شهید غلامحسین عطایی فرزند علی در سال ۱۳۴۴ در شهر رامهرمز در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد که تا سال سوم نظری ادامه تحصیل داد. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهه های نبرد اعزام شد.
شهید غلامحسین عطایی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۱/–/۱۸ در منطقه عملیاتی شیب نیسان، در عملیات والفجر مقدماتی، بر اثر اصابت ترکش خمپاره و شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد.
خداوند دوست میدارد مومنان را که در صف واحد همچون سدی آهنین در راه او نبرد میکنند
با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی و با سلام به ملت شهید پرور ایران. سخنم را با نام خدا آغاز میکنم و با نام خدا به پایان میبرم
امیدوارم که سخنانم و این شهادتم را خداوند متعال بپذیرد؛ سخنی با پدر و مادرم دارم که عرض میکنم. که من آگاهانه در این راه […] قدم گذاشتم و هیچ کس مرا مجبور به جبهه رفتن نکرد و خودم با چشمی باز و قدمی والا به جبهه آمدم؛ تا به زورگویان عالم بفهمانم که ای آمریکا و شوروی خیال نکنید که همین طور بتوانید به جنگهای خود ادامه دهید و هیچ کس حق ندارد به شما چیزی بگوید. شما اشتباه کردهاید. زیرا فرزندان امام زمان(عج) امام و اسلام را شناختهاند و تا آخرین نفس و تا آخرین نفس بر علیه ظالمان میجنگند. حتی اگر در این جنگ جان خود را فدای خدا و اسلام و امام عزیزشان و امت قهرمانمان کنند. شهادت میلاد سرخ ملت ماست. شهادت وسیلهای است، برای رسیدن به خدا. ما رزمندگان اسلام آمدهایم اینجا که نزدیک شویم به خدا. ما ملت مسلمان از هیچ ابرقدرتی نمیترسیم و شهادت را با آغوش باز میپذیریم.
سخنی با ملت مسلمان ایران دارم هرچند که من کوچکتر از آنم تذکری به این ملت بدهم، که همیشه پشت سر این امام باشید و از دستورات آن پیروی کنید و با دعای خود درگاه خدا سلامت رهبر انقلاب را بخواهید. زیرا که امید ما به خدا، و بعد به امام است. نکند روزی که مانند […] رهایش کنید و عذاب الهی را دچار خود سازید. ولی من این را میدانم، که شما امت اسلامی دست از اسلام برنمیدارید و با فرزندانی که در راه خدا دادید ثابت کردید که حکومت اسلام شکستناپذیر است. سخن دیگر به […] به برادرانم برسانند، که برادران همچون حسینوار راه من را ادامه دهید تا نگویند برادرش شهید شد و دیگر با این انقلاب نیستند و در هر جایی که هستید دست از راه خدا بر ندارید و کاری کنید که خدا از شما خوشنود شود.
سخنی دیگر با خواهرانم دارم که همچون زینبوار استقامت در برابر سختیها داشته باشید و راه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را ادامه دهید تا انشالله لطف خدا نصیبمان شود.
از پدر و مادرم میخواهم که من را در آغاجاری در قطعه شهدا دفن کنید و برایم شیون و زاری نکنید که دشمنان را از خود خوشنود میسازید.
دیگر عرضی ندارم جز سلامتی رهبر انقلاب و پیروزی سپاه اسلام بر سپاه کفر.
از خون شهید عطر جان میجوشد
گلهای بهار جاودان میجوشد
بر وادی عشق کن نظر تا ببینی
سیلاب ز چشمه جهان میجوشد
والسلام
۱۷/۱۰/۱۳۶۱
زندگی نامه آثار شهید غلامحسین سرمکس
شهید غلامحسین سرمکس در تاریخ ۱۵ خرداد […] در یک خانواده مذهبی و کارگری دیده به جهان گشود. دوران طفولیت شهید مواجه با دوران سختیهای خانواده بود. در ۹ ماهگی بر اثر یک حادثه، انگشت شست پایش را از دست داد. در شش سالگی به مدرسه رفت و پس از مدتی درس را رها کرده و جهت کمک و یاری به خانواده در نانوایی محل شروع به کار نمودند. آن گرمای شدید و طاقت فرسا از ایشان فردی توانا ساخته و در مبارزه با مشکلات صبری عظیم به او داده بود.
سالهای نوجوانیاش مواجهه با شروع انقلاب بود. وی از یک طرف خود را با انقلاب وفق میداد و از طرفی تلاش جهت یاری و کمک به خانواده بیشتر میشد.
آنقدر این تنگدستی بر او تاثیر گذاشته بود، که تا چند ماه گوشت و میوه نمیخورد. تا خود را بسازد. با پیروز شدن انقلاب ایشان در جوار انقلاب اسلامی قرار گرفت و با هجوم کفار بعثی به میهن اسلامی، شهید دست از کار کشید و سپس به عضویت بسیج درآمد […] وارد سپاه پاسداران شدند. شهید غلامحسین سرمکس پس از گذراندن آموزش رزمی به همراه برادر بزرگتر خود در عملیات طریق القدس شرکت نمود. که در این عملیات شهید غلامحسین از ناحیه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت. که بر اثر بی احتیاطی بیمارستان در عمل جراحی و عدم مراقبت از ایشان محل زخم عفونت کرده و حدود یک سال تحت مداوا بود وی در این مدت یک ماه آب نخورد در این مدت ۵ بار عمل جراحی بر ایشان انجام شد. در عملیات رمضان نوبت به برادر کوچکتر رسید. محمد سرمکس که به همراه برادر بزرگتر ایشان در این عملیات شرکت نمود. که این بار محمد سرمکس در این عملیات به اسارت مزدوران بعثی در آمد و برادر بزرگتر ایشان نیز مجروح شد و این در شرایطی بود که برادر شهید غلامحسین هنوز در بیمارستان بود و بعد از یک سال و نیم بهبودی نسبی پیدا کرد و فوراً خود را جهت شرکت در عملیات والفجر آماده ساخت. مسئول تشکیل گردان با شرکت ایشان به خاطر ناراحتی موجود در بدن مخالفت کرد. ولی نتوانستند سد راه ایشان گردند.
شهید با قدرت شگفت آوری تمامی دورههای رزمی را تحمل نمود. وقتی که از ایشان سوال میشد که چرا اینطور رفتار میکنید، میگفت، امروز روز انجام مسئولیت است همه باید انجام مسئولیت کنند. هم ما باید به ندای امام امت پاسخ دهیم چون امام شرکت در جبهه را یک واجب شرعی دانسته و هر هر طوری شده باید به جبهه بروند تا فردا در مقابل خداوند متعال سرفراز باشند. ایشان به همراه گردان انشراح بعد از طی یک دوره به […] ۴ و ۵ رفت و وقتی […] خانواده جهت دیدن ایشان به آنجا رفتند ایشان در یک حال و هوای خاصی میدیدند. آن طور که برادران ایشان میگویند حالت خاصی پیدا نموده بود پدرش میگوید، وقتی به دیدن ایشان رفتم دلش نمیخواست پیش ما بماند. همهاش چشم به خیمههای برادران دوخت بود بالاخره در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۶۱ در عملیات مقدماتی والفجر شرکت نمود و به همراه سایر برادران به دیدار معبود خود شتافت و پیکرش هم اکنون در ماسه زارهای شیب نیسان (فکه) مانده تا شاهد باشد که ای خدای بزرگ، یا اباعبدالله جنازهاش همانند یاران تو در صحرای کربلا باقی مانده. جنازهاش در کربلای ایران در راه رسیدن به قبر شش گوشه در میان خاروخاشاک باقی بماند.
شهید سید غریب ولادت فرزند ولی در سال ۱۳۴۳ در یکی از روستاهای بخش زیدون (لنگیر) در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دورهنوجوانی و چوانی اهل مار و تلاش بود و در کنار پدر و مادر به کار کشاورزی مشغول بود. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.
شهید سید غریب ولادت ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۶/۰۶/۰۶ در منطقه عملیاتی فاو(عراق)، در عملیات پدافندی بر اثر اصابت خمپاره به فیض شهادت نائل آمد.
شهید غانم عبادی فرزند حمید در سال ۱۳۳۷ در شهر آبادان در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. با توجه به فرا رسیدن دوره خدمت مقدس سربازی به خدمت اعزام و وارد ارتش شد و به انجام وظیفه پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق یگان محل خدمت به جبهه های نبرد اعزام شد.
شهید غانم عبادی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۱/۰۲/۱۷ در منطقه عملیاتی بیت المقدس، بر اثر اصابت ترکش خمپاه به فیض شهادت نائل آمد.
شهید عین اله آور فرزند خیراله در سال ۱۳۳۸ در شهر آغاجاری در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد که تا سال سوم نظری ادامه تحصیل داد. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد و بعنوان پاسدار به انجام وظیفه پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.
شهید عین اله آور ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۰/۰۳/۲۱ در منطقه عملیاتی دارخوین به فیض شهادت نائل آمد.
شهید عیسی زیدونی فرزند خلف در مورخه ۲/۵/۱۳۴۴ در روستای لنگیر سفلی بخش زیدون بهبهان چشم به جهان گشود. نامبرده پس از گذراندن دوران نوجوانی در امر امرار معاش و امورات زندگی، کمک حال خانواده پدری بود. در ابتدای شروع جنگ تحمیلی در امر سنگرسازی اطراف پروژهها و چاههای حفاری و پالایشگاه مشغول به کار بود. تا اینکه در تیر ماه سال ۱۳۶۴ جهت خدمت مقدس سربازی به شهرستان کرمان اعزام شد و پس از گذراندن دوره آموزش به منطقه عملیاتی مهران جمعی لشکر ۸۴ خرم آباد مشغول خدمت شد. در تیر ماه سال ۱۳۶۵ در یکی از عملیاتها دچار موج انفجار گردید و به مرخصی استعلاجی آمد و پس از اینکه دوره درمان سپری شد و به سلامت کامل رسید، دوباره به مننطقه برگشت. ضمناً در اواخر مرداد ماه همان سال پدرم به سفر زیارتی معنوی خانه خدا (مکه مکرمه) مشرف شده بود. نامبرده دو هفته قبل از برگشت پدرم از مکه به مرخصی آمد و در سلامت کامل به سر میبرد و دوباره به منطقه مهران برگشت و جهت رساندن خبر آمدن پدرم از مکه یک تلگراف از طریق اداره پست برای ایشان ارسال شد. وقتی که تلگراف به دست یگان محل خدمت رسیده بود، چند روز قبل از آن نام برده در شب عملیات در مورخه ۲۷/۶/۱۳۶۵ به درجه رفیع شهادت نائل گردیده بود؛ و متاسفانه پیکر پاک و مطهر ایشان در منطقه عملیاتی جا مانده بود و همزمان موفق به آوردن تعدادی از پیکره آن شدند و اطلاعات دقیقی در خصوص شهدا نداشتند که وضعیت ایشان به عنوان مفقودالاثر به خانواده اعلام گردید تا اینکه پس از پایان جنگ تحمیلی پس از جستجو توسط گروه تفحص پیکر پاک و مطهر ایشان در خرداد ماه سال ۱۳۷۲ کشف شد و در مورخه ۱۴/۳/۱۳۷۲ در روستای امیرالمومنین از توابع شهرستان امیدیه، محل زندگی خانه پدری تشییع و به خاک سپرده شد.
خاطره
شهید در آخرین مرخصی که آمده بود یک روز بعد از ظهر مانند اسرایی که در نبرد به اسارت رژیم بعثی درآمدهاند، یک مرتب خود را معرفی کرد و ما از ایشان سوال کردیم که منظور از این صحبتها چیست؟ ایشان در جواب گفتند، این آخرین مرخصی من است یا اسیر میشوم که باید تمرین کنم و یاد بگیرم یا شهید میشوم. برایم دعا کنید؛ که با صحبت و نصیحت و دلداری جمع خانواده او را تا اندازهای از نگرانی در آوردیم ولی این امر تحقق یافت.
شهید عیدی محمد طاهری فرزند عوض در سال ۱۳۴۱ در شهر آغاجاری در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. وی در زمان جوانی و نوجوانی به کار و تلاش میپرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه درآمد و بعنوان پاسدار به انجام وظیفه پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان پاسدار به جبهه های نبرد اعزام شد.
شهید عیدی محمد طاهری ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۲/۱۲/۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی جزیره مجنون، در عملیات بدر، بر اثر شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد.
شهید عیدی محمد ابوالحسنی فرزند محمدرضا در سال ۱۳۴۲ در یک خانواده مذهبی و متدین در شهر امیدیه به دنیا آمد. پدر وی شاغل در شرکت نفت بوده و در منازل کارگری سکونت داشتند و بدین وسیله امرار معاش مینمودند. دوران طفولیت را در دامن پر مهر خانواده سپری نموده. سپس دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدارس شهر امیدیه با موفقیت سپری کرد. با توجه به استعداد خوبی که داشت شاگرد ممتاز در مدرسه بود و پس از آن وارد دبیرستان شد و موفق به اخذ دیپلم گردید. با توجه به شروع انقلاب اسلامی در فعالیتهای مذهبی و انقلابی شرکت میکرد و دارای اخلاق خوب و خوش برخورد بود. درمیان دوستان و آشنایان با تواضع خاصی و همواره با احترام و متانت برخورد میکرد. شهید بزرگوار با شروع جنگ تحمیلی به عضویت بسیج درآمد و با علاقه فراوان از طرف سپاه آغاجاری به جبهههای نبرد اعزام شد و در گردان ذوالفقار تیپ ۱۵ امام حسن(ع) به دفاع از اسلام و ایران پرداخت. او و همرزمانش دلاورانه در مناطق عملیاتی به جنگ با دشمن میپرداختند. شهید بزرگوار سرانجام در تاریخ ۳/۱۱/۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه، در عملیات کربلای ۵، شرکت نمود که بر اثر اصابت ترکش خمپاره دعوت حق را لبیک گفت و به درجه رفیع شهادت نایل آمد. تربت پاک این شهید در قطعه شهدای شهرستان امیدیه میباشد.
شهید علیمراد امیری فرزند کرم در سال ۱۳۳۲ در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره جوانی و نوجوانی را به مار و تلاش ادامه داد. وی به استخدام موسسات دولتی درآمد و بعنوان کارگر در شهر آغاجاری مشغول بکار شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.
شهید علیمراد امیری ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۰۶/۰۴/۱۳۶۲ در منطقه عملیاتی سردشت، در عملیات پدافندی و اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل آمد.