روح که بزرگ شد، جسم به زحمت میافتد و اگر روح کوچک بود، تن آسایش مییابد. روح کوچک، مطیع تن است و به دنبال خواهشهای تن میرود و برای یک لقمه نان، ذلیل میشود. اما روح بزرگ به تن، نان جو میخواراند، بعد هم بلندش میکرد که شب زندهداری کند. سر در تنور میبرد که دیگر در کار یتیمان و بیوهزنان تقصیر نکند. ارزو میکند در راه هدفهای الهی فرقش شکافته شود و بعد هم خدا را شکر میکند. آن تنی که زیر سم اسبها لگدمال میشود، جریمهی یک روح بزرگ را میدهد.