شهید امان الله ذوالفقاری

زندگینامه شهید امان الله ذوالفقاری

« إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ »  (سوره فاطر / آيه ۲۸)

   شهید امان الله ذوالفقاری در دهم شهریور ماه سال ۱۳۴۶ در روستای مظفری از توابع شهرستان دیلم در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی را در همان روستا گذراند و برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی به امیدیه علیا (منزل دایي) آمد و پس از طی این دوره به منظور تحصیل در علوم اسلامی، در مهر ماه سال ۱۳۶۲ به حوزه علمیه مهدیه امیدیه گام نهاد و این نقطه عطفی در زندگی او به شمار می رفت.

   او فردی مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی در عین حال مخلص و کوشا بود و علی رغم مشکلات مادی به جدیّت درس می خواند و از طلاب مبرّز به شمار می رفت سکوت و آرامش بهترین زینت او در مجالس بود هیچ فرصتی را برای تحصیل علم ضایع نمی کرد. این عالِم عامل، پیوسته دوستان و آشنایان را به حضور فعال در اجتماعات و عرصه های فرهنگی دعوت می نمود و در نمازهای جمعه و جماعت حضوری مستمر داشت. شهید امان الله بقا و حفظ جمهوری اسلامی و انقلاب را مرهون جهاد و شهادت می دانست و در دعاهای خود این توفیق را از خداوند متعال مسئلت می نمود. این شهید عزیز به حجاب و پاکدامنی خواهران و نسل جوان تأکید داشت و آن را عامل مصونیت اجتماع در برابر فساد و تباهی می دانست. اين شهيد سرافراز به شدت از بلاي خانمانسوز اعتياد كه گريبانگير نسل جوان است، رنج مي برد و با ديدن آنها مي گفت: « قلبم به درد مي آيد. » پدر شهید امان الله ذوالفقاری که خود از دلاوران سبز پوش سپاه در آن دوران بود نقل می کند: هر وقت كه وارد منزل مي شدم و او نشسته بود به احترام من از جايش برمي خاست، وقتي به او مي گفتم كه چرا خودت را به زحمت مي اندازي، حديثي از امام علي (ع) برایم نقل مي کرد که انسان نبايد در سه مورد شرم و حيا كند: ۱- احترام به پدر ۲- احترام به معلم ۳- يادآوري درباره ي قرض. فرزندم كه در حوزه تحصیل می کرد، یک روز به استان بوشهر آمد و در سپاه با من ملاقات نمود و از من برای حضور در جبهه اجازه خواست، من به او گفتم: فرزندم، اگر حوزه علمیه به تو اجازه می دهد برو و من مانع تو نمی شوم؛ زیرا فردای قيامت نمی توانم جوابگوی          آقا اباعبدالله الحسین (ع) باشم. وقتی سخنم به پایان رسید او درحالی که اشک در چشمانش موج می زد، گفت: پدر، امام فرموده هر کس که توانایی دارد باید به جبهه برود و من توانایی دارم.

   اين طلبه ي دلاور و شجاع در عمليات بدر به تاريخ ۲۲/۱۲/۱۳۶۳ در جزيره مجنون به درجه ي رفيع شهادت نايل آمد و پيكر مطهرش در گلزار شهداي گناوه به خاك سپرده شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

   برادر كوچك شهيد نقل مي كند:

   در آخرين سفر كه مي خواست به جبهه عزيمت كند من در سال دوّم دبستان تحصيل مي كردم و در حال بازگشت از مدرسه، تا مرا ديد دستان مهربانش را دور گردنم حلقه كرد و مرا بوسيد و گفت: « من به جبهه مي روم به پدر و مادر و مردم احترام بگذار و نماز و روزه ات را فراموش نكن. »

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ

  « وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ »  (آل عمران/۱۶۹)

   باسلام و درود بر منجی عالم مهدی موعود (عج) و نايب بر حقّش امام امّت ـ خمینی بت شکن مُدَّ ظلّه العالی ـ وصیت نامه خود را آغاز می کنم.

   الان که حقیر عازم جبهه حق علیه باطل هستم، خدا را شاکرم که بار دیگر سعادت جبهه رفتن را به من عنایت فرمود : و امیدوارم گامی که برداشته ام در راه رضای او باشد و اگر خداوند به من توفیق شهادت داد با اهدا جان خدمتی ناچیز به انقلاب کرده باشم و این برایم مایه ی افتخار است کشته شوم و در رختخواب نمیرم. به این منافقین بزدل و هرزه زبان بگویید راهی که من انتخاب کرده ام راه فرار از ظلمت به سوی نور است.

   امّا مادرم سلام، سلام به تو که مرا بزرگ کردی و بی خوابی کشیدی و رنج های فراوان بردی تا که مرا به این سن و سال رساندی مادر رئوف و مهربانم ان شاءالله اگر خداوند به من توفیق شهادت داد، مبادا گریه کنی و به خود لطمه بزنی! بلکه شاد و خوشحال باش! چون من امانتی بیش نبودم و برای تو افتخار است که توانسته ای امانت را صحیح به صاحبش پس بدهی. خواهرانم را به صبر و پایداری ارشاد کن تا احساس ناراحتی نکنند. و مادر عزیزم به تو مژده می دهم که در آخرت نزد    حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) رو سفیدی. پدرم سلام و درود فراوان بر تو که برای پرورش من رنج ها بردی و زحمت های بسیار زیادی کشیدی تا مرا به این حد رساندی. پدر جان ان شاءالله اگر خداوند به من توفیق شهادت داد، شاکر باش که شهیدی در راه خدا دادی و مسئولیت تو خیلی سنگین شده است. پدر مرا ببخش و حلال کن اگر تو را رنجاندم. ای پدر گرامی برای شهادت من اظهار بی تابی نکن چون دشمنان اسلام شاد می شوند و مبادا احساس پدری بر تو غلبه کند و در این صورت به ربّ العـالمین پناه ببر. خـدایا! نعمت های بی شمار به من عنایت فرمـودی و نمی دانم چگونه شکرآنها را ادا کنم.

   خدایا ! شهادت را به من حقیر عطا فرما تا بتوانم به قرآن و مکتب تو خدمتی کرده باشم، خدا را شاکرم که توانستم به ندای « هل من ناصراً ینصرنی » ابا عبدالله (ع) لبیک گویم. پیام این حقیر به ملت غیور ایران این است که درنمازهای جماعت و جمعه و دعاهایی که خوانده می شود شرکت جویند و دعا برای سلامتی رهبر را یک لحظه فراموش نکنند. در پایان از همه قوم و خویشان عاجزانه طلب حلالیت می کنم و درباره وسایل و کتاب هایم پدرم هر چه تصمیم گرفت، درست است.

والسلام

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

قرارگاه قدس برازجان

ساعت ۱۰ صبح ۲۶/۱۱/۶۲

امان الله ذوالفقاري

زندگینامه شهید امان الله ذوالفقاری

به نام خدا

امان الله ذوالفقاری از طلبه‌های متعهد و دلسوز می‌باشد. علاقه وافر جهت کسب شریعت و ترویج فرهنگ غنی شیعه در سال ۶۲ وارد حوزه علمیه مهدیه امیدیه گردید. او ضمن درس و تلاش بنا به وظیفه شرعی و احساس مسئولیت بالای خود بارها به جبهه حق علیه باطل اعزام شد.

در یکی از ماههای سال ۶۲ هنگامی که جنگ به موقعیت حساس خود رسیده بود بار دیگر اعزام به جبهه را عاشقانه انتخاب کرد و جهت کسب اجازه و رضایت والدین به نزد پدرش رفته و از او درخواست حضور در جبهه‌های نبرد را نمود در این لحظه در پاسخ پدرش که گفته بود بهتر است سنگر علم را رها نکنی او گفته بود که امام فرموده‌اند که واجب کفایی است که افراد به جبهه بروند. در نتیجه پدرشان رضایت داده و ایشان بار دیگر به آرزویش که آمادگی نظامی و اعزام به جبهه بود رسید و به وظیفه دینی و الهی خود عمل نمود.

او در عملیات بدر در سال ۶۳ به دیدار حق شتافت

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید