رحمت خداوند بر شهیدان بزرگی که با خون خود درخت پر برکت اسلام عزیز را آبیاری و بارور نمودند. درود اولیا حق در طول تاریخ بر رزمندگان راه هدف بسیج و دیگر طلاکاران قوای مسلح نظامی و انتظامی و عشایری و مردمی، که با قدرت الهی دست متجاوزان داخلی و خارجی را از تجاوز به میهن اسلامی قطع کردند و آفرین بر مادران و پدران متعهدی که چنین فرزندان سلحشور و عاشقی را در دامن پربرکت خود تربیت نمودند. و سلام بر ملت عظیم و سلام بر ملت عظیمالشأن ایران، [که] همچون سدی عظیم در مقابل ابرقدرت شرق و غرب استقامت کردند؛ سلام بر بازماندگان شجاع و صبور شهدا و بر بندگان شایسته پروردگار
زندگینامه پاسدار شهید مفقودالاثر سعید شهرویی
شهید سعید شهرویی در تاریخ ۱۰/۱/۱۳۴۵ در یک خانواده مذهبی در شهر امیدیه چشم به دنیا گشود. وی از همان کودکی بسیار باهوش و متدین بود. در زندگی کوتاهی که داشت، با دوستان و آشنایان مهربان بود و آنچه که در توان داشت برای رفع نیاز دوستان خود دریغ نمیکرد. با هوش و ذکاوتی که داشت بعد از ۵ سال تحصیل توانست مدرک تحصیلی پنجم ابتدایی را کسب کند. به بسیج دانش آموزی [رفته] و در حدود پنج سال در بسیج دانش آموز شرکت داشت. دوره سربازی را در سپاه گذراند؛ و سپس در شرکت ملی گاز میانکوه [] شد و حدود ۹ ماه سر کار بود؛ سپس از کار استعفا داده و در سپاه پاسداران نه ماه شرکت داشت.
در جنگ علیه دشمن شرکت داشت و در خیلی از جنگها زخمی میشد، بدون از اینکه به خانواده اطلاع دهد. در آخرین حمله در سال ۴/۴/۱۳۶۷ در جزیره مجنون که خود فرمانده دسته بود و بنا به وظیفهی او آرپیجی بدست بود، که میخواست دشمن به جلو نیاید؛ خودش به جلوی دشمن رفت تا دشمن را نابود سازد و در آخرین حمله به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
قسمتی از وصیتنامه سعید عزیزمان
خدا آن مومنان را که در صفحه جهاد [علیه] کافران، مانند سد آهنین هم دست یکدیگرند، بسیار دوست میدارد با سلام و درود بر امام امت و خانواده شهدا و ملت شهید پرور به امید ظهور امام مهدی(عج)
بار پروردگار با چه قلم بنویسم و چه بنویسم، [که چه] آیه حسنهای داشتم قبل از شهادتم؟ آیا امکان دارد که روزی من هم در صف شهدا قرار گیرم؟ ای ارحم الراحمین، ای خالق همه هستی، ای کریم، ای رحیم، ای چارهساز دل درد مندان، فقط دل به تو بستهایم که تو خود گفتی هر کس مرا بخواند، من هم او را میخوانم.
پدر و مادرم و برادرانم و خواهرانم من میدانم که مرگ من خیلی برای شما گران تمام میشود، ولی آیا من از همه جوانان که با ما هستند و شهید شدند، عزیزترم؟ آیا آنها مادر و پدر نداشتند، آیا ما از امام حسین و یاران او عزیزترم؟ مگر نه امام حسین و یاران گرامی او در دشت کربلا با لب تشنه به شهادت رسیدند؛ آیا ما را از اول شما میتوانید به وجود بیاورید، بدون خواست خدا؟ پس ما یک امانت بودیم از طرف خدا و به سوی او باز میگردیم.
مرگ مانند یک کاروان است که عدهای جلو و عدهای دیگر عقب کاروان در حرکتاند و شما با پیروزی خواهید بود. پدر و مادرم خوب میدانم که زحمت زیاد […]