وصیتنامه شهید سید عیسی موسوی
بسم رب شهدا و صدیقین
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا
نوشتهام را با یاد او و برای او شروع کردم، چون او بود که به من روحی تازه بخشید و مرا از تاریکی به روشنایی و ظلمت به طرف نور هدایت کرد و چشمم را از دنیای حیوانی به دنیائی گشود، که انسانها به خاطر هدف پاکی که داشته جانها و مالهاشان را در این راه فدا میکنند و دیگر چیزی به اسم دنیا وجود ندارد هر چه هست مظهر وجود پاک باری تعالی است.
پروردگارا، بار سنگین بر قلبم سنگینی میکند؛ میدانم که شایسته شهادت، یعنی رفتن به راه سرخ مردان پاک و مجاهدان نیستم. به لطف و عظمت بیکران و بخششهای بیاندازهات امیدوارم. خدایا گواهم که نمیدانم، اما میدانم که فضای رختخواب برایم ننگآور خواهد بود. خدایا خودت گفتی که هر کس مرا بخواهد، پیدا میکند و هر که پیدایم کرد، عاشقم میشود و هر که عاشقم شد، عاشقش میشوم. پروردگارا زمانی به دنبالت گشتم، پیدایت کردم، عاشقت شدم، آیا لیاقت اینکه خونِ تو باشم و تو خونبهایم را دارم؟
به لطف و کرامت سوگند که امیدوارم به احسان و بخششات.
و اکنون ای دریای خروشان امت، امروز چشم دشمنان خارجی و داخلی به شماست. شیاطین تمام امکانات خود را برای برانداختن این جمهوری به کار گرفتهاند و از من به شما نصیحت، که ما در نعمت اسلامیم و نمیفهمیم در دریا هستیم؛ به دنبال آب میگردیم. امروز پس از ۱۴۰۰ سال رهبری نصیبمان شد؛ که قدرت و عظمتش، شگرد و ایمان و خلوصی عظیم در او جمع است. البته اگر توانسته باشم درست توصیف کرده باشم، اگر قدر این نعمت را ندانیم دچار قوم نوح، موسی و… خواهیم شد. ای مردم اگر از دشمنان اسلام نیستید از دوستان احمق نباشید؛ که جان شیران و سگان از هم جداست. متحد جانهای شیران خداست.
و اما شما ای بازماندگانم، که چند وصیت دارم که البته چون تکلیفی را ادا کرده باشم برایتان مینویسم وگرنه با شما صحبتی ندارم. چون در حال حاضر قرآن و احادیث ائمه(علیه السلام) و پیامبر(ص)، این خودش بزرگترین وصیت است و تنها مینویسم تا شاید باری از بار گناهان سبکتر شود و با توشه راهی درست این دنیای فانی را وداع گویم.
باری پدر و مادر عزیزم میدانم که از رفتنم نگرانی در دل و چهرهشان نمایان میگردد. اما سعی کنید این نگرانی را برای اباعبدالله(علیه السلام) که بعد از مرگش هیچکس را نداشت برایش عزاداری کند، و رسالت خونینش را به دنبال بکشند، داشته باشید و از شما خیلی معذرت میخواهم که اینقدر باعث اذیت و آزار شما گردیدم و مخصوصاً بیشتر مزاحمتم در دوران انقلاب به بعد بود؛ چون من راهم را شناخته بودم و دیگر نمیتوانستم به شما دلبسته باشم؛ چون مکتبم در خطر بود و مطمئن باشید که این فرزند حقیر برای شما یک امتحان الهی بوده است و بعد از مرگم مواظب باشید که در درگاه پروردگار یکتا هستید و سعی کنید که از این امتحان الهی به خوبی خوب فارغ آیید؛ و نگذارید که دشمنان اسلام از این غم شما استفاده ببرند.
اما شما خواهران عزیز، که با تحول بنیادی در زیر سنگر پرصلابت حجاب قرار گرفتهاید، این اسلحه را که شرف و عصمت و صلاحتان است، به هیچ قیمتی از دست ندهید. سرمنشاء اصلاح جامعه انسان است. پس خود را بسازیم و مبارزه را از درون با نفس خود شروع کنید. و آنگاه که نفس را شستشو دادید دیدار معشوق آسان است.
خواهران عزیز، زینب کبری(سلام الله علیه) را سرمنشا و الگوی خود قرار دهید؛ که میتوان گفت رسالتی را که آن حضرات دنبال کردند، امام حسین(علیه السلام) و یا غیره نتوانستند انجام بدهند. آنان تکلیفی داشتند و طبق تکلیف عمل کردند در حالی که حضرت زینب(سلام الله علیه) رسالتی بس بزرگتر را دنبال کرد. از طرفی تکلیف داشت که اسلام را در آن وضعیت خاص زنده کند و هم داغ هفتاد و دو تن از بهترین افراد اهل بیت(علیه السلام) را در سینهاش جا بکند و حتی میتوان گفت که اسلامی که در حال حاضر وجود دارد، از زینب(سلام الله علیها) و یارانش است.
اما شما برادران عزیز و گرامی من، همیشه میخواستم مطالبی را به شما بگویم ولی چیزی مانع میشد، نمیدانم علتش چه بود، ولی در حال حاضر فکر میکنم که تمام پردهها کنار رفته و میتوانم صراحتاً صحبت بکنم. برادران عزیز ظاهر و رنگارنگی دنیا شما را فریب داده بود و اصلاً چیزی از آخرت در وجود شما تجلی نمیکرد. در حالی که فراموش نشود که ما انسانها اشرف مخلوقات هستیم و اگر قرار باشد که به این شیوه در دنیا باشیم و آخرش هم به نحوی از دنیا برویم، اشرف بودن نیست. این دنیای حیوانی است که به سر میبریم. به خدا قسم که اگر به همین شکل دوباره به سر میبرید، من به سهم برادری که بین همدیگر داریم شما را نمیبخشم. و دوست دارم که بعد از من اسلحه مرا به دست گرفته و راه نیمه رفته را به اتمام برسانید. پشت رهبر انقلاب را پر کنید و اما دوستان عزیز امیدوارم همانگونه که در خط اصیل اسلام و قرآن و خط امام بودهاید همان راه را تا به آخر برسانید و این رسالت بزرگی است که برگردن تکتک شماهاست؛ که امید است به نحو احسن به آخر رسانید.
و در ضمن اگر از من پولی باقی ماند دوست دارم که در راه انقلاب و مردم مستضعف قرار بگیرد و همچنین مادر عزیزم با آن پول به خانه خدا مکه معظمه رفته و همچنین ۹۰ روز روزه قضا و یک سال نماز قضا اگر خدا توفیق داد، خودمان ادا خواهم کرد. در غیر این صورت شما به جای بیاورید و در ضمن بگویید که از تمامی بازاریان به هر نحوی است حلالخواهی بکنند. چون یک زمان جاهل بودیم و ندانستم دست به کاری زدیم که خدا راضی نبود و همچنین بعد از مرگم دوست دارم که در آبادان مظلوم و در کنار دیگر برادران همرزم به خاک سپرده شوم و اگر کسی از قلم افتاده مرا ببخشید و از تمامی دوستان و آشنایان حلالخواهی میطلبم.
به امید پیروزی رزمندگان اسلام و ظهور هر چه سریعتر آقا امام زمان و طول عمر امام امت خمینی کبیر
بنده حقیر و شرمنده سید عیسی موسوی