شهید مهدی بیغوله

وصیت نامه پاسدار شهید مهدی بیغوله

مرگ امری است طبیعی و شهادت افتخار همه ما مسلیمن، بالخصوص شیعیان امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) است. آنچه بیش از همه ما ارزش فراوان دارد، حفظ دین مقدس اسلام است. حفظ آیه به آیه قرآن کریم، علی (علیه السلام) با فرقی شکافه در همین راه شهید شد. فرزندان برومندش هر یک به طوری در این راه شهید شدند. شهادت امام حسین (علیه السلام) به ما ارث رسیده و راهی را که انتخاب کردم هم اکنون در پیشگاه مقدس الهی خوشحالم و از خداوند متعال از همه گناهان مطلب بخشش و  مغفرت می‌کنم.

سفارشم به فرزندانم آن است که از مادرشان که برای آنها زحمت‌های فراوان کشیده است، خوب مواظبت کنند. سفارش دیگرم آن است، که فرزندان بزرگم در رابطه با تشکیل خانواده و ازدواج به برادرشان عیسی کمک و مساعدت نمایند تا از زندگی در پرتو اسلام و قرآن برخوردار باشند.

آنچه مهمتر از همه سفارشات میباشد، امام خمینی است. دست از این نعمت الهی و خط سرخش برندارید. پشتیبان اسلام، قرآن، روحانیت باشید. فرزندانم، دست از نماز، روزه، مسجد، قرآن برندارید. سعادت دنیا و آخرت در گردن گذاشتن به احکام مقدس اسلام است. از تفرقه بین یکدیگر (برادران) بپرهیزید و در جماعت باشید که دست خدا با جماعت است.

موید باشید

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

زندگی نامه پاسدار شهید مهدی بیغوله

در قریه‌ای به نام قادر آباد از توابع شهرستان بافت از استان کرمان در سال ۱۳۰۷ متولد شد و در سن هفت سالگی مادرش را از دست داد و در آن زمان‌های ستم شاهی که خوانین ظالم در هر منطقه خود شاهی بودند، وی به چوپانی مشغول و در نوجوانی همراه با مرحوم پدر و برادران و خواهران و عده‌ای از اقوام نزدیک پیاده، از طریق کناره دریای استان ساحلی به آغاجاری، که در آن زمان مرکز تجمع کارگران شرکت نفت بود، آمد. از آن موقع دوران رنج و زحمت و آغاز گردید و برای اداره و تامین مخارج پدر و خواهران و همسر و اولاد به کارگری مشغول و چند سال متوالی شاگرد بنایی می‌کرد. تا اینکه خود فردی استاد بنا، مفید و لایق و خود ساخته گردید. وی از زمانی که خود را شناخت، هیچگاه از یاد خدا غافل نمی‌گردید. نمازهای یومیه را به موقع ادا و روزه‌اش ترک نمی‌شد و در تمام مدت عمرش به خصوص در زمان حکومت ظالمانه طاغوت یکی از بنیانگذاران مراسم مذهبی در محله طالقانی بود. زندگی بسیار ساده و بی‌آلایش بود و حلال مشکلات و رفع اختلافات فی مابین افراد و فامیل بود. همیشه افراد فامیل را به وحدت و یگانگی و زندگی با معنویت در راه خدا تشویق می‌نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی یکی از افرادی بود که نسبت به احداث ساختمان حسینیه طالقانی در آغاجاری همت گمارد و اکثر اوقات فراغت خود را صرف این ساختمان می‌نمود. با وقوع جنگ تحمیلی رژیم بعثی صدام به مدت چند ماه در جبهه پاسگاه زید با مزدوران صدامی مبارزه نمود. بعد از طرح لبیک، اولین فردی از این محل بود که به ندای امام امت لبیک گفت و در مانور آزادی قدس شرکت نمود و در تاریخ ۱۵/۱/۱۳۶۳ نیز با خلوص نیت عازم جبهه‌های حق علیه باطل گردید و در تاریخ ۴/۲/۱۳۶۳ در اطراف جزایر مجنون در حین مبارزه با بعثیون بر اثر پرتاب موشک هلیکوپتر، در سن ۵۶ سالگی جان خود را فدای اسلام نمود.

من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم

او که میرفت مرا هم به دل دریا برد

من به سرچشمه خورشید، نه خود بردم راه

ذره‌ای بودم و مهر تو مرا بالا برد

والسلام

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید مهدی باصری

خلاصه ای از زندگینامه شهید مهدی باصری

شهید مهدی باصری در خانواده زحمتکش و کارگر به تاریخ ۲/۹/۱۳۴۷ در آغاجاری متولد شد و بعد از گذراندن تحصیلات دوره متوسطه موفق به اخذ دیپلم گردید. او چون پدری صادق و […] داشت. خود سعی و هدفش بر این اصل بود تا خود فردی مفید و مومن باشد. تا آنجایی که در تاریخ ۳/۵/۱۳۶۷ در منطقه سومار در جبهه بر اثر حمله منافقین کوردل شهید گردید و جان خودرا مخلصانه به جان آفرین تسلیم کرد.

بنا به اظهارات همرزمانش با توجه به اینکه تعداد آنان در هنگام درگیری به چند نفری بیش نمی‌رسید، و فاقد سلاح‌های سنگین و برتر بودند، همچون جنگ نابرابر کربلا و سپاه اندک امام حسین(علیه السلام) در مقابل سپاه عظیم و مجهز یزید، شجاعانه و مردانه ایستادگی کردند و تاریخ پر افتخار کربلا و عاشورا را ورق زدند. شهید مهدی باصری و همرزمانش آموخته از مکتب امام حسین(علیه السلام) تا دم آخر زندگی، مبارزه کردند و در مقابل دشمن حاضر به تسلیم نشدند و با شهادت خود بار دیگر به یک مشت منافق بی دین وطن فروش نشان دادند که ملت مسلمان ایران در برابر […] و شیطان بزرگ آمریکا سر تسلیم فرود نخواهد آورد و از دین و سرزمین اسلامی خود دفاع خواهند کرد.

از خصوصیات شهید مهدی باصری خوش اخلاقی و مهربان بود و ظاهر ساده و بسیار عادی داشت و آن جایی که اخلاق نیکو و اسلامی او زبانزد دوستان و همسایگان شده بود. علاقه او به نماز و روزه بسیار بود. به همین خاطر دوستانش و آشنایان را شهید به این فریضه واجب الهی تشویق می‌نمود. در مقابل دیگران و بزرگترها همیشه عرض ادب می‌کرد.

یاد شهدای اسلام گرامی و راه آنان پر رهروباد انشالله

والسلام علیکم و رحمة الله

زندگی نامه شهید مهدی باصری

شهید مهدی باصری در تاریخ ۲/۹/۱۳۴۷ در خانواده مذهبی در شهر آغاجاری دیده به جهان گشود. وی با تلاش در امر تحصیل دوره ابتدایی را با موفقیت گذراند و وارد مدرسه راهنمایی گردید. و با فعالیت در مسائل مذهبی درس خویش را خورد می‌خواند و پس از طی دوره راهنمایی وارد دبیرستان گردید. با حضور در برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی و کوشش فراوان در فراگیری علوم و دانش موفق به اخذ دیپلم گردید. وی فردی خوش اخلاق و مهربان و ظاهر ساده تا آنجایی که اخلاق اسلامی او زبانزد دوستان و همسایگان شده بود. علاقه زیادی به نماز و روزه داشت به فرایض دینی عشق می‌ورزید. در مسجد حضور می‌یافت و دوستان را به عبادات الهی سفارش می‌نمود. برای پدر و مادر و اعضای خانواده احترام خاصی قائل بود. جهت حراست از انقلاب اسلامی با بسیج همکاری خالصانه داشت با عشق و علاقه به جبهه و شهادت راهی مناطق نبرد گردید و با دشمنان بعثی رزمی بی‌امان نمود. با اعزام مستمر به جبهه‌های نبرد، دِین خویش را به اسلام عزیز ادا نمود. سرانجام در تاریخ ۳۱/۴/۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی سومار به فیض شهادت نائل آمد.

والسلام

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید منوچهر یوسفی

پیام خانواده شهید یوسفی

پدر شهید

صدام متجاوز که آمد اسلام را از بین ببرد، اما ما با خون بچه‌های خود که در راه انقلاب و اسلام ریخته شدند، جواب متجاوز را داده‌ایم و انشالله که کاری خواهیم کرد که به همان صورت که مردم را آواره کردند و جوانان را به شهادت رساندند، تمام این جرائم را از صدام متجاوز بعثی پس خواهیم گرفت. ای مردم شهیدپرور، خانواده‌های شهدا، بدانید که اگر تمام خانواده‌های ما از بین روند دست از این انقلاب و مردم برنخواهد داشت و پشت امام خواهند بود و تا آخرین قطره خون خود از اسلام حمایت می‌کنیم. چون انقلاب متعلق به مستضعفین است و اگر غفلت کنیم دوباره آمریکا و عمالش برمیگردند و نهادهای انقلابی باید بیشتر هوشیار باشند و افراد ضد انقلاب را که در بین مردم نفوذ کرده و کارهای ضد انقلابی انجام میدهند، جلوگیری کنند. زیرا که باید خون شهدا را حفظ کرد که شهدا با خونشان این انقلاب را سیراب کردند.

از مسئولین تقاضا دارم که همانطور که تا حال عمل کردند، هوشیار باشند و با کسانی که جوسازی می‌کنند و نارضایتی در مردم به وجود می‌آورند، قاطعانه برخورد کنند و در کارخانجات و شرکت نفت و گاز، ضد انقلابیون را پاکسازی کنند و امیدواریم که بیشتر به خصوص در این منطقه برای مستضعفین تلاش کنند و مسئله بالا و پایین را از بین ببرند انشالله.

والسلام علی من اتبع الهدی

مختصر از گذشته شهید

 از روستاییان گرگری علیا است؛ که به میانکوه، آغاجاری نقل مکان کرد. پدر شهید از رانندگان زیر پوششی شرکت نفت است. پدرشهید اظهار نارضایتی می‌کند که اولیا وقت با ما سر ناسازگاری دارند؛ ولی به خاطر خون شهیدمان حاضر هستیم با این وضعیت بسازیم و با نبودن وسایل زندگی در حال حاضر سخت‌ترین رنج و روحی را متحمل می‌شویم. شهید در رشته صنعت مشغول درس […] و چون از خانواده طبقه پایین بود و […] شروع انقلاب با کلیه ارگان‌ها همکاری کرد و شب و روز در تلاش بود و در چندین حمله من حمله، سوسنگرد، بستان، دارخوین شرکت داشته. تا اینکه در حمله دارخوین به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در همین  جبهه به آرزوی خود رسید.

تاریخ و نوع حادثه

در تاریخ ۷/۷/۱۳۶۰ در جبهه دارخوین هنگام حمله ساعت یک و نیم شب، بر اثر ترکش خمپاره به ناحیه شکم و ران مجروح و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل و پس از آن به شیراز انتقال یافت و در بیمارستان شهید چمران به شهادت رسید و پس از ۴۸ ساعت به آغاجاری حمل و پس از تشییع در قطعه شهدا امیدیه به خاک سپرده شد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید منوچهر لکی

وصیت نامه پاسدار شهید منوچهر لکی

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

البته که باید این را بگویم که شهادت نصیب همه کس نمی‌شود. شهادت نصیب کسی می‌شود، که از گناه و از همه چیز پاک شده باشد. من آن چنان وصیتی ندارم که بخواهم بنویسم. من از خدای بزرگ دانا و توانا می‌خواهم که تا وقتی تمام گناهانم را نبخشیده است، من را به شهادت نرساند و تنها وصیتی که پدر و مادر عزیز و مهربانم دارم، این است که هیچ وقت ناراحت نباشند و گریه نکند و افتخار کنند که در این انقلاب باشکوه در یک خانواده پنج نفری یک شهید داده‌اند؛ و تنها پیامی که به دوستان خود دارم، این است که به جبهه‌ها بیایند و ببینند که این جانبازان چگونه ایثار می‌کنند و از آنها می‌خواهم که بیایند دوشادوش برادران دیگر بجنگند و در آخر این وصیت را دارم که مرا در محل زندگی خود یعنی آسیاب خاک کنند.

والسلام

منوچهر ملکی

 

زندگی نامه شهید منوچهر لکی

شهید منوچهر لکی فرزند کریم در سال ۱۳۴۴ در یک خانواده مذهبی و متدین در روستای آسیاب از توابع شهرستان امیدیه به جهان گشود. پدر وی به کشاورزی و دامداری می‌پرداخته و امرار معاش می‌نمود. وی دوران تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت سپری نموده و با معدل خوبی به پایان می‌رساند. با شروع انقلاب اسلامی به فعالیت‌های مذهبی و انقلابی پرداخت و در راهپیمایی‌ها شرکت می‌نمود. با شروع جنگ تحمیلی و تشکیل بسیج از طریق سپاه ماهشهر به عنوان نیروی بسیجی به جبهه‌های نبرد اعزام می‌شود و در کنار همرزمان در مناطق عملیاتی به نبرد با دشمن بعثی پرداخت و از حملات دشمن هراسی نداشت.

سرانجام در تاریخ ۲۰/۱۲/۱۳۶۱ در عملیات والفجر، در منطقه کوشک، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت می‌رسد. پیکر پاک و مطهر شهید به روستای آسیاب، زادگاهش، انتقال و به خاک سپرده می‌شود. تربت پاک وی در کنار امام زاده سید یبر، در آسیاب می‌باشد.

روحش شاد و یادش گرامی باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید منوچهر عباسی لرکی

زندگینامه شهید منوچهر عباسی لرکی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید منوچهر عباسی لرکی فرزند راع علی در سال ۱۳۴۶ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد که تا سال سوم نظری ادامه تحصیل داد. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه شد و بعنوان پاسدار به انجام وظیفه پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان پاسدار به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید منوچهر عباسی لرکی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۰۶ در منطقه عملیاتی دجله و فرات به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید منوچهر شیرعلی

او به مرحله اي از اخلاص و ايمان رسيده بود كه بارها آرزوي شهادت مي كرد و با شوري عجيب در مراسم تشييع پيكر شهدا شركت مي كرد و اگر در اطلاعيه اي نام شهيدي به چشم مي خورد با جايگزين كردن نام خود به جاي نام شهيد آن را دوباره در جمع خانواده و دوستان قرائت مي كرد.

   در كودكي قوي و شجاع بود و در بازي هاي كودكانه، نقش مؤثر و مفیدی را ايفا مي كرد. از همان كودكي مقيّد به اقامه ي نماز و انجام فرايض ديني بود. با اخلاق نيك و انديشه هاي والايش در نماز جمعه و جماعت از ديگران سبقت مي جست و به خاطر لطف و مهربانيش مورد علاقه ي اطرافيان بود.

   با اين كه يك سال بيشتر از سن بلوغ او نمي گذشت در فكر محاسبه ي نفس و جهاد اكبر بود و مي گفت: مبادا گناهان، صفحه ي سپيد دل را تيره و تار كنند. برگ برگ كتاب هاي درسي اش را جمله هايي نظير «جهاد با كافران عزّت مسلمين است»، «خدا ستمگران را دوست ندارد»، «شهيد قلب تاريخ است» و… زينت مي داد كه حاكي از روح پاك و بلند او بود. دوستانش مي گويند: در پادگان آموزشي حالت روحاني عجيبي داشت و با فداكاري در نظافت و شستن ظروف و انجام كارها پيشقدم بود.

   شهيد منوچهر شيرعلي در ۲۵ اسفند ۱۳۴۵ در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. او تحصيلات ابتدايي و راهنمايي خود را در شهر آغاجاري گذراند و بعد از آن همراه خانواده به علي آباد نقل مكان كرد. اين دانش آموز كوشا در هنرستان شهيد اتابك در رشته ي برق مشغول به تحصيل شد و همزمان به عضويت انجمن اسلامي و پايگاه مقاومت مسجد علي آباد درآمد و از نمازگزاران مخلص مسجد و نيروهاي فعال پايگاه به شمار مي رفت و در گشت هاي شبانه پايگاه كه به منظور امنيت مردم صورت مي گرفت حضوري مستمرداشت، امّا روح بلندش جز به شهادت و مبارزه با ظالمان نمي انديشيد به همين جهت با آغاز عمليات والفجر مقدماتي در حالي كه بيش از ۱۶ بهار از زندگيش سپري نشده بود و در كلاس دوم هنرستان درس         مي خواند در تاريخ ۱۴/۱۱/۶۱ داوطلبانه به پادگان آموزشي قدس (درّه عباس ) اعزام مي شود و دو روز بعد از ناحيه ي گردن مورد اصابت تير واقع مي شود و در بلنداي آسمان عشق قامت احرام مي بندد و به ديدار معبود خود مي شتابد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

     خاطره اي از شهيد به نقل از خانواده

    يك شب وقتي منوچهر از گشت پايگاه مقاومت به خانه برگشت، ديدم دارد گريه مي كند. وقتي علّتش را پرسيدم گفت : « ما خيلي از ياد خدا غافليم. »

   اين سخنان بالاتر از سنّ يك نوجوان بود زيرا او هنوز شانزده سالش نشده بود. روح انسان چه قدر بايد پاك باشد كه اين گونه بينديشد و سخن بگويد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید منوچهر بهمئی

وصیت نامه پاسدار شهید منوچهر بهمئی

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ

آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند، ما به خدا ایمان آورده‌ایم رهایشان کنند و دیگر هیچ امتحانشان نکنند.

آیه ۲، سوره عنکبوت

اینجانب از دور، دست و بازوی قدرتمند شما را که دست خداوند بالای دست آن است می‌بوسم و به این بوسه افتخار می‌کنم. (امام خمینی)

 اینجانب منوچهر طاهر بهمئی فرزند یدالله متولد ۱۳۴۰ عضو بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاجاری؛ من زبان راهنما و گویا و قامت استوار امام، که نشان‌دهنده قامتی استوار و زبانش، نجات دهنده مستضعفین به جهان و سرکوب کننده ابرقدرتان و معرفی اسلام که تمام اهداف الهی در آن نهان است می‌بوسم و به این بوسه و این رهبر افتخار می‌کنم.

برادران و خواهران سلام

مادرم، اگر کوه‌ها بلرزند، تو از جای تکان مخو و پا برجا باش. تو ای مادرم، که مرا از ۱۲ سالگی که پدرمان را از دست دادیم، به جایی رساندی؛ مانند یک شیر زن مسلمان. اگر فرزندت را از دست دادی، پا برجا بمان، محکم و استوار، سرت را بالا نگه‌دار. حتی اگر تو تنها بمانی مقاوم و صبور باش. که میدانم هستی و زیر زور و ظلم ستمگران نرو و در صورت شهادت دیگر برادرانم نیز زانوانت خم نشود. چنین این نذری می‌باشد، که تو در راه خدا دادی و به این قربانی و نذر که با دیگر قربانی‌ها فرق بسیاری دارد، افتخار کن و بدان که اگر من شهید شدم و در راه خداوند دار فانی را ودا کردم، به میل خود رفتم. چون اسلام را در خطر دیدم و بدان این را، که تو مانند ابراهیم، که برای امتحان، خدا از [او] قربانی می‌خواست و پسر خویش را می‌خواست قربانی کند، هستی و به این امت شهید پرور اعلام می‌کنم، که خودم راه را انتخاب کردم و کسی به من نگفت به جبهه برو. بلکه خودم این امر را یک وظیفه شرعی دانستم و عازم جبهه شدم. شما مانند کوفیان نباشید که اگر امام را تنها گذاشتید، هم در این دنیا و هم در آن دنیا جزایی سخت خواهید داشت. با  اعزام کردن خود به جبهه‌ها سدی عظیم و شیطان شکن در جلوی این مزدوران آمریکا بسازیم و در داخل نیز با هوشیاری تمام جلوی مزدوران آمریکا، منافقین، فدایی‌ها و توده و غیره را بگیرید.

مادرم اگر شهید شدم و لیاقت این را پیدا کردم مشت‌هایم را گره بزنید تا ببینند با مشت‌هایم بر دهن آمریکا کوبیدم و دهانم را باز بگذارید تا ببینند هنگام مردن هم شعارم الله اکبر بود، سینه‌ام را نشان بده تا ببینند که سینه‌ام را آماج گلوله‌های شیطان قرار دادم و نگذاشتم که این مزدوران قدمی جلوتر بردارند. پاهایم را صاف نگه‌دار تا ببینند که تا آخرین قطره خونم بر روی پای خود ایستادم و در مرگم اشک نریز که باعث شادی آنان بشود؛ تا ببینند مادرم و مادرانم مانند کوه استوار ایستاده و خم به ابرو نیاوردند.

مادر همانطور که قرآن می‌گوید، انا لله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خداییم و بازگشت ما به سوی اوست. بدان که من امانتی بودم که خدا مسئولیت و نگهداری و تربیت او را به تو محول کرد. هیچ ناراحت نشوید و نگویید که من هم شهید داده‌ام، بلکه این جانی بود که خدا به من داد و بعد هم از من گرفت.

برادران و خواهرانم، دوستان و آشنایان،

 به راهتان که همان راه انبیا می‌باشد، ادامه دهید و به رهنمودهای امام گوش فرا دهید. وی را تنها نگذارید و از اینکه در طول زندگی آزارتان دادم باید مرا ببخشید و امید که گناهانم را ببخشید.

مادر جان، درست است که تو را در طول زندگی زیاد اذیت کردم، ولی امیدوارم که شیرت را حلالم کنی. چون اگر مادری، فرزندش را نبخشد، حتی اگر با زیباترین اتفاقات شهید بشود، به درد نمی‌خورد.

خواهرم، فرزندانت را به خوبی تربیت کن؛ که در مکتب اسلام عزیز، مادران سازندگان فردا می‌باشند و آنان را طوری بار بیاور، که از سرداران رشید اسلام باشند.

برادران کوچکم، ایرج و امید، که البته سرورم هستید، مبادا از اسلام چشم‌پوشی کنید؛ که در این صورت برادر من نیستید؛ بلکه دشمنم هستید. درس‌هایتان را بخوانید که یکی از راه‌های پایدار بودن اسلام، باسواد بودن افراد و سربازان خدا می‌باشد. سراپا گوش به فرمان امام باشید؛ که تنها راه آزادی مسلمین، پندهای امام است.

در ضمن  برای اینکه خدا مرا ببخشد، از برادران سپاه و بسیج تقاضا می‌کنم، که به جایم، نفری ۵ روز روزه و در صورت امکان توانایی دو ماه نماز بخوانند. برادران فریب خورده به شما که گول آمریکا را خورده‌اید، می‌گویم، که بنشینید و یک دقیقه به آینده خود فکر کنید، که چرا برادران خود را در خیابان‌ها می‌کشید؟ شما دم از اسلام راستین میزنید، چرا رهبران‌تان نایستادند تا به قول خودشان، آن اسلام راستین را پیاده کنند؟

میدانی چرا نایستادند؟ هدفی نداشتند و ایمانی و به دستور اربابشان آمریکا این حرف‌ها و کارها را می‌کنند. دیدید که فرار کردند و به سوی پایگاه بزرگترین جنایتکاران دزدان سیاسی رفتند. و هر روز برای اسلام و امت شهید پرور توطئه می‌چینند و این را بدانید که خدا شاهد است که اگر برنگشتید و توبه نکردید، توسط همین امت دستگیر خواهید شد. یک لحظه به خود آئید. به برادران حزب اللهی توصیه می‌کنم، که مواظب گروهک‌ها باشید.

مساجد را پر کنید. اگر تاریخ را نگاه کنیم، در طول مبارزات اسلامی، مسجد سنگر بودنش را تثبیت کرده است. در خاتمه به امام سلام می‌رسانم و دعا می‌کنم که خدایا از عمر من کم کن و به عمر امام بیفزاید و گناهانم را ببخش و در کاروان شهدای خود قرار بده.

مادرم، در مرگ من اشک نریز و می‌دانم که نمی‌توانی در مرگ فرزندت در گریه نکنی. و برادران و خواهرانم، در مرگ برادر کوچکتان اشک نریزید؛ ولی تقاضا می‌کنم که اگر شهید شدم، در تشییع جنازه‌ام اشک نریزید، که باعث خوشحالی و دشمن می‌شود. اگرچه او کور است و نمی‌داند که برای چه اشک می‌ریزید، که شما از خوشحالی و از اینکه فرزند و برادرتان را در راه خدا قربانی کردید اشک شوق می‌ریزید. از تمام شما خداحافظی می‌کنم.

خون شهید خفته به دامان خاک و خون

تا مصدر لقاء الهی بریده است

با خون هر شهیدی در این خطه شرف

از هم گسسته آنچه که دشمن کشیده است

چون نخل بر حلاوت خرمای ثمر خون

خرمای نخل خون شهادت رسیده است

با شوق هر جوان قدم استوار خویش

بنیاده در نبرد، ز دنیا بریده است

نقاش انقلاب چروک نهیب مرگ

بر چهره کریه ستمگر کشیده است

درضمن مرا در نزد برادر شهید عباس کلاه کج یا پایین مزارش خاک کنید.

الله اکبر، خمینی رهبر، مرگ بر ضد ولایت فقیه، درود بر رزمندگان اسلام، سلام بر شهیدان، مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی، مرگ بر اسرائیل، مرگ منافق و فدایی و طی‌گرائی.

آمین

منوچهر (طاهر) بهمئی

۱۱/۴/۱۳۶۱

زندگی نامه شهید منوچهر بهمئی

 شهید منوچهر فرزند یدالله در سال ۱۳۴۰ در شهر آغاجاری در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. خانواده او با درآمد کم کارگری امرار معاش می‌نمودند و با توجه به امر تحصیل دوره ابتدایی را به نحوی طی کرد و وارد دوره راهنمایی شد. با توجه به علاقه خاص به تحصیل علم و دانش وارد دوره دبیرستان شد و در رشته اقتصاد ادامه تحصیل داد. وی فردی خوش اخلاق و بسیار صمیمی بود و با دوستان و آشنایان خود با نهایت تواضع و احترام برخورد می‌کرد. وی را با نام مستعار طاهر در بین خانواده و فامیل و دوستان می‌خواندند که به حق فردی طاهر و پاک و بی آلایش بود. با شروع انقلاب اسلامی در صف‌های انقلابیون همراه شد. در همه راهپیمایی‌های انقلاب اسلامی شرکت می‌کرد. با شروع جنگ تحمیلی وارد عرصه بسیج شد و از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد. وی به عنوان بسیجی در عملیات رمضان همراه با همرزمان خود شرکت نمود؛ که در منطقه کوشک بر اثر گلوله باران منطقه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

تاریخ شهادت وی ۲۳/۴/۱۳۶۱ بوده؛ که پس از انتقال پیکر وی به بیمارستان، در قطعه شهدای شهرستان امیدیه دفن گردید.

روحش شاد و یادش گرامی باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید منصور راشدی

وصیت نامه پاسدار شهید منصور راشدی

قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَكُمْ

 بجنگید با آنهایی که با شما می‌جنگند

  1. اگر شهید شدم در امیدیه قطعه شهدا مرا خاک کنید.
  2. لباس سیاه نپوشید
  3. از برادران حزب الله می‌خواهم که ریشه منافقین را بکنند. من امروز که به جبهه می‌روم بر شما برادران جبهه، جبهه حق علیه باطل است و وظیفه هر فرد مسلمان است که به جبهه برود و مردم حزب الله ما به جبهه می‌رویم و با کافران میجنگیم و شما پشت جبهه با منافقین می‌جنگید. و ای برادران، به منافقین بگویید، خوشحال نشوید که من کشته شده‌ام؛ من آن دنیا جلوی شما هستم.

راهم را ادامه دهید و اگر نمی‌توانید به جبهه بروید، منافقین را نابود کنید. ای مادرم، درود بر تو که مرا آفریدی و من از تو می‌خواهم که گریه نکنی که منافقین خوشحال بشوند. مادر جان، مرا ببخش و از تو می‌خواهم که برایم گریه نکنی. برادران من راه حسین را می‌روم و اگر کشته شوم در بهشت می‌روم.

من در اینجا با شما خداحافظی می‌کنم.

زندگینامه شهید منصور راشدی

شهید منصور (رمضان) راشدی فرزند زعیل در سال ۱۳۴۳ در خانواده متدین و مذهبی روستایی متولد شد. زادگاه وی روستای گرگری سفلی دهستان آسیا از توابع شهرستان امیدیه می باشد. پدر وی کشاورزی و دامداری می‌کرد و با همین وسیله امرار معاش می‌کردند. دوران طفولیت را در دامن پر مهر خانواده سپری کرد. سپس در همان روستا دوران تحصیلی ابتدایی را گذراند و وارد دوره تحصیلی راهنمایی گردید و تا پایه دوم راهنمایی ادامه تحصیل نمود. با شروع انقلاب اسلامی وی و برادربزرگش، شهید عبدالباری راشدی، فعالیت‌های مذهبی و انقلابی داشتند. برادر شهید وی وارد سپاه گردید و به عنوان پاسدار به خدمت انقلاب اسلامی درآمد. با شروع جنگ تحمیلی هر دو برادر از ناحیه سپاه آغاجاری به جبهه‌های نبرد اعزام شدند. شهید بزرگوار منصور راشدی به عنوان بسیجی در کنار همرزمان خود در جبهه های نبرد می‌جنگید و با رشادت و شجاعت، از این مرز و بوم و اسلام عزیز دفاع می‌کرد.

شهید بزرگوار سرانجام در تاریخ ۲۳/۴/۱۳۶۱ در عملیات رمضان، در منطقه عملیاتی کوشک، بر اثر جراحات وارد شده ترکش‌های خمپاره و بمباران منطقه توسط دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

هم اکنون در روستای گرگری زادگاهش، حسینیه به نام شهیدان عبدالباری راشدی و منصور راشدی توسط خانواده معظم ایشان بنا گردیده و در آن فعالیت‌های مذهبی انجام می‌شود.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید منصور خدری

وصیت نامه شهید منصور خدری

وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ

 اگر در راه خدا بمیرید یا کشته شوید، (غم مدارید) که به رحمت ایزدی پیوسته و به سوی خدا محشور خواهید شد.

به نام خدایی که جز به فزونی بخشش او امیدوار نیستم و جزء عدل او بیم ندارم و جز یکتائی‌اش اعتماد ندارم و جز برشته توحید او چنگ نمیزنم. وصیت‌نامه خود را آغاز می‌کنم.

من قصدم از رفتن به جبهه این است که دِین خود را ادا کنم و در راه خدا شمشیر بزنم و از ناموسم و وطنم دفاع کنم و برای رضای خدا باشد. مادرم من قصد ناراحت کردن تو را ندارم؛ و طاقت گریه روی نماز تو را ندارم و تو ای پدرم، نمی‌خواهم ناظر ناراحتی تو باشم؛ ولی چه کنم. وظیفه‌ام در برابر خدا این است، که به جبهه بروم و در مقابل کافران بایستم. و از شما والدین می‌خواهم که وقتی شهید شدم برای من گریه نکنید. زیرا دشمن، شاد می‌شود.

پدر و مادر عزیزم، دو کبوتر زیبای من! که از من، مثل فرشته پرستاری کرده و بزرگم کرده‌اید، خیلی ممنونم و مادرم امیدوارم شیرت را حلالم کنی.

پدر و مادرم، شما در آن زمان قیامت، در برابر علی و زهرا، رو سفید خواهید بود. زیرا، فرزندتان در راه خدا شهید شده. مادرم و پدرم من بنده خدا هستم و فرزند شما، بنابراین باید برای خدا بیشتر ارزش قائل شوم و تنها ارزشی که برای الله می‌دانم، این است که در راه خدا کشته شوم.

سخنی دارم برای مسلمانان و دوستان خوبم که، از نفس بپرهیزید و از تکبر دوری کنید. که امام صادق(ع) می‌فرماید:

قال الصادق(ع): الکبران تغمض الناس و تف الحق.

تکبر این است که مردم را خوار شماری و حق را سبک شماری (در برابر حق سفاهت کنی) سخنی دارم با خواهران حزب‌الله، که حجاب خود را هر چه بیشتر حفظ کنید و به مساجد بروید و نماز جمعه را پر کنید. خواهرانم با حجاب خود خون من و دیگر شهیدان را گرامی بدارید. سلام من و تمامی رزمندگان راه خدا بر تو ای پیر جماران؛ درود بر شهیدان. مردم شهید پرور ایران. بریزید خون‌ها را، زیرا انقلاب خدایی به خون شهیدان بستگی دارد.

من وصیتنامه خویش را در پادگان قدس آغاجاری می‌نویسم. سلامم را به تمامی دوستان و آشنایان می‌رسانم

والسلام

از آشنایان می‌خواهم برایم پیراهن سیاه نپوشند.

منصور خدری

۱۱/۴/۱۳۶۱ – صبح

زندگینامه شهید منصور خدری

منصور  خدری فرزند حسین در سال ۱۳۴۶ در خانواده کارگری مذهبی در شهر امیدیه دیده به جهان گشود. وی با تلاش در امر تحصیل دوره ابتدایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره راهنمایی گردید. او با فعالیت در مسائل مذهبی و با حضور در برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی کوشش فراوان داشت. وی فردی خوش اخلاق و مهربان و با ظاهری ساده و آراسته در بین اقوام و دوستان مورد احترام بود. در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه و بسیج وارد این عرصه گردید. با شروع جنگ تحمیلی مدرسه را رها کرده و با عشق و علاقه فراوان راهی مناطق نبرد گردید و با دشمنان این مرز و بوم به نبرد پرداخت. او به عنوان بسیجی از طرف سپاه آغاجاری به منطقه اعزام شد.

سرانجام در تاریخ ۲۳/۴/۱۳۶۱ در عملیات رمضان، در منطقه کوشک، بر اثر گلوله باران منطقه دعوت حق را لبیک گفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مرقد این شهید بزرگوار در قطعه شهدای شهرستان امیدیه می‌باشد.

روحش شاد و یادش گرامی باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید ملک محمد منجی

زندگینامه شهید ملک محمد منجی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید ملک محمد منجی فرزند حسن در سال ۱۳۴۶ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. وی با پیروزی انقلاب اسلامی وارد تشکیلات سپاه گردید و بعنوان کارمند اداری در کنار برادران اطلاعات به انجام وظیفه پرداخت.

شهید ملک محمد منجی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۷۸/۰۲/۲۴ در جاده شهرستان ایذه بر اثر سانحه به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد