شهید سید جلال چراغعلی پور

زندگینامه شهید سید جلال چراغعلی پور

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید سید جلال چراغعلی پور فرزند سید قاسم در سال ۱۳۲۴ در شهر آبادان در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. وی دوران نوجوانی و جوانی را در کنار پدر و مادر به کار و تلاش پرداخت. وی پس از سپری کردن زمان خدمت سربازی به استخدام شرکت نفت درآمد و در مراکز صنعتی مشغول بکار شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید سید جلال چراغعلی پور ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۳/۰۴/۶۶ در منطقه عملیاتی ماهوت، در عملیات نصر ۴ به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید محمد جعفر حسین پور

زندگینامه شهید محمد جعفر حسین پور

 شهید محمد جعفر حسین پور فرزند حسن در سال ۱۳۴۴ در خانواده مذهبی و متدین در شهر امیدیه دیده به جهان گشود. دوران طفولیت را در دامن پر مهر و محبت خانواده گذراند. دوران تحصیلی ابتدایی را با موفقیت در شهر امیدیه سپری کرد. دوران نوجوانی را در کنار پدر به کار فعالیت پرداخت تا اینکه مشمول خدمت سربازی گردید. به خدمت سربازی اعزام گردید و در لشکر ۸۴ خرم آباد ارتش به خدمت مقدس سربازی پرداخت و به عنوان سربازی دلیر در ارتش انجام وظیفه می‌نمود. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه‌های نبرد اعزام گردید. وی فردی بسیار خوشرو و خوش خلق بود و به همه احترام می‌گذاشت و به عنوان چهره محبوب در بین روستاییان و آشنایان و همرزمان خود جایگاه ویژه‌ای داشت. سرباز دلاور اسلام در تاریخ ۲/۷/۶۴ در هنگام عزیمت به یکی از محورهای عملیاتی با همرزمان خود در جاده اسلام آباد بر اثر واژگون شدن خودرو به شهادت می‌رسد و به سوی حق می شتابد

تربت پاک وی در گلزار شهدای شهرستان امیدیه می‌باشد

روحش شاد و یادش گرامی باد

شهید جعفر پوردوانی

زندگینامه شهید جعفر پوردوانی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید جعفر پوردوانی فرزند نصراله در سال ۱۳۰۹ در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره نوجوانی و جوانی اهل کار و تلاش بود.

شهید جعفر پوردوانی در تاریخ ۲۷/۰۷/۵۹ در شهر آبادان بر اثر بمباران هوایی شهرها توسط دشمن بعنوان نیروی مردمی به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهيد جاسم حمودي

شهيد جاسم حمودي در آخرين روزهاي سال ۱۳۴۱ در شهر آبادان به دنيا آمد و طراوت گل هاي بهاري را در فضاي خانه دو چندان كرد او در خانواده اي مذهبي و مستضعف متولد شد و تحصيلات خود را تا دوم راهنمايي ادامه داد و براي رفع نيازهاي مادّي خانواده مجبور به ترك تحصيل گرديد. او از كودكي همراه پدر به كار و فعاليت پرداخت و در تحصيل معاش ياور او بود.

   با شروع انقلاب و آتش گرفتن سينما ركس آبادان، شهيد در فعاليت هاي انقلابي و تظاهرات حضوري چشمگير داشت. بعد از پيروزي انقلاب و شروع جنگ تحميلي و محاصره ی شهر آبادان همراه با خانواده اش به بخش جايزان از توابع اميديه مهاجرت كرد و بعد از مدتي همراه خانواده به علي آباد نقل مكان كرد.

   او در سال۱۳۶۰ ازدواج كرد و بعد از چند ماه به خدمت مقدس سربازي اعزام شد و بعد از طي دوره آموزشي به كردستان رفت و به مبارزه با اشرار پرداخت، وقتي به مرخصي آمده بود با ابراز نگراني از وضعيت موجود در كردستان مي گفت: وضعيت كردستان زياد مطلوب نيست و ضد انقلاب در آنجا رخنه كرده است و ممكن است اين آخرين مرخصي من باشد و ديگر بازگشتي در كار نباشد.

   او پس از ۸ ماه خدمت دلاورانه در منطقه ي بانه كردستان در ۲۵ شهريور ۱۳۶۱ وقتي رو در روي اشرار قرار گرفت به دوستان خود گفت: من مي مانم و با سلاح خود مانع پيشروي آنها خواهم شد تا شما بتوانيد از تپّه دور شويد و به محل امني برسيد، زيرا اگر اينجا بمانيم همگي محاصره و شهيد خواهيم شد و اگر من به شهادت رسيدم به خانواده ام بگوييد در صورتي كه خداوند به من پسري عطا نمود نامش را احمد بگذاريد و چنين شد كه در چهلمين روز شهادت پدر نام يادگار او را احمد نهادند تا پيرو آن ستوده عالميان، محمد مصطفي(ص) باشد.

   پيكر مطهر اين سرباز دلاور امام زمان (عج) در قطعه شهداي اميديه به خاك سپرده شد تا در عرصه قيامت كه تمامي اسرار هويدا مي شود شاهد مظلوميت و حقّانيت اين مردم ستمديده باشد. روانش شاد و راهش پر رهرو باد.

شهید تاج محمّد جلوزاده

زندگینامه شهید تاج محمّد جلوزاده

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید تاج محمّد جلوزاده فرزند میرحسین در سال ۱۳۳۱ در یکی از روستاهای بخش بهمئی در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره نوجوانی و جوانی اهل کار و تلاش بود و در کنار پدر و مادر به کار کشاورزی مشغول بود. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید تاج محمّد جلوزاده ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۰۶/۱۲/۶۲ در منطقه عملیاتی جنوب در عملیات پدافندی مورد اصاب ترکش خمپاره قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید خسرو مکوندی

زندگی نامه پاسدار شهید خسرو مکوندی

پاسدار شهید برادر خسرو مکوندی این شمع محفل مومنان کسی که توانست با شهادتش ایثار و از خودگذشتگی را عینیت بخشد. در سال ۱۳۴۰ در میانکوه پا به عرصه هستی نهاد. دوران کودکی را در نهایت محرومیت گذراند و از زمانی که خود را شناخت با مشکلات و مصائب فراوانی روبرو بود و در این کوره راه صبر پیشه کرد و بر بسیاری از مشکلات زندگی غلبه نمود.

با اوج گرفتن مبارزات مردم مسلمان ایران بر علیه دستگاه فاسد که منجر به آگاه شدن جوانان مسلمان شده بود، آن شهید همراه با دوستان خود دست به مبارزه علیه رژیم پهلوی زد و بیشتر فعالیت‌های خود را در مسجد، این سنگر همیشه استوار مسلمین متمرکز کرده بود و پس از پیروزی انقلاب با انجمن‌های اسلامی در رابطه بود و فعالیت می‌نمود و بعد از مدتی دوره ذخیره سپاه را در محل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاجاری گذراند. به طور داوطلبانه با برادران پاسدار همکاری می‌کرد تا زمانی که حمله ناجوانمردانه سپاهیان صدام به میهن اسلامی آغاز شد و مانند بسیاری از جوانان مسلمان به عضویت سپاه پاسداران آغاجاری درآمد و با تمام وجود سعی در خدمت به اسلام و مسلمین داشته و شعار «ما همه سرباز توایم خمینی» را به عمل تبدیل کرد و خود را به صف مبارزان مسلمان در جبهه رساند.

در روز سوم فروردین به عنوان خدمه تفنگ ۱۰۶ به جبهه اعزام می‌شود و بعد از درگیری با مزدوران عراقی که توانسته بودند چند گلوله‌ای به طرف آنها شلیک کنند، خساراتی به دشمن وارد نمایند. ناگهان در حین مبارزه بر اثر آتش تفنگ ۱۰۶ و اصابت ترکش گلوله آن، برادر مکوندی به شدت از ناحیه فک آسیب می‌بیند، که به بیمارستان منتقل می‌شود و پس از انجام ۵ بار عمل جراحی بر روی زخم و بعد از ۴۸ ساعت بر اثر خونریزی، دعوت حق را لبیک گفت و حیات راستینش را آغاز نمود و فانی در کمال مطلق شد و به ابدیت پیوست.

خانواده شهید روستایی‌زاده بوده و پدر بزرگ شهید ابتدا به خدمت شرکت نفت درآمد و با حقوق ناچیز زندگی را گذرانده و با سختی زمان و هوای گرم منطقه حقوق کم با هر وضعیتی بود زندگی را می‌گذراند. شهید بسیار مودب و خونگرم و پیرو مکتب اسلام بود و در زمان قبل از انقلاب فعالیت سیاسی داشته و حتی سازمان‌های دولت در تعقیب وی بودند که ناچار از دست حکومت ظالم وقت، مدتی از خانه دور بود. تا اینکه با ندای امام انقلاب شروع شد و در منطقه نمره یک شروع به فعالیت و تشکیل کمیته کردند و شب و روز جهت پیشبرد انقلاب کوشش فراوان می‌کرد و سپس وارد ارگان مورد علاقه‌اش سپاه شد. تا اینکه بر اثر جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و هنگام مقابله با مزدوران عراقی مورد اصابت ترکش قرار گرفت و شهید شد.

در تاریخ ۶/۱/۶۰ در محور جاده اهواز ماهشهر به درجه رفیع شهادت نائل و به وسیله دائی‌اش به سردخانه امیدیه منتقل و پس از آن تشییع، در قطعه شهدای میانکوه به خاک سپرده شد.

روحش شاد باد



برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید پرویز سروش

شهید پرویز سروش

تاریخ هرگز دلاوریهای شهدای انقلاب اسلامی ایران را فراموش نخواهد کرد. زیرا کمتر دیده شده است که مردمی با سبک‌ترین سلاح‌ها و با کمترین تدارکات و با فقر و تنگدستی در برابر ورزیده‌ترین جنگجویان بتوانند مبارزه بکنند و آنها را کشته، اسیر یا متواری کنند و […] مسلمان این است که حرف امام را گوش کنند و حرف امام را نادیده نگیرند و گول این گروهک‌ها را نخورند. […] بزرگ را گوش ندهند. هرکدام از شما مردم مسلمان ایران مسئول خون این شهدا هستید. باید به خاطر این که خون این شهدا را پایمال نکنند آنها را سر راه بیاورید.

من می‌دانم که خانواده ما فعلاً به چیزی احتیاج ندارد؛ ولی من از شما تنها چیزی را که می‌خواهم، این کمکی را که به خانواده ما می‌خواهید انجام دهید به فقرا و یتیمان کمک کنید. من تنها چیزی را که از شما می‌خواهم برای خانواده ما انجام دهید، این است که آنها را دلداری دهید.

پرویز سروش

۱۱/۴/۶۱

شهید پرویز باقری

زندگینامه شهید پرویز باقری

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید پرویز باقری فرزند خلیفه در سال ۱۳۳۸ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی را با مدرک ششم به پایان رساند وی در زمان نوجوانی و جوانی اهل کار و تلاش بود. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه شد و بعنوان پاسدار به انجام وظیفه پرداخت و با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان پاسدار به جبهه‌های نبرد اعزام شد.

شهید پرویز باقری ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۳/۰۴/۶۱ در منطقه عملیاتی کوشک، در عملیات رمضان به فیض شهادت نائل آمد.

تربت پاکش در گلزار شهدای شهر امیدیه می‌باشد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید بیژن ضرغام پور

زندگینامه شهید بیژن ضرغام پور (به گفته برادر شهید)

بسم الله الرحمن الرحیم

برادرم شهید بیژن ضرغام پور در درس و دوران دبیرستان شاگردی ممتاز بود و درس‌های او تا آنجایی که من خبر داشتم بسیار خوب و در سطح بالایی بود. در هنگام اشکال درسی با من مشورت می‌کرد و به اتفاق هم مسائل درسی را حل می‌کردیم؛ و من خودم تا آنجا که خبر دارم وقتی با هم تبادل نظر می‌کردیم، بسیار خودم را پایین می‌دیدم. چون ایشان از لحاظ فکری و نیروی خدادادی و استعداد بسیار غنی بودند و درس‌ها را بسیار راحت و خوب فرا می‌گرفتند. در هنگام تحصیل، معلومات درسی را در کار پیاده می‌کردند و چون رشته برادرم در هنگام تحصیل برق و الکترونیک بود ایشان در تابستان بعد از پایان سال تحصیلی، مشغول کار می‌شدند و معلومات دینی خود را که برق-الکترونیک بود در کارها به کار می‌بردند.

برادرم شهید بیژن ضرغام پور در هنگام تحصیل بودند که انقلاب اسلامی به رهبری حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(رضوان الله علیه) به پیروزی رسید و برادرم در آن موقع بعد از درس به اتفاق بچه‌های آغاجاری که بچه‌های پاک و انقلابی و سرشار از عشق به امام امت و اسلام بودند، تصمیم به پاسداری از انقلاب و اسلام گرفتند. برادرم با فعالیت چشمگیری که داشت علاقه خویش را در حراست از اسلام نشان داد و در تمام فعالیت ها با بچه‌ها همکاری می‌کرد تا اینکه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد و برادرم شهید بیژن ضرغام پور، مانند سایر بچه های دیگر در سپاه شرکت کرد و فعالیت‌های چشمگیری از خود نشان داد.

ما خانواده شهید تاجایی که خبر داریم می‌دانیم که بیژن ضرغامپور عاشق سپاه بود و بسیار علاقه به سپاه داشت و بیشتر وقت خود را در سپاه می‌گذراند و من خودم خاطرات فراوانی از آن دوران دارم. ایشان وقتی به منزل می‌آمد، مادرم خیلی خوشحال می‌شد و ما آرزو داشتیم که مدت بیشتری پیش ما بماند؛ ولی ایشان کار سپاه و اسلام را بیشتر ترجیح می‌دادند و زندگی راحت و ناز و نعمت را کنار می‌گذاشتند و به سپاه می‌رفت. برادرم شهید بیژن ضرغام پور در بیشتر حمله‌های بزرگ شرکت داشت و عاشق جبهه بود و همیشه وقتی از جبهه می‌آمد ما همه خیلی خوشحال می‌شدیم و بوی جبهه از او تمام منزل را عطر افشانی می‌کرد. ایشان چون پاسداری دلاور بودن از طرف سپاه مسئول آموزش اعزامیان به جبهه شدند و خاطرات و عکس‌هایی که از ایشان داریم نشان دهنده افتخار سپاه پاسداران آغاجاری بود؛ چون ایشان در آموزش دادن افرادی که برای جبهه ثبت‌نام می‌کردند، بسیار ابتکار داشت و آنها را برگزیده و بسیار آماده برای جنگ با صدامیان کافر می‌کرد. ایشان افراد بیشماری را مورد آموزش و تربیت قرار داده و جهت جنگ دشمنان اسلام راهی می‌کرد و من خود از صحبت‌های برادرم و اینکه آگاهی از فعالیت‌های وی در تربیت افراد برای اعزام به جبهه دارم وی را افتخار سپاه پاسداران آغاجاری می‌دانستم.

فعالیت‌های برادرم شهید بیژن ضرغامپور ادامه داشت تا اینکه حمله بزرگ برای آزاد کردن کربلا در گرفت و اصلاً هدف رزمندگان اسلام آزاد کردن کربلا و بعد قدس عزیز است. برادرم در این حمله حماسه آفرید و با رشادت و دلیری با صدامیان کافر جنگید و برادرم در این حمله به درجه رفیع شهادت نائل آمد و با شهادت برادرم امت حزب الله آمادگی خود را بیشتر جهت نبرد با صدا میان کافر و دشمن اصلی مسلمانان یعنی آمریکای جنایتکار حفظ نمود.



برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید بیژن خطیبی

وصیت شهید بیژن خطیبی به خانواده‌اش

 به خواهران و مادرش:

حجابتان را حفظ کرده و به نماز اول وقت اهمیت دهید. بعد از شهادتم گریه و زاری و بی تابی نکنید و صبر حضرت زینب(سلام الله علیه) را پیشه راه خود کنید و به مادرش دلداری داد و گفت: ما به این دنیا آمده‌ایم و یک روز هم از این دنیا می‌رویم، پس چه بهتر که در راه خدا از این دنیا برویم. مادر به او گفت: پس تکلیف پسرت چه می‌شود. او جواب داد پسرم خدا را دارد.

و به همسرش گفت:

بعد از شهادت من ازدواج کن و سرپرستی پسرم را به پدرم واگذار کن و از پدرش خواست که بعد از شهادتش سرپرستی همسر و فرزندانش را به عهده بگیرد.