شهید محمد همتیان

آرام بود و صبور، بلند و لاغر اندام، کمتر با دانش آموزان دیگر درگیر می شد و در صداقت و صمیمیت مثال زدنی بود، در خانواده ای زحمتکش و کارگری رشد کرده بود و با رنج و سختی بیگانه نبود.

   از همان کودکی با دقّت به صدای بلند پدر، هنگام نماز گوش می سپرد. دامن پر مهر مادر و محبت خانواده او را احساساتی و مهربان بار آورده بود. تا می توانست به عزیزان جنگ زده و نیازمند کمک می کرد و از بذل وسایل شخصی و مایحتاج منزل نیز دریغ نمی کرد، حتّي گاهی کفش یا لباس گرم خود را هم مي بخشيد. از همان دوران نوجوانی قدم به مسجد گذاشت و در نماز جماعت و برنامه های فرهنگي مسجد، فعالانه شركت مي كرد و از اعضاي فعال پايگاه مقاومت به شمار مي رفت.

   وقتی احساس کرد که جبهه به حضورش نیاز دارد با این که بیش از ۱۶ بهار از عمرش نگذشته بود داوطلب حضور در جبهه شد، امّا سپاه امیدیه او را به خاطر کم بودن سن اعزام نکرد، وی درنگ را جایز نشمرد، به اهواز رفت و از آنجا به جبهه اعزام شد. هر گاه به مرخصی می آمد برای برگشتن بی قرار بود و قلبش به شوق   آنجا می تپید و تا هنگام مراجعت مجدد به جبهه، در پایگاه مقاومت به گشت زنی و

فعالیت می پرداخت.

   احترامش به پدر و مادر و اطرافیان زبانزد خاصّ و عام بود و در جمع آنان از خاطرات جبهه و جنگ تعریف می کرد.

   شهید محمد همتیان در ششم آبان سال ۱۳۴۵ در علی آباد(امیدیه علیا) به دنیا آمد. دوران ابتدایی و راهنمایی را در همین محل گذراند و برای تحصیل در مقطع دبیرستان به امیدیه رفت، هنوز یک سال از تحصیلش در دبيرستان نگذشته بود که قدم به میدان شرف و مبارزه نهاد و در مدرسه ي جبهه، درس شهامت و ایثار را در مکتب سالار شهیدان به خوبی فرا گرفت و سرانجام با سربلندی و افتخار در عمليات والفجر۸ به تاریخ ۲۹/۱۱/۶۴ در محور فاو ــ ام القصر، فارغ التحصیل شد و به درجه رفیع شهادت دست یافت. او با سرافرازی کارنامه اش را در دست راست گرفت و ندا در داد: «که بیایید و کارنامه قبولی ام را بخوانید» و همچون حضرت زهرا (س) نشانی از جسد مطهرش بدست نیامد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *