بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام شهید پرور و درود بروان پاک شهیدان اسلام تاکنون و درود بر خمینی بتشکن، حامی مستضعفین، جان اینجانب؛ برادر حقیر شما خداخواست پاچیده شماره شناسنامه ۶ تاریخ تولد ۱۳۴۷ وصیت میکنم:
که این دنیا آخرش مرگ است؛ از برادرانم میخواهم و توصیه و سفارش میکنم که مبادا از همکاری با جهاد و بسیج و سپاه و سایر ارگانهای انقلابی غافل باشید. خدایا شهادت در راه خودت را نصیب من گردان که شهادت شیرینترین مرگهاست. ما میرویم به سوی کربلای حسین، که با ریختن خون ما آزاد میشود پس ما هم راضی هستیم که در راه خدا و اسلام و امام، شهید شویم؛ و قطعه قطعه شویم. اگر خودمان کربلا را زیارت نکنیم، راه کربلا را برای شما باز میکنیم انشالله.
از خدا جز شهادت چیزی دیگری نمیخواهم. من در زندگی گناهان بزرگ و کوچک مرتکب شدهام و شاهد شهادت من باشید که اگر خدا قبول کند، از گناهانم درگذرد. خدایا جان مرا بگیر تا همچون جدم رستگار شوم. این یک ماموریت الهی است. من میروم به ندای امام عزیزمان لبیک بگویم؛ من میدانم که به سعادتی که خداوند در قرآن به انسان وعده داده است، میرسیم انشالله. از تمامی ملت ایران می خواهم که امام را تنها نگذارند. از تمام اقوام و خویشان و همسایگان میخواهم که امام را تنها نگذارند. و از خانواده عزیزم میخواهم که امام را تنها نگذارند. هرکس که به مزارم میآید و یا به یادم حمد و سوره میخواند، اول برای امام دعا کند! بعد برای آزادی ایران! و برای شفای مجروحین جنگی! بعد برای شهیدان فاتحهای بخواند!
امام عزیزمان را به دست خدا و جدش رسول خدا و ملت مسلمان ایران و بسیجیان و پاسداران میسپارم؛ در جبهه حق علیه باطل این وصیتنامه را شب تاریخ ۱۹/۱۱/۱۳۶۱ نوشتم.
مادر تو در [] گذر تاریخ رنجها کشیدهای و خسته شدهای. درود بر تو که مرا بزرگ کردهای و به اسلام، به رهبرم امام هدیه کردهای و از تو میخواهم که صدای گریهات به همسایگان هم نرسد. مثل کوه استوار و صبور باش و خواهرانم را از یاد نبرید، تا زنده هستم. مادر شما را به خدای بزرگ میسپارم.
فرزندم، دلبرم چه کنم، چاره ندارم که فلک کردم جدا
از چه باغی گل بچینم که دهد بوی تو را
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
والسلام
زندگینامه سید خدا خواست پاچیده
صدای اذان از منارههای مساجد ندای الله اکبر را در آسمانها میسرایند. فرشتگان عرش ملکوت بیقرار و سرمست از فضای عطرآگین اذان به پرواز شوق در میآیند و چه زیبا که بلالی دیگر حماسهای جاوید و اینبار از سرزمین نامآور ایران تاریخ شگفتیها را رقم بزند. بلالی که تحت تاثیر فرامین پیامبرگونه امام خمینی(رضواناللهعلیه) عاشق و فنا گشت. این بلال همان شهید سید خدا خواست پاچیده بود که با ندای الله اکبر بر خیل سپاه کفر و عناد خصم ورزید. وی به سال ۱۳۴۷ در روستای ولی پا به عرصه گیتی نهاد. گرچه در اوج انقلاب اسلامی نونهالی خردسال بود، اما عشق به انقلاب و امام او را به عرصه مردان بزرگ تاریخ کشاند. عاشق مسجد بود آنقدر که مردم روستا او را بلال مینامیدند. صدای خوش اذان او عاشقان ولایت را فریفته مینمود. اکنون او امام زمان خود را یافته بود؛ کربلای خونین ایران و مظلومیت امام او را به جهاد با ضالمان فراخواند. به طوری که در چندین نوبت متوالی به جبهههای حق علیه باطل عزیمت نمود. براستی چون نامش خدایش او را می خواست تا این که در عملیات والفجر مقدماتی در ۱۲/۱۱/۶۱ با غلتیدن در خون شهادت ندای الله اکبر را یقیناً لبیک گفت.
روحش شاد