شهید حسین لاویان

زندگینامه شهید حسین لاویان

شهید حسین لاویان فرزند عبدالله در تاریخ هفدهم مهر ماه سال ۱۳۳۶در شهر میانکوه، در خانواده مذهبی و متدین با وضعیت مالی متوسط متولد شد. دوران کودکی را در  دامن پر مهر پدر و مادر گذراندند. دوران تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد. سپس با مدرک سوم راهنمایی وارد ارتش می‌شود. او بسیار خوش برخورد و خوش کردار بود و به همه کمک می‌کرد؛ احترام خاصی به افراد فامیل، کوچک و بزرگ می‌گذاشت. شهید بزرگوار با توجه به توانمندی‌ها و اخلاق شایسته‌ای که داشت به درجه استوار یکم نائل می‌شود. در سال ۱۳۵۸ ازدواج نمود؛ که ثمره‌ی این ازدواج دو دختر بود. به خانواده‌اش بسیار احترام می‌گذاشت.

شهید لاویان با شروع جنگ تحمیلی به جبهه‌های نبرد اعزام و به عنوان فرمانده چیفتن، در مرزهای این مرز بود. با دشمن می جنگید. در هنگام نبرد با دشمن بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه کتف و پهلو مجروح شده و به مدت یک ماه در بیمارستان بستری شد و پس از بهبودی و سلامتی دوباره به جبهه‌های نبرد اعزام می‌شود و دلیرانه در مناطق عملیاتی می‌جنگید و در مقابل اصرار خانواده، پافشاری می‌کرد و حضور خود را در جبهه‌ها بسیار ضروری می‌دانست. شهید بزرگوار در تاریخ ۸/۹/۱۳۶۰ در عملیات طریق القدس، در منطقه جنگی بستان، بر اثر گلوله باران دشمن دعوت حق را لبیک گفته و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

تربت پاکش در قطعه شهدای شهرستان امیدیه می‌باشد.

روحش شاد

نظر شهید درباره جنگ تحمیلی عراق علیه ایران

 شهد عاشق جبهه بود. همیشه می‌گفت: هر وقت به استراحت می‌آیم، دلم هوای جبهه را می‌کند. زیرا در جبهه با همسنگران خیلی بهمون خوش می‌گذرد و می‌گفت اسلام در خطر است و بر یکایک ما واجب است که از وجب به وجب خاک میهن اسلامی و ناموسمان دفاع و بیگانه را اجازه ندهیم به خاک ما تجاوز کند. و بایستی دشمن را از سرزمین اسلامی بیرون برانیم و این مزدوران بعثیون کافر را به سزای اعمالشان برسانیم. باشد که برای اولین و آخرین بارشان باشد که به خاک میهن اسلامی ما تجاوز کرده باشند و باید درسی به آنها بدهیم که در تاریخ ثبت و در اذهان عموم ملت‌های جهان باقی بماند و در دفتر خاطراتشان ثبت شود.

چگونگی و تعداد اعزام شهید به جبهه‌ها و نام جبهه‌هایی که در آن شرکت داشته است

در جبهه‌های زیادی شرکت کرده و قبل از شروع جنگ تحمیلی در مرز ایران-عراق به سمت آبادان-خرمشهر با تانک‌های چیفتن با دیگر همقطارانش به حفظ و حراست از مرزهای جنوبی ایران می‌پرداختند.

شهید قبل از شروع جنگ تحمیلی در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل بوده؛ تا زمان شهادتش در حمله بستان عملیات طریق القدس.

روحیه شهید پس از اعزام به جبهه و حملاتی که در آنها شرکت داشته است

روحیه شهید هنگام عزیمت به جبهه بسیار بسیار قوی و خیلی شاداب و سرحال بود و احساس غرور می‌کرد و در حملات زیادی شرکت داشت.

آخرین دیدار و خاطره و توصیه شهید

آخرین دیدار قبل از شهادتش در بندر ماهشهر منزل برادر بزرگ‌مان بودیم؛ که شب را آنجا و دور هم و هنگامی که می‌خواست عازم جبهه شود، دستش را بدور گردن برادر بزرگش و من انداخته و می‌بوسید و می‌گفت این آخرین دیدارمان است و دیگر برنمیگردم و به ما توصیه کرد که از زن و فرزندانش مواظبت کنیم .

چگونگی شهادت

در حمله باستان عملیات طریق القدس فرمانده تانک چیفتن بود؛ که تانک مزبور از طریق دشمن مورد حمله موشک سه متری قرار میگیرد. که تانک‌شان منهدم و دچار آتش‌سوزی می‌گردد که تمامی خدمه آن به شهادت می‌رسند.

زمینه‌های تخصصی شهید و آثار هنری و فرهنگی او

شهید در دوران تحصیلی‌اش زیاد علاقه داشت فرمانده تانک شود. البته نقل قول از یکی از معلمین شهید و در نهایت وارد ارتش شد. پس از گذشت زمان و دوره تخصصی تانک چیفتن را دید و قبل از شهادتش هم فرمانده تانک بود و سرانجام به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

مسافرت‌ها ماموریت‌ها و دوستان شهید و اتفاقات مهمی که در زندگی شهید رخ داده است

اغلب مسافرت‌های او برای دید و بازدید و دیدار آشنایان و اقوام و دوستان صورت می‌گرفت. و اصولاً موقع را برای مسافرت در نظر می‌گرفت که از انجام کار یا درس فارغ شده بود و یا برای انجام کارهای ضروری به مسافرت به بعضی از نقاط کشور می‌رفت. مأموریت‌های او بیشتر مأموریت‌هایی بود که ارتش به شهید واگذار می‌کرد. که گاهی هم در موقع استراحتش به محل ماموریت میرفت. اتفاقات زیادی در زندگی شهید رخ داده بود و یکی از اعم این اتفاقات این بود که از کمک به هم نوعان خود دریغ نمی‌کرد و نتیجه این امر این بود که در طول زندگی دوستان زیادی پیدا کرده بود که با آنان درباره مسائل مختلف صحبت می‌کردند و با هم فکر[ی] راه حل‌های مثبت می اندیشیدند.

رابطه شهید با والدین و خانواده و مردم

رابطه شهید با والدین بسیار خوب بود و شهید به پدر و مادرش بسیار احترام می‌گذاشت و هنگام استراحت بهر طریقی شده بود به پدر و مادرش و برادران و خواهرانش سر می‌زد و همینطور پدر و مادرش فرزندش را بسیار بسیار دوست داشتند و شهید به مردم تعلق داشت، چون فردی مردمی و همیشه در بین مردم و با مردم بود و مورد احترام همگان بود و همین طور رابطه‌اش با خانواده‌اش خیلی خوب و غیر قابل توصیف است و کلاً مورد احترام همگان و هیچ وقت فراموش نمی‌شود.

شهید حسین طیبی

وصیت‌نامه پاسدار شهید حسین طیبی

 خدایا تا کی انتظار شهادت را بکشم

با سلام و درود به پیشگاه ولیعصر و با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی بت‌شکن زمان و با سلام و درود به شهیدان صدر اسلام تاکنون؛ به خصوص شهیدان انقلاب اسلامی و با سلام و درود بر ملت شهید پرور ایران که با ایمان قوی درهم کوبنده مستکبرین و ظالمین است. وصیت خود را آغاز می‌کنند:

ای پدر و ای مادرمظف همان طوری که می نگرید و می‌بینید و می‌شنوید، حسین زمان ظهور کرده و فریادرس می‌خواهد. تا جواب هل من ناصر ینصرنی بشنود. پس امروز باید چه کسی جواب‌گوی این سوال باشد؟ اگر امثال من و تو نباشیم، هرگز مستکبرین جواب نخواهد داد. من آگاهانه این راه را انتخاب کردم و هرگز پشیمان نخواهید شد و راه حسین را ادامه میدهیم انشالله.

با کمک الله دست‌بردار از مکتب امام حسین(علیه السلام) نیستیم؛ گرچه شهید شوم که به آرزوی خود رسیده‌ام و اگرچه معلول شدم که لطف خداوند نصیب من شده و از شهید شدن […] و اگر اسیر شدم در فکر من مباشید؛ که شاید با اسارت گرفتن منِ حقیر آنجا بتوانم کافری را مسلمان کنم. پس حیف است که آدم به این دنیا بیاید و با کفر نستیزد و شهید نشود.

خدایا راه شهیدان را در جلوی چشم من روشن بگردان

خدایا ما را به راه راست هدایت فرما

خدایا نور ایمانت را در قلبم روشن و منور بگردان

امروز تاریخ صدر اسلام تکرار شده و دوباره مکتب توحید در برابر ابرقدرت‌ها خودنمایی می‌کند و امروز روزی است که به سادگی می‌توان حق را از باطل شناخت و روزی است که تمام ابرقدرت‌ها چه شرقی و چه غربی چهره کریه خود را به نمایش گذاشته‌اند. ای برادر امروز به راستی می‌توانی راهت را برگزینی که این صحنه‌هایی که می‌بینی مسئولیت آفرین است. صحنه‌هایی که[…] شهادت طلبی می‌آفریند. ای برادر (هم برادر دینی و هم برادر حقیقی) اندکی فکر کن و خوب ببین و از خودت بپرس چرا تمامی قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها در برابر ما صف‌آرایی کرده‌اند؟ آیا دلیلش این نیست که حق یک چیز است و بیشتر نیست. اسلام و حکومت الله است؛ که ما در جهت آن حرکت می‌کنیم و سپس راهت را برگزین. بدان جبهه‌های جهاد گوناگون است و بیش از هر چیز از امام خمینی(رضوان الله علیه) جانشین پیامبر(ص) و امام زمان(عج) باید اطاعت کرد و ای امت مسلمان حزب اللهی، تنها استدعایی که از شما دارم این است که تا جایی که می‌توانید امام را دعا کنید و دست از یاری این رهبر فداکار انقلاب اسلامی برندارید. شما مانند مردم کوفه عمل نکنید که نماینده امام حسین(علیه السلام) را در شهر کوفه غریب و تنها رها کردند و به وعده خود عمل نکردند.

ای  پدر و مادر، ای خواهر و برادر من، دلم می‌خواهد روزی که خبر شهید شدن مرا به شما دادند، خوشحال بشوید و آماده تربیت کردن فرزندان دیگری باشید که در راه مکتب اسلامی فدا شود تا شما هم در قیامت […]زهرا رو سفید باشید و شما را به جان امام قسم می‌دهم، که نه موی سر خود را برکنی و نه  گریه زیاد کنی و خود را بزنی. و لباس سیاه هم حداقل ۳ ماه، آن هم مادرم بقیه […] سیاه نپوشند. ثانیاً بیشتر از ۲۰ روز نباشد و مبادا حرف بدی نسبت به انقلاب و امام بزنید. هرکس حرف بدی بزند، فردای قیامت باید جوابگوی شهدا باشد. مگر من مال شما هستم؟ نه نه؛ به خدا قسم مال کسی بودم و هستم که به سوی او پرواز خواهم کرد و می‌کنم.

چند کتابی دارم که در مسجد بگذارید.

والسلام علیکم و رحمة الله برکاته

جمعه

۱۳/۶/۶۲

زندگینامه شهید حسین طیبی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید حسین طیبی فرزند بلال در سال ۱۳۴۳ در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. وی در دوران نوجوانی و جوانی اهل کار و تلاش بود. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه شد و بعنوان پاسدار به انجام وظیفه پرداخت؛ با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه‌های نبرد اعزام شد.

شهید حسین طیبی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۴/۱۲/۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه، در عملیات کربلای۵ به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید حسین داوودی

وصیت پاسدار شهید حسین داوودی

 بسم الله الرحمن الرحیم

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِی خَرَابِهَا أُولَئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوهَا إِلا خَائِفِینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ

 وکیست ستمکار تر از آنکه از ذکر  نام خدا در مساجد منع کند و در خرابی آن اهتمام و کوشش نماید؟ چنین گروه در مساجد مسلمین در نیاید جز آنان که بر خود( از اعمال زشت[…]) ترسان باشد این گروه را در دنیا ذلت و خواری نصیب است و در آخرت عذابی بزرگ.

 اینجانب حسین داوودی پسر []داوودی؛ محل تولد آغاجاری محل صدور […] بهبهان. من وصیت می‌کنم که وقتی که شهید شدم، مرا پیش قبر برادری بزرگم خاک کنید و من همیشه آرزو می‌کنم که به جبهه بروم. ای برادران شما با جبهه رفتن نیست که کاره‌ی در راه خدا کرد، بلکه در پشت جبهه هم می‌توان فعالیت کرد.

خدایا من چندتا آرزو دارم! یکی دیگر از آرزوهایم این است که هرچه زودتر مهدی ظهور کند تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دارد و من وصیت می‌کنم که مادرم در موقعی که شهید شدم در عزاداری من گریه نکند و شاد باشند؛ برای این که در راه خدا شهید شده‌ام و همینطور  پدرم و برادرانم و خواهرم و برادر کوچکم را میبوسم.

ای مادر عزیزم و همچنین پدر عزیزم، سعی کنید همینطور که مرا اینطور بار آورده‌اید، برادران دیگر مرا سرزنش نکنید و هیچ نگران من نباشید؛ من که از عباس سلیمان زاده و مختاری و بلادی و آور و مکوندی‌فر و دیگر برادران شهیدمان، بیشتر نیستم.

دعا کنید که مهدی هرچند زودتر ظهور کند؛ و پیام من برای برادران ما این است که، نگذارید این مخالفین‌خان انقلاب ما را به هم زند؛ آنها را سرکوب کنید و همچنین گروهک‌های دیگر.

دوستدار شما و همچنین خدمتگزار شما

حسین داوودی

زندگینامه شهید حسین داوودی

شهید حسین داوودی از تاریخ ۱۵/۴/۴۳ از لطف ایزد متعال دیده به جهان گشود و در دوران کودکی همچون اکثر همشهریان زندگی پررنج و مشقتی داشت. از آنجا که پدر شغل قصابی داشت اکثر روزها صبح زود به اتفاق پدرش به دکان می‌رفت تا از کار و زحمت پدرش بکاهد.

شهید حسین داوودی در سال دوم دبیرستان بود که به دوره بسیج جهت فراگیری آموزش‌های رزمی‌آعزام شد و سپس به خدمت بسیج مستضعفین درآمد، تا آرمانش را که همان نجات مستضعفین عالم به رهبری امام عزیز بود، به اثبات رساند.

وی با سن کمی‌که داشت نسبتا آگاهی خوبی از مسائل و جریانات جامعه داشت. به امام و روحانیت مبارز و اصیل عشق می‌ورزید به واسطه روح بزرگ و با گذشتی که داشت از خطاهای دیگران و تقصیراتشان نسبت به خود به آسانی گذشت.

اخلاقش درخانه نمونه بود. آرزو داشت که به جبهه برود تا از خوبی‌های شهدای به خون خفته در مقابل هجوم بعثیان دفاع نماید اما عمر کوتاهش به وی مجال برآورده شدن این آرزو را نداد.

و همچنین در مورد مطالعه کتب مختلف علاقه زیادی از خود نشان می‌داد، قرآن و نماز را با توجه هر چه بیشتر می‌خواند. اعتقاد و ایمان راسخش به انقلاب و جمهوری اسلامی باعث شده بود که دامنه خدمت به محرومین و مستضعفین و مردمی‌که انقلاب را با جان و دل حمایت می‌کردند، بیشتر و بیشتر می‌شد و به همین سبب بود که چندین بار افراد فریب خورده گروه‌های منافقین و محارب با خدا، می‌خواستند که خانه ایشان را آتش بزنند. ولی این تهدیدات او را از راه و هدف مقدسی که پیش رو داشت باز نمی‌گرداند.

سرانجام در یکی از روزهای گرم ماه مبارک بر اثر شلیک گلوله اسلحه‌اش، تیر به سرش اصابت می‌کند. حسین به درجه رفیع شهادت می‌رسد. حسین در حالی که بیش از از ۱۶ بهار از عمرش نگذشته بود، نشکفته پرپر شد و عاشقانه به سوی محبوب خویش شتافت تا رسالت سنگین پاسداری از نهضت حسینی و انقلاب اسلامی را به دیگر برادرانش واگذار نماید. حسین از میان ما رفت خاطره اخلاص و فداکاری‌اش هرگز از یادها و دل‌های برادرانش بیرون نخواهد رفت.

روحش شاد یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید حبیب الله شوریده

وصیت‌نامه پاسدار شهید حبیب الله شوریده

 بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُهَا
خدایا برایم بیامرز هر گناهانی را که مرتکب آن شده‌ام و خطایی را که گرفتارش شدم

سلام

خدمت مادر و برادران و خواهرانم سلام عرض می‌کنم؛ امیدوارم که با نبود من بین خودتان هیچگونه نگرانی به خودتان راه ندهید؛ زیرا من راهی را رفته‌ام که از خیلی وقت‌ها دنبال آن بودم.

مادر گرامی می‌دانم که چقدر برای من زحمت کشیدی، تا مرا بزرگ نمودی؛ ولی باید بگویم که سرانجام من امانتی بودم نزد شما، چه خوب از این امانت  پاسداری نمودید.

خانواده خوبم، مبادا برایم گریه و زاری نمایید؛ زیرا با گریه شما، دشمنان شاد میگردند. خانواده عزیزم، مبادا به جای مجلس قرآن، مجلس عزا برایم بگیرید! زیرا با این کارها منافقین و کفار به پایکوبی مشغول می‌گردند.

مادر و خواهرانم، شما هم زینب‌وار مقاومت کن و راه انبیا را ادامه بده و شما برادران مانند اصحاب امام حسین(علیه السلام) بر دشمنان اسلام بخروشید.

خانواده عزیزم، مبادا از دوری من شما آزرده خاطر گردید؛ خانواده‌ام، مبادا از دوری من سیل اشک از چشمان‌تان بر روی گونه‌هایتان جاری گردد! مبادا با رفتن من، از هدف اصلی که همان تداوم انقلاب است باز ایستید! مبادا امام و یارانش را تنها بگذارید.

شما دوستان و هم‌وطنان

شما را به خدا قسم که قدر این انقلاب و امام‌مان را بدانید. آیا قدرتی را سراغ دارید که این چنین در مقابل آمریکا بایستد و بگوید: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»

خانواده عزیزم اگر زحمتی نیست مرا در پیش دیگر برادرانم به خاک بسپارید.

مادر جان، من حدود یکسال نماز و روزه کسر دارم، بدهید برایم بخوانند. مادر عزیزم، یک چیز را خیلی دوست داشتم همه‌تان بدانید، امیدوارم به تمام خواهران که مرا می‌شناختند توسع کنید. البته نه برای گفته من، بلکه برای خدا.

زندگینامه شهید حبیب الله شوریده

 بسم الله الرحمن الرحیم

 خداوند تبارک و تعالی درهای[…] خویش را بر روی بندگان خاص می‌گشاید. بندگانی وارسته و به فلاح رسیده؛ آنان که بیشتر از آنچه چشم بشری می‌بیند، می‌بینند و بیشتر از آنچه عقل بشری می‌فهمد درک می‌کنند.

برادر شهید شاهد حبیب الله شوریده، به راستی حبیب خدا بود و ذره ذره زندگی کوتاه و پر برکتش و دوران بلوغ فکری‌اش به دنبال رفیق و معبود میگشت. از دوران انقلاب که جامعه اسلامی علی‌رغم تابش خورشید آگاهی‌بخش اسلام، درگیر برخوردهای فکری و عرض اندام[…] و شبه روشنفکران دنیاپرست و کاخ‌نشین بود، برادر شهید در در انزوای خویش در پی یافتن توشه‌های فکری بود تا حقانیت و اصالت حرکت به سوی خدا را […] از فرمول‌ها و گفتارهای کلیشه‌ای این نزدیک‌بینان و  عافیت‌اندیشان فرود برد و در آغاز جنگ تحمیلی […] خویش به امیدیه کوچ کرد. پیوسته در پی فرصتی بود تا به نحوی وجود خویش را در حرکت انقلاب سهیم کند. برادر شهید به بندر امام رفت و به دور از جنجال‌های خود پرستانه تن به سخت‌ترین کارها داد و در امر تدارکات جبهه، شبانه‌روز زحمت کشید و این اخلاص در عمل‌اش باعث شد تا تمام  برادران به او علاقه خاصی پیدا کنند. برادر شهید معتقد بود جهاد در راه خدا هرقدر پوشیده‌تر و به دور از چشم دیگران باشد، اجرش بیشتر است و معتقد بود باید از وابستگی‌های زندگی پر زرق و برق مادی گسسته شد شود و زندگی بهتر تنها وسیله بهتری باشد برای رسیدن به هدف او می‌گفت ما نباید این تعلقات دنیایی را مطلق کنیم و خود را بنده و مرید آنها قرار دهیم؛ زیرا همه چیز و همه کس فانی است؛ جز خداوند تبارک و تعالی.

برادر شهید در این تلاش‌ها و جهادها رفته رفته ساخته‌تر شد. اندام برومندش، همپای فکر پویایش رشد کرد. عاقبت محیط بندر را برای کار بیشتر ترک کرد و به آبادان آمده. زمانی که زادگاهش از همه سو در محاصره نیروهای کفر صدامی بود. در واحد بسیج سپاه پاسداران آبادان نام‌نویسی کرد و مامور خدمت در واحد مهندسی سپاه آبادان؛ که در آن موقع مسئولیت تامین مهندسی جبهه‌های آبادان را داشت، شد. برادر حبیب الله، شبانه‌روز کار می‌کرد و وسایل مورد نیاز جبهه‌ها را از گوشه و کنار شهر در یک شرایط مشکل فراهم می‌کرد و هیچگونه سهل‌انگاری در این رابطه را نمی‌پذیرفت.

برادر شهید بیشتر شب‌ها به جبهه‌ها می‌رفت تا با همکاری دیگر برادران، نیازهای جبهه را بهتر تامین کند. در شب عملیات ثامن‌الائمه با وجود این که در جبهه‌ها هیچ مسئولیتی نداشت به جبهه‌ها رفت تا در کنار دیگر برادرانش باشد و فردای همان روز در اثر تصادف رانندگی در جاده آبادان-اهواز مجروح شد و از آبادان به خارج اعزام شد. برادر حبیب الله سپس جهت ادامه تحصیل راهی اهواز شد. هرچند بیشتر دوست داشت در آبادان باشد یا به نحوی در رابطه با جبهه‌ها کار کند. برادر شهید در حین تحصیل در بیمارستان‌ها در زمانی که احتیاج داشتند خدمت می‌کرد و در امر کمک به مجروحان از هیچ کاری خودداری نمی‌کرد.

برادرمان پس از کسب دیپلم فنی راهی آبادان شد و از بودن در آنجا احساس نشاط و شادی بسیار می‌کرد و از دوران یکساله تحصیلش به عنوان دوران سرد و دردآور یاد می‌کرد. برادر حبیب الله علاقه زیادی به دعا و توسل داشت و در همه مراسم‌ها[ی] مذهبی شرکت می‌کرد. بیشتر دعاها را حفظ بود و در نمازها و نیایش‌هایش اخلاص عجیبی داشت. شهید از آنجا که مسئله جهاد برایش جنبه بومی و محلی نداشت و معتقد بود یک مسلمان پس از جهاد اکبر می‌تواند در جهاد اصغر موفق باشد؛ جبهه‌های جنگ را منحصر به آبادان یا ایران نمی‌دانست. بلکه یک مسلمان باید در تمام جبهه‌های اسلام با کفر، و حق با باطل، باید شرکت داشته باشد. می‌گفت: «مسلمان باید جهادش با اسلحه با زبان با عمل با قلم با کار و با هر چه می‌تواند بیان کند باشد و باید اطرافیان را نیز به عمل صالح خویش تحت تاثیر گذاشت؛ هر چند ممکن است برایشان آسان نباشد ولی خواهند پذیرفت

برادر شهید در هجرت دوباره‌اش به امیدیه، با دیگر برادران به جبهه رفت و پس از چندی بازگشت و دوباره رفت و اینبار بی‌خبر رفت بدون اینکه مادرش را به درستی وداع کند و عاقبت در زمین‌های خشک و پر رمل به همراه خواهرزاده رزمنده‌اش شهید صادق نورالدین موسی با سرافرازی به حبیب خویش رسید.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد/آمین

شهید حمداله قنواتی

زندگینامه شهید حمداله قنواتی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید حمداله قنواتی فرزند علی در سال ۱۳۴۳ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه شد و بعنوان پاسدار به انجام وظیفه پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان پاسدار به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید حمداله قنواتی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۲/۱۲/۶۳ در منطقه عملیاتی جنوب به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

 

شهید حسین شریفی

زندگینامه شهید حسین شریفی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید حسین شریفی فرزند عبدالواحد در سال ۱۳۴۴ در یکی از روستاهای شهرستان امیدیه در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. با توجه به فرا رسیدن زمان خدمت سربازی از طریق ارتش اعزام شد و مشغول به انجام وظیفه گردید. با آغاز جنگ تحمیلی از طرف یگان خود به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید حسین شریفی پس از چندین ماه حضور دلاورانه در جبهه‌های نبرد، ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۰۸/۱۰/۷۹ بر اثر مجروحیت جنگی و جانبازی به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید حسین سروری

   شهید حسین سروری

همچو نامش عاشق حسين (ع) و كربلا بود و عزيزترين فرزند خانواده به شمار مي رفت زیرا پسر كوچك بود. تقدير چنان رقم خورد كه در كودكي از نعمت پدر محروم شود و بار سنگين زندگي را مادر فداكارش به دوش بكشد، اين زن زحمتكش تمام هستي خود را نثار كرد تا خانواده اش با سربلندي و شرف در عرصه اجتماع ببالد.

   جاويدالاثر حسين سروري باغملكي در سال ۱۳۴۵ در علي آباد به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي خود را در دبستان حافظ (شهيد عبدي پور ) و منوچهري ( شهيد يوسفي ) با موفقيت سپري كرد و براي ادامه تحصيل به هنرستان شهيد اتابك رفت و در رشته راه و ساختمان مشغول به تحصيل شد. او در طول دوران تحصيل، دانش آموزي منظم و كوشا بود و از دانش آموزان ممتاز به شمار  مي رفت و اغلب مورد تشويق و توجه مسئولين آموزشي قرار مي گرفت. او با چهره ي معصومانه و لبخندي مليح در جمع دوستان حاضر مي شد و چون خود فرزند رنج و سختي بود به محرومان عشق مي ورزيد.

   اين شهيد عزيز بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با عضويت در انجمن اسلامي مسجد علي آباد به فعاليت پرداخت و همزمان در سنگر پايگاه مقاومت مسجد به دفاع از دستاوردهاي انقلاب مشغول شد.

   او بارها داوطلب اعزام به جبهه شد امّا مادر به علت حضور برادر بزرگتر در جبهه و دلبستگي شديد به او رضايت نمي داد، ولی مگر مي توان پرواز را از خاطر پرنده       زدود، بالاخره حسين براي بار اول مادر را قانع كرد و به جبهه رفت و بار دوم و…

   او بارها شجاعانه در خط مقدم حاضر شد و علي رغم سنّ كم چنان دليرانه جنگيد كه همرزمان او را تحسين مي كردند. سرانجام اين رزمنده دلاور در عمليات بدر در جزيره مجنون در تاريخ ۲۲/۱۲/۱۳۶۳ به فوز عظيم شهادت نايل آمد و تا کنون پيكر مطهرش از چين زلف محبوب، ميل وطن نمي كند و همگان را چشم به راه نهاده است. روحش شاد و يادش گرامي باد.

   خاطره آقاي رضا پورعطار از فرماندهان گروهان ويژه ذوالفقار در عمليات بدر

   شب عمليات من لباس غوّاصي بر تن داشتم و از ناحيه قوزك پا مجروح شده بودم چون مسئوليت فرماندهي نيروها بر عهده من بود نيروها را به عقب هدايت مي كردم تا اين كه اغلب بچه ها به عقب بازگشتند سرانجام من ماندم و عبدالله همراهي و حسين باغملكي، ازآنها خواستم كه مرا رها كنند و به سمت قايق ها كه حدوداً ۲۰۰ متر با آن ناحيه فاصله داشتيم، عقب نشيني كنند. شهيد عبدالله همراهي و حسين باغملكي قبول نكردند و گفتند ما تو را در اين حالت رها نمي كنيم هر چه اصرار كردم فايده نداشت، شهيد عبدالله همراهي در شانه ي جاده كه حكم خاكريز را داشت سنگر گرفت و گفت: حسين! رضا را به عقب ببر، من از پشت سر هواي شما را دارم. حسين دست مرا به گردن انداخت و مرا به عقب برد. ديگر روز شده بود و بازگشت ما هر لحظه دشوارتر مي شد نگاهي به عقب انداختم در همين لحظه   خمپاره اي بر روي جاده اصابت كرد و شهيد عبدالله همراهي كه در شانه ي جاده در گودالي نشسته بود به پهلو افتاد و گويي به خوابي عميق فرو رفته بود، هر چه از دور صدايش كرديم پاسخي نداد. اكنون فاصله ما با قايق ها فقط عرض جاده بود و شدّت گلوله باران دشمن مانع از آن بود كه ما عرض جاده را طي كنيم، حسين درست در دو متري پايين پاي من و نزديك ساحل قرار داشت كه ناگهان گلوله ي خمپاره شصت ميلي متري در نزديكي ما فرود آمد و گل و لاي زيادي به سرمان فرو ريخت بعد از آن هر چه حسين را تكان دادم و صدا زدم برنخاست، بيش از يك ساعت بالاي سرش بودم امّا لحظه به لحظه نيروهاي عراقي نزديك تر مي شدند…

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید حسین بذرافکن

زندگینامه شهید حسین بذرافکن

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید حسین بذرافکن فرزند محمّدعلی در سال ۱۳۳۹ در شهر امیدیه در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. وی پس از سپری کردن ایام نوجوانی و جوانی به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و در ارتش ۵۵ هوابرد شیراز به انجام وظیفه پرداخت سپس به عنوان سربازی دلاور به مناطق جنگی اعزام شد.

شهید حسین بذرافکن ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۰۲/۰۱/۶۱ در منطقه عملیاتی رقابیه شوش بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن، به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید حسین اسفندیاری

زندگینامه شهید حسین اسفندیاری

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید حسین اسفندیاری فرزند موسی در سال ۱۳۱۹ در شهر میانکوه در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد و موفق به اخذ دیپلم گردید. سپس با شرکت در کنکور دانشگاهی وارد دانشگاه شد و مدرک کارشناسی دبیری علوم تجربی را با موفقیت کسب کرد. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان معلم بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.

معلم شهید حسین اسفندیاری ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۰۳/۰۹/۶۲ در منطقه عملیاتی شهر آبادان پاسگاه زید به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد