شهید یدالله رمضانی

وصیت نامه شهید یدالله رمضانی

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

خدمت پدر و مادر ارجمندم و برادرانم، به خواهر عزیزم سلام

پس از تقدیم عرض سلام، امیدوارم که حالتان خوب باشد و زندگی را در پناه امام زمان به خوبی و خوشی بگذرانید و بتواند هم خودتان اسلامی زندگی کنید و هم سایرین را مسلمان بار بیاورید. امیدوارم که در راه خدا برای پیشبرد دین خدا کشته شوند و مرگ من باعث پیشرفت اسلام گردد. فقط یک خواهش از شما دارم و آن اینکه در فقدان من تا سر حد امکان از گریه و زاری و سایر ناراحتی‌ها خودداری کنید و خدا را شکر گویید که در چنین راهی کشته شدم و آرزو کنید که مرگ من فی سبیل الله بوده باشد. کاری کنید که این روحیه شهادت و ایثار را در سایرین زنده کنید و خودتان را خوشحال و راضی از چنین امری نشان دهید و واقعاً هم باید چنین باشد.

در خاتمه نامه ازتان میخواهم که […] آرزو و خواهش من توجه کنید و فقط از خداوند طلب مغفرت برای من و آرزوی پیشرفت اسلام بکنید من هم از خداوند متعال […] به سوی خودش خواهانم در ضمن جنازه مرا در قم کمک کنید

والسلام

یدالله رمضانی

خدایا تو دانی که داستان شهادت و آنچه تداعی می‌کند به قدری احساسی و هیجان آمیز و عاشقانه است که روح را به آتش می‌کشد و منطق را فلج و قدرت نویسندگی را ضعیف و اندیشیدن را دشوار. شهادت آمیزه‌ای است از سوختن و روشن کردن از یک عشق خدا زان و از یک حکومت عمیق و پیچیده و انها را نتوان به روی کاغذ آورد.

 اول ماه رمضان بود که خداوند مسلمین و تمامی انسانها را به ضیافت خود دعوت می کرد و درهای بهشت را به روی تمامی بندگان خود باز گذارده بود که در چنین روزی رمضانی پور عزیزمان را با زبان روزه می رفت در سنگر اقتصادی کشور اسلامیمان حضور یابد و با حضورش مبارزات اقتصادی خویش را علیه دشمن بعثی عراق تداوم ببخشد. که متجاوزان عراقی این جنایتکاران تاریخ با حمله وحشیانه هواپیماهای روسی خود سنگرهای اقتصادی این مقاومت را مورد هجوم قرار دادند که در این حمله وحشیانه رمضانی پورعزیز نیز به ملا اعلا پیوست و مرگش را سلاحی برای مبارزه خویش جهت رسوا کردن دشمن فریفته و دست آموز روز آمریکا انگلیس فرانسه قرارداد. چرا اکه اگر نمی توانست فریادش را به گوش تمام کاخ نشینان برساند و از مظلومیت و بی‌گناهی خود به جامعه اسلامی از سخن گوید لیکن شهادت وسیله ای شد جهت دریدن پرده های فریبکارانه ای که تمامی دشمنان انقلاب اسلامی بر آن قیافه های کریه و استکباری خود زده اند.

یک سال از زندگی رادمرد گذشت که در فراق او خانه خدا، مسجد، این سنگر انقلاب به صورت نشست و این چکیده ای از زندگی خستگی ناپذیرش را به رسم یادگار و عبرت و درس روی کاغذ می آوریم.

باشد که شهدا را بشناسیم و از زندگی عاشقانه عارفانه ایثارگرانه و ملکوتی آن عبرت بگیریم رهرو راهش نباشیم که ایران همانند همانانند که فقط و فقط خدا را در نظر گرفته به جهت جلب رضای او گام بر می دارند.

ولادت

در سال ۱۳۱۸ در روستای قلعه کعبی در خانواده‌ای از یک سو اسلامی در رگ و پی آن ریشه دوانیده و فقر و محرومیت از سوی دیگر  رخسار طفلی به جهان گشوده شد که نشانی از تعبد تقوا استقامت شجاعت شهادت در چهره اش نمایان بود. نامش را یدالله برمی‌گزینند نامی که بعدها او ثابت کرد لیاقتش را داراست. گویا برگزیدن نام یدالله برای او بدون دلیل نبود.

دوران کودکی او در کوچه های بی جان ولی گرم روستای قلعه کعبی طی شد. اما نه چون همیشه در همانا اوان کودکی فرد کنجکاو و باهوش بود و دوست داشتن نسبت به مسائل مختلف اطراف خود تفکر کند از آن جهت که مدارسی چون حال در دسترس همگان خصوص روستاییان عزیز نبود شهید تحصیلات خود را با ورود به مکتب خانه های آن عصر نزد ملا های مکتب آغاز نمود به طوری که چی چندی نگذشت که هوش و استعدادش زبانزد همگان شد

اخلاقیات شهید

خدایا تو دانی من نیز احساس شرم و حیا می‌کنم که اخلاق یاد شهید را بازگو کنم چرا که خود کسی نیستم و هر آنچه در زیر می نگارم زبان حال همسر و فرزندان مقاوم و معظم شهید است.

از کدام خصوصیت شهید عرض نمایم از سیمای گشاده و ملکوتی اشک غم از چهره برادران مسجدی می‌زدود یا از آوای کلامش که درست عبد اخلاص، ایثار، صبر، شجاعت، استقامت و شهادت در گوش علی و یا از آن جسم مطهر رنجورش که زخم های دوران اختناق در خط […] اسلام و امامت ولایت حضرت امام خمینی گام برمی‌داشت بگویم.

یدالله عزیز آن یاد خدا و آن دلیل مردی که استقامت را از آیه مبارکه «فاستقم کما امرت و من تاب معک» آموخته بود. آن یار محبوب امام اکنون یک سال است که از میان ما به سوی معبودش عروج نمود و آتش رفتن او بر دلهای ما نهاد خاموش نخواهد شد.

شهید بزرگوار در احترام گذاشتن به بزرگ و کوچک از دیگران پیشی می گرفت و در محبت و بحث نمودن در محافل و جلسات به طور کلی با تمامی اقشار مردم گرم و ملایم و در عین حال قاطع و برنده بود به طوری که می‌توانست به‌خوبی حق سخن را ادا نماید و موضوع خود را برساند.

علاقه خاصی به قشر محروم و مستضعف جامعه داشت و همیشه سعی داشت که یاوران آن باشد چرا که خود نیز از این قشر مستثنا نبود.

در رابطه با کارهایی که به واگذار می‌شد سعی می کرد کارهایش مطابق شرع مقدس اسلام باشد و همیشه از روحانیت مبارز استمداد می‌نمود که مبادا کارها و اعمال خلاف  شرع واقع شود. برای نمونه ساختمان مسجد هیچ‌گاه نشده بود که بدون مجوز روحانیت مبارز دست به اقدامی بزند. او که مقلد حضرت امام بود هیچگاه در عبادات شستین نمی‌نمود و معتقد بود و تا عبادات و رضای خدا در کنار اعمالمان باشد آن اعمال معنا و مفهومی ندارد و رضای خداست که به اعمالمان زینت می بخشد

 فعالیت ها

او که دلسوزی و مدافعیت در رخسار خستگی ناپذیرش نمایان بود، مبارزات و خداپسندانه و مخلصانه خویش را از سال ۱۳۵۰ در خط ولایت فقیه و به رهبری حضرت امام علیه رژیم پهلوی آغاز نمود.

ابتدا به عنوان نماینده فعال و معاون کارگران شرکت ملی گاز بخش مستغلات انتخاب و شروع به فعالیت های انقلابی و سیاسی و تحریک کارگران علیه رژیم می کند. تا سرانجام ماموران ساواک مطلع شده و پس از شناسایی او را چند بار دستگیر و به طور فجیعی مرده شکنجه و آزار قرار می دهند و تهمت توده ای به او می زنند. که شاید کارگران او را به عنوان نماینده خود انتخاب نکنند و بعد از آزادی از زندان ساواک نیز بارها مورد تهمت قرار گرفت که با صبر و شکیبایی استقامت چون دیگر مظلومان اسلام به فعالیت های چشمگیر خود ادامه می دهد. سرانجام در بهمن ماه ۱۳۵۷ به صف راهپیمایی های امت همیشه در صحنه آغاجاری می‌پیوندد و فریادهای مظلومانه خود را از قلبی پر از نفرت و کینه نسبت به رژیم پهلوی سر می دهد تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی مان به رهبری حضرت امام پیروز می‌شود.

و از آغاز جنگ تحمیلی در فکر بود که چگونه می تواند راهی جبهه های نبرد حق علیه ظلمت و از خداوند طلب توفیق حضور در جبهه را در دل داشت تا با ورود به پایگاه مقاومت بسیج مسجد جامع در همان اوایل جنگ بدین‌گونه فعالیت‌های نظامی خود را آغاز نماید. تا اینکه سرانجام خداوند آیاتش را شامل حال شهید می نماید و شهید موفق می شود دو بار در صحنه های حق علیه باطل حضور یابد و در کنار عزیزان رزمنده عملاً به ندای حضرت لبیک گوید.

فعالیت‌های چشمگیری که در رابطه با ساختمان مسجد جامع آغاجاری از خود به یادگار نهاده زبانزد همگان شده بود. به طوری که همان هنگام که هواپیماهای روسی عراقی او را مجروح و سپس شهید نمودن همه مردم می گفتند رمضانی پور که مسئول ساختمان مسجد جامع بود شهید شد و بدین طریق او را به یکدیگر می شناساندند.

و از آنجا که شهید بزرگوار فردی متقی، مقاوم، مدیر، مدبر، صابر، شجاع، آگاه به درد جامعه بود در سمت های زیر در منطقه فعالیت می‌کرد و مورد تایید روحانیت مبارز منطقه بود.

نماینده کارگران شرکت ملی گاز بخش مستغلات، عضو انجمن اسلامی کارکنان ناحیه گاز، مدیر هیئت امنای مسجد جامع آغاجاری، عضو فعال شورای مساجد منطقه آغاجاری، مدیرعامل انجمن حمایت از زندانیان، عضو و موسس صندوق قرض الحسنه شهید دکتر بهشتی میانکوه او رفت و با تمام این فعال همه فعالیت و کوشش خداپسندانه هیچگاه راضی نبود که اسمش زبانزد مردم شود و معروفیت اسمی پیدا کند که او معتقد بود که کار برای رضای خدا احتیاج به معروفیت و بردن اسم و نام نیست.

آخرین دیدار و  خاطره به نقل  ازهمسر شهید

یک روز قبل از شهادتش هنگامی که خواهرش به مهمانی ما آمده بود سر حرف شد و هر کس از هر دری صحبت می‌کرد که نا با شهید لب به سخن گشود و گفت فردا همین موقع جنازه ام را می آورند ما که اصلا معنی حرفش را نمی فهمیدیم و منتظر چنین حرفی نبودیم یک که خوردیم و خواهرش به او گفت نگو این چه حرفیه برادر.

تا شب شهادت اول ماه مبارک رمضان بود فرا رسید جهت خوردن سحری شهید و من و دخترم از خواب بیدار شده و سحری خوردیم بعد از اذان صبح نمازش را خواند و طبق معمول شروع به خواندن قرآن نمود ولی طرز آوای کلام ملکوتی قرآن چون قبل نبود و آن روز هم از روزهای قبل بیشتر قران خواند ساعت ۵ صبح شده بود که لباسش را پوشید و به سرکار رفت هیچ زمانی در وقت کار به منزل نمی آمد ولی آن روز بر خلاف گفتم چرا امروز اینقدر خندان و خوشحالید.

هنگامی که خواست به سرکار برود پسرم غلامعباس پسر کوچکم گریه کرد و گفت بابا مرا هم با خودت ببر ولی شهید عزیز که شاید چیزی می دانست گاو نه بابا شاید اتفاق بیفتد و تو نباشی بهتره.

بچه ها را یکی یکی بوسه زد و من با دیدن این صحنه ها  خود به خود گریه ام گرفت و اشک میریختم به من گفت چرا گریه می کنی مگر چیزی شده و گفتم کمی دلم گرفته و نمی دانم چراگریه ام گرفته.

 خلاصه خداحافظی گرفت و رفت که رفت.

لازم به ذکر است که شهید رمضانی پور با وجود داشتن سواد کم از لحاظ تحصیلی دنیایی از معرفت و شناخت بود و در سرودن شعر نیز از ذوق و استعداد بسیار خوبی برخوردار بود و در خاتمه قطعه شعری را که شهید در رژیم سفاک پهلوی می نگارت را بر روی کاغذ می آوریم.

خطاب به محمدرضا پهلوی

چرا کشتی تا مردان خدا را

فراموش کرده‌اید شرم حیا را

سرافکنده نمودی خلق ایران

تو که هستی پدر عینا مسلمان

تو هستی دشمن این آب و خاکی

ای تو وارث از مغول نسل ضحاکی

الهی پهلوی فرزند ناپاک

همیشه در جهان باشد غمناک

توآواره نمودی مرد حق را

خمینی عقل کل این وطن را

خمینی مقدمة بادا مبارک

تمام شهر قم بانک تبارک

بیا در غم تو بهر زیارت

خدایا کن نصیبم این سعادت

خمینی چهره ها چون گل شکفته

درون قلب ها نهرها نیفته

خدایا لطف کرد ایران زمین را

مریض بودیم رسانیده کی مرا

اگر ملت قدرش را ندانند

به زیر نام ننگ آخر بماند

تمام چشم ها به ایران بسته

چاره فکر دشمن گشته خسته

خداوندا به حق دوستان ات

به حق خوبی پیغمبران است

خمینی را نگهدار بهره ملت

بده بر دشمنان دین زلت

خمینی سایه لطف الهی است

تمام دشمنان را در تباهی است

من گویم تمام گویند خمینی

تمام راه رسم حسینی

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید