شهید مرزوق حمیدیان فرزند عبدالباری در سال ۱۳۴۸ در شهر آبادان در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. با توجه به فرا رسیدن زمان خدمت سربازی از طریق ارتش به خدمت اعزام شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق یگان خود به جبهه های نبرد اعزام شد.
شهید مرزوق حمیدیان ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۹/۰۶/۰۶ در منطقه عملیاتی ابو قریب به فیض شهادت نائل آمد.
شهید مرادقلی ناصری کریموند فرزند رحمالی در سال ۱۳۳۹ در شهر شهرکرد در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد. شهید با پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد و بعنوان پاسدار در سپاه شهر آغاجاری به خدمت و پاسداری از ارزشهای انقلاب اسلامی پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهه های نبرد اعزام شد.
شهید مرادقلی ناصری کریموند ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۱/۰۲/۱۰ در منطقه عملیاتی خرمشهر، در عملیات غرورآفرین بیت المقدس، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل آمد.
شهید محمود چراغیان فرزند عباس در سال ۱۳۴۴ در شهر آبادان در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. وی با آغاز جنگ تحمیلی و بمباران مناطق صنعتی و مرکز شهری توسط دشمن وی در تاریخ ۱۳۶۶/۰۵/۱۹ در پالایشگاه کرنج از مراکز صنعتی شهر آغاجاری، بر اثر بمباران هوایی دشمن به فیض شهادت نائل آمد.
شهید شهید محمدی اصل فرزند عبدالزهرا در سال ۱۳۴۲ در شهر آبادان در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. وی پس از پسری کردن دوره تحصیلی ابتدایی در کنار پدر خود مشغول بکار شد با شروع جنگ تحمیلی با خانواده به شهر آغاجاری مهاجرت نمودند. پس از مدتی به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و در لشکر ۲۱ حمزه ارتش مشغول به انجام وظیفه شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه های نبرد اعزام شد.
سرباز شهید محمدی اصل ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۵/۰۴/۳۰ در منطقه عملیاتی زبیدات، بر اثر اصابت گلوله توپ دشمن به فیض شهادت نائل آمد.
شهید محمد ناصر زاده فرزند قربانعلی در سال ۱۳۴۴ در شهر آغاجاری در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد که تا سال سوم نظری ادامه تحصیل داد. وی با آغاز جنگ تحمیلی مدرسه را رها کردو از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.
شهید محمد ناصر زاده ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۱/۱۱/۱۸ در منطقه عملیاتی فکه، در عملیات والفجر مقدماتی، بر اثر شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد.
شهید محمد مراد مندنی زاده در تاریخ ۱۵/۴/۱۳۴۰ در شهرستان امیدیه دیده به جهان گشود. پدر وی کارگر شرکت گاز بود که فردی زحمتکش و متعهد بود مادرش خانهدار و زنی متدین و مهربان بود. وی دارای دو برادر و پنج خواهر بود و شهید دومین پسر خانواده بود.
شهید محمد مراد تحصیلات ابتداییاش را در شهر امیدیه گذراند. وی فردی بسیار آرام، متین و از پدر و مادرش حرف شنوی تمام داشت. شهید اکثراً جهت اقامه نماز جماعت بهمراه پدرش به مسجد میرفت.
وی همیشه به فکر جبران زحمات پدرش بود و از سن ۱۲ سالگی با اشتغال در پیمانکاری شرکت گاز سعی میکرد، در تامین معاش خانواده به پدرش کمک کند.
از نظر اخلاقی، بسیار خوش اخلاق و کم توقع و ساده بود.
بعد از شروع جنگ تحمیلی، مانند سایر رزمندگان اسلام دفاع از کشور را در مقابل دشمنان متجاوز وظیفه شرعی خود دانست و به جبههها رهسپار گردید و با گروه عظیمی از بسیجیان شهرستان در سال ۱۳۵۹ به جبهه اعزام شد و قهرمانانه با دشمنان جنگید. سرانجام در تاریخ ۱۶/۴/۱۳۶۰ در جبهه دارخوین حق را لبیک گفت و شربت شهادت را نوشید و به خیل عظیم شهدای گرانقدر پیوست.
شهید محمد علی پوسایی فرزند حسین علی در سال ۱۳۴۰ در شهر آغاجاری در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون مینمود. رابطهاش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند سپس به کار و تلاش پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهه های نبرد اعزام شد.
شهید محمد علی پوسایی پس از چندین ماه حضور دلاورانه در جبهههای نبرد در هنگام درگیری با دشمن ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۶۱/۰۲/۲۰ در منطقه عملیاتی دارخوین، غرب کارون به فیض شهادت نائل آمد.
لبخند مهربان و معصومانه اش از سرّ ضمیرش خبر می داد او در علی آباد به دنیا آمد و بر سر سفره ای بزرگ شد که پدر با رنج و زحمت آن را تدارک می دید و تأکید داشت که مبادا لقمه ای حرام یا شبهه ناک در آن باشد.
شهید محمد (محمود) شريفي در شانزدهم فروردین ماه سال ۱۳۴۵ خانه را با حضور خود آذین بست. او در کودکی همراه پدر به مسجد می آمد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در علی آباد گذراند و در سنّ نوجوانی به عضویت بسیج در آمد. وي یکی از اعضای فعال پایگاه مقاومت شهید باکری به شمار می آمد که با جان و دل به حفظ و حراست از انقلاب و دستاورد های آن پرداخت. با شروع جنگ، شعله ي جهاد در راه خدا در قلبش زبانه کشید و بارها داوطلب اعزام به جبهه ها گردید امّا به علت کمی سن، او را اعزام نمی کردند و هرگاه به طور مخفیانه به سمت جبهه ها می رفت در میانه ي راه بازگردانده می شد.
سرانجام توانست مسئولین را قانع کند و به آرزوی دیرینه ي خود جامه ي عمل بپوشاند، لذا در تاریخ ۱۰/۱/۱۳۶۴ به منطقه اعزام شد. او که از ورزشکاران و جوانان مستعد به شمار می رفت و به دلیل مهارت در ورزش های رزمی و شنا و قدرت بدنی در قسمت اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران به عنوان نیروی داوطلب مشغول به انجام وظیفه شد. وي در حین عملیات شناسایی بارها مجروح شد ولی به محض بهبودی نسبی بلافاصله به سوی جبهه ي نبرد باز می گشت.
برادرش نقل می کند: وقتی در جریان عملیات فاو محمد مجروح و به اصفهان اعزام شد، خبری از او نداشتیم، بلافاصله همراه برادرم به اصفهان شتافتیم. پس از چند روز بهبودی نسبی او را به امیدیه آوردیم. محمد مرتب در فکر جبهه بود و می گفت من نمی توانم بر روی بستر نرم بخوابم در حالی که برادرانم در جبهه در سختی و دشواری به سر می برند. وقتی او را جهت معاینه به دکتر محل برديم، من برای گرفتن داروهای او به داروخانه رفتم، همزمان از بلندگوی مسجد اعلام نياز و فراخوان به جبهه به گوش می رسید. وقتی برگشتم خبری از محمد نبود و او دوباره به جبهه رفته بود. وقتی به او اعتراض می کردیم که تو مجروح هستی و باید استراحت کنی می گفت: اگر هر کس خراش کوچکی بردارد و در خانه بماند و استراحت کند پس چه کسی باید بجنگد و از اسلام دفاع کند؟
روزی از او پرسیدم: محمد! چقدر شهادت را دوست داری؟ او در جواب گفت: آن قدر که آرزومندم اثری از جنازه ام بدست نیاید و به خیل ياران مفقود الاثرم بپیوندم.
عاقبت اين بسيجي سرافراز عاشقانه به جبهه شتافت و در عملیات والفجر ۸ در تاریخ ۲۸/۱۱/۱۳۶۴ در منطقه ي فاو در حين عملیات شناسایی با کمین عراقی ها برخورد می کند و تا ۹ سال بعد که پیکر مطهرش را به خانواده اش تحویل می دهند از خیل سرافرازان مفقود الاثر به شمار می آمد. سرانجام گلبرگ های پرپر این شهید جاوید در تاریخ ۳/۷/۷۵ در جوار دوستانش درگلزار شهدای امیدیه به خاک سپرده شد. یادش جاوید و روانش شاد.
خاطره اي به نقل از يكي از آشنايان شهيد
وقتی براي یکی دو روز از جبـهه به منزل می آمد شب روی زمین می خوابید. وقتی
که از او می پرسیدیم چرا روی تشک نمی خوابی؟ می گفت: هنگامی که رزمندگان
در جبهه روی زمین می خوابند، من چگونه روی تشک بخوابم؟!
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و درود بر معشوق رزمندگان و نايبش (روحي فدا)
«الهي، سرورم، چه كار هاي زشتي كه از من پوشاندي و چه بسيار بلاهاي سنگيني كه از من دور كردي و چه بسيار لغزش هايي كه مرا نگاه داشتي و چه بسيار پيشامدهاي ناخوشايندي كه از من دور كردي و چه بسيار ثناي نيكو كه لايقش نبودم و تو در بين مردم منتشر كردي.»
خدايا ! خجالت مي كشم كه فردا مقابلت بايستم. مي خواهم خليفة الله باشم همان گونه كه تو مي خواهي، اَسْتَغْفِرُكَ وَ اَتُوبُ اِلَيْك، خواستم به كلامت بگويم كـه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً » (سوره تحريم/ آيه۸)
خدايا! توبه ام را بپذير خداوندا قسم به كودكان شهدا و به ارواح پاك و مطهر شهدا از گناهان من بگذر، به عزّّّت و مقام شهدا نام مرا در زمرة شهيدان قرار بده!
الهي رِضاً بِرِضائِك وَ تسليماً لِأمْرِك! الهي از شرار عشق خود آتش به جانم زن و از شور عاشقي وارسته از هر دو جهانم كن!
خداوندا! تو را به معصومين سوگند مي دهم كه اختلافات بنيان شكن را از ميان ملت ما برطرف كن و بذر دوستي، محبت، عشق، ايثار و انفاق هاي خالصانه را در ميان امّت ما بكار!
خداوندا! دردي در دل دارم كه خود بدان وافقي! بار الها! عالِمان ما را عامل و مجاهدان ما را مخلص و مجاهدين و مخلصين ما را عالم بگردان!
اي برادران! براي رفتن در ضيافت الهي خود را آماده كنيد و با توشه اي از اعمال حسنه به لقاءالله برويد تا در برابر حسين بن علي (ع) در آخرت رو سفيد باشيد.
چه خوش گفت شهيد علم الهدي: «حال كه ساحل كرخه و كارون شهيدي اين چنين مي خواهد، اي پا! اگر پايي به سوي رودخانه رو. اي چشم! اگر چشمي در كنار اين رود گريه كن و اي گلو! اگر حلقومي صداي مظلوميت را در كنار اين رود فرياد كن.»
«ضربات دشمن بر پيكر شهيد آرام تر و گواراتر از نوشيدن آب خنك در روز گرم تابستان است.»
در اين دانشگاه بي نظير كه قلمش رگبار مسلسل ها و خمپاره ها، جوهرش خون پاك بازان و از خود گذشتگان، كاغذش خاك كربلاي ايران و حافظه اش تاريخ خونبار و سراسر مظلوميت تشيّع، يادآورش رهروان خط سرخ شهادت و معلمش سرور آزادگان و سالار شهيدان، حسين فاطمه (س) است، برادران برايم دعا كنيد كه قبول شوم و مرگم شهادت در راه خدا گردد.
غلامرضا گله داری فرزند علی در تاریخ ۲/۵/۱۳۴۶ در روستای تل گویند از توابع بخش زیدون بهبهان در خانواده مذهبی و زحمتکش به دنیا آمد. پدر وی به کشاورزی و دامداری پرداخت. که از کودکی در کنار پدرش به سعی و تلاش پرداخته است. دوره تحصیلی ابتدایی خود را در دبستان حکمت شهرستان بهبهان به پایان رساند و وارد دوره راهنمایی گردید. که با توجه به مشکلات خانوادگی و دوری مسافت جهت تحصیل در شهرستان بهبهان از ادامه تحصیل باز ماند. محمدرضا که جهت انجام خدمت مقدس سربازی آماده شده بود از طریق بسیج شهرستان دیلم معرفی و به عنوان پاسدار وظیفه به خدمت اعزام شد.
وی جوانی دلیر و بی باک بود و در دوران خدمت خویش در جبهههای نبرد حق علیه باطل شرکت نمود و به دلاوری و رشادت میپرداخته که در تاریخ ۴/۴/۱۳۶۷ بر اثر بمباران منطقه در جزیره سهیل و شدت جراحات وارده به درجه رفیع شهادت نائل آمد.