شهيد داد الله شبان لركي

شهيد داد الله شبان لركي در سال ۱۳۴۴ در روستاي درّه عباس از توابع اميديه چشم به جهان گشود، خانواده او بعد از مدت كوتاهي به علي آباد نقل مكان كرد. او در خردسالي از سرچشمه ي لطف پدري مهربان و مادري پاكدامن سيراب گرديد. در كودكي با رنج و تلاش آشنا شد و زندگي سخت اراده اي پولادين به او عطا كرده بود.

   او تحصيلات خود را تا دوم راهنمايي ادامه داد و براي كمك به خانواده به كار و فعاليت پرداخت، چنان قلب رئوفي داشت كه وقتي براي خانواده اي نيازمند كار   مي كرد از گرفتن دستمزد چشم مي پوشيد و اگر با اصرار صاحب خانه روبرو       مي شد، مي گفت: الآن بگذاريد بماند، بعدها آن را به من بدهيد. قوي و چابك و اهل ورزش بود. تا مي توانست دل مادر را شاد مي كرد و به پدر احترام مي گذاشت.

   بارها داوطلب حضور در جبهه شده بود امّا مادر تحمل دوري او را نداشت و     نمي گذاشت به جبهه برود تا اين كه به خدمت مقدس سربازي اعزام شد و براي گذراندن دوره آموزشي به كرمان رفت. بعد از طي دوره آموزشي بلافاصله به جبهه آبادان شتافت و پس از آن به مدّت يك ماه در اشنويه كردستان شجاعانه در برابر مزدوران ايستادگي كرد، در اين مدت چند بار به ديدار خانواده آمد و مرتّباً نامه    مي نوشت. امّا بار آخر حالت روحاني غريبي داشت و حرف هاي عجيبي مي زد كه: « مادر شيرت را حلالم كن و پدر مرا ببخش. »

   سرانجام این سرباز دلاور در منطقه اشنويه كردستان به تاريخ ۱۷/۵/۶۴ به فوز عظیم شهادت نایل گردید و پيكر اين گل پرپر يك هفته بعد از شهادتش با بدرقه دلسوختگان در قطعه شهداي اميديه به خاك سپرده شد. يادش گرامي و روانش شاد.

شهيد خدامراد باورصاد شهري پور

 

شهيد خدامراد باورصاد شهري پور، اول فروردين سال ۱۳۴۲ در شهرستان هفتگل پا به عرصه حيات نهاد و دوران كودكي و نوجواني خود را در شهر آبادان گذراند. تحصيلات متوسطه خدامراد مقارن با اوج پيروزي انقلاب اسلامي بود و او به عنوان يكي از عناصر فعال مسجد پيروز آبادان در به ثمر رسيدن وپاسداري از انقلاب سهم به سزايي داشت. در سال ۱۳۵۹ شمسي با آغاز جنگ تحميلي استكبار عليه ايران اسلامي با عضويت در بسيج آبادان همراه با نيروهاي مردمي به دفاع ازكيان انقلاب اسلامي برخاست و دلاورانه جنگيد. اين شهيد سرافراز بعد از مدتي همراه با خانواده به اميديه عليا (پاچه كوه) نقل مكان كرد، امّا پيوسته در نبرد ميدان هاي شرف وآزادگي حاضر بود.

   او در عمليات والفجر۸ و طي آزاد نمودن بندر استراتژيك فاو از ناحيه پا مجروح گشت كه پس از مداوا و بهبود نسبي به سِمت فرماندهي آموزش تانك تيپ زرهي۷۲ محرم منصوب شد. وي بعد از شهادت برادرش، علي در بمباران هوايي تلمبه خانه شماره۱ شركت نفت اميديه، با تمام توان به دفاع در برابر تهاجمات رژيم بعثي پرداخت. به راستي با توجهي اندك به وصيت نامه اين شهيد عزيز درمي يابيم كه او به چه مراتبي از كمال در حوزه معرفت نايل شده بود و راه صد ساله را در عرصه ي ميدان نبرد، يك شبه طي نموده بود. او حيات و زندگي خويش را با معيار حق مي سنجيد و آرزويش وصل به محبوب بود، به لذّات و زيبايي هاي زودگذر دنيا دل نبسته و زمزمه اش اين بود:

اي سرو پـاي بسته به آزادگـي مناز          آزاده، مـن كه از همـه عالـم بريـده ام

برگ خزان رسيده بي طاقتم «رهي»        يـك بوسـه ي نسيم ز جـا مي برد مرا

   سرانجام اين بسيجي دلاور پس از عمري جهاد و حماسه به تاريخ ۲۱/۱۰/۶۵ در عمليات كربلاي ۵ در منطقه شلمچه به لقاي دوست نايل شد و نداي ارجعي دوست را با اهداي جان لبيك گفت. او كه خود گل محمدي بود قبل از شهادت، عطر يادگارش را توسط دوستش براي مادر فرستاد تا از او حلاليت بطلبد و يادش هميشه فضاي سينه را معطر گرداند. پيكر مطهر اين شهيد به تاريخ۱/۱۱/۶۵ در گلزار شهداي اميديه به خاك سپرده شد. يادش گرامي باد.

بسم الله الرحمن الرحيم

   اين حقير ممكن است كه بيان خوبي نداشته باشم، شما كه اين نوشته را مي خوانيد به بزرگي خود مرا ببخشید.

   به خدا قسم اين نوشته، آن چيزي است كه در دلم مي گذرد و نه غير آن. وصيت نامه چيزي نيست كه به همين آساني بتوان از آن گذشت آن هم براي ما كه يك عمر در گناه و نكبت به سر مي بريم. زيرا مي توان به وسيله آن راه را به دشمن و دوستان نشان داد تا گروهك ها از كشته شدن اين جوانان معصوم به نفع خود سوء استفاده نكنند و نگويند اين جوان انقلابي نبود و به خاطر ناراحتي از خانواده يا… به جبهه رفت.

   ان شاءالله كه خداوند اين منافقان، كافران و كوردلان را راهنمايي كند و اگر راهنمايي نشدند خداوند هم در اين دنيا و هم در آخرت خوار و ذليلشان گرداند.

   اي كساني كه فكر مي كنيد لذّت غير مادّي دراين دنيا بالاترين لذّات است سخت در اشتباهيد به خدا قسم كه هيچ لذّتي بالاتر از لذّت عبادت پروردگار نيست. من اين نوشته را نه از كتاب اقتباس كردم و نه در جايي خوانده ام، اين را در مكتب خانه ي عشق حسين(ع) ياد گرفتم و خيلي ساده نبود، بايد در اين راه رنج و سختي را تحمل كرد و به خدا قسم كه عبادت مخلصانه از عسل براي انسان شيرين تر است.

   اي عزيزان با قصد قُرب به خدا بخوريد، بياشاميد، بخوابيد و بلند شويد كه به راستي خداوند لذّت اين قرب را به شما خواهد چشاند.

   سلام به امام عظيم الشّأن! سلام به خانواده ي شهدا ! درود به شهدا كه با خون خود ريشه اسلام را آبياري كرده و باعث زدن جوانه ها در دنيا شده اند!

   اي خداي بزرگ! تو مي داني كه با چه نيّتي در اين راه قدم نهاده ام. من هيچ چشمداشتي به دنيا ندارم و مي خواهم جان و جسم و باقيمانده عمرم را سالم به صاحب اصليش بازگردانم.

   اي خدا ! تو مي داني كه قبل از اين كه در اين راه گام بردارم به چه منجلاب بزرگي فرو رفته بودم تا جايي كه قلب سياهم حتي بينايي ظاهري را از من گرفته بود.

   اي خدا به جايي مرا آوردي كه دوست دارم تا آخرين قطره هاي خون خود وآخرين نفس هاي عمرم در اين درياي خون شنا كنم، شايد به ساحل حق برسم،   اي خدا شرمنده و سرافكنده نزد تو آمده ام، حداقل ما را به عنوان يك مسلمان قبول كن، اي خدا به خاطر عشق به توست كه پا در اين راه گذاشته ام.

والسلام

خدامراد باورصاد

شهیده خانم کنه جاسم زاده

زندگینامه شهیده خانم کنه جاسم زاده

بسم الله الرحمن الرحیم

شهیده خانم کنه جاسم زاده فرزند احمد در سال ۱۲۹۸ در شهر آبادان در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. بعد از دوران نوجوانی و جوانی ازدواج نمود وی خواهری دلسوز و مادر فداکار شایسته بود.

شهیده خانم کنه جاسم زاده در تاریخ ۲۶/۰۸/۱۳۵۹ بر اثر بمباران هوایی شهر آبادان توسط دشمن بعثی با اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید حیدر عزیزی

زندگینامه شهید حیدر عزیزی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید حیدر عزیزی فرزند حسن در سال ۱۳۳۹ در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. سپس به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و وارد ارتش شد و با شروع جنگ تحمیلی از طریق ارتش تیپ ۵۵ شیراز  به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید حیدر عزیزی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۱/۰۴/۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی چنانه، بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد



برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهيد حيدر درويشي

شهيد حيدر درويشي در سال ۱۳۴۷ در روستاي امام رضا (ع) از توابع جايزان در خانواده اي زحمتكش و متديّن چشم به جهان گشود، او تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در روستاهاي اطراف گذراند و در اين مدّت از شاگردان ممتاز به شمار مي رفت. در ده سالگي به خوبي نماز و قرآن را فرا گرفته بود و در خانه به ديگران آموزش مي داد. دقّت او در تلاوت قرآن به حدّي بود كه در مدرسه اعجاب و تحسين معلّمين را بر مي انگيخت و بارها مورد تشويق قرار گرفت.

   علاقه اش به قرآن و مباني دين مبين اسلام باعث شد در سال ۱۳۶۲ وارد حوزه ي   علميه ي مهديه اميديه شود. بعد از مدتي كوتاه او از طلّاب برجسته به شمار مي رفت كه پاكي و صداقت روستايي را با ذكاوت و تيزهوشي در وجود خود همراه داشت، مهر و محبت و تواضع در وجودش موج مي زد و همه به اين خاطر دوستش داشتند.

   شهيد حيدر به خاطر سكونت در علي آباد (پاچكوه) با جوانان مسجد حجت(عج) و پايگاه مقاومت ارتباط دوستانه برقرار كرد و در فعاليت هاي آنها شركت مي كرد. او با گسترش جنگ و نياز روز افزون جبهه به نيروهاي پاك ومخلص، پاسخ به نداي امام وتأمين نياز جبهه را مقدّم بر تحصيل علوم ديني دانست و داوطلب حضور در جبهه هاي نبرد شد، وقتي به علّت سنّ كم با مقاومت و خودداري مسئولين سپاه رامهرمز مواجه شد اشك از چشمانش جاري گشت امّا از پاي ننشست و به طور ناشناس همراه يكي از تيپ هاي اعزامي از استان لرستان (خرم آباد) به جبهه رفت، با اين كه طلبه بود و مي توانست در كارهاي تبليغي شركت كند امّا چون مي خواست دوشادوش ديگر رزمندگان مستقيماً در ميدان هاي نبرد حضور داشته باشد، خود را به عنوان طلبه معرفي نكرد؛ تا اين كه در مسابقات احكام، در بين تمامي اعضاي تيپ مقام اول را كسب كرد و به عنوان تشويق به زيارت امام رضا (ع) مشرّف گرديد. بعد از اين، بارها در عمليات هاي مختلف، از جمله عمليات والفجر ۸ در منطقه فاو و دفع پاتك نيروهاي بعثي در اين منطقه و عمليات هاي پدافندي تيپ امام حسن مجتبي(ع) شركت كرد.

   علاقه ي او به علم و دانش به حدّي بود كه در كنار تحصيلات حوزوي دروس رسمي را نيز ادامه مي داد، آخرين باري كه به مرخصي آمده بود توانست در طول يك ماه امتحانات سال سوم دبيرستان را با موفّقيت بگذراند. بعد از امتحانات بلافاصله به جبهه برگشت و به عنوان بي سيم چي فرمانده گردان در جزاير مجنون در برابر پاتك سنگين نيروهاي عراقي مردانه مقاومت كرد.

   عاقبت او كه عمري در آرزوي شهادت مي گريست، به آرزويش رسيد و پرنده ي روحش به اعلي علّيين پرواز كرد. اين شهيد عزيز در چهارم تير ماه سال ۱۳۶۷ در جزيره مجنون به درجه رفيع شهادت رسيد و پيكر پاكش در سال ۱۳۷۹در گلزار شهداي روستاي امام رضا(ع) به خاك سپرده شد. روحش شاد و يادش گرامي باد.

    يكي از دوستان شهید نقل مي كند:

   سال ۶۱ بعد از عمليات والفجر مقدّماتي كه چند نفر از دوستانش به شهادت رسيده بودند، قبل از اذان مغرب براي اقامه نماز وارد مسجد شديم، حيدر در حالي كه از شهادت دوستانش ناراحت بود گفت: اي كاش تا دنيا آلوده مان نكرده توفيق شهادت نصيبمان گردد! اين در حالي بود كه او ۱۴ سال بيشتر نداشت.

بسم الله الرحمن الرحيم

   قال الحسين(ع) سيد الأحرار «اَلا يَرَوْنَ الحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ الباطِلَ لا يَتَناهي عَنْهُ وَ لِيُرْغَبُ المُؤمِنُ في لِِقاءِ رَبِّهِ وَ إِنِّي لا اَرَي المَوْتَ اِلَّا السَّعادَةَ وَ الحََياةَ مَعَ الظّالِمين اِلّا بَرَماً»

   « مگر نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري نمي شود پس بايد مؤمن براي ديدار خداي خود عجله و شتاب كند. به درستي من زندگي با ستمكاران را جز ننگ و ذلّت و شهادت را جز سعادت و خوشبختي نمي دانم.»  «امام حسین (ع)»

   پدر جان ! من وصيتي براي چاپ ندارم و اين هم وصيت شخصي است كه: ۵۳ روز روزه ي قضا دارم كه موفق نشدم آنها را قضا كنم، اميدوارم خودت يا ديگران آن را برايم ادا نماييد. اگر خداوند اين توفيق بزرگ را كه آرزوي اولياءالله بوده به اين بنده ي حقير و گنهكار عطا نمود بدان كه اين تنها آرزويم بوده است هر چند كه در خود، لياقت شهادت نمي بينم امّا از فضل خداي بزرگ نا اميد نيستم.

     قبرم را با چند تن از پاسداران درحالي حفر كن كه لباس سپاه كه همان لباس مجاهدين في سبيل الله است را بر تن داشته باشيد، سعي كنيد از گذاشتن سنگ هاي مرمر و گرانقيمت بر روي آن خودداري كنيد، روي سنگ قبرم بنويسيد «فدايي راه امام» و شعار هميشگي «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار» و پرچم جمهوري اسلامي و عكس امام را بالاي قبرم نصب كنيد. براي مراسم ختم و آشپزي كسي را حاضر كنيد كه پيرو امام ودوستدار انقلاب باشد. وقتي مادر و خانواده ام در سوگم گريه مي كنند حتماً بعد از گريه يا در حين آن براي سلامتي امام دعا كنند، حتماً مادرم را در روستا به خانه ببريد و مرا در روستا دفن كنيد و اگر هم مفقودالاثر شدم امام زمان و فاطمه زهرا(س) برايم سوگواري خواهند كرد، اميدوارم كه خداوند مرا از شهداي راهش قرار دهد. در آخر از همه حلاليت مي طلبم.

والسلام

حيدر درويشي

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید حیدر جام‌گوهری

زندگی نامه شهید حیدر جام‌گوهری

 شهید حیدر جام‌گوهری در سال ۱۳۴۲ در خانواده مذهبی در بخش قلعه گنج از توابع کهنوج دیده به جهان گشود. وی با شروع انقلاب اسلامی در جلسات و سخنرانی‌هایی که توسط افراد انقلابی انجام می‌گیرفت حضور می‌یافت و در پخش نوارها و اعلامیه‌ها ضد رژیم فعالانه شرکت می‌نمود و با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در پیشبرد اهداف انقلاب تلاش زیادی داشت و در بسیج قلعه‌گنج فعالیت می‌کرد.

شهید حیدر، انسانی شجاع و با اخلاق و کم حرف و در مقابل ضد ارزشیها موضع‌گیری شدیدی داشت. در مقابل مشکلات صبور و با درایت در حل آنها می‌کوشید. خانواده بسیار مهربان و صمیمی بود به امام خمینی(رضوان‌الله‌علیه) عشق می‌ورزید و از دستورات ایشان تبعیت می‌کرد. به فرایض دینی عشق می‌ورزید و در مراسم دعا و راز و نیاز خالصانه حضور می‌یافت. با عشق به جبهه و شهادت به جبهه‌های نبرد اعزام گردید و ایثارگری‌های فراوانی به مدت ۶ سال به عنوان آرپی‌جی‌زن در اکثر عملیات‌ها شرکت و سرانجام در تاریخ ۴/۰۳/۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی شلمچه به فیض شهادت نائل آمد.

والسلام

روحش شاد و راهش پر رهروباد

شهید حمیدرضا بهمئی

وصیت نامه پاسدار شهید حمیدرضا بهمئی

الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ
آنان که گرویدند و هجرت کردند جهاد کردند در راه خدا به مال‌هایشان و جان‌هایشان، بزرگترند به مرتبه نزد خدا با آن گروه ایشانند کامیابان
سوره توبه آیه ۲۰

این چند سطری که در اینجا نوشته‌ام به شما برادران و خواهران مسلمان می‌خواهم بگویم که […] من این راه را انتخاب کرده‌ام و به دنبال شهادت رفته‌ام. چون تنها راه سرافرازی خودم را، شهادت در راه خدا می‌دانم؛ به غیر از این اگر از این دنیا بروم، از آخر و عاقبت خودم در درگاه حق تعالی میدانم که سرنوشتی منتظر من است و سخن را در اینجا کوتاه می‌کنم و فقط می‌خواهم بگویم که من این راه را انتخاب کرده‌ام.

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

به خدا قسم از مرگ طبیعی میترسم! آخر من در زندگی برای خدا چه کرده‌ام که بخواهم سفر آخرت را با مرگ طبیعی به پایان برسانم؟ کدام عمل نیک را انجام داده‌ام؟ در قیامت جواب خدا را چه بگویم؟ از کجا آمده‌ام و چه دارم؟ من حضرت علی(علیه‌السلام) با آن معنویتی که داشت که خودتان بهتر می‌دانید که چه بوده و چقدر به خدا نزدیک بود و آخر از ترس خدا همیشه در نمازهایش چه حالتی که به او دست نمی‌داد؛ البته من هنوز خیلی عقب مانده راه هستم؛ که بخواهم از حالات معنوی حضرت علی بگویم. می‌خواهم این را بگویم که منِ بدبخت و بیچاره، با این اعمالِ من، که خودم می‌دانم که چه کرده‌ام، دست روی دست بگذاریم تا مرگ طبیعی حلقومم را فشار دهد و جانم را بگیرد؟ آنوقت با این اعمالم چه بگویم؟ چطور سربلند کنم؟ آیت الله شهید دستغیب در کتاب معاد مینویسد: : «همنشین انسان در  قبرش اعمالش هست» که همه جا با اوست. آن وقت من کدام اعمال همنشینم باشد و کدام اعمال جوابگوی باشد، بگویم در زندگی دنیوی چه کرده‌اند و برای آخرتم چه آورده‌ام؟ در اینجا که من بیشتر از اعمال انسان می‌گویم برای این است که تنها راهی که در قیامت انسان را سرافراز و سربلند در درگاه خداوند نگه می‌دارد و می‌توانند خود را از یاران امام حسین و سربازان مهدی(عج) بدانند، تنها با اعمال نیک و خداپسندانه است. پس مواظب اعمال خود باشید که این اعمال شما توشه آخرت شماست. اعمال شما نجات دهنده شماست، نه از راه عقب بمانید و وقتی بیاید که باید جوابگوی باشید و [در] درگاه حق تعالی هیچی نداشته باشید. به خود آیید و مواظب کوچکترین رفتار و حرکات خود باشید. حقیقت را به شما بگویم که من اگر با مرگ طبیعی از این دنیا می‌رفتم، ذلیل و حقیر و فقیر از این دنیا میرفتم؛ زیرا نه توشه راه داشتم و نه جواب؛ و اگر آن وقت خدا با عدالت با من رفتار کند، تکلیف من روشن است، شرمساری و بعد هم به سوی عذاب جهنم. آن وقت خدا فقط از روی بخشش و کرامت است، اگر بخواهد مرا ببخشد می‌تواند وگرنه از روی عدالت، حق من جهنم است. آخر چه کرده‌ام برای او و عدالت هم به جانب حق است. پس ما اگر بخواهیم با بعضی از اعمال‌های بدمان به آن دنیا برویم و از روی عدالت با ما رفتار شود، خیلی بیچاره‌ایم. ولی من آن وقت خودم را پیروز می‌دانم که در راه خدا شهید شده باشم و راهی را که آمده‌ام، راه الله باشد و هدف برای خدا برای غیر از اون نباشد (الی الله المصیر ) یعنی برای رسیدن به خدا، تا آخرین قطره خونم دریغ نورزم.

خوشا با فرق خونین در لقاء یار رفتن

سر جدا، پیکر جدا، در محفل دلدار رفتن

زندگی نامه شهید حمیدرضا بهمئی

شهید حمید رضا بهمنی در سال ۱۳۴۲ در خانواده‌ای مذهبی در روستای آسیاب شهر شهید پرور آغاجاری دیده به جهان گشود. دوران کودکی را تحت تربیت اسلامی و مکتب اسلام آشنا شد. دوره ابتدایی را با موفقیت گذراند و وارد مدرسه راهنمایی شد. با علاقه به درس، با نمرات عالی مقطع راهنمایی را طی کرد و وارد دبیرستان گردید. در این ایام با اوج‌گیری نهضت پرشکوه اسلامی علیه رژیم ستم‌شاهی در تظاهرات و فعالیت‌های انقلابی حضوری فعال داشت.

با پیروزی انقلاب اسلامی در حفظ دستاوردهای آن تلاش زیادی می‌نمود و با شرکت در فعالیت‌های فرهنگی و دینی خدمات خالصانه به انقلاب نمود و در ارتقاء بینش اعتقادی خویش سعی وافر داشت. در سال چهارم دبیرستان ترک تحصیل نمود و به عضویت سپاه درآمد و خدمات شایانی در این نهاد مقدس نمود.

شهید حمیدرضا رابطه‌اش با والدین بسیار عاطفی و با سایر اعضای خانواده و دوستان تواضع و فروتنی زیادی داشت و در امور مساعدت می‌کرد و همیشه در انجام واجبات دینی به خوبی عمل و از گناهان دوری می‌نمود. دوستان را تشویق و ترغیب به عبادات الهی و رعایت دستورات مذهبی می‌کرد. عشق زیادی نسبت به اسلام و امام خمینی می‌ورزید و موضع‌گیری شدیدی نسبت به دشمنان انقلاب بر اساس سنت پیامبر اکرم(ص) در بهمن ماه ۱۳۶۲ ازدواج نمود و این امر را نیز به عنوان یکی از واجبات دینی، و راه بیشتر نزدیک شدن به خدا می‌دانست. همیشه می‌گفت: که دوست دارم زندگی و علاقه‌ام به زندگی نیز به خاطر خدا باشد.

شهید حمیدرضا با شروع جنگ تحمیلی با عشق به دفاع از نظام اسلامی و شهادت در جبهه‌های حق علیه باطل حضور و با شرکت در عملیات‌های فتح مبین، رمضان، رشادت‌های زیاد و سرانجام پس از سه روز ازدواج راهی جبهه‌های نور گردید و با شرکت در عملیات‌ خیبر و دلاوری‌های زیاد در این عملیات پیروزمند در تاریخ  ۶/۱۲/۱۳۶۲ در منطقه عملیاتی جزیره مجنون به فیض شهادت نائل آمد.

والسلام

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

شهید حمید مُلمُلی قلعه سفید(دلاوری)

وصیت نامه پاسدار شهید حمید دلاوری

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

ایمان آرید به خدا و پیغمبرش و کوشش کنید در راهش بخواسته‌ها، جان‌های خویش این بهتر است شما را اگر باشید بدانید. سوره صف آیه ۱۰ تا ۱۱

با درود فراوان به امام عصر(عج) و نایب بر حقش امام خمینی و دعای خیر برای رزمندگان پیروز اسلام

اوّل سخنم را با امت قهرمان و شهید پرور آغاز می‌کنم؛ هر چند که می‌دانم لیاقتش را ندارم. ای امت حزب الله و همیشه در صحنه، با وحدت خود به این صدام لعین و ایادی آمریکا و شوروی نشان دهید که هنوز هم پاسخگوی ندای امام هستید.

ای مردم، قدر این امام بزرگوار را بدانید. وقتی امام صحبت می‌کند و به ما پند و اندرز می‌آموزد، باید همیشه به احترام او سکوت کرده و خوب صحبت‌های او را بسنجید و مورد عمل خود قرار دهید.

ای امت حزب الله و همیشه در صحنه نمازهای جمعه را فراموش نکنید که این ابرقدرت‌ها از همین اتحاد شما ترس و واهمه دارند. دعای کمیل روید و با ذکر مصیبت از گناهان بپرهیزید و تنها راه خدا را طی کنید. نماز جماعت را به خصوص نماز وحدت را حتماً روید تا پیمان شما مستحکم‌تر شود انشالله برای رفتن به کربلا و قدس عزیز آماده شوید.

دوم سخن با این [] بی‌خیال و بی‌دین است که اگر بخواهند به این راه کج خود ادامه دهند، بدانند که هیچ وقت به مقصد اصلی نخواهند رسید و در آخرت در آتش جهنم می‌سوزند و می‌گویند: ای کاش ما زودتر به فکر می افتادیم و تقاضا می‌کنند که خدایا ما را به آن دنیا برگردان تا جبران این همه گناه را کنیم. اما هیچ وقت خدا تقاضای آنان را قبول نمی‌کند. زیرا خدا می‌داند که اگر دوباره زنده شوند به همان کارهای ناپسند خود ادامه می‌دهند. در ضمن یک تذکر به این جوان‌های احساساتی که روز و شب در بازار آغاجاری ول می‌گردند. از شما می‌خواهم که از کارهایتان دست بردارید زیرا آخر عاقبت شما آتش جهنم است و این زنان و دخترانی که حجاب را حفظ نمی‌کنید، حجابتان را حفظ کنید. همانطوریکه چتری ماشین را روی ماشین می‌کشند تا صدمه به او وارد نشود.

سوم سخنم با خانواده مهربانم، که شما باید مانند کوه استوار باشید و به هیچ‌کس اجازه ندهید که خدای نخواسته در دل شما یأسی و ناامیدی به وجود آید. در ضمن ای مادر در رنجدیده‌ام، اگر جبران زحمات چندین ساله تو را نکردم مرا ببخش؛ زیرا تو فرزندت را در راهی دادی، که خدا این راه را ساخته و امیدوارم که تو مانند زینب(س) صبور و بردبار باشید. اگر جسدم پیدا شد با همان لباس‌های مقدس بسیجی خاک کنید. وقتی مرا خاک کردند، بگویید هر کس که می‌خواهد بر قبر من فاتحه دهد اول دعا برای تعجیل امام زمان(عج) و دعا برای امام خمینی و بعدا برای رزمندگان کند و بعد فاتحه بدهد.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

و السلام

حمید دلاوری

 ۱۸/۸/۳۶۲

بسیارند عاشقان، که معشوقشان مهدی نیست. دل در گرو دلبر نهاد و دلبر شان مهدی نیست. در کنار بسیاری از ویژگی‌هایی که برای انسان ذکر کرده‌اند از عشق نیز نامی به میان آورده‌اند. در انسان از آن جهت که انسان است خواستن و دل در گرو بستن یک معبود و معشوق است. منتها چیزی که هست تفاوت در انواع مطلوب‌ها و معشوق‌هاست. پس اصل عشق و خواهش و به معبود و معشوق در همه، فطرتا هست. اما اختلاف در نوع محبوب‌ها و معشوق‌هاست. انسانی خانه دل به صاحبخانه اصلی سپرده و دیگری خانه دل به غیر صاحبخانه گشوده. در این رهگذر فراوانند کسانی که به مهدی عشق ورزیده و به او از آن رو که محبوب خداست، حب دارند و حمید یکی از آنهاست.

به وصیت‌نامه‌اش که می‌نگری سراسر روح توحید را می‌بینی. سفارشش را که می‌خوانی آیات (وَالْعَصْرِ ﴿١﴾ إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢﴾ إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ) را می‌بینی سخنش را از قرآن آغاز کرده است و ما را به تجارت می‌خواند که زیانی در آن نیست بلکه از عذاب دردناک(یو الفزع الاکبر) رهایمان می‌سازد و آن تجارت را ایمان به خدا و پیامبر و مبارزه با مال و جان در راه خدا معرفی می‌کند. او راه فلاح را در ایمان به خدا و پیامبر و مجاهدت در راه آن می‌داند اما به همین مقدار بسنده نمی‌کند، و از آن رو که عاشق مهدی است به او درود می فرستد و همچنین به نائب بر حقش و با این درود خط رهبری و ولایت را از  خدا تا پیامبر از پیامبر تا ائمه اطهار و در زمان غیبت تا امام خمینی (ولی فقیه) ترسیم کرده و حرکت امام را امتداد راه انبیا و امامان معصوم این برمی‌شمارد به اینگونه با یادآوری وحدت راه امام زمان و خمینی کبیر خط بطلان برم حرکت مهدی گرایی می‌زند که مهدی را خواهانند، اما او را در قفس ننگ و ظلمانی و دل‌های تاریک‌شان محبوس کرده‌اند. اشاره‌اش به وحدت مردم (واعتصمو بحبل الله جمیعا ولا تفرقو) را توجهش به نیرنگ‌های آمریکا و شوروی(ان کید الشیطان کانضعیفا) را، سفارش به اطاعت از رهبری اله و درک ارزش و قدر امام (اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم) را، توصیه‌اش بر لزوم آمادگی هرچه بیشتر (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه)را، و بیان سرنوشت اندوهبار و پشیمانی گناهکاران، امر به معروف و نهی از منکر، سفارش بر حفظ حجاب و اشاره‌اش به رفتن کربلا و قدس. ماهیت اعتقادی و ایدئولوژیکی انقلاب، توجه‌اش به نمازهای جماعت و جمعه، سنگرهای مبارزه را در ذهن تداعی می‌کند و عوامل پیروزی ما را در ایمان به خدا و رسول خدا و مجاهدت با اموال و نفوذ و حفظ وحدت در چارچوب اطاعت از عوامل رهبری می‌داند و از آن رو که عاشق مهدی است و دل به مهدی سپرده در لحظات آخر هم متوجه اوست و توصیه او بر لزوم دعا برای فرج امام زمان امام خمینی و رزمندگان اسلام، نمایانگر اتصال راه و هدف آنان است. او در یک کلام از جنود و سربازان مهدی است. زیرا روحش هماهنگ با او. پروازش به سوی خالق او، مسیرش مسیر اوست، عشقش متوجه اوست و در یک بیان عاشق مهدی است و عاشقان مهدی همه اینگونه‌اند.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

رزمندگان اسلام پیروزان بگردان

فرج امام زمان هرچه سریع بگردان

زندگینامه شهید حمید مُلمُلی قلعه سفید(دلاوری)

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید حمید مُلمُلی قلعه سفید(دلاوری) فرزند غضنفر در سال ۱۳۴۵ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید حمید مُلمُلی قلعه سفید(دلاوری) ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۲/۰۸/۱۳۶۲ در منطقه عملیاتی خرمشهر، پاسگاه زید به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید حمید امیری

معرفی‌نامه

گروهبان سوم وظیفه، حمید امیری دارای  شناسنامه شماره ۱۱۶ متولد ۱۳۳۴ صادره از شادگان جمعی تیپ ۳ ابوذر شهرستان سرپل‌ذهاب وابسته به لشکر ۸۱ زرهی استان پنجم، را جهت هرگونه همکاری چه در امور نظامی و چه در امور غیر نظامی (فرهنگی) معرفی میگردد و نمایان شدن استعدادهای خلاقه و سازنده ایشان چنان در اوضاع این تیم موثر و مثمر ثمر بود، که تا مدتها نبود او را احساس خواهیم کرد.

نامبرده در تاریخ ۱۵/۵/۱۳۵۶ به خدمت زیر پرچم اعزام گردید و در طی دوران انقلاب یکی از فعال‌ترین عناصر انقلابی بوده. وی با فرمان امام در مورخه ۱۳/۹/۱۳۵۷ برابر با سوم محرم الحرام سال گذشته پادگان را ترک کرد و باز همان به فرمان امام در مورخه ۶/۱۲/۱۳۵۷ به محل خدمت خود مراجعت نمود و از تاریخ فوق همکاری خود را بلاانقطاع با این کمیته آغاز کرد. ایشان در کلیه امور فعال بوده و ستایش همگان را برانگیخته است. در ضمن نامبرده در تاریخ ۲۰/۱/۱۳۵۸ از خدمت ترخیص گشت؛ ولی به دلیل نیاز کمیته به افرادی مانند ایشان از او تقاضا به عمل آمد که به مدت یک ماه در این کمیته به طور افتخاری خدمت نماید و ایشان با کمال میل این وظیفه را قبول نمود و اکنون یک ماه و بنا به تقاضای ایشان از این کمیته ترخیص می‌شود. لذا برای کمک به سازندگی و پیشبرد هدف‌های انقلاب و برای پاسداری از از انقلاب، ایشان می‌توانند این وظیفه را به نحو احسن انجام داده و مورد تایید این کمیته است.

سرپرست کمیته نظامی انقلاب اسلامی پادگان ابوذر

زندگینامه شهید حمید امیری

شهید قلب تاریخ است

شهید حمید امیری در سال ۱۳۳۴ چشم به جهان گشود و دوره دبیرستان خود را در آبادان به پایان رسانید و سپس در پالایشگاه آبادان مشغول کار شد و بعد از یکسال به سربازی فراخوانده شد؛ که در این دوره از خدمت مثل گذشته خدمات صادقانه و چشمگیری در امور نظامی و غیره با ایمان به اسلام راستین و مبارزه با افراد فرصت طلب و منافق از خود نشان داده بود که پس از پایان خدمت سربازی مراتب فوق به تایید ارتش جمهوری اسلامی ایران رسیده و پیوست می‌باشد.

بعد از پایان خدمت سربازی و برگشت به سر کار خود همیشه در تلاش و کوشش در راه خدا بود و زندگی خود را بر مبنای اسلام و قرآن پی‌ریزی کرده بود و دنیایی از صداقت محبت صفا و صمیمیت بود؛ که یاد و در دل دوستان و کسانی که او را می‌شناسند همیشه جاوید خواهد ماند و بر طبق عقیده اسلامی و اعتقادات قلبی و توصیه امام، شهر خود آبادان را ترک ننمود و به همگان دلداری می‌داد و هر شهیدی را بر دوش می‌کشید و هر مجروحی را به بیمارستان می‌رساند و هر محتاجی را کمک می‌کرد و به همه امید می‌داد و هر خطر و ناراحتی را با جان و دل میرخرید؛ هر ماموریت سختی را با موفقیت به پایان رسانید و سرانجام در روز جمعه ۱۹/۱۰/۳۵۹ ساعت ۹:۳۰ صبح به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای انقلاب اسلامی امیدیه به خاک سپرده شد.

شهیدی از پالایشگاه آبادان

شهید حمزه بحری

زندگینامه شهید حمزه بحری

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید حمزه بحری فرزند اسماعیل در سال ۱۳۴۲ در شهر آبادان در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. در دوره تحصیلی ابتدایی در کنار پدر به کار و تلاش می‌پرداخت. شهید به خدمت سربازی اعزام و وارد ارتش (لشکر ۹۲ زرهی اهواز) شد با شروع جنگ تحمیلی از طریق یگان محل خدمت خود به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید حمزه بحری ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۳۰/۱۲/۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی سرپل ذهاب، بر اثر گلوله باران منطقه توسط دشمن و اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید