شهيد اسكندرآقاجري
فاتح همه قلبها بود و بيجهت نبود كه نامش را اسكندر نهادند. چرا اين همه او را دوست دارند؟ بخاطر تواضع يا بخشش و دست و دلبازياش.
رفتارش قابل پيش بيني نبود، فقط همين اندازه ميدانستي كه كسي از او دلگير نميشود و هر جا قدم نهد، شادي و شور ميآورد و غم و اضطراب را ميبرد. در خانوادهاي به دنيا آمده بود كه به نيك نامي زبانزد بود و پيشتر، دو اسماعيل را در كعبهي جانان به قرباني فرستاده و اكنون نوبت او بود تا مستانه به حريم جانان پاي نهد و يعقوب زمان را در ابتلاي سوّمين يوسفش بيازمايد و سپاس خداي را كه پدر چه سربلند از بوته آزمايش بيرون آمد و همراه همسرش اسوهاي براي زمان خويش شدند.
شهيد اسكندر آقاجري سومين قرباني مسلخ عشق بود كه جز پاكان و خوبان را در آن راه نيست. او در پنجم دي ماه سال ۱۳۴۴ در اميديه به دنيا آمد و در همين محل تحصيلات خود را تا مقطع راهنمايي ادامه داد. او يكي از اعضاي فعال پايگاه مقاومت شهيد باكري و مسجد علي آباد بود كه حتّي براي لحظهاي، سنگر دو برادر خود يعني لهراسب و ظهراب را خالي نگذاشت و تا آخرين نفس در هر جا كه بود براي اعتلاي پرجم اسلام و مسلمين ميكوشيد.
او بارها به جبهـه رفت و در عمليـاتهاي مختـلف شجاعانه جنگيد و هيچ گاه به اين سخن كه: «از خانوادهي شما دو شهيد تقديم انقلاب شده و كافيست» وقعي ننهاد. او عاشق ديدار روي محبوب بود و بيصبرانه در جبهههاي شرف و افتخار به دنبال پنجرهاي بود تا از اين قفس دنيا به باغ عالم ملكوت پرواز كند:
مرغ بـاغ ملـكـوتم نِيـَم از عــالــــم خـــاك
چند روزي قفسي ساختهراند از بدنم
اي خوش آن روز كه پرواز كنم تا بَرِ دوست
به هـواي سر كويش پر و بالي بزنم
يكي از همرزمانش ميگويد: در تيپ ۲۰۱ ضدّ زره الائمه به همراه اسكندر حضور داشتيم. پس از چندين ماه حضور در پدافندي فاو بنا به صلاحديد تيپ، همراه تعدادي از نيروها جهت شركت در عمليات والفجر۱۰ به حلبچه اعزام شديم. اسكندر به همراه تعدادي از نيروها در فاو باقي ماندند. چند روز بعد از عمليات، خبر رسيد كه عراق به منطقه فاو حمله كرده است. ما سريعاً به منطقه برگشتيم ولي به دليل شدّت درگيريها وآلودگي منطقه به بمبهاي شيميايي نتوانستيم از پل عبور كنيم، بعد از آن روز خبري از اسكندر نشد و ديگر هيچ وقت او را نديدم تا اين كه بعد از سالها پيكر مطهرش به اميديه بازگشت.
او كه شهادت را فيض عظيم الهي ميدانست، سرانجام در تاريخ ۲۹/۱/۶۷ در مقابلهاي جانانه در برابر تك دشمن در منطقه عملياتي فاو به شدّت مجروح ميگردد و بر اثر جراحات وارده به فوز عظيم شهادت نايل ميشود. پيكر اين شهيد سرافراز پس از ۱۱ سال در تاريخ ۲۰/۱۱/۱۳۷۸ با بدرقهي باشكوه مردم در كنار دو برادرش در قطعه شهداي اميديه به خاك سپرده ميشود. روحش شاد و يادش مستدام.
بسم الله الرحمن الرحيم
من مرگي را انتخاب ميكنم كه زندگيساز و قرين سعادت باشد، يعني شهادت، همان كه خداوند در قرآن به بندگان خاصّش بشارت داده است. همانگونه كه شهادت در كام برادرانم از عسل شيرينتر بود، براي من نيز چنين شيرين و لذّتبخش است. من راه برادرانم را دنبال ميكنم تا بتوانم با نثار خون خود سهمي هر چند اندك در پيروزي و دفاع از انقلاب داشته باشم.
از خدا ميخواهم كه گناهان ما را ببخشايد و از شما برادران و خواهران تقاضا ميكنم راه امام را كه همان راه حضرت مهدي (عج) است، ادامه دهيد تا ان شاءالله بتوانيم اين انقلاب را به صاحب اصلياش تحويل دهيم.
والسلام
اسكندر آقاجري