لبخند مهربان و معصومانه اش از سرّ ضمیرش خبر می داد او در علی آباد به دنیا آمد و بر سر سفره ای بزرگ شد که پدر با رنج و زحمت آن را تدارک می دید و تأکید داشت که مبادا لقمه ای حرام یا شبهه ناک در آن باشد.
شهید محمد (محمود) شريفي در شانزدهم فروردین ماه سال ۱۳۴۵ خانه را با حضور خود آذین بست. او در کودکی همراه پدر به مسجد می آمد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در علی آباد گذراند و در سنّ نوجوانی به عضویت بسیج در آمد. وي یکی از اعضای فعال پایگاه مقاومت شهید باکری به شمار می آمد که با جان و دل به حفظ و حراست از انقلاب و دستاورد های آن پرداخت. با شروع جنگ، شعله ي جهاد در راه خدا در قلبش زبانه کشید و بارها داوطلب اعزام به جبهه ها گردید امّا به علت کمی سن، او را اعزام نمی کردند و هرگاه به طور مخفیانه به سمت جبهه ها می رفت در میانه ي راه بازگردانده می شد.
سرانجام توانست مسئولین را قانع کند و به آرزوی دیرینه ي خود جامه ي عمل بپوشاند، لذا در تاریخ ۱۰/۱/۱۳۶۴ به منطقه اعزام شد. او که از ورزشکاران و جوانان مستعد به شمار می رفت و به دلیل مهارت در ورزش های رزمی و شنا و قدرت بدنی در قسمت اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران به عنوان نیروی داوطلب مشغول به انجام وظیفه شد. وي در حین عملیات شناسایی بارها مجروح شد ولی به محض بهبودی نسبی بلافاصله به سوی جبهه ي نبرد باز می گشت.
برادرش نقل می کند: وقتی در جریان عملیات فاو محمد مجروح و به اصفهان اعزام شد، خبری از او نداشتیم، بلافاصله همراه برادرم به اصفهان شتافتیم. پس از چند روز بهبودی نسبی او را به امیدیه آوردیم. محمد مرتب در فکر جبهه بود و می گفت من نمی توانم بر روی بستر نرم بخوابم در حالی که برادرانم در جبهه در سختی و دشواری به سر می برند. وقتی او را جهت معاینه به دکتر محل برديم، من برای گرفتن داروهای او به داروخانه رفتم، همزمان از بلندگوی مسجد اعلام نياز و فراخوان به جبهه به گوش می رسید. وقتی برگشتم خبری از محمد نبود و او دوباره به جبهه رفته بود. وقتی به او اعتراض می کردیم که تو مجروح هستی و باید استراحت کنی می گفت: اگر هر کس خراش کوچکی بردارد و در خانه بماند و استراحت کند پس چه کسی باید بجنگد و از اسلام دفاع کند؟
روزی از او پرسیدم: محمد! چقدر شهادت را دوست داری؟ او در جواب گفت: آن قدر که آرزومندم اثری از جنازه ام بدست نیاید و به خیل ياران مفقود الاثرم بپیوندم.
عاقبت اين بسيجي سرافراز عاشقانه به جبهه شتافت و در عملیات والفجر ۸ در تاریخ ۲۸/۱۱/۱۳۶۴ در منطقه ي فاو در حين عملیات شناسایی با کمین عراقی ها برخورد می کند و تا ۹ سال بعد که پیکر مطهرش را به خانواده اش تحویل می دهند از خیل سرافرازان مفقود الاثر به شمار می آمد. سرانجام گلبرگ های پرپر این شهید جاوید در تاریخ ۳/۷/۷۵ در جوار دوستانش درگلزار شهدای امیدیه به خاک سپرده شد. یادش جاوید و روانش شاد.
خاطره اي به نقل از يكي از آشنايان شهيد
وقتی براي یکی دو روز از جبـهه به منزل می آمد شب روی زمین می خوابید. وقتی
که از او می پرسیدیم چرا روی تشک نمی خوابی؟ می گفت: هنگامی که رزمندگان
در جبهه روی زمین می خوابند، من چگونه روی تشک بخوابم؟!
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و درود بر معشوق رزمندگان و نايبش (روحي فدا)
( اَللّهُمَّ مَوْلايَ كَمْ مِنْ قَبيحٍ سَتَرْتَهُ وَ كَمْ مِنْ فٰادِحٍ مِنَ الْبَلاءِ اَقَلْتَهُ وَ كَمْ مِنْ عِثٰارٍ وَقَيْتَهُ وَ كَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دََفَعْتَهُ وَ كَمْ مِنْ ثَنٰاءٍ جَميلٍ لَسْتُ اَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ ) ( فرازهايي از دعاي كميل )
«الهي، سرورم، چه كار هاي زشتي كه از من پوشاندي و چه بسيار بلاهاي سنگيني كه از من دور كردي و چه بسيار لغزش هايي كه مرا نگاه داشتي و چه بسيار پيشامدهاي ناخوشايندي كه از من دور كردي و چه بسيار ثناي نيكو كه لايقش نبودم و تو در بين مردم منتشر كردي.»
خدايا ! خجالت مي كشم كه فردا مقابلت بايستم. مي خواهم خليفة الله باشم همان گونه كه تو مي خواهي، اَسْتَغْفِرُكَ وَ اَتُوبُ اِلَيْك، خواستم به كلامت بگويم كـه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً » (سوره تحريم/ آيه۸)
خدايا! توبه ام را بپذير خداوندا قسم به كودكان شهدا و به ارواح پاك و مطهر شهدا از گناهان من بگذر، به عزّّّت و مقام شهدا نام مرا در زمرة شهيدان قرار بده!
الهي رِضاً بِرِضائِك وَ تسليماً لِأمْرِك! الهي از شرار عشق خود آتش به جانم زن و از شور عاشقي وارسته از هر دو جهانم كن!
خداوندا! تو را به معصومين سوگند مي دهم كه اختلافات بنيان شكن را از ميان ملت ما برطرف كن و بذر دوستي، محبت، عشق، ايثار و انفاق هاي خالصانه را در ميان امّت ما بكار!
خداوندا! دردي در دل دارم كه خود بدان وافقي! بار الها! عالِمان ما را عامل و مجاهدان ما را مخلص و مجاهدين و مخلصين ما را عالم بگردان!
اي برادران! براي رفتن در ضيافت الهي خود را آماده كنيد و با توشه اي از اعمال حسنه به لقاءالله برويد تا در برابر حسين بن علي (ع) در آخرت رو سفيد باشيد.
چه خوش گفت شهيد علم الهدي: «حال كه ساحل كرخه و كارون شهيدي اين چنين مي خواهد، اي پا! اگر پايي به سوي رودخانه رو. اي چشم! اگر چشمي در كنار اين رود گريه كن و اي گلو! اگر حلقومي صداي مظلوميت را در كنار اين رود فرياد كن.»
«ضربات دشمن بر پيكر شهيد آرام تر و گواراتر از نوشيدن آب خنك در روز گرم تابستان است.»
در اين دانشگاه بي نظير كه قلمش رگبار مسلسل ها و خمپاره ها، جوهرش خون پاك بازان و از خود گذشتگان، كاغذش خاك كربلاي ايران و حافظه اش تاريخ خونبار و سراسر مظلوميت تشيّع، يادآورش رهروان خط سرخ شهادت و معلمش سرور آزادگان و سالار شهيدان، حسين فاطمه (س) است، برادران برايم دعا كنيد كه قبول شوم و مرگم شهادت در راه خدا گردد.
والسلام
محمد شريفي