر تك دشمن در منطقه عملياتي فاو به شدّت مجروح ميگردد و بر اثر جراحات وارده به فوز عظيم شهادت نايل ميشود. پيكر اين شهيد سرافراز پس از ۱۱ سال در تاريخ ۲۰/۱۱/۱۳۷۸ با بدرقهي باشكوه مردم در كنار دو برادرش در قطعه شهداي اميديه به خاك سپرده ميشود. روحش شاد و يادش مستدام.
بسم الله الرحمن الرحيم
من مرگي را انتخاب ميكنم كه زندگيساز و قرين سعادت باشد، يعني شهادت، همان كه خداوند در قرآن به بندگان خاصّش بشارت داده است. همانگونه كه شهادت در كام برادرانم از عسل شيرينتر بود، براي من نيز چنين شيرين و لذّتبخش است. من راه برادرانم را دنبال ميكنم تا بتوانم با نثار خون خود سهمي هر چند اندك در پيروزي و دفاع از انقلاب داشته باشم.
از خدا ميخواهم كه گناهان ما را ببخشايد و از شما برادران و خواهران تقاضا ميكنم راه امام را كه همان راه حضرت مهدي (عج) است، ادامه دهيد تا ان شاءالله بتوانيم اين انقلاب را به صاحب اصلياش تحويل دهيم.
والسلام
اسكندر آقاجري
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
خدا دوست دارد کسانی را که در راه او جهاد کنند با دشمن مقابله میکنند چون سدی آهنین و استوار در صف واحد
قبل از هر چیز پدر و مادر مهربان، همه از آن خدا هستیم و بازگشت همه به سوی اوست. شما خوب مطمئن هستید که همه ما در این دنیا مسافر هستیم. امروز و فردا باید به جایگاه ابدیمان برویم. جایگاهی که چنانکه اعمال من و تو مورد رضای خدای تبارک و تعالی واقع شود، در نور الهی قرار میگیریم؛ در غیر اینصورت در ظلمت و تاریکی.
شما ای پدر و مادر مهربان، چه خوب است این مرگ را قبل از اینکه او به سراغم ما آید، ما از آن استقبال کنیم و سراغ او برویم؛ و شما خوب میدانید، مرگ من انتخابی بود؛ و آن چیزی بود که آرزوی نهایی من بود. آن هم چه مرگی، کشته شدن در راه خدا.
پدر و مادر مهربان، همین برای تو بس، به خدا قسم که خودتان خیلی خوب مرا میشناسید، این راهی است که من دعا میکنم که در آن قرار گرفتهام و آرزوی نهایی من بود.
پدر بزرگوار، فقط ناراحت هستم که نتوانستم زحمتهای پدرانه تو را جبران کنم و خیلی دوست داشتم باشم، تا بتوانم جبران زحمتهای تو را بکنم. راستی که من اگر ۶۰ سال برای تو زحمت بکشم، به اندازه یک زحمتی که تو برای من کشیدی جبران نمیشود. پدر عزیزم، خیلی دوست دارم که در این موقعیت، تو را ببینم؛ ولی رسیدن به الله خیلی از دیدن تو برای من بهتر است.
اما تو ای مهربان مهربان، قبل از هر چیز سلام و درود گرم بر تو و دستهای رنج کشیده تو، که من در آن بزرگ شدهام؛ مادر جان؛ آن شبی که برایم تعریف کردی که در زمان طفل بودن تو، چشمهایم شبکور بود و افتادم در گودالی با گهواره. هرگز آن را از یاد نخواهم برد. مادر، شیر پاکت را حلالم کن و تو مرا ببخش و اینکه از تو خداحافظی نکردهام. مادر جان، باید خدا را شکر کنی که فرزندی را بزرگ کردهاید و آن را در راه خدا از دست دادهای.
خانواده محترم خودم، وظیفه شما در قبال سپاه پاسداران این است که شما هیچ منتی بر سپاه نگذارید و بگویید فرزند ما پاسدار بود. لذا کاری برایمان انجام بدهید! من در راه سپاه شهید نشدم و اشتباه نکنید من دیگر میرفتم و وظیفه شرعی خودم را انجام میدادم و خدا من را زنده کرده و خودش[…] مرا گرفت؛ و در ضمن سپاه پاسداران حکم خدا را اجرا میکند، حتی اگر تمام مردم روی زمین مخالف این حکم باشند. زیرا من و امثال من که شهید میشویم، برای اجرای حکم خدا بر روی زمین است.
پدر و مادر مهربان، من را در دهات (کت) همان جایی که قبرستان فامیلهای خودمان هستند خاک بکنید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
فرزند شما اسفندیار طاهری
زندگینامه شهید اسفندیار طاهری طلا گرم
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید اسفندیار طاهری فرزند ماندنی در سال ۱۳۳۹ در شهر آغاجاری دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیت پرورش یا و فضائل نیک اخلاق آشنا گردید و پدر و مادر و افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می نمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد و پس از سپری کردن دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی در کنار پدر خود مشغول به کار شد با پیروزی انقلاب وارد سپاه شد و به عنوان پاسدار به خدمت انجام وظیفه پرداخت. با شروع جنگ تحمیلی از طریق سپاه آغاجاری به مناطق جنگی اعزام شد.
شهید اسفندیار طاهری ضمنا فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۸/۹/۶۰ در منطقه عملیاتی محور اهواز به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
به نام خداوند کریم و رحیم وصیتنامه خود را شروع میکنم با این امید عزیز و ارحم الراحمین گناهانم را ببخشد
ای خداوند رحمان و رحیم، پناه بیپناهان، ای محبوب و معبود من، تو را آنچنان که هستی و آنگونه که سزاوار آنی ستایش میکنم. تو را شکر میکنم تا نیکبخت شوم و با شهدایی که در راه تو و رضا و خشنودی تو، در نیستی قدم برداشتند تا هست شوند هم خانمان شوم و به راستی که عمر چه زود غروب میکند. آنگاه که خدا خواهد که انسانی دنیا مادی را وداع گوید، اما چه زیباست که این تقدیر به لطافت قلب مادری باشد که فرزند دلبندش را در آغوش گیرد و این کار میسر نباشد مگر با شهادت در راه خدا.
و اینک پیامی به ملت عزیزم و امت حزب الله، که نفس به نفس خدا را خواستند و اسلام را طلب کردند دارم، و آن این است که همیشه پیرو خط امام باشید و اگر اینگونه باشید هیچ خطر و انحرافی شما را تهدید نخواهد کرد و بار دیگر میگویم که بایستی از امام پیروی کرد و الا مورد مواخذه خدا قرار میگیریم. رهنمودهای امام را با گوش دل بشنوید و با تمام وجود در انجام فرامین کوشا باشید.
از تمام خویشان و دوستان میخواهم که مرا حلال کنند و برایم دعا کنند که خدا گناهان مرا ببخشد و اگر بدی از مندیدهاید مرا ببخشید و همچنین خود از خدا میخواهم که تمام مومنین عالم را مورد مغفرت خود قرار دهد و از خداوند تبارک و تعالی خواستارم که اماممان را در پناه خود حفظ کند(اللهم احفظ الامام ا لخمینی) از دوستان و [ خویشان] خواستارم که از شنیدن خبر مرگ من حتی یک قطره اشک نریزند؛ زیرا که امام بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشک نریخت، چون میدانست که رضای خدا در آن است.
ای مردم مسلمان ما برای خاک نمیجنگیم برای اسلام میجنگیم؛ کسانیکه درخدا کشته میشوند، مرده مپندارید بلکه آنان زندهاند و لیکن شما درک نمیکنید.
[…] هر فرد مسلمان است که در مقابل تجاوزات بیگانه که به میهن و دینش نموده است […]کند و از آنجایی که بنده خود را یک فرد شیعه مسلمان یافتم، دفاع از اسلام و قرآن را وظیفه شرعی اسلامی دانستم و به جبهههای جنگ آمدم تا دست تمام غارتگران روس و انگلیس […]و غیر ذالک را از سرزمین مسلمین جهان کوتاه کنم.
[…]من مرده بودم و این لحظه آغاز جهاد و شهادت است این احساس را در خود میبینم که […]متولد میشوم و زندگی جاویدان خود را آغاز میکنم. شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی […]و چه قدر شهادت در راه خدا زیباست و مانند گل محمدی میماند که وارثان خون شهید از آن میبویند.
خدایا شهادت مرا در راه اسلام و قرآن که خاری در چشم دشمنان است، بپذیر.
از همه خویشان و آشنایان میخواهم که مرا حلال کنند و از آنها خواهش میکنم که بر مزار من گریه نکنند. زیرا که شهید زنده است و خواهش میکنم در هر کجا هستید از روحانیت دفاع [کنید]. تا اسلام را به تمام جهانیان بشناسانید. خون شهیدان را پایمال نکنید و از توطئههای [دشمن]آگاه باشید و هیچ وقت امام عزیز رهبر انقلاب را تنها نگذارید.
و پیام به خواهران و برادران این است تو را به خدا قدر این انقلاب و یکدیگر را بدانید و از غیبت و حسد و کبر و دروغ [و]حب به دنیا، خلاصه رذائل اخلاقی پرهیز کنید. وقتی از اینها دوری جستید، این قدر قوی میشوید، که احساس [میکنید]خدا را میبینید و وصیت من بعد از مرگم این است که مرا در آغاجاری (میدان جعفر) به خاک بسپارید.
والسلام
اردشیر کریمی مطلق
۱۷/۱۲/۱۳۶۰
زندگینامه شهید اردشیر کرمی مطلق
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید اردشیر کریمی فرزند امید الله در سال ۱۳۴۳ دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیط تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاق آشنا گردید و پدر و مادر و افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود و رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. وی پس از سپری کردن دوره تحصیل ابتدایی و راهنمایی با شروع جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به عنوان بسیجی مناطق جنگی اعزام شد.
شهید اردشیر کریمی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۳/۴/۶۱ در منطقه عملیاتی خرمشهر، محور کوشک بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
شهید اسدالله سلطانی فرزند اسفندیار در سال ۱۳۴۰ در شهر رامهرمز در خانواده مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده و دوستان خود را به انجام کارهای نیک هدایت و رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. با توجه به فرا رسیدن زمان خدمت مقدس سربازی از طریق ارتش اعزام شد(لشکر ۲۱ حمزه) وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق یگان محل خدمت به مناطق جنگی اعزام شد.
شهید اسدالله سلطانی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۳۱/۵/۶۱ در منطقه عملیاتی جبهه زید عراق بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد.
شهید احمد بهرامی فرزند علی در سال ۱۳۶۳ در شهر گچساران دیده به جهان گشود که در تاریخ ۱۳/۱۰/۶۵ بر اثر بمباران وحشیانه دشمن علیه مردم بی دفاع شهرها مظلومانه به همراهی پدر، مادر و دو برادر خردسالش دعوت حق را لبیک گفته و به شهادت رسیدند. شهید کودک بوده است.
روحش شاد و یادش گرامی باد
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
«برادرم با وجود سن کمی که داشت همواره مثل بزرگان صحبت میکرد. حتی توصیههای برای تنها نگذاشتن امام(ره) نیز حکایت از بزرگ اندیشیدن بود. به گفته خواهر شهید او برای شرکت در جبهه چند بار، تاریخ تولد خود در شناسنامهاش را دستکاری کرد و سرانجام هم به آرزوی قلبی خود رسید.»
در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است:
«همانطور که امام بزرگوارمان فرموده است مسئله جنگ را باید به زودی حل کنیم و راه کربلا و قدس را آزاد سازیم. بدانید که فرار از جنگ، جز ننگ نام و خشم خدا چیز دیگری نیست و این را بدانید که شهادت مرگ نیست، بلکه رسالت است. رفتن نیست، جاودانه ماندن است. جان دادن نیست، بلکه جان یافتن است. مردن نیست، تولد است. سکوت نیست، فریاد است. تنفر نیست، عشق است.»
زندگینامه شهید احمدرضا احمدی
شهید احمدرضا احمدی فرزند زاهد در سال ۱۳۴۷ در شهر آغاجاری در خانواده مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیط تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاق آشنا گردید و افراد خانواده و دوستان خود را به انجام کارهای نیک هدایت و رهنمود مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوران تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد سپس وارد دوره دبیرستان شد و موفق به اخذ دیپلم گردید. پس از آن به استخدام شرکت نفت درآمد و در مراکز صنعتی مشغول به کار شد و با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به عنوان بسیجی به جبهههای نبرد اعزام شد.
شهید احمدرضا احمدی در تاریخ ۴/۴/۶۷ در منطقه عملیاتی جزیره مجنون در عملیات پدافندی به فیض شهادت نائل آمد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
شهید احمد کبابی(فروزانفر) فرزند محمد در سال ۱۳۴۰ در یک خانواده متدین و مذهبی در شهر امیدیه دیده به جهان گشود. دوران طفولیت را در دامن پر مهر خانواده سپری کرد. دوران ابتدایی و راهنمایی تحصیلی را در مدارس همان شهر گذراند. وی فرد متعهد و خوش اخلاقی بود و در بین دوستان با متانت و احترام برخورد میکرد. پدر وی کارگر شرکت نفت بود و به این طریق امرار معاش مینمودند. با شروع انقلاب اسلامی به فعالیتهای مذهبی و انقلابی میپرداخت. شهید بزرگوار با توجه به استعداد بالایی که داشتوارد دوره دبیرستان شد و با نمرات خوبی موفق به اخذ دیپلم گردید. سپس وارد ارتش گردید و به عنوان درجهدار و انجام وظیفه پرداخت با توجه به رشادت و همچنین استعداد خوب وی پس از مدتی به عنوان گروهبان دوم در لشکر ۹۲ زرهی ارتش خدمت میکرد. با شروع جنگ تحمیلی از همان لشکر به جبهههای نبرد اعزام شد و دلاورانه در کنار همرزمان خود میجنگید.
سرانجام شهید احمد کبابی در عملیات رمضان در تاریخ ۲۳/۴/۶۱ در منطقه عملیاتی کوشک، بر اثر اصابت گلوله دشمن دعوت حق را لبیک گفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. تربت پاک این شهید در قطعه شهدای شهرستان امیدیه میباشد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
خدایا شهادت برای اولوهیت و وحدانیت تو دارم و شهادت بر رسالت انبیا و رسولان و امامان ائمه معصومین از علی(علیه السلام) و حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
خدایا این شهادت را با زبان و باور درونی میدهم؛ ای خدای من این شهادت را به عینیت برسان خدایا به معاد و قیامت تو معتقدم و امید بخشایش تو را دارم؛ خدایا عدل تو را قبول دارم اما به فضل و جود تو پناه میبرم؛ خدایا توفیق فرما که بنده شایسته تو باشم؛ خدایا رضایت تو را میجویم خواه در شهادتم یا ادامه حیاتم؛ خدایا مرا نیز به این سرنوشت راضی و خشنود بگردان؛ خدایا اگر در ادامه زندگی راهی جز رضایت تو در پیش دارم و بنده غیر تو میشدم و در راهی که امام زمانمان توصیه نمیکند قدم میگذارم، خدایا شهیدم کن و در این شهادت رضایت خود را به من عنایت فرما. پروردگار من به روان مقدس محمد و آل محمد رحمت[فرست] و مرزهای اسلام را از حمله دشمنان در پناه خود مصون و محفوظ بدار و مرزبانان ما را در ایفای وظایفی که به عهده دارند حمایت کن و عطا و مواهب خود را درباره آنان تکمیل فرما.
در مورد انقلاب اسلامی هم بدانید که شکر این نعمت بزرگ، حفظ و نگهداری و گسترش و شناساندن آن به جهانیان میباشد. البته در این را هم تحمل مشکلات و نشان دادن فداکاریها و ایثارها ضروری است. بدانید انقلابی که حرکت نداشته باشد و به خود مشغول باشد از شعارها و اهداف خود غافل بماند، به ارتجاع یا انحراف یا مرگ دچار میشود؛ سعی کنید دشمنان انقلاب را بشناسید و مراتب دشمنی را نیز تشخیص دهید و از مبارزه بیامان با دشمنان درجه یک، آن که میخواهند ضربه به انقلاب بزنند، از مبارزه با آنان دست بر ندارید.
طبق سنت اسلام و رسالت انبیاء و رسولان ائمه معصومین وصیتم به این شرح است:
اینجانب سرباز وظیفه احمد عبدالله زاده فرزند علی دارای شماره شناسنامه ۳۶۸ صادره از آغاجاری متولد ۱۳۳۸ جمعی گردان ۸۰۱ نور گروهان یکم؛
با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام امت، به منجی عالم بشریت، بتشکن زمان، بنیادگر جمهوری اسلامی، خمینی کبیر و درود به ملت عزیز و شهیدپرور و رزمندگان غیور اسلام و شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی ایران و درود به تمامی رزمندگان که هر روز حماسه جاودان میآفرینند.
حال که انشاالله قرار است به جبهه جنگ علیه کفر جهانی اعزام شوم و تنها هدف از این اعزام، این است که دشمن متجاوزگر دست نشانده آمریکا، این صدام جنایت پیشه را تا از پا درنیاوریم، نمی نشینیم. حتی اگر این پیروزی تا دم مرگ هم باشد، مبارزه بر علیه کفر را ادامه میدهیم، لذا با نیت تقرب به خدا مطالبی چند به عنوان وصیتنامه مینویسم.
بدانید که تنها راه سعادت دنیا و آخرت و رستگاری، در خط خمینی بودن است. هرکس راهش، اسلامش، دینش بدون خمینی باشد، گمراه است و گمراهان بد عاقبتی دارند. شما ملت گرامی را قسم میدهم که هیچ وقت در یاری کردن این نور الهی و غایت عظیم خدای مبارک و تعالی کوتاهی نکنید صفهای نماز را فشردهتر کنید تا مشت محکمی باشد که بر دهان یاوهگویان شرق و غرب زدهاید و این مساجد را پر کنید زیرا آنان سنگرهای انقلاب هستند. همانطور که امام عزیزمان میفرماید.
اول چند مطلبی به مادرم؛
سلام بر تو ای مادر مهربانم، که کلید بهشت به دستان شما مادران است و دست شما را از راه دور بوسه میزنم. برای اولین و آخرین بار مادر جان به خواهرانم و زن برادرانم تسلیبخش، به برادرانم شجاعت بیاموز، زیرا به تو و قلب تو و زبان تو، سخت محتاجند. مادر جان میدانم تو بر من زحمات زیادی کشیدهای، ولی باید آن شیرت را حلال کنی و امید داشتم بعد از خدمت بتوانم جبران زحمات شما را بکنم. اما دیدم که دین خدا در خطر است؛ و خداوند از شما راضی باشد. مادر عزیزم امیدوارم که رسالت تو رسالت زینبگونه باشد. نمیخواهم اشکت را ببینند، قلب خود را قویدار که سربازان امام زمان را که میتوانند هر روز حماسهای تازه در جبهههای جنگ بیافرینند. مادرجان در مرگ من سیاه مپوش، شیون مکن؛ زیرا من به آرزوی خود رسیدم و نگذارید خویشان، اقوام، سیاه به تن کنند، شیون کنند. مادر جان، در این راه بر من تحمیلی نیست، چنانکه خود میدانی که من زندگیام چنین بود و پایانش همچنین است. پس بر من نگرئی، گریه برای حسین و یارانش لازم نیست. ای مادر جان، به خدا من به آرزویم رسیدم، رهبرم، اسلامم، مکتبم، خدایم را شناختم و برایم گریه مکن، گریه برای کسانیست که روی تختخواب[…] خانهاش میمیرد. مادر جان، اگر گریه کنی من روحم عذاب میبیند پس بیا حلالم کن آن شیر را در دم آخر زندگیم.
پدر جان، سلام از راه دور، دست شما را میبوسم و تو خوب میدانی که من متعلق به خانواده نیستم. پدر جان میدانم چه زحماتی برایم کشیدهای، اما امید داشتم بعد از خدمت سربازی بتوانم زحمات شما را جبران کنم. اما دیدم اسلام در خطر است. پدر جان، مرا حلال کن. از شما میخواهم چنین باشید برای من مبادا گریه کنید. تنها مسئولیت که شما بعد از من دارید ادامه راه حسینِ زمان خمینی است. مبادا در مقابل منافقانِ زمان، خم به ابرو بیاورید؛ تا آنها شما را پریشان حال ببینند. پدرجان، باید افتخار کنید که ممکن است حتی جسد من نیز به دستتان نیفتد، چون جنگ است و جنگ این چیزها را هم دارد. باز باید بگویم کوچکترین ضعفی به خود راه ندهید، که پریشانی تو روحم را عذاب میدهد. ای که جز اسلام و ایمان به چیزی دل نبسته و جرعههای آتشین عبادت و مبارزه و نیایش و محبت را به حلقوم خشکیده من ریختی و حیاتی تازه به من ارزانی داشتی. از نگاه تو اوج میگرفتم؛ از زبانت روح، از رنج و فداکاری بیامان تو، درس صبر و مقاومت اندوختم. میدانم برف پیری بروید باریده است و با نداشتن من همچنان داغدار خواهی بود. ولی مبادا بشنوم مرا به بیتابی تو سرزنش کنند. غم مرا مخور که به پیامبر و خدایم پیوستم.
خواهرانم مرا ببخشید و از راه دور به شما سلام میکنم و حلالم کنید و اگر در منزل شما را اذیت کردم مرا ببخشید. اگر نتوانستم زحمات شما را به جا بیاورم از شما معذرت میخواهم. در ضمن پدر جان، مواظب بچههای خواهران رباب باشید. نگذارید آنان تنگی بکشند، آه بر زبان آرند. سعی کن آن چیزی که بچههای خواهرم میخواهند از شما پدر در حد امکان برایشان پیدا کنید تا آنان خوشحال شوند. وقتی آنان خوشحال باشند، روحم راحت است و غیر از این باشد روحم در قبر ناراحت است.
برادرانم سلام، و از راه دور دست همگی شما را میبوسم. برادرانم شما در طول مدت زندگی که با شما بودم، برادر خوبی نبودم برای شما؛ با این حال از شما معذرت میخواهم و طلب بخشش از شما دارم و مرا حلال کنید.
[…]
از تمامی آشنایان، خویشان، اقوام التماس دعا دارم و مرا حلال کنید. در ضمن در قطعه شهدا آغاجاری به خاک بسپارید و باز هم میگویم برای من حجله و سیاه مپوشید و حجله نبندید و شیون نکنید قدری یخ بر سر قبر بگذارید تا به جای اشکتان بچکد. و بالای سر شهید گمنام قرآن بخوانید. بر سر در خانهمان، یک پرچم سبز که در آن نوشته باشد «یا مهدی ادرکنی» بزنید. یک پرچم سبز که با شعار «لا اله الا الله» و با رمز «یا الله یا الله یا الله» بر سر قبرم بگذارید.
در آخر از شما پدر، مادر، خواهرانم، برادرانم با خانواده، خویشان، دوستان، اقوام را به خدا میسپارم و التماس دعا و آمرزش دارم. در ضمن چند روز، روزه قضا دارم که از برادرانم و خواهرانم، پدر و مادرم خواهش میکنم برایم بخوانند و روزه را بگیرند و این دو برگه وصیتنامه نزد پروین خواهر کوچک من است.
بارخدایا امام ما را از گزند روزگار محفوظ بدار
خدایا عمر امام را تا انقلاب مهدی بیفزا
خدایا رزمندگان ما را پیروز و یاری بگردان
خدایا مجروحین ما را شفا عنایت بفرما
خدایا اگر منافقان قابل هدایتاند، هدایتشان بگردان و اگر نیستند خار و نابودشان بگردان
خدایا خدایا تو را به جان مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
خداحافظ شما
جانباز شما احمد عبدالله زاده
۱۹/۱۰/۶۲
زندگینامه شهید احمد عبدالله زاده
شهید احمد عبدالله زاده فرزند علی در سال ۱۳۳۸ در شهر آغاجاری دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیط تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاق آشنا گردید و پدر و مادر افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطه اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. وی پس از سپری کردن دوره تحصیلی در کنار پدر خود مشغول به کار شد و پس از مدتی به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و در ارتش مشغول به انجام وظیفه شد، با شروع جنگ تحمیلی به مناطق جنگی اعزام شد.
سرباز شهید احمد عبدالله زاده ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۴/۱/۶۳ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
و مپندارید کسانی که در راه خدا کشته شدند مردهگانند بلکه زندگانند و در نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. قرآن کریم
با درود به رهبر آزاد مردان و رهبر […][۱] اندیشه دین حسین(ع) که الگوی شهادت از او جایگزین آزاده اندیشان گردیده است.
و با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و رهبر خداجو و سختکوش به طریق حق، حضرت امام خمینی(دام ظله العالی) که بحق مومن آزادهاندیش و […] حق است.
و با درود به رزمندگان و سختکوشان جبهههای حق علیه باطل و یاوران امام زمان(عج ا… تعالی فرجه) و با سلام و درود به شهیدان فی سبیل ا… و پیروان حقیقی حسین و روحا…، از شهدای صدر اسلام تا شهدای فتح و خیبر و حنین و شهدای انقلاب اسلامی به ویژه شهدای جنگ تحمیلی و شهدای فتحالمبین، طریقالقدس، رمضان […] و به شهدای کلیه جبههها سلام و درود بی پایان […]
باشد که در طریق راه حق آنان بکوشیم و سعی کنیم تا دنبالهرو راه حقیقی آنان باشیم.
آنچه که در اینجا میخواهیم بگوییم، خصلتها و صفتهایی را در شهیدان ایرج کاکاخانی است که در جبهههای بسیاری از جمله بیتالمقدس و طریقالقدس و غیره شرکت جسته و آخرالامر در جبهه کوشک در حمله […] شهید گشته
بسمه تعالی
ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است. امام خمینی
شهید ایرج کاکاخی سال ۱۳۳۸ در خانوادههای مستضعف در آغاجاری چشم به جهان گشود؛ ده روز از عمرش میگذشت که پدرش زندگی را وداع گفت؛ بعد از فوت پدر، مادرش سرپرستی ایرج و سه فرزند دیگر را به عهده گرفت.
مادر با رنج و زحمت بسیار توانست بچهها را بزرگ کند. به علت فقری که در خانواده وجود داشت، ایرج فقط توانست تا چهارم ابتدایی تحصیل کند. به همین دلیل به کار مشغول شد تا بتواند حدودی از مخارج خانواده را تأمین کند. دو برادر دیگر هم در کنار ایرج به کار مشغول بودند و باهم در کنار هم زندگی را میگذراندند. ایرج در کوچکی اخلاقی بسیار خوب و پسندیده داشت. بسیار ساکت و مظلوم بود طوری بود که همهی محل از او راضی بودند با گذشت زمان، او بزرگ شد. جوانی خوش خنده و زحمتکش بود و با گذشت روزهای سخت زندگی دوران خوش انقلاب […] انقلابی که جوانان را به آغوش خود گرفت و آنها را از فساد مطلق بیرون کشید و به خدای خود نزدیکتر کرد و در این ایام بود که ایرج هم به انقلاب پیوست. در تظاهرات شرکت مینمود در تاریخ ۱۶/۱۰/۵۷ به سربازی اعزام شد و در کردستان با ضد انقلابیون مبارزه کرد و بعد از مدتی به اهواز منتقل شد و خدمت سربازی را به پایان رساند و بعد از بازگشت از سربازی باز هم مشغول کارش و در کنار کار هم فعالیت خود را انجام میداد و با تشکیل بسیج مردمی به این نهاد انقلابی پیوست و مشغول خدمت به انقلاب شد و به جهاد در راه خدا لبیک گفت و در سه حمله مکرر شرکت نمود که اولین بار در حمله فتح المبین در راه خدا پیکار نمود بعد از بازگشت از جبهه ایمان و روحیه دیگری …
[۱] مواردی که عبارت […] بکار رفته است حاکی از آن است که توانایی خواناییِ متن برای ما وجود نداشت.
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
شهید احمد صالحی فرزند غلامرضا در سال ۱۳۳۳ آبادان در یک خانواده مذهبی و متدین متولد میگردد. دوران کودکی را در دامن پر مهر خانواده سپری کرده و دوران تحصیل ابتدایی را در همان شهر به پایان میبرد و مدرک ششم زمان قدیم را کسب میکند. مرد مهربان و اخلاق حسنهای داشت و در بین دوستان و خانواده با احترام و متانت برخورد میکرد.
با آغاز جنگ تحمیلی با خانواده به شهر امیدیه مهاجرت نموده و در میانکوه سکونت مییابند. شهید بزرگوار اهل کار و تلاش بود به همین جهت در پالایشگاه گاز بیدبلند به عنوان کارگر پذیرفته میشود و به کار و تلاش میپردازد.
دشمن بعثی علاوه بر نبرد در مناطق عملیاتی، تاسیسات نفتی و گازی را مورد هدف موشک و بمباران هوایی قرار میداد. از جمله پالایشگاه گاز بیدبلند، مرتب مورد هدف قرار میگرفت. شهید احمد صالحی در تاریخ ۱۴/۷/۶۵ بر اثر بمباران هوایی پالایشگاه، به درجه رفیع شهادت نائل میشود. تربت پاک وی در قطعه شهدای شهر میانکوه میباشد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید