شهید عبدالامیر نبهانی محرزی

زندگینامه شهید عبدالامیر نبهانی محرزی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید عبدالامیر نبهانی محرزی فرزند جابر در سال ۱۳۴۷ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. با توجه به فرا رسیدن زمان خدمت سربازی از طریق ارتش اعزام شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق یگان محل خدمت به جبهه‏های نبرد اعزام شد.

شهید عبدالامیر نبهانی محرزی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۰۴/۱۱/۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی کردستان، شهر بانه به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید عبداله افلاکی

وصیتنامه شهید عبداله افلاکی

وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ

حال که بدنیای ما برای مردن آفریده شده، پس چه بهتر که این مرگ در راه خدا باشد. (امام حسین سیدالشهدا)

همه باید بدانند که من آگاهانه و با انتخاب خود در این راه قدم گذاشتم و از آن زمانی [که] من این راه را در زندگی انتخاب کردم، که روز به روز از عمرم می‌گذشت و موفق‌تر و پربارتر در زندگی گام بیشتری برمیداشتم. لذا اگر توفیق بیشتری پیدا کردم و سعادتِ شهادت نصیبم شد، و توانستم فائق و رستگار شوم، هیچ کس مسئول مرگ و شهادت من نیست به جز خدا. بنابراین امیدوارم به جای آنکه بر من گریه کنید، از خداوند غفور و رحیم برایم طلب آمرزش و عفو برای خطاها و غفلت‌های گذشته کنید.

پدران و مادران و خواهران و برادران سربازان اسلام و امام زمان(عج) و با اراده‌ای استوار و ایمانی راسخ حمله‌ای به کافران بعثی این دست پرورده ابرقدرت‌ها نماییم. برآنیم که درسی عظیم به آنها دهیم که دیگر هوس تجاوز به سرزمین اسلامی نکنند.

اما سخنی با برادران داخلی که به فکر غلط خود درست مثل زمان حضرت علی و بعد از نهضت زمان بعد از عثمان عمل میکنند، استدعا دارم دست از لجاجت بردارید و نگذارید خون شهیدان عزیز انقلاب پایمال شود. راهی که شما می‌روید جز زیان برای انقلاب و سود برای امپریالیزم و صهیونیست و کمونیسم، چیز دیگری ندارد. چه بهتر از اینکه با خدا به معامله بنشینیم و جان خود را در راه او تقدیم داریم، همانند شهیدان صدر اسلام و زمان خودمان.

ما تمام ملت‌مان جنگجو است و با تمام قوا مقابله میکنیم. (امام خمینی رضوان الله علیه)

ای دنیا خود را برای جنگ با […] آماده کنید. (امام خمینی رضوان الله علیه)

در آخر لحظات باقی مانده از عمرم در صدد برآمدم تا چند کلمه‌ای به عنوان آخرین کلام از خود به جای بگذارم و مطالبی که خود بهتر می‌دانید گوشزد کنم؛

  1. از قدرت خدا غفلت نکنید و همیشه به یاد [اسلام] راستین تحت رهبری امام امت (خمینی بت شکن) ولایت فقیه و روحانیت متعهد و مسئول است، که در واقع در استمرار و تداوم حرکت اولیا و انبیا می‌کوشند دست نکشید و از آنها پشتیبانی کنید.
  2. به شایعات گوش فرا ندهید. پیروز باد اسلام پاینده با انقلاب اسلامی جهان مستضعف و پررهرو باد راه شهیدان اسلام

دفاع از مملکت اسلامی، دفاع از نوامیس مسلمین و واجبات شرعیه الهی است. (امام خمینی رضوان الله علیه)

والسلام علیکم و رحمة الله

عبدالله افلاکی

۳۰/۰۹/۱۳۶۰

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید عبدالقادر شریفات

شهید عبدالقادر شریفات در ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۴۵ در علي آباد(اميديه عليا) در خانواده ای کشاورز و مستضعف چشم به جهان گشود. او دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در همین محل گذراند و به خاطر نیاز خانواده مجبور بود در حین تحصیل در کارهای کشاورزی به خانواده کمک کند. با این که مشکلات خانواده اش فراوان بود امّا اطرافیان همیشه به یاری عبدالقادر چشم داشتند و او هیچ گاه لطف خود را از آنها دریغ نمی کرد و به همین دلیل همه دوستش داشتند. اگرکسی چیزی از او درخواست می نمود تا حدّ امکان رد نمی کرد و گاهی اوقات وسایل ضروریش را به مستمندان می بخشید. او از همان کودکی عاشق نماز و روزه بود و علی رغم عشق به تحصیل به خاطر کمک به خانواده نتوانست تا مدتی به تحصیل خود ادامه دهد. بیماری مادر و برادر بزرگتر از یک سو و نداشتنن خواهر او را ملزم می ساخت که مسئولیت تشكيل خانواده را در سنّ نوجوانی بپذیرد. به همین دلیل در ۱۵ سالگی ازدواج نمود که بحمدالله ازاین پيوند مبارك دو فرزند به یادگار مانده است. او عاشق پدر، مادر و همسر خود بود. بعد از ازدواج با کوششی کم نظیر به ادامه تحصیل پرداخت و بالاخره در سال ۱۳۶۴ در رشته بهداشت به اخذ دیپلم نايل گردید.

   او در زمان جنگ بارها داوطلب اعزام به جبهه شد امّا بیماری مادر و برادر بزرگتر و مسئولیت خانواده مانع او بود. این شهید سرافراز با عشق و اخلاص در مراسم عزاداری ابا عبدالله الحسین اشک می ریخت و بدین گونه شوق شهادت را با خود زمزمه می کرد. سرانجام این شهید والامقام حین انجام وظیفه در بخش بازسازی تأسیسات نفتی در سوّم خرداد سال ۱۳۶۵ بر اثر بمباران هوایی دشمن در تلمبه خانه ي شماره ۱ شرکت نفت امیدیه(آغاجاری) به درجه رفیع شهادت نايل آمد و آرزوی دیرین خود را که بارها با خانواده در میان نهاده بود، در آغوش کشید. دو روز بعد پیکر مطهر این شهید سرافراز در گلزار شهدای امیدیه با بدرقه باشكوه مردم قدرشناس به خاک سپرده شد. یادش گرامی و روحش شاد.

شهید عباسعلی عباسی لرکی

زندگینامه شهید عباسعلی عباسی لرکی

شهید عباسعلی لرکی در تاریخ ۹/۱/۱۳۳۳ در خانواده مذهبی در شهر آغاجاری دیده به جهان گشود. وی با آغاز انقلاب اسلامی در راهپیمایی‌ها توزیع و اعلامیه‌های حضرت امام خمینی(رضوان الله علیه) فعالیت چشمگیری داشت. در برابر گروهک‌ها و و افعال رژیم طاغوتی پهلوی حساسیت زیادی از خود نشان می‌داد. شهید عباسعلی جهت تامین  معیشت خانواده در شرکت نفت مشغول به کار شد. ایشان اهمیت زیادی به عبادات الهی می‌نهاد؛ به ائمه اطهار(علیهم السلام) متوسل می‌ورزید. در برابر مشکلات خیلی صبور و مقاوم و به افراد محروم جامعه توجه می‌نمود و خانواده بسیار مهربان و با دوستان و همسایگان اخلاق نیکو و آنها را به رعایت دستورات اخلاق سفارش می‌کرد. با شروع جنگ تحمیلی جهت حضور در جبهه‌های حق علیه باطل اعلام آمادگی نمود. در حالی که در اهواز به سر می‌برد، بر اثر بمباران هوایی توسط رژیم بعثی عراق تنی چند از خانواده و اقوام در تاریخ ۳/۷/۱۳۵۹ به فیض شهادت نائل آمد.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

شهید عباس کاظمی

خاطرات کوتاه از برادر مفقودالاثر عباس کاظمی به نقل یکی از دوستانش:

بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، ایران عزیز برای رهایی از وابستگی و گسستن زنجیرهای وابستگی و استوار و متکی شدن بر خود، توسط نسل جوان انقلاب چرخ‌های انقلاب به حرکت درآمد؛ با توجه به رسیدگی به مستمندان و بیچارگان توسط امام عزیز در سال ۱۳۵۸، نهاد پرجنب و جوش و مردمی جهاد سازندگی تشکیل شد.

