تاریخ و نوع حادثه
در تاریخ ۶/۱۰/۱۳۵۹ بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و صورت، در حین گشت در ساعت ۳ الی ۴ صبح به شهادت رسید.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
در تاریخ ۶/۱۰/۱۳۵۹ بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و صورت، در حین گشت در ساعت ۳ الی ۴ صبح به شهادت رسید.
شهید موسی در هفدهم آبان ماه ۱۳۴۱ در میانکو یکی از محلههای کارگری شرکت نفت دیده به جهان گشود و در همان آوان کودکی از هوش و ذکاوت خاصی برخوردار بود. همیشه آنقدر از روی مهر عاطفه و اطرافیان خود می نگریست. در همان برخورد اول انسان را به سوی خود جذب میکرد و متانت و آراستگی در سیمای او نمایان بود و هیچگاه اجازه نمیداد اشتباهی از او سر زند که کسی به او اهانتی بکند. وی که بزرگترین فرزند خانواده بود در سن ۶ سالگی به کلاس آمادگی رفت تا خودش را برای دوران جدیدی آماده سازد و بعد از آن دوران ابتدایی و راهنمایی را با هوش فراوانی که داشت با معدل عالی به پایان رسانید. به طوری که در طول این مدت جوایزی هم دریافت نمود و سپس دوران دبیرستان را به خاطر عشق و علاقهای که به رشته فنی از لحاظ خدمت بیشتر به مملکت داشت با معدل های خوبی به پایان رسانید. شهید موسی آن قدر به پدر و مادر و بزرگان محله احترام می گذاشت، که همیشه مورد توجه عموم بود و الگویی نمونه برای شناخت یک فرزند نیک صفت برای آشنایان بود و هیچگاه کسی را از خود نمیرنجاند و مردانگی و گذشت را سرلوحه زندگی خویش قرار داده بود.
هنگامی که انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به اوج خود رسیده بود، شهید موسی ترک چریک در پیشبرد اهداف انقلاب سهم بسزایی داشت و پس از پیروزی انقلاب هنگامی که حمله چماقداران خودفروخته رژیم پهلوی به محلههای کوچک و انقلابی جان مردم را تهدید میکرد. شهید موسی همراه دیگر فرزندان برومند انقلاب شبها تا صبح به پاسداری از منطقه مشغول بود و در تمام امور برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی فعالیت بسزایی داشت و در پانزدهم بهمن ماه ۱۳۶۰ برای نبرد با بعثیون عراقی به خدمت مقدس سربازی رفت و پس از پایان دوره آموزشی در مرکز آموزش ۰۶تهران به جبهه های غرب کشور رفت و پس از هشت ماه خدمت و نبرد با مزدوران عراقی، در سپیدهدم، نهم شهریور ماه ۱۳۶۱، هنگامی که برای وضو از سنگر بیرون رفته بود با وضوی خون به سوی معبود خود حق تعالی شتافت و به کاروان شهدای کربلای ایران پیوست.
امید آنکه خداوند این شهید را از ما بپذیرد و او را در بهشت موعود قرار دهد انشاالله.
تجاهدین فی سبیل الله و اموالکم و انفسکم
یا در جبهه، جهاد با جان، یا در پشت جبهه، جهاد با مال
یادش همیشه جاویدان و راهش پر رهرو باد
در تاریخ ۳۰/۶/۱۳۶۱ در قصرشیرین بر اثر اصابت ترکش خمپاره به صورت و به پشت به شهادت رسیده باشد.
[در اوراق موجود از این شهید بزرگوار دو تاریخ با چند روز فاصله نوشته شده بود که ما بخاطر رعایت امانت ضمن آگاهی از وجود دو تاریخ متفاوت هر دو تاریخ ذکر شد.]
از این شهید بزرگوار زندگینامهای در دست نبود.
شهید مهرداد یاوری در تاریخ ۱۷/۲/۱۳۴۶ در شهرستان امیدیه دیده به جهان گشود. این شهید بزرگوار انسانی مومن و متدین به اسلام و ائمه اطهار و فردی شایسته و با ایمان بود. ایشان دوران دبستان را در منطقه اروند کنار گذراندند و سپس دوران راهنمایی را در شهرستان آبادان طی کردند. او دانش آموزی فعال و درس خوان و نوجوانی پرشور و با ایمان بود. پس از طی دوره راهنمایی در سال ۱۳۶۱ در رشته برق هنرستان شهید اتابک واقع در امیدیه شروع به تحصیل نمود. او با پشتکار و تلاش دوران دبیرستان را با موفقیت به اتمام رساند و در سال ۱۳۶۴ موفق به اخذ دیپلم گردید. پس از گذشت یک سال، در سال ۱۳۶۵، در زمان جنگ تحمیلی به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد. شهید بزرگوار در دوران آموزشی خدمت نظام وظیفه را در تهران در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی گذراند و با لیاقتی که از خود نشان داده بود به درجه گروهبان دوم نائل گردید. پس از اتمام دوره آموزشی به لشکر ۷۷ خراسان در شهر مقدس مشهد منتقل شد. اما به علت علاقه زیاد به ملت و تن و امام خود و پیروی از فرمایشات رهبر خویش رفتن به جبهه را برگزید. ایشان می گفتند، من بچه جنوبم و مرد جنگ و کارزار و باید از وطن خویش دفاع کنم. وظیفه انسانی من حکم می کند که به جبهه بروم و از شرف و کیان میهن اسلامی هم دفاع کنم.
شهید مهرداد یاوری در سال ۱۳۶۵ به جبهه فکه اعزام شد و حدود دو سال در آن جبهه با صداقت و صلابت خدمت نمود. سرانجام زمانی که تنها کمتر از دو ماه به پایان خدمتش باقی مانده بود در منطقه فکه به دست عراقی های بعثی بمباران شیمیایی شد. او و همرزمانش در تاریخ ۲۲/۴/۱۳۶۷ شربت شهادت را نوشیدند و به دیار دوست آوردند و پس از ۸ روز پیکر گلگون شهید یاوری به آغوش خانواده گرامی اش و ملت شهید پرور و امیدیه برگردانده و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
روحش شاد
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
از این شهید بزرگوار زندگینامهای در دست نبود.
شهادت بالاترین قلعه افتخار است
خداوند سرنوشت قومی را عوض نمیکند، بلکه خود آن قوم بخواهند.
اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما ایستادهایم. امام خمینی رضوان الله علیه
خدمت پدر و مادرم و برادرانم سلام عرض میکنم.
مادر عزیزم از اینکه نتوانستم جوابگوی کارهایی باشم که برایم انجام دادی پوزش میخواهم و امیدوارم که حلالم کنی. ای پدر بزرگوارم از اینکه نتوانستم در پیری دستت را بگیرم پوزش میخواهم و برادرانم اگر بعضی از وقتها به شما حرفی زدم پوزش میخواهم و خواهر کوچکم امیدوارم موقعی که بزرگ شدی راه زینب را ادامه دهی و مبارزه کنی با این بی حجابی که در این دیار آمده است.و ای دوستان وقتی که یک نفر از منطقه شهید میشود متاثر میشوید، کمی فکر کنید ببینید این ها که رفتند برای چه هدفی رفتند؟ راهشان را ادامه دهید. نگذارید اسلحهی که از دست دوستان افتاد بر زمین بماند. ای مردم مگر شما چه شدهاید؟ تاکی باید راحت باشید؟ و مگر این جنگ بر ما تحمیل نشده است؟ مگر ما مسلمان نیستیم، ما که ادعا میکنیم مسلمانیم، چرا به جبهه نمیروید. مخصوصا الان که نیرو میخواهند؟ بروید جبهه را پر کنید. اگر میخواهید پیروز شویم، باید تلاش و کوشش داشته باشیم تا پیروز شویم. وقتی که جبهه پر از نیرو باشد خداوند به ما کمک میکند و پیروزی هم نصیب ما میکند. پس بروید به جبهه تا پیروزی حق بر باطل.
والسلام
جنگ جنگ تا پیروزی
دعای هر مسلمان، خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
مهران کیکاووسی شیرعلی
مهدی امیریان فرزند عیسی در سال ۱۳۴۲ در یک خانواده مذهبی و متدین در شهر امیدیه دیده به جهان گشود. وی در خانواده متوسط کارگری که پدرش کارگر شرکت نفت بود امرارمعاش می نمودند. دوران طفولیت را در دامن پر مهر خانواده گذران و در ۶ سالگی دوران تحصیلی ابتدایی را شروع کرد که در همان شهر دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد و سپس وارد دوره دبیرستان شد و موفق به اخذ دیپلم گردید. با شروع انقلاب اسلامی به فعالیت های فرهنگی مذهبی و شرکت در راهپیمایی ها می پرداخت.
با تشکیل سپاه پاسداران وارد این ارگان شد و به عنوان پاسدار به حمایت از ارزشهای انقلاب اسلامی پرداخت. ایشان فردی مومن و متعهد بود و در بین دوستان و آشنایان از حسن خلق شهرت داشت و بسیار متواضع و مهربان و خوش خوی بود. او در کنار برادر شهید شهرام امیریان با شروع جنگ تحمیلی به جبهههای نبرد اعزام شد و دلاورانه در کنار همرزمان خود با دشمن می جنگید. سرانجام در تاریخ ۲۹/۱/۱۳۶۷ در منطقه پدافندی فاو، بر اثر اصابت گلوله دشمن به درجه رفیع شهادت نائل گردید. تربت پاک این شهید در کنار برادرش در قطعه شهدای شهرستان امیدیه می باشد.
روحش شاد
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید مهران افضلی فرزند شکراله در سال ۱۳۴۵ در شهر امیدیه در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره راهنمایی شد. وی از همان زمان نوجوانی و جوانی به کار و تلاش میپرداخت. با شروع جنگ تحمیلی مدرسه را رها و از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.
شهید مهران افضلی در تاریخ ۱۳۶۱/۱۱/۱۸ در عملیات والفجر مقدماتی، در منطقه عملیاتی شیب نیسان، بر اثر بمباران منطقه و اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل آمد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
شهید مهراب داوودی در تاریخ ۳/۱۰/۱۳۴۴در میانکوه به دنیا آمد. خانواده اش پس از مدتی به محله ي علی آباد(پاچکوه) نقل مکان کردند. ا و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفّقیت در همین منطقه گذراند و در سال ۱۳۶۳ از دبيرستان فارسيمدان به کسب مدرك دیپلم نايل گردید و برای انجام خدمت مقدس سربازی به لشکر ۱۶ زرهی قزوین پیوست.
این شهید سرافراز در طول زندگی خود با مهر و محبت نسبت به اطرافیان الگویی در خانواده خود به شمار می رفت و در کمک به محرومین از هرگونه كمكي دریغ نمی کرد. او كه در قلّه هاي اوج و شرف به سر مي برد، به ورزش كوهنوردي علاقه ي بسيار داشت به طوري كه در يكي از تابستان هاي قبل ازشهادت، هر روز صبح همراه دوستان خود به كوهنوردي مي پرداخت.
سرانجام او در تاریخ ۱۱/۸/۱۳۶۵ در منطقه ي ابوغریب در حین حراست و نگهباني بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و پیکر پاکش در تاریخ ۱۶/۸/۱۳۶۵ در گلزار شهدای امیدیه به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
َلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
گمان نکنید آنان که در راه خدا کشته میشوند مردهاند بلکه زندهاند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند
و میبینیم که آیه شریفه قرآن چگونه زیبا ما را راهنمایی میکند و این است که انسان به آن میتواند برسد و آن مرحلهای است که انسان به هوای نفس خود پاسخ نمیدهد و غالب بر آن است و دنیا برای او ناچیز است. نمیتواند بماند و همانند زندانی است که او را در آن به زور گذاشته باشند و در این حال به یکی از نفسهایی که بالاترین آنها نفس مطمئنه است، رسیده و خداوند تبارک و تعالی برای دنیا او را نمیتواند بپذیرد و او را به سوی خود میطلبد. و مسئولیت ما این است دفاع کنیم و برای این نهال نوشکفته اگر شده با خون خود این نهال را به ثمر برسانیم و تکلیف بر ماست و تکلیف بر امت اسلام است و خداوند به ما توفیق داده این کار را به ما عطا فرماید و ما پیامی برای شما که باید این نهال را تا آخر به ثمر برسانید دارم و این است،
اطیو الله و اطیعوا الرسول، یعنی اطاعت کنید خداوند را و اطاعت کنید از رسول، و اطاعت کنید از صاحبان امر؛ که در نبودن رسول به جای آنان هستند و اطاعت از امام این مرجع تقلید شیعیان جهان، یک امر و یک قانون الهی است […] جنایتکاران غرب و شرق را از این مملکت […] این امت اسلامی را میخواهد و باید او را یاری کنیم. مانند […] که در کربلا به یاری آن امام بزرگوار و معلم شهادت […] به یاری امام زمانمان بشتابیم. و پیامی برای پدر […] ر شهدا دارم و آن این است که خداوند میفرماید، آنانی که صبر داشته باشند هنگام پیش آمد سخت، ثواب شهید را میبرند و خداوند ارج زیادی به آنان میدهد و میخواهم صبر کنید، سفارش به صبر و حق به دیگران کنید؛ که خداوند از شما راضی باشد. اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک؛ خداوندا شهادت را در راهت به ما عطا فرما.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
در حدود یک ماه نماز قضا دارم؛ از برادران میخواهم این مقدار را بخوانند.
خداحافظ
مهدی کریم زاده
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
شهادت مرگ سرخی است که شهید بر دشمن زبون خود تحمیل میکند تا عقیدهاش زنده بماند. پاسدار شهید فریدون (مهدی) کریم زاده در سال ۱۳۴۳ در خانوادهای مسلمان و کارگر در آغاجاری به دنیا آمد. دردبستان پدری رنجبر و مادری زحمتکش درس صداقت و پاکی آموخت. از همان دوران کودکی، فرزندی حرفشنو و زرنگ بود. با آغاز دوران تحصیلی از دبستان تا آغاز جنگ تحمیلی که دست از درس و مدرسه کشید، همیشه از شاگردان ممتاز کلاس بود.
از آغاز اولین روزهای انقلاب اسلامی با سن کم حدود ۱۴ سال، در مساجد به پخش اعلامیه و راهپیماییها فعالیتهای چشمگیری مینمود. بعد از پیروزی انقلاب از پدر اجازه گرفت، تا تعلیمات نظامی را در سپاه بیاموزد. بعد از این جریان عاشقانه و در راه خدا شبانه روز فعالیت میکرد. از اولین روزهای جنگ ایران و عراق در خونین شهر با دیگر برادران رزمنده، به مقاومت بر علیه متجاوزین بعثی پرداخت. که بر اثر ترکش آرپیجی مجروح گردید و مصرانه از دکترهای معالجش و پرستاران میخواست که در معالجهاش تسریع به عمل بیاورند تا دوباره به جبههها بازگردد. و همیشه میگفت که برادران رزمندهام یا رفتن یا در میدانهای جنگ هستند و من دور از آنها، بعد از بهبودی دوباره به جبههها اعزام گردید. که بزرگترین آنها شکست محاصره آبادان بود. که دوشادوش دیگر برادران ارتشی و سپاهی جنگید و دشمن زبون به شکست سخت تن در داد.
برادر پاسدار جدا از فعالیتهای نظامیاش به فعالیت فرهنگی نیز میپرداخت. همیشه از خدا طلب میکرد تا ره گم کردگان را هدایت نماید. تمام زخمها و کنایهها را برای تبلیغ عقیدهاش به جان میخرید؛ ولی دست از تبلیغ عقیدهاش بر نمیداشت. معلم و مولای او حسین (علیه السلام) بود و به تعبیر خودش معلم شهادت برای همه نسلها. از همه میخواست که قرآن بخوانند و به آن عمل کنند. از همه میخواست که از امام خمینی به عنوان نیابت امام زمان (عج) پیروی کنند. آیه والعصر ان الانسان لفی الخسر الاالذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. همیشه زمزمه میکرد و از خانوادهاش و دیگر خانواده شهدا خواسته که به این آیه مبارکه عمل نمایند. عاشق شهادت بود و و بالاخره در حمله غرورآفرین بستان، بعد از اینکه مردانه و دلیرانه چندین تانک عراقی و به گفته بعضی از دوستان همرزم شهید، تانک عراقی را منهدم کرد. بر اثر ترکشی که از انفجار آخرین تانکی که ایثارگرانه منهدم کرد به شهادت رسید و به لقاء الله پیوست.
روحش شاد و روانش پاک باشد