شهید اسماعیل عساکره

زندگینامه شهید اسماعیل عساکره

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید اسماعیل عساکره فرزند عبدالعباس در سال ۱۳۴۵ به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت کذراند وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان پاسدار به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید اسماعیل عساکره ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۴/۴/۶۷ در منطقه عملیاتی جزیره مجنوندر عملیات پدافندی بر اثر شدت جراحات وارده به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید اسماعیل دشمن زیاری

زندگینامه شهید اسماعیل دشمن زیاری

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید اسماعیل دشمن زیاری فرزند کاید در سال ۱۳۴۵ در یکی از روستاهای آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت کذراند و وارد دوره متوسطه شد که تا سال دوم نظری ادامه تحصیل داد. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید اسماعیل دشمن زیاری ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۳/۴/۶۱ در منطقه عملیاتی آبادان به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید اسماعیل حیدریان

زندگی‌نامه شهید اسماعیل حیدریان

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید اسماعیل حیدریان فرزند دایخ در سال ۱۳۳۸ در شهر آبادان در خانواده‌ای دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. وی دوران نوجوانی و جوانی را در کنار پدر و مادر به کار و تلاش پرداخت. وی پس از سپری کردن خدمت سربازی به استخدام شرکت نفت درآمد و در مراکز صنعتی مشغول بکار شد.

شهید با شروع جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران امیدیه بعنوان بسیجی به جبهه نبرد اعزام شد. شهید اسماعیل حیدریان ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۰۶/۱۰/۵۹ در منطقه عملیاتی خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید اسماعیل حمیداوی

زندگینامه شهید اسماعیل حمیداوی

بسمه تعالی

شهید اسماعیل حمیداوی فرزند عبدالحسن در سال ۱۳۴۶ در خانواده متدین و مذهبی در شهر آبادان متولد می شود. دوران کودکی را در دامن پر مهر خانواده سپری کرده و سپس در کنار خانواده به کار و تلاش می پردازد و با توجه به شرایط خانواده و بعد مسافت از تحصیل باز ماند. با شروع جنگ تحمیلی خانواده به شهر امیدیه مورد مهاجرت نموده و سکونت پیدا می کند. شهید بزرگوار مشغول خدمت مقدس سربازی میشود. در هنگام اعزام به لشکر ۲۱ حمزه ارتش می پیوندد و در مناطق عملیاتی به نبرد با دشمن می پردازد. با توجه به اذعان همرزمان شهید، او از شجاعت خاصی برخوردار بود؛ هیچ گونه ترسی از دشمن نداشت و دلاورانه در جبهه‌های نبرد می جنگید.

سرانجام شهید بزرگوار در تاریخ ۸/۱/۶۷ در منطقه عملیاتی آبادان و اروند بر اثر اصابت ترکش، در منطقه‌ای به نام شهر عنبر دعوت حق را لبیک گفته و به شهادت می‌رسد. پس از انتقال پیکر مطهر وی به محل سکونت، در قطعه شهدای شهرستان امیدیه به خاک سپرده می شود.

روحش شاد

شهید اسماعیل چاروسایی

زندگینامه شهید اسماعیل چاروسایی

بسمه تعالی

شهید اسماعیل چاروسایی فرزند رضا در سال ۱۳۴۴ در شهر امیدیه در یک خانواده مذهبی و متدین متولد شد. دوران کودکی را در خانواده پر مهر مادری و پدر خود طی کرد. در هنگام شروع تحصیل علم و دانش در همان شهر ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد. با استعداد خوبی که داشت دوره دبیرستان را طی کرد و موفق به اخذ دیپلم گردید. با توجه به زمان انجام خدمت مقدس سربازی به یگان ژاندارمری ایلام اعزام شد و در منطقه عملیاتی شهر باختران انجام وظیفه می‌کرد. شهید بزرگوار در تاریخ ۱۰/۱۰/۶۵ بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکر مطهر او پس از انتقال به محل سکونت، در قطعه شهدای میانکوه دفن گردید.

روحش شاد و یادش گرامی باد

شهید اسماعیل بهمنی

زندگی نامه پاسدار شهید اسماعیل بهمنی

 در نهم دی ماه سال ۱۳۴۰ در میانکوه، خداوند او را به خانواده عطا فرمود. در کودکی چون زیبا صورت بود، مورد علاقه همسایگان و دوستان بود و همین امر باعث وقوع حادثه ناگوار برای او شد. بدین صورت که وی از آغوش یکی از همسایگان به زمین می‌افتد و برای مدت نفسش قطع میشود. بطوری که به خیال مردن او عده‌ای عازم قبرستان، جهت آماده کردن قبر می‌شوند. در این میان بچه خردسال که در وسط خانه گذاشته شده بود، شروع به گریه می‌کند. همه از گریه‌ی او خوشحال می‌شوند و به لطف خدا حال او رو به بهبودی می‌نهد، زیرا می‌خواست او را به شکلی زیباتر به پیشگاه خود بخواند.

اسماعیل در دوران تحصیل به قول عمویش درس نخوانده ملا بود و به گفته بعضی از آموزگاران از استعداد فوق العاده روشن برخوردار و همواره از شاگردان ممتاز بود. در سوم مهر ماه  ۱۳۵۴ پدرش به رحمت ایزدی پیوست. که این حادثه در روحیه‌ی وی اثری شگرف و عمیق نهاد و پس از آن زندگی را با خانواده و دیگر برادران ادامه داد. هر چه زمان پیش می‌رفت او نیز رشد می‌نمود و اولین زندگی اجتماعی پرتحرک‌اش را پس از تحصیل در باشگاه بانک ملی در رشته فوتبال شروع کرد و به فعالیت پرداخت؛ البته فعالیتی توام با ارشاد و راهنمایی به علت استعداد والایش قرار بر این گردید، قبل از انقلاب او را روانه خارج از کشور کنند، که کلیه مراحل اولیه این کار از قبیل صدور گذرنامه و پذیرش نیز به اتمام رسیده بود، که در همین حین انقلاب شکل می‌گیرد و وی از رفتن منصرف می‌گردد و شروع به مطالعه قرآن و کتاب‌های شهید مطهری و دکتر شریعتی و کتاب‌های مارکسیستی و گروه‌های دیگر می‌کند و با در آوردن مطالب از کتاب‌ها و تهیه مقالات به مقابله با گروهک‌ها و افشای آنان می‌پردازد و همواره با ضد انقلابیونِ انقلابی نما در ستیز بود.

اسماعیل قبل از پیروزی انقلاب هموار دوستان و برادرانش و کارکنان را تشویق به اعتصاب می‌نمود و فعالیت‌های در خور تحسین داشت. در تظاهرات خیابانی و راهپیمایی‌ها فعال و گروه‌های انقلابی را راهنمایی می‌نمود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بنا به دستور امام (رحمت الله علیه) به طور مداوم در امر کشاورزی همراه برادرش در روستای رامهرمز فعالیت می‌کرد و با تراکتور در زمین‌های کشاورزی کار و فعالیت می‌نمود و نیز به محرومین و کشاورزان مستضعف دلسوزانه کمک می‌کرد و چنان از عمق بدبختی و فقر آنان ناراحت می‌شد و در خود فرو می‌رفت که بارها نزد برادرش به گریه می‌افتاد، که چه باید کرد؟ در مدت کوتاه کار کشاورزی چنان پیشرفتی پیدا کرد که همه برای انجام کار به سراغش می‌آمدند و همیشه کشاورزی را بنا به گفته امام (رحمت الله علیه) جهاد می‌دانست و معتقد بود که من برای رضای خدا و خشنودی امام به کار کشاورزی مشغولم و برای ادای تکلیف این کار را انجام می‌دهم و بعد از پیروزی انقلاب با شهیدان یوسفی، عباسی در انجمن اسلامی دبیرستان شروع به فعالیت نمود.

وارد سپاه پاسداران شد و در دوران سپاه نیز به فعالیت‌های ابتکاری از قبیل تدریس قرآن و نهج‌البلاغه و اخلاق می‌پرداخت. وی در سپاه الگویی بود برای سایر برادران سپاه برای انسجام سپاه رامشیر، مسئولیت سپاه آنجا را به عهده گرفت و در این مدت توانست به آنجا سر و سامانی ببخشد. بعد از آغاز جنگ تحمیلی روح ناآرام او حاضر نمی‌شد که ساکت بنشیند و مرتباً به طور فعال عازم جبهه می‌شد. وی با وجود اینکه در این هنگام در سال آخر دبیرستان درس می‌خواند و امتحانات نهایی هم شروع شده بود، بعد از شنیدن خبر شهادت ۱۰ تن از پاسداران همرزمش در دارخوین نتوانست در منطقه بماند و عاشقانه به سمت جبهه‌ها شتافت؛ به طوری که در زمان امتحانات نیز درگیر جبهه بود و آنجا را کلاس اصلی و آزمایشگاه واقعی انسان می‌دانست و این نشان دهنده اوج صداقت و ایثار و اخلاص وی بود.

در این اواخر هر چه بیشتر به جبهه می‌رفت مصمم‌تر می‌گشت و کمتر کسی می‌توانست از رفتن او جلوگیری کند. تا آنجا که فرماندهی سپاه حضور پررنگ شهید را در پیشبرد فعالیت‌های عقیدتی سیاسی زمان به اوج رسیدن فعالیت‌های سیاسی گروهک‌ها و نقش فعال ایشان در مقابله با آنها می‌دانست، شدیداً با رفتن او به جبهه مخالفت می‌کرد.

شهید اسماعیل در برخورد با افراد خانواده متانت خاصی داشت. وی فرزند پنجم و پسر سوم خانواده بود و از نظر فکری و تقوا در سطح بالایی بود. روحیه ارشاد و رهبری داشت و اشکالات را می‌گفت و راه‌ها را نشان می‌داد. کلامش طوری بود که وقتی آغاز به سخن می‌کرد، شنونده مبهوت سخنانش گشته و از سخن گفتن در مقابلش عاجز می‌شد. برای خانواده حکم راهنما را داشت به طوری که برادر بزرگش می‌گفت: «اگر من ماهی یک ساعت هم در منزل نباشم، از نظر تربیت بچه‌ها آسوده خاطر هستم! چون اسماعیل آنها را راهنمایی می‌کند.» به گفته خواهر شهید در امر به معروف و نهی از منکر روش خاصی داشت که نشأت گرفته از سیرت پیامبر(ص)  بود.

شهید اسماعیل در آخرین روزهای زندگی از نظر معنوی در حالت بسیار خاص به سر می‌برد؛ به طوری که دعا و نماز شب را با اشتیاق خاص می‌خواند و این نشان‌دهنده تکامل روحی و معنوی وی بود. بنا به گفته مادر شهید در شبی که عازم جبهه بود رفتار و گفته‌هایش دلیل بر پرواز او بود؛ طوری که او را دلداری می‌داد که زینب‌وار باشد و از حالت‌های او مشخص بود که دارد به طرف شهادت می‌رود.

اصلا دیگر زمینی نبود و دل از زمین و زمینیان کنده بود و به دلدار و معبود خودش فکر می‌کرد. در موقع اعزام و سوار شدن به اتوبوس از پشت پنجره که به او نگاه می‌کردیم دیگر نگاهش به جای خاصی بند نبود. انگار که نگاهش از جسمش جدا شده و در عالمی دیگر سیر می‌کرد و می‌گفت: «انسان در زمان شهادت، طول عمر ۵۰ یا ۶۰ ساله‌اش را در یک لحظه طی خواهد کرد» که خود نیز در اولین ساعات روز یکشنبه ۵/۷/۶۰ در نبرد قهرمانان در جبهه دارخوین با لشکر صدام بعثی  آن لحظه را طی نمود و به معبودش پیوست.

زمانی که اتصال و از ملک تا ملکوت نازک و نازک‌تر می‌شد و حجاب بین او و خدایش در حال کنار رفتن بود و بنا بر گفته شاعر گرانقدر سعدی: «مرغ باغ ملکوتم / نیم از عالم خاک / چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم / ای خوش آن روزی که پرواز کنم تا بر دوست» و به مصداق این شعر با عظمتش در کالبد دنیوی او نمی‌گنجیم و به فرمان امام خمینی (رحمةالله علیه) که فرمودند: حصر آبادان باید شکسته شود. در عملیات ثامن‌الائمه وارد عملیات شده و در حین عملیات از ناحیه پا مجروح گشته ولی چون نیروها در حال پیشروی بودند و ایشان هم مسئولیت فرمانده دسته را داشتند، به کسی اجازه نداد که برای نجات او به عقب برگردد و معتقد بود که باید گفته امام تحقق یابد و تا حصر آبادان شکسته نشود، کسی به عقب بر نگردد و خود نیز با پای مجروح به صورت سینه‌خیز رو به جلو حرکت کرد، که در همان حالت نیز در اثر خونریزی شدید به شهادت رسید و این ایثار و از خودگذشتگی شهیدانی چون اسماعیل بود که این پیروزی‌ها را به ارمغان آورد و توانست خاک وطن را از چنگال دشمن بیرون آورد و به گفته رهبر خود جامه عمل بپوشاند و حیثیت و آبروی اسلام و پیروان آن را حفظ کنند.

خاطره برادر اسدی از سپاه رامشیر

در زمانی که صف‌های نفت و بنزین طویل بود و همه مردم به دلیل موقعیت جنگی مجبور بودند در صف بایستند ما هم با ماشین سپاه رفتیم که خارج از صف بنزین بزنیم! که با مخالفت شدید شهید اسماعیل روبرو شدیم که اصلاً چنین کاری صحیح نیست ما که برای دفاع از حق مردم داریم به جبهه می‌رویم چطور به خودمان اجازه می‌دهیم که همین جا علناً حق آن‌ها را زیر پا بگذاریم و همانجا شدیداً با ما مخالفت کرد و ما نیز متوجه اشتباه خود شدیم.

گوشه‌ای از سخنان شهید اسماعیل بهمنی در رابطه با شهادت و پیام شهدا

مرگ را که انسان‌های عالی سال‌ها باید منتظر آن باشند تا یک زمان سر وقت‌شان بیاید و آن را دربرگیرد. شهدا با یک حرکت تکاملی در تاریخ پیشرفته و در آغوش گرفتند و در راه هدف مقدسی با جان و دل به بهای بهشت خریدند.

 سفارش و پیام شهدا به نسل‌های آینده این است که خلائی که در اثر شهادت و نبود نیروهای مومن و معتقد به انقلاب اسلامی به وجود می‌آید، پر کرده و نگذارید که این کمبود در صحنه مبارزه با شرک حس شود.

و این مسئولیت سنگین و دشوار که بر دوش وارثان خون شهدا و ادامه دهندگان راه انبیا است امکان‌پذیر نیست جز با تزکیه نفس و حضور پیگیر در صحنه؛ زیرا در غیر اینصورت ضد انقلاب با در دست گرفتن مراکز حساس به پیکر انقلاب ضربه وارد می‌کند.

شهید اسماعیل امیری

زندگینامه شهید اسماعیل امیری

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید اسماعیل امیری فرزند مرتضی در سال ۱۳۴۵ در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیط تربیتی پرورش و با فضای نیک اخلاق آشنا گردید. رابطه‌اش با والدین و دوستان بسیار با فروتنی و صمیمی بود و با اطرافیان با احترام خاصی برخورد می کرد. در دوره نوجوانی و جوانی اهل کار و تلاش بود وی دوره ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجری به عنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید اسماعیل امیری ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۹/۱۱/۶۴ در منطقه عملیاتی فاو عراق در عملیات والفجر ۸ بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به فیض شهادت نائل آمد.

روحش شاد و یادش گرامی باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهيد اسكندرآقاجري

شهيد اسكندرآقاجري

فاتح همه قلب‌ها بود و بي‌جهت نبود كه نامش را اسكندر نهادند. چرا اين همه او را دوست دارند؟ بخاطر تواضع يا بخشش و دست و دلبازي‌اش.

   رفتارش قابل پيش بيني نبود، فقط همين اندازه مي‌دانستي كه كسي از او دلگير نمي‌شود و هر جا قدم نهد، شادي و شور مي‌آورد و غم و اضطراب را مي‌برد. در خانواده‌اي به دنيا آمده بود كه به نيك نامي زبانزد بود و پيش‌تر، دو اسماعيل را در كعبه‌ي جانان به قرباني فرستاده و اكنون نوبت او بود تا مستانه به حريم جانان پاي نهد و يعقوب زمان را در ابتلاي سوّمين يوسفش بيازمايد و سپاس خداي را كه پدر چه سربلند از بوته آزمايش بيرون آمد و همراه همسرش اسوه‌اي براي زمان خويش شدند.

   شهيد اسكندر آقاجري سومين قرباني مسلخ عشق بود كه جز پاكان و خوبان را در آن راه نيست. او در پنجم دي ماه سال ۱۳۴۴ در اميديه به دنيا آمد و در همين محل تحصيلات خود را تا مقطع راهنمايي ادامه داد. او يكي از اعضاي فعال پايگاه مقاومت شهيد باكري و مسجد علي آباد بود كه حتّي براي لحظه‌اي، سنگر دو برادر خود يعني لهراسب و ظهراب را خالي نگذاشت و تا آخرين نفس در هر جا كه بود براي اعتلاي پرجم اسلام و مسلمين مي‌كوشيد.

او بارها به جبهـه رفت و در عمليـات‌هاي مختـلف شجاعانه جنگيد و هيچ گاه به اين سخن كه: «از خانواده‌ي شما دو شهيد تقديم انقلاب شده و كافيست» وقعي ننهاد. او عاشق ديدار روي محبوب بود و بي‌صبرانه در جبهه‌هاي شرف و افتخار به دنبال پنجره‌اي بود تا از اين قفس دنيا به باغ عالم ملكوت پرواز كند:

مرغ بـاغ ملـكـوتم نِيـَم از عــالــــم خـــاك

چند روزي قفسي ساختهراند از بدنم

اي خوش آن روز كه پرواز كنم تا بَرِ دوست

به هـواي سر كويش پر و بالي بزنم

   يكي از همرزمانش مي‌گويد: در تيپ ۲۰۱ ضدّ زره الائمه به همراه اسكندر حضور داشتيم. پس از چندين ماه حضور در پدافندي فاو بنا به صلاحديد تيپ، همراه تعدادي از نيروها جهت شركت در عمليات والفجر۱۰ به حلبچه اعزام شديم. اسكندر به همراه تعدادي از نيروها در فاو باقي ماندند. چند روز بعد از عمليات، خبر رسيد كه عراق به منطقه فاو حمله كرده است. ما سريعاً به منطقه برگشتيم ولي به دليل شدّت درگيري‌ها وآلودگي منطقه به بمب‌هاي شيميايي نتوانستيم از پل عبور كنيم، بعد از آن روز خبري از اسكندر نشد و ديگر هيچ وقت او را نديدم تا اين كه بعد از سالها پيكر مطهرش به اميديه بازگشت.

   او كه شهادت را فيض عظيم الهي مي‌دانست، سرانجام در تاريخ ۲۹/۱/۶۷ در مقابله‌اي جانانه در برابر تك دشمن در منطقه عملياتي فاو به شدّت مجروح مي‌گردد و بر اثر جراحات وارده به فوز عظيم شهادت نايل مي‌شود. پيكر اين شهيد سرافراز پس از ۱۱ سال در تاريخ ۲۰/۱۱/۱۳۷۸ با بدرقه‌ي باشكوه مردم در كنار دو برادرش در قطعه شهداي اميديه به خاك سپرده مي‌شود. روحش شاد و يادش مستدام.

بسم الله الرحمن الرحيم

من مرگي را انتخاب مي‌كنم كه زندگي‌ساز و قرين سعادت باشد، يعني شهادت، همان كه خداوند در قرآن  به بندگان خاصّش بشارت داده است. همانگونه كه شهادت در كام برادرانم از عسل شيرين‌تر بود، براي من نيز چنين شيرين و لذّت‌بخش است. من راه برادرانم را دنبال مي‌كنم تا بتوانم با نثار خون خود سهمي هر چند اندك در پيروزي و دفاع از انقلاب داشته باشم.

از خدا مي‌خواهم كه گناهان ما را ببخشايد و از شما برادران و خواهران تقاضا مي‌كنم راه امام را كه همان راه حضرت مهدي (عج) است، ادامه دهيد تا ان شاءالله بتوانيم اين انقلاب را به صاحب اصلي‌اش تحويل دهيم.

والسلام

اسكندر آقاجري

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید اسفندیار طاهری

وصیت‌نامه شهید اسفندیار طاهری

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلونَ في سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيانٌ مَرصوصٌ

خدا دوست دارد کسانی را که در راه او جهاد کنند با دشمن مقابله می‌کنند چون سدی آهنین و استوار در صف واحد

قبل از هر چیز پدر و مادر مهربان، همه از آن خدا هستیم و بازگشت همه به سوی اوست. شما خوب مطمئن هستید که همه ما در این دنیا مسافر هستیم. امروز و فردا باید به جایگاه ابدی‌مان برویم. جایگاهی که چنانکه اعمال من و تو مورد رضای خدای تبارک و تعالی واقع شود، در نور الهی قرار می‌گیریم؛ در غیر اینصورت در ظلمت و تاریکی.

شما ای پدر و مادر مهربان، چه خوب است این مرگ را قبل از اینکه او به سراغم ما آید، ما از آن استقبال کنیم و سراغ او برویم؛ و شما خوب می‌دانید، مرگ من انتخابی بود؛ و آن چیزی بود که آرزوی نهایی من بود. آن هم چه مرگی، کشته شدن در راه خدا.

پدر و مادر مهربان، همین برای تو بس، به خدا قسم که خودتان خیلی خوب مرا می‌شناسید، این راهی است که من دعا می‌کنم که در آن قرار گرفته‌ام و آرزوی نهایی من بود.

پدر بزرگوار، فقط ناراحت هستم که نتوانستم زحمت‌های پدرانه تو را جبران کنم و خیلی دوست داشتم باشم، تا بتوانم جبران  زحمت‌های تو را بکنم. راستی که من اگر ۶۰ سال برای تو زحمت بکشم، به اندازه یک زحمتی که تو برای من کشیدی جبران نمی‌شود. پدر عزیزم، خیلی دوست دارم که در این موقعیت، تو را ببینم؛ ولی رسیدن به الله خیلی از دیدن تو برای من بهتر است.

اما تو ای مهربان مهربان، قبل از هر چیز سلام و درود گرم بر تو و دست‌های رنج کشیده تو، که من در آن بزرگ شده‌ام؛ مادر جان؛ آن شبی که برایم تعریف کردی که در زمان طفل بودن تو، چشم‌هایم شبکور بود و افتادم در گودالی با گهواره. هرگز آن را از یاد نخواهم برد. مادر، شیر پاکت را حلالم کن و تو مرا ببخش و اینکه از تو خداحافظی نکرده‌ام. مادر جان، باید خدا را شکر کنی که فرزندی را بزرگ کرده‌اید و آن را در راه خدا از دست داده‌ای.

خانواده محترم خودم، وظیفه شما در قبال سپاه پاسداران این است که شما هیچ منتی بر سپاه نگذارید و بگویید فرزند ما پاسدار بود. لذا کاری برای‌مان انجام بدهید! من در راه سپاه شهید نشدم و اشتباه نکنید من دیگر می‌رفتم و وظیفه شرعی خودم را انجام می‌دادم و خدا من را زنده کرده و خودش[…]  مرا گرفت؛ و در ضمن سپاه پاسداران حکم خدا را اجرا می‌کند، حتی اگر تمام مردم روی زمین مخالف این حکم باشند. زیرا من و امثال من که شهید می‌شویم، برای اجرای حکم خدا بر روی زمین است.

پدر و مادر مهربان، من را در دهات (کت) همان جایی که قبرستان فامیل‌های خودمان هستند خاک بکنید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

فرزند شما اسفندیار طاهری

 

 

 

زندگینامه شهید اسفندیار طاهری طلا گرم

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید اسفندیار طاهری فرزند ماندنی در سال ۱۳۳۹ در شهر آغاجاری دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیت پرورش یا و فضائل نیک اخلاق آشنا گردید و پدر و مادر و افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد می‌کرد و پس از سپری کردن دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی در کنار پدر خود مشغول به کار شد با پیروزی انقلاب وارد سپاه شد و به عنوان پاسدار به خدمت انجام وظیفه پرداخت. با شروع جنگ تحمیلی از طریق سپاه آغاجاری به مناطق جنگی اعزام شد.

شهید اسفندیار طاهری ضمنا فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۸/۹/۶۰ در منطقه عملیاتی محور اهواز به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید اردشیر کریمی مطلق

وصیت‌نامه شهید اردشیر کریمی مطلق

بسم الله الرحمن الرحیم

الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ

 به نام خداوند کریم و رحیم وصیتنامه خود را شروع می‌کنم با این امید عزیز و ارحم الراحمین گناهانم را ببخشد

ای خداوند رحمان و رحیم، پناه بی‌پناهان، ای محبوب و معبود من، تو را آنچنان که هستی و آنگونه که سزاوار آنی ستایش می‌کنم. تو را شکر می‌کنم تا نیکبخت شوم و با شهدایی که در راه تو و رضا و خشنودی تو، در نیستی قدم برداشتند تا هست شوند هم خانمان شوم و به راستی که عمر چه زود غروب می‌کند. آنگاه که خدا خواهد که انسانی دنیا مادی را وداع گوید، اما چه زیباست که این تقدیر به لطافت قلب مادری باشد که فرزند دلبندش را در آغوش گیرد و این کار میسر نباشد مگر با شهادت در راه خدا.

و اینک پیامی به ملت عزیزم و امت حزب الله، که نفس به نفس خدا را خواستند و اسلام را طلب کردند دارم، و آن این است که همیشه پیرو خط امام باشید و اگر اینگونه باشید هیچ خطر و انحرافی شما را تهدید نخواهد کرد و بار دیگر می‌گویم که بایستی از امام پیروی کرد و الا مورد مواخذه خدا قرار می‌گیریم. رهنمودهای امام را با گوش دل بشنوید و با تمام وجود در انجام فرامین کوشا باشید.

از تمام خویشان و دوستان می‌خواهم که مرا حلال کنند و برایم دعا کنند که خدا گناهان مرا ببخشد و اگر بدی از من  دیده‌اید مرا ببخشید و همچنین خود از خدا می‌خواهم که تمام مومنین عالم را مورد مغفرت خود قرار دهد و از خداوند تبارک و تعالی خواستارم که امام‌مان را در پناه خود حفظ کند(اللهم احفظ الامام ا لخمینی) از دوستان و [ خویشان] خواستارم که از شنیدن خبر مرگ من حتی یک قطره اشک نریزند؛ زیرا که امام بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشک نریخت، چون می‌دانست که رضای خدا در آن است.

وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ

هرگز مپندارید کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند مرده اند زیرا آنها زنده اند و نزد خدا روزی میخورند

 خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

 ما ز بالاییم و بالا میرویم

ما ز دریاییم دریا میرویم

ما ز اینجا و از آنجا نیستیم

و السلام

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

 موجیم که آسودگی ما عدم ماست

وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ

ای مردم مسلمان ما برای خاک نمی‌جنگیم برای اسلام میجنگیم؛ کسانیکه در  خدا کشته می‌شوند، مرده مپندارید بلکه آنان زنده‌اند و لیکن شما درک نمیکنید.

[…] هر فرد مسلمان است که در مقابل تجاوزات بیگانه که به میهن و دینش نموده است […]  کند و از آنجایی که بنده خود را یک فرد شیعه مسلمان یافتم، دفاع از اسلام و قرآن را وظیفه شرعی اسلامی دانستم و به جبهه‌های جنگ آمدم تا دست تمام غارتگران روس و انگلیس […]  و غیر ذالک را از سرزمین مسلمین جهان کوتاه کنم.

[…]  من مرده بودم و این لحظه آغاز جهاد و شهادت است این احساس را در خود می‌بینم که […]  متولد می‌شوم و زندگی جاویدان خود را آغاز می‌کنم. شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی […]  و چه قدر شهادت در راه خدا زیباست و مانند گل محمدی می‌ماند که وارثان خون شهید از آن می‌بویند.

خدایا شهادت مرا در راه اسلام و قرآن که خاری در چشم دشمنان است، بپذیر.

از همه خویشان و آشنایان می‌خواهم که مرا حلال کنند و از آنها خواهش می‌کنم که بر مزار من گریه نکنند. زیرا که شهید زنده است و خواهش می‌کنم در هر کجا هستید از روحانیت دفاع [کنید]. تا اسلام را به تمام جهانیان بشناسانید. خون شهیدان را پایمال نکنید و از توطئه‌های [دشمن]  آگاه باشید و هیچ وقت امام عزیز رهبر انقلاب را تنها نگذارید.

و پیام به خواهران و برادران این است تو را به خدا قدر این انقلاب و یکدیگر را بدانید و از غیبت و حسد و کبر و دروغ [و]  حب به دنیا، خلاصه رذائل اخلاقی پرهیز کنید. وقتی از اینها دوری جستید، این قدر قوی می‌شوید، که احساس [میکنید]  خدا را می‌بینید و وصیت من بعد از مرگم این است که مرا در آغاجاری (میدان جعفر) به خاک بسپارید.

والسلام

اردشیر کریمی مطلق

۱۷/۱۲/۱۳۶۰

 

 

 

زندگینامه شهید اردشیر کرمی مطلق

 بسم الله الرحمن الرحیم

 شهید اردشیر کریمی فرزند امید الله در سال ۱۳۴۳ دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیط تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاق آشنا گردید و پدر و مادر و افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود و رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد می‌کرد. وی پس از سپری کردن دوره تحصیل ابتدایی و راهنمایی با شروع جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به عنوان بسیجی مناطق جنگی اعزام شد.

شهید اردشیر کریمی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۳/۴/۶۱ در منطقه عملیاتی خرمشهر، محور کوشک بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 یادش گرامی و راهش پر رهرو باد