در این نقطه محروم -آغاجاری- به سمت برادران متعهد و دلسوز انقلاب کمیته پزشکی جهاد سازندگی تشکیل شد. منطقه‌ای که سالها محرومیت کشیده بود و سالها زیر پای چکمه‌پوشان غربی و شرقی و وابستگان به آنان خیره شده بودند و توان خواستن حق خود را نمی‌دیدند. یکی از برادرانی که در بنا و تاسیس این نهاد عزیز شرکت و حضور داشت، برادر عزیز عباس کاظمی بود؛ که چند جمله و چند قلم از میان رشادت‌ها و ایثارگری‌های آن عزیز […] ایراد می‌کنم:

ایشان از بدو تاسیس جهاد، هماهنگ با دیگر برادران که معرف حضور اهالی منطقه هستند، شرکت فعالانه داشت؛ تا اینکه کمیته بهداشت و درمان جهاد سازندگی در این منطقه با همکاری و مساعدت ادارات در منطقه نزدیک بیمارستان […] که آن موقع زمینی صاف و هموار بود، با همت و فعالیت شبانه‌روزی این برادر عزیز احداث و بنا شد. ایشان علاوه بر تخصص در امر داروخانه بر همه‌کاری مهارت داشت، شبانه روز زحمت میکشید و در تهیه دارو و شکل دادن این نهاد از پا نمی‌نشست. خلاصه داروخانه را با شکل و ظرافتی خاص کامل نمود و چند تن از برادران را جهت انجام خدمت آموزش داده و علاوه در منطقه به روستاهای تابع منطقه [را نیز پوشش می‌داد].

ایشان علاوه بر اداره نمودن داروخانه جهاد، به صورت سیار نیز داروخانه‌ای در آمبولانس تشکیل داده بود که همراه با پزشک در امر مداوای روستاییان عزیز نهایت همکاری را می‌نمود.

با عشق و علاقه‌ای که به انقلاب داشت، تمام هم و غم خود را در راه خدمت به مردم می‌گذراند. هر وقت به ایشان سر می‌زدیم در نهایت ایثار و ازخودگذشتگی مشغول تنظیم داروخانه بود و تا نیمه‌های شب تلاش وافری می‌نمود. صبح هم به طور داوطلب سوار بر ماشین و به روستا اعزام می‌شد.

خوشرویی عجیبی با روستاییان داشت و با دقت و دلسوزانه نسخه‌ها را می‌پیچید. خدای ناکرده بعضی از برادران با توجه به هجوم روستاییان به اطراف محل درمان، به آنان بد اخلاقی می‌نمودند، ایشان به خاطر آنها تمام مسئولیت‌ها را تحمل و می‌گفت خودم داروهای آنها را تهیه و تنظیم و تحویل‌شان می‌دهم.

در امور باغبانی و نظافت محل کار هیچ تکبر و منیتی نداشت؛ با عشق و علاقه بیل را در دست می‌گرفت و باغ محل کار را خیلی جالب و زیبا گل‌کاری و تزیین نموده بود. حتی بعضی صبح‌ها که از خواب بلند می‌شدیم، ایشان مشغول شستن خودروهای جهاد بود. لحظه‌ای آرام نداشت؛ با شروع جنگ تحمیلی ایشان حضور در جنگ را ارجح می‌دانست و در چندین عملیات با واحد سان سپاه آغاجاری شرکت نموده و همراه چند تن از برادران همین کمیته توسط جهاد آغاجاری با گردان سپاه آغاجاری در سال ۶۰ در گروهان مقداد، عازم جبهه‌های حق علیه باطل گردیدند. ایشان و دیگر برادران همراه به عنوان نیروهای امدادگر عازم جبهه گردید و مدتی در اهواز بود و در آنجا تا قبل از عملیات طریق القدس، کار مداوای برادران گردان را به عهده داشتند. تا اینکه عملیات آغاز شد و با توجه به اینکه ایشان نیروی امدادگر بودند، روز بعد از عملیات، دیگر برادران اعزامی از جهاد سراغ ایشان را گرفتند و بعد از مدتی [که] بی‌اطلاع بودن، متوجه شدیم که ایشان به خود ندید که برادران در جلو بجنگند و ایشان امدادگر باشند! اسلحه به دست گرفته و به عنوان نیروی رزمی در جلو مشغول جنگیدن شده‌اند، تا اینکه مسئله خدمت نظام ایشان فرا رسید و با عشق و علاقه [که] به نهادها داشتند برای انجام خدمت مقدس وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاجاری گردید و در آنجا بهداری سپاه را رونق دیگر بخشید.

زندگینامه شهید عباس کاظمی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید عباس کاظمی فرزند سید علی در سال ۱۳۳۹ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره متوسطه شد که تا سال سوم نظری ادامه تحصیل داد. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد و به انجام وظیفه پرداخت؛ وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهه‏های نبرد اعزام شد.

شهید عباس کاظمی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۰۶/۱۲/۱۳۶۲ در منطقه عملیاتی دجله (هورالهویزه) به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید شاهرخ کمایی

وصیتنامه پاسدار شهید شاهرخ کمایی

سلام و درود بر خاتم پیامبران محمد بن عبدالله(ص) و سلام بر […] امام علی(ع)، سلام بر دوازدهمین پیشوای جهان و منجی انسانها و سلام بر سربازان و یاران امام زمان(عج) و سلام بر خمینی این قلب توفنده اُمت و نائب بر حق مهدی(عج)، سلام بر شهدای اسلام از صدر اسلام تا شهدای جنگ بین حق و باطل در کربلای ایران؛ خدا را حمد می‌کنم که بر ما منت گذاشت و این نعمت عظیم را به ما عطا نمود تا بتوانیم از سربازان امام زمان(عج) و نائب بر حقش باشیم؛ خداوند عزیز و من آن را سلام می‏گوییم که بر ما منت گذاشت و ما را در زمره شهیدان قرار داد. خداوند عزیز و قادر را حمد می‏کنم که به ما لیاقت این را داد که خوبانی برای او باشیم، من لیاقت شهادت را نداشتم، اما خدا بر منِ سر تا پا تقصیر منت گذاشت و مرا در زمره شهدا قرار داد

بیایید از جان و دل به سخنان گهربار و الهی امام توجه کنید و به گوش جان بخرید و به عوامل و نصایح پیامبر گونه‏اش مو به مو عمل کنید؛ ای برادران و خواهران این انقلاب ایران متصل به قیام ظهور ولیعصر(عج) می‏باشد، تا آنجا که توان دارید و تا آخرین قطره خون برای این انقلاب فداکاری نمایید و تا آنجا که می‏توانید دعا کنید و تعجیل ظهور آقا امام زمان(عج) را از پروردگار بخواهید و همیشه دعا کنید. که این امام عزیز، خمینی قلب امت اسلام را تا ظهور امام زمان نگه دارد؛ من نه برای شهرت و کسب افتخار به جبهه آمدم، بلکه از این جهت به جبهه آمدم که در اینجا در راه اسلام و برای اسلام باشم تا در اینجا فکرم بیشتر در جهت الهی رشد نماید، چقدر لذت می‏برم که در راه این انقلاب و امام میروم؛ شکر می‏کنم که خداوند به من فرصتی داد که این لذت معنوی را با شهادت تکمیل کنم.

خداوندا گناهان مرا ببخشای، که اگر نبخشی در پیشگاهت هیچ ندارم و پیش رسولان و امامان خجل می‏باشم؛ خداوندا گناهان و خطاهای مرا عفو بفرما که طاقت عذاب را ندارم؛ خداوندا از گناهان من درگذر، مرا از نیکان […]

شما ای مسئولین، همیشه برای رضای خدا گام بردارید؛ همه وقت سخنان گهربار امام عزیز را فرا راه‏تان قرار دهید و به یاد توده‌های مستضعف مردم باشید چرا که مملکت مال اینهاست.

سلام بر پدر و مادر عزیزم، پدر جان من اینک با سلاح ایمان و تقوا و عشق به الله و با اسلحه کلاشینکف هم چون کوه استوار و محکم به جنگ مزدوران متجاوز عراق و دست نشاندگان آمریکای مستکبر می‌روم. باشد که جان ناچیزم را در این راه فدا کنم و گلوله‌ای بر قلب دشمنان اسلام بنشانم و به آنان این درس را بدهم که دیگر فکر تجاوز به این مرز و بوم را نکنند. پدرجان من بعد از سال‏ها فکر می‏کنم که بهترین و گهربارترین لحظه‏های عمرم رسیده و با گام‏های استوار و چابک به طرف معشوق خویش می‏روم و حس می‏کنم لحظاتی که به دنبالش بودم فرا رسیده و خدایم مرا میخواند.

اینک فرصتی دست داده که درودهای خویش را بر شما پدر و مادر عزیزم بفرستم. درود بر تو ای پدر عزیزم که با دست‏های پینه بسته شب و روز کار کردی و چنین فرزندانی تربیت نمودی. درود بر تو که مرا تشویق نمودی که به جبهه بیایم و با تجاوزگران که به این مرز و بوم حمله آورده‌اند، بجنگم. و تو ای مادر مهربان حلالم کن؛ اگر سعادت داشتم و شهید شدم ناراحت نباش که مرگ حق است. و من با این طریق مردن به آرزویم رسیدم و ای خواهران و برادران دنبال راه من باشید.

والسلام

انا لله و انا الیه راجعون

[…]

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید عباس قنواتی

از این شهید بزرگوار زندگینامه‌ای در دست نبود.

تاریخ شهادت این شهید بزرگوار تاریخ ۲۲/۱۲/۱۳۶۲، در عملیات خیبر می‌باشد.

شهید عباس قنواتی
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

 

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید ظهراب آقاجری

   با طلوع اين خورشيد در منزل حاج سهراب دي ماه و زمستان تبديل به بهار سرسبز و خرّم گرديد. اولين شكوفه در خانواده جوانه زده و همگان از شادي در پوست خود نمي گنجيدند. شهيد ظهراب آقاجري در ۲۳ دي ماه سال ۱۳۳۲ در علي آباد چشم به جهان گشود و در هفت سالگي راهي دبستان شد.

   سايه مادري عفيف و پدري مؤمن باعث شد كه خود را به نماز و ساير عبادات آراسته گرداند. او در كودكي رفتار و منش بزرگان را در پيش گرفت چرا كه ثمره خانواده اي اصيل بود و غير از اين، از او انتظار نمي رفت. بسيار آرام و صبور بود و وقار خاصّي در رفتارش به چشم مي خورد اگر چه از همان كودكي در مغازه پدر مشغول بود ولي هيچ گاه به همشهريان خود درشتي نكرد و سود خود را جذب     دل ها مي دانست.

   او تحصيلات خود را با موفّقيت تمام تا مقطع ديپلم ادامه داد و در سال ۵۸ مدرك ديپلم خود را در رشته طبيعي را اخذ نمود. درسال ۵۹ با پيروي از سنّت رسول اكرم با دختري عفيف از بستگان خود پيوند زناشويي بست و بحمدالله ثمره اين ازدواج سه فرزند برومند است كه جا پاي پدر مي گذارند. ظهراب در ايام انقلاب به عنوان نيروي داوطلب (جوانمرد) در قسمت گروهان حفاظت شركت نفت مشغول به كار شد و از سرمايه هاي ملي و انقلاب اسلامي حراست نمود. با شهادت برادر كوچكترش لهراسب در سال ۱۳۶۰ نسبت به پدر و مادر و خانواده احساس مسئوليت بيشتري مي كرد و تمام همّت خود را صرف برآوردن نيازهاي خانواده نمود. او كه خود اهل مطالعه و فرهنگ بود در سال ۱۳۶۱ در اداره آموزش و پرورش اميديه استخدام شد و به عنوان آموزگار در جهت تربيت نونهالان اين منطقه خصوصاً در مدرسه شهيد عبدي پور تا حدّ توان كوشيد. اگر چه همچون شمع در كنار كودكان پاك و معصوم مي سوخت و هستي خود را نثار آنها مي ساخت امّا عالَم و عرصه اي ديگر از اعماق قلبش او را فرا مي خواند؛ عرصه ي شرف كه برادرش پيشگام و حماسه ساز آن بود.

   ظهراب اين جوانمرد دلير، در سال ۱۳۶۴ صفحه آموزش و تدريس را ورق زد و خود براي گذراندن آموزش نظامي، در شهرستان انديمشك و حضور در جبهه هاي نبرد، قدم در درياي متلاطم عشق نهاد و به عنوان نيروي رزمنده به نبرد با دشمن دون پرداخت، تا اين كه در تاريخ ۲۹/۱۱/۶۴ طي عمليات غرورآفرين والفجر ۸ در جبهه فاو ـ ام القصر به نداي دوست لبيك گفت و سعادت و جاودانگي را در آغوش كشيد تا چراغي باشد براي همه ي حق جويان عالَم، از جمله برادر ديگرش، اسكندر كه ۳ سال بعد در همين منطقه به او پيوست. پيكر مطهر اين اسوه و معلم زمان در تاريخ ۱۴/۴/۷۶ در كنار برادرآسماني اش، لهراسب به خاك سپرده شد تا دومين اسماعيل از تبار حسينيان به قربانگاه قبول تقديم گردد. روحش شاد و يادش گرامي باد.

بسم الله الرحمن الرحيم

عزيزانم! مبادا در رختخواب ذلّت و غفلت بميريد، زيرا چنين مرگي فناست.  بهترين مرگ براي مؤمن، شهادت است. شهادت راهي است كه انسان به كمال مي رسد و من شهادت را با چشماني باز انتخاب مي كنم.

   از تمام برادران و خواهران مي خواهم كه پيـرو خط امـام بوده و تـابع دستورات او

باشيد تا دشمن نتواند ضرري به اين مملكت و اسلام بزند.

   از تمام دوستان و خانواده ام طلب حلاليت نموده و هر وقت دلتان براي ما تنگ شد به مزار شهدا رهسپار شويد كه شهيدان زنده اند و نزد خداي خويش روزي      مي خورند.

والسلام

ظهراب آقاجري

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید طهمورث ابدالی لرکی

از این شهید بزرگوار زندگینامه‌ای در دست نبود

تاریخ شهادت این شهید بزرگوار تاریخ ۶/۱۲/۱۳۶۲، عملیات خیبر میباشد.

شهید صباح محمدی اصل

زندگینامه شهید صباح محمدی اصل

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید صباح محمدی اصل فرزند سعید در سال ۱۳۵۶ در شهر آبادان در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی را با موفقیت گذراند سپس به کار و تلاش پرداخت با توجه به فرا رسیدن زمان خدمت سربازی از طریق ارتش اعزام و مشغول انجام وظیفه شد. با توجه به نیاز در مرزهای کشور و مناطق عملیاتی جنگی از طریق ارتش ۹۲ زرهی به منطقه مرزی جنگی جنوب اعزام شد.

شهید صباح محمدی اصل ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۰/۰۳/۱۳۷۷ در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر برخورد با مین به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد