وصیتنامه پاسدار شهید حبیب الله شوریده
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُهَا
خدایا برایم بیامرز هر گناهانی را که مرتکب آن شدهام و خطایی را که گرفتارش شدم
سلام
خدمت مادر و برادران و خواهرانم سلام عرض میکنم؛ امیدوارم که با نبود من بین خودتان هیچگونه نگرانی به خودتان راه ندهید؛ زیرا من راهی را رفتهام که از خیلی وقتها دنبال آن بودم.
مادر گرامی میدانم که چقدر برای من زحمت کشیدی، تا مرا بزرگ نمودی؛ ولی باید بگویم که سرانجام من امانتی بودم نزد شما، چه خوب از این امانت پاسداری نمودید.
خانواده خوبم، مبادا برایم گریه و زاری نمایید؛ زیرا با گریه شما، دشمنان شاد میگردند. خانواده عزیزم، مبادا به جای مجلس قرآن، مجلس عزا برایم بگیرید! زیرا با این کارها منافقین و کفار به پایکوبی مشغول میگردند.
مادر و خواهرانم، شما هم زینبوار مقاومت کن و راه انبیا را ادامه بده و شما برادران مانند اصحاب امام حسین(علیه السلام) بر دشمنان اسلام بخروشید.
خانواده عزیزم، مبادا از دوری من شما آزرده خاطر گردید؛ خانوادهام، مبادا از دوری من سیل اشک از چشمانتان بر روی گونههایتان جاری گردد! مبادا با رفتن من، از هدف اصلی که همان تداوم انقلاب است باز ایستید! مبادا امام و یارانش را تنها بگذارید.
شما دوستان و هموطنان
شما را به خدا قسم که قدر این انقلاب و اماممان را بدانید. آیا قدرتی را سراغ دارید که این چنین در مقابل آمریکا بایستد و بگوید: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»
خانواده عزیزم اگر زحمتی نیست مرا در پیش دیگر برادرانم به خاک بسپارید.
مادر جان، من حدود یکسال نماز و روزه کسر دارم، بدهید برایم بخوانند. مادر عزیزم، یک چیز را خیلی دوست داشتم همهتان بدانید، امیدوارم به تمام خواهران که مرا میشناختند توسع کنید. البته نه برای گفته من، بلکه برای خدا.
زندگینامه شهید حبیب الله شوریده
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند تبارک و تعالی درهای[…] خویش را بر روی بندگان خاص میگشاید. بندگانی وارسته و به فلاح رسیده؛ آنان که بیشتر از آنچه چشم بشری میبیند، میبینند و بیشتر از آنچه عقل بشری میفهمد درک میکنند.
برادر شهید شاهد حبیب الله شوریده، به راستی حبیب خدا بود و ذره ذره زندگی کوتاه و پر برکتش و دوران بلوغ فکریاش به دنبال رفیق و معبود میگشت. از دوران انقلاب که جامعه اسلامی علیرغم تابش خورشید آگاهیبخش اسلام، درگیر برخوردهای فکری و عرض اندام[…] و شبه روشنفکران دنیاپرست و کاخنشین بود، برادر شهید در در انزوای خویش در پی یافتن توشههای فکری بود تا حقانیت و اصالت حرکت به سوی خدا را […] از فرمولها و گفتارهای کلیشهای این نزدیکبینان و عافیتاندیشان فرود برد و در آغاز جنگ تحمیلی […] خویش به امیدیه کوچ کرد. پیوسته در پی فرصتی بود تا به نحوی وجود خویش را در حرکت انقلاب سهیم کند. برادر شهید به بندر امام رفت و به دور از جنجالهای خود پرستانه تن به سختترین کارها داد و در امر تدارکات جبهه، شبانهروز زحمت کشید و این اخلاص در عملاش باعث شد تا تمام برادران به او علاقه خاصی پیدا کنند. برادر شهید معتقد بود جهاد در راه خدا هرقدر پوشیدهتر و به دور از چشم دیگران باشد، اجرش بیشتر است و معتقد بود باید از وابستگیهای زندگی پر زرق و برق مادی گسسته شد شود و زندگی بهتر تنها وسیله بهتری باشد برای رسیدن به هدف او میگفت ما نباید این تعلقات دنیایی را مطلق کنیم و خود را بنده و مرید آنها قرار دهیم؛ زیرا همه چیز و همه کس فانی است؛ جز خداوند تبارک و تعالی.
برادر شهید در این تلاشها و جهادها رفته رفته ساختهتر شد. اندام برومندش، همپای فکر پویایش رشد کرد. عاقبت محیط بندر را برای کار بیشتر ترک کرد و به آبادان آمده. زمانی که زادگاهش از همه سو در محاصره نیروهای کفر صدامی بود. در واحد بسیج سپاه پاسداران آبادان نامنویسی کرد و مامور خدمت در واحد مهندسی سپاه آبادان؛ که در آن موقع مسئولیت تامین مهندسی جبهههای آبادان را داشت، شد. برادر حبیب الله، شبانهروز کار میکرد و وسایل مورد نیاز جبههها را از گوشه و کنار شهر در یک شرایط مشکل فراهم میکرد و هیچگونه سهلانگاری در این رابطه را نمیپذیرفت.
برادر شهید بیشتر شبها به جبههها میرفت تا با همکاری دیگر برادران، نیازهای جبهه را بهتر تامین کند. در شب عملیات ثامنالائمه با وجود این که در جبههها هیچ مسئولیتی نداشت به جبههها رفت تا در کنار دیگر برادرانش باشد و فردای همان روز در اثر تصادف رانندگی در جاده آبادان-اهواز مجروح شد و از آبادان به خارج اعزام شد. برادر حبیب الله سپس جهت ادامه تحصیل راهی اهواز شد. هرچند بیشتر دوست داشت در آبادان باشد یا به نحوی در رابطه با جبههها کار کند. برادر شهید در حین تحصیل در بیمارستانها در زمانی که احتیاج داشتند خدمت میکرد و در امر کمک به مجروحان از هیچ کاری خودداری نمیکرد.
برادرمان پس از کسب دیپلم فنی راهی آبادان شد و از بودن در آنجا احساس نشاط و شادی بسیار میکرد و از دوران یکساله تحصیلش به عنوان دوران سرد و دردآور یاد میکرد. برادر حبیب الله علاقه زیادی به دعا و توسل داشت و در همه مراسمها[ی] مذهبی شرکت میکرد. بیشتر دعاها را حفظ بود و در نمازها و نیایشهایش اخلاص عجیبی داشت. شهید از آنجا که مسئله جهاد برایش جنبه بومی و محلی نداشت و معتقد بود یک مسلمان پس از جهاد اکبر میتواند در جهاد اصغر موفق باشد؛ جبهههای جنگ را منحصر به آبادان یا ایران نمیدانست. بلکه یک مسلمان باید در تمام جبهههای اسلام با کفر، و حق با باطل، باید شرکت داشته باشد. میگفت: «مسلمان باید جهادش با اسلحه با زبان با عمل با قلم با کار و با هر چه میتواند بیان کند باشد و باید اطرافیان را نیز به عمل صالح خویش تحت تاثیر گذاشت؛ هر چند ممکن است برایشان آسان نباشد ولی خواهند پذیرفت.»
برادر شهید در هجرت دوبارهاش به امیدیه، با دیگر برادران به جبهه رفت و پس از چندی بازگشت و دوباره رفت و اینبار بیخبر رفت بدون اینکه مادرش را به درستی وداع کند و عاقبت در زمینهای خشک و پر رمل به همراه خواهرزاده رزمندهاش شهید صادق نورالدین موسی با سرافرازی به حبیب خویش رسید.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد/آمین