مرحوم بهرام کمایی

هنگامي كه مؤذن نبود، اذان مي گفت و در نبود قاري با لحني زيبا قرآن تلاوت مي نمود و در مراسم عزاداري با شوري خاص مداحي مي كرد و در مراسم سينه زني نخستین سينه زن به شمار مي رفت و صداي حسين حسينش فضاي مسجد را پر مي كرد. او تواضع و شجاعت را در كودكي در مكتب دو برادر شهيدش آموخته بود و از كودكي با رنج و سختي آبديده شد و اگر چه خود دلي دردمند داشت ولي تا مي توانست بار غم و اندوه را از دل ها مي زدود و هميشه با دلي خونين          همچو جام، لبي خندان داشت و از انجام هيچ خدمتي در راه رضاي خدا و كمك به مردم دريغ نمي كرد و سنگ صبور همه بود. هرگاه مشكلي را با  او در ميان مي نهادند متأثر مي شد و از خدا جهت رفع آن ياري مي خواست و تا مي توانست در جهت رفع آن اقدام مي كرد.

زنده ياد بهرام كمايي در تاريخ ۲۳/۷/۱۳۴۵ در علی آباد و در خانواده اي متديّن و زحمت كش چشم به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي خود را با موفقيت در همين منطقه گذراند.

با شروع انقلاب در كنار برادرانش در راهپيمايي ها فعالانه شركت داشت و از ۱۲ سالگي خود را وقف مسجد نمود و عنوان اولين خادم نوجوان مسجد حجت (عج) را به خود اختصاص داد. او از اعضاي فعال انجمن اسلامي، كتابخانه امام صادق (ع) و پايگاه شهيد باكري به شمار مي رفت، فعاليت هاي فرهنگي او و اجراي نمايش هاي مختلف از جمله تئاتر« صدام در دام » در اذهان همه ماندگار است. اين عزيز سال ها به عنوان عضو هيئت امنای مسجد علي آباد و هيئت عزاداران امام حسين (ع) و مسئول پايگاه شهيد باكري، خدمت نمود. امّا كسب هيچ افتخار و مسئوليتي نتوانست او را لحظه اي از عالم تواضع و فروتني خارج كند.

مرحوم بهرام كمايي در سال ۱۳۶۴ همدوش با شهيد سید سعيد طباطبايي و هيئت رزم آوران استان خوزستان با پاي پياده به زيارت حضرت امام (ره) در جماران مشرف شد و به آرزوي ديرينه خود رسيد. او در همين رشته ورزشي در مسابقات منطقه اي شركت ملي گاز در تبريز به مقام دوم كشوري نایل گرديد و از بازيكنان اصلي دسته ۱ فوتبال منطقه به شمار مي رفت. آري بهرام قبل از اين كه فاتح ميادين ورزشي باشد فاتح قلب ها بود به گونه اي كه همه احساس مي كردند با او دوست و برادرند. مراسم خاكسپاري اين عزيز از دست رفته مجمعي بود كه همه اقشار اعم از روحاني، بسيجي، مرفّه، مستضعف و… را گرد آورده بود، حتي قربانيان اعتياد كه سال ها با مهر و محبت او خوكرده بودند در فراقش اشک مي ريختند.

او در شركت ملي گاز منطقه خوزستان مشغول به كار شد و در سال ۱۳۶۹ تشكيل خانواده دادكه به لطف خدا ثمره ي اين پيوند مبارك دو فرزند مي باشد. او بعد از شهادت دو برادر ستون اصلي خانه به شمار مي رفت و پدر اين اسوه ي صبر و تقوا چشم به او روشن داشت. اين عزيز با همه مشكلات و مسئوليت هاي خانوادگي و اجتماعي لحظه ای در طلب علم و دانش از پاي ننشست و تا مقطع ليسانس تحصيلات خود را در رشته ي الهيات ادامه داد و با موفقيت اين دوره را طي نمود.

او كه سال ها عطر ياد و خاطره شهدا را در منطقه مي پراكند از طراحان اصلي   یادواره ي شهدای مسجد بود و سال ها رايحه ي عطراگين ياد و خاطره ي اين عزيزان را در فضاي خاطر مشتاقان زنده نگه مي داشت.

این عاشق امام زمان در دعاي ندبه از محضر دوست، فرج آن حضرت را مسئلت        مي نمود و با ياد امام زمان هر صبح از خواب برمي خاست و در آخر هر صلوات با ذكر « و عجّل فرجهم » اين پيمان را تجديد مي نمود تا در ركاب حضرتش با دشمنان دين مصاف كند.

سرانجام اين ستاره تابناك، در تاريخ ۲۵/۷/۱۳۷۷ تاب دوري دو برادر شهيدش سيروس و شاهرخ را نياورد و در بزم عرش به ميهماني برادران خود رفت و در جوار رحمت الهي مسكن گزيد و دل هاي عالمي را داغدار خود ساخت. روحش شاد و يادش گرامي باد.

 

ا نا الله و انا اليه راجعون

« سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ » (رعد/آيه۲۴)‏

اَشهدُ اَنْ لا اله الاَّ الله و اَنَّ محمَّداً رسولُ الله و اَنَّ عليّاً وليُّ الله

شهادت به وحدانيت خداوند تبارك و تعالي و پيامبري حضرت ختمي مرتبت  محمد مصطفي (ص) و امامت و ولايت علي بن ابيطالب (ع) و فرزندان پاكش        مي دهم و شهادت مي دهم دين مبين اسلام والاترين و كاملترين اديان الهي و آخرين دين فرستاده شده از طرف خداوند يكتاست و قرآن كريم معجزه ي الهي و آسماني بر تمام جهانيان است.

اي انسان! هيچ دولتي عزيز تر از مرگ نيست، دینداران را تاج كبريا و كرامت در دروازه ي مرگ بر سر نهند و برخورداران شریعت، تودیع و فرمان دولت به دروازه مرگ خواهند یافت. زیرا مرگ حرم عزّت عارفان و طلیعه عنایت ازل و مقدمه رعایت ابد است. در دو عالم هیچ کس را آن راحتی نیست که مرد موحّد در لحد با احد است.

در طول زندگی خود گناهان و خطاهاي زیادی مرتکب شده ام که یقیناً ارتکابشان از جهلم بوده و حـال که فرصت جبـران و طلب حلالیت نـدارم، از همیـن جا از همـه

خویشان، رفیقان، همکاران و همه و همه که مورد ظن و یا خطای من قرار گرفته اند پوزش خواسته و حلالیت می طلبم، باشد که خداوند ازآنها نيز بگذرد، ان شاءالله.

پدر و مادرم، خدا را گواه می گیرم که در طول حیاتم، به خصوص بعد از به شهادت رسيدن برادرانم، فکر و ذکرم احترام به شما بود، امّا اگر باز هم کوتاهی و قصور کردم به بزرگواری خودتان ببخشید و می دانم که در طول زندگی قدرت جبران زحمات و خوبی هایتان را نداشته ام و امیدوارم که این فرزند گناهکارتان را ببخشید و براي او از خدا طلب غفران نمايید. از همه دوستان و آشنایان عاجزانه     می خواهم که اگر مقدور است هر کدام دو رکعت نماز و یک روز روزه به نیابت از این بنده حقیر(احتیاطاً) به جا آوريد. می دانم که در زمان حیاتم چیزی جز زحمت و مشقّت نبودم ولی مرا حلال کنید. ان شاءالله خداوند از من و شما بگذرد و با اولیائش محشور گرداند. خوشا به حال شهدا که با آغوشی باز سراغ مرگ و شهادت رفتند و واي به حال من که با کوله باری از گناهان، از این دنیا کوچ می کنم، امّا با اين حال از لطف و کرم بی کران او نا امید نيستم.

از بازماندگانم مي خواهم که مراسم ختم مرا مختصر و بدون تشريفات برگزار كنند و در صورت امكان، هزینه مراسم را به امورات خیریه اختصاص دهند و خواهشمندم که قبرم را ساده و بی آلایش درست کنند، ان شاءالله که خداوند شما را ببخشد. (یا مَنْ لَهُ الدّنْیا وَ الْآخِرَة ارحم من لیس له الدنیا و الآخرة) به دعای خالصانه همه شما (خویشاندان، رفیقان، همکاران، آشنایان و همشهریان و…) و شفاعت ائمه و انبیاء و شهدای گرانقدر محتاجم و از این جا با همه برادران و خواهران دینی وداع می کنم، خواهشمندم این وصیت نامه را در جمع تشيیع کنندگان قرائت فرمايید، باشد، كسانی که حقّی بر گردنم دارند، به بزرگواری خود ببخشند.

آخرین کلام: بچه ها (دوستان) ما هم رفتیم خداحافظ، دیدار به قیامت.

بهرام كمایی

۱۹ رمضان ۱۴۱۷

آزاده سرافراز جعفر فارسيمدان

آزاده سرافراز جعفر فارسيمدان در رامهرمز به دنيا آمد، بي شك پنجم تيرماه ۱۳۴۴ براي خانواده اش مملو از شادي بود وآنها در قلب هاي خود گرما و شوري را احساس مي كردند كه تابستان را مي سوزاند و اين به خاطر شکفتن سومين غنچه در باغ زندگي آنها بود، جعفر با موفقيت و تلاش كم نظير مقاطع تحصيلي را يكي پس از ديگري سپري مي كرد و در منزل هم از حضور سبز پدري مهربان و مادري پاكدامن بهره مي برد. پدرش كه از پاسداران جان بركف خميني(ره) بود، براي او بهترين معلم و مشوّق بود تا درس آزادي را بياموزد.

   با فرا رسيدن زمان سربازي به جبهه دهلران شتافت تا جان خويش را تقديم اسلام و انقلاب نمايد امّا تقدير الهي براي او سرنوشتي همچون حضرت زينب (س) و امام             سجاد (ع) رقم زده بود، او در سال۱۳۶۷ در منطقه دهلران به واسطه بمب هاي شيميايي مجروح گرديده و توسط نيروهاي عراقي اسير مي شود و فقط خدا مي داند در غروب جانكاه اردوگاه و بازداشتگاه، تنها اميد و عشق الهی بود كه او را جاني دگر مي بخشيد.

زنده مي كرد مرا دم به دم اميـد وصـال       ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم

تا مگر يك نفسم بوي تو آرد دم صبح        همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم

   با مراجعت پرستوهاي مهاجر در سال ۱۳۶۹، دو سال حبس در قفس مزدوران عراقي به پايان مي رسد و اين آزاده سرافراز به آغوش خانواده باز مي گردد، سپس در اداره كار شهرستان اميديه مشغول به خدمت مي گردد و تشكيل خانواده مي دهد، خداوند اولين هديه خود را در سال ۱۳۷۱ به خانواده او عطا مي كند و در سال بعد پسري ديگر در جمع اين خانواده مهربان شكفته مي شود كه نامش را به خاطر محبت به حضرت ثامن الائمه، رضا مي نهند. سال ۱۳۷۴ برای او سال غمباري بود چرا كه ديگر سايه پدر، آن الگوی شرف و مردانگی را بر سر خود نمي ديد.

   در سال ۱۳۷۷ با آنجام آزمايش هاي متعدّد و تأييد پزشكان متخصص وجود      غدّه های بدخيمي در بدنش محرز شد كه احتمالاً ناشي از عوارض شيميايي بود، اينك او سه فرزند نازنين در خانه داشت و بايد با صبر و استقامت، درد و رنج بيماري را تحمل مي كرد و تا حدّ توان در مقابل بيماري مي ايستاد و در عمل درس صبر و استقامت را به فرزندانش ياد مي داد. تنها ياورش در خانواده همسر مهربانش بود كه با تحمّل سختي ها خم به ابرو نياورد و در كنار شوهر جانباز خود جانانه ايستاد.

   ایشان پدري مهربان، همسري فداكار و نمونه بارزي از فداكاري و ايثار بود كه با آن همه درد و رنج در محيط خانواده و كار خم به ابرو نیاورد و با شدّت بيماري هيچگاه نماز و  روزه اش را ترك نكرد و بيماري خود را حكمتي از جانب خدا مي دانست راضي به رضاي او بود و به زبان حال مي گفت:

يـكـي درد و يـكي درمــان پــسنـدد           يكي وصل ويكي هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران           پــسنـدم آنـچـه را جـانان پسندد

   سرانجام اين آزاده سرافراز و جانباز دلاور پس از ۶ سال تحمل بيماري در۳۱ مرداد سال۱۳۸۳ به دوستان شهيد خود پيوست و به ديدار پروردگارش نايل آمد. روحش شاد.

بسم الله الرحمن الرحیم

                  سلام ودرود خدا بر حضرت محمد (ص) و ائمه اطهار (ع)

   به نام خداي يگانه كه به همه ما جان و هستي بخشيد و از نعمت هاي بي كران خود، ما را بهره مند ساخت و اميد به آينده و آرامش و آسايش و راه پيشرفت را براي همه ي بندگان هموار نمود. برماست كه قدر اين همه نعمت و خير و بركت خدادادي را بدانیم و شكرگزاري نماييم. ان شاءالله اين توانايي در ما باشد كه با كارهاي خدا پسندانه و انجام تكاليف ديني و عمل به دستورات امامان معصوم (ع) و ولايت فقيه در راستاي اعتلاي اسلام و مسلمين قدم برداريم و موجبات رضايت حق تعالي و ظهور آقا امام زمان (عج) را فراهم كنيم تا از نور هدایت و شفاعت اين امام بزرگوار در دنيا و آخرت برخوردار گرديم. اين جانب به دستور شرع اسلام و طبق وظيفه ديني و به عنوان يك فرد مسلمان، با اعتقاد كامل به آخرت به صورت كوتاه و مختصر جهت بازماندگان این گونه وصيت مي نمايم:

   به ياري خداوند از زماني كه خود را شناختم، سعي و تلاشم بر اين بود كه اعمالم براساس خوشنودی ايزد منّان باشد و سعی کردم احترام همه را داشته باشم و كسي را از خود نرنجانم و قضاوت نهایی با حق تعالي خواهد بود. همچنين خوشحالم كه مدتي از عمر خود را در راه خدمت به اسلام و مسلمين صرف كردم و دِين خود را به كشور و ملت بزرگوارم ادا نمودم؛ شايد بدين وسيله توانسته باشم موجبات خرسندي ايزد منّان را در دنيا و آخرت فراهم نمايم. از عزيزان و بازماندگانم تقاضا دارم كه هميشه به خدا، نماز، قرآن و فرايض شرعي و ديني اهميت دهند و با چشم و گوش باز راه درست را انتخاب كنند و با اخلاق و كردار نيك موجبات دلگرمي و احترام همه را فراهم نمايند. بدانيد كه دوستي و نزديكي با خدا هميشه آرامش، آسايش و صبر و بردباري را براي ما به ارمغان خواهد آورد. چون حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) و حضرت زينب(س) با استواري و اميدواري به جلو گام برداريد. اگر اميد به آينده را با استعانت از خدا و روح پاك ائمه اطهار(ع) همراه كنيد، بدانيد كه موفّق خواهيد شد. عزيزانم سرنوشت و تقدير هيچ وقت ما را خبر      نمي كند ولي هر زمان كه به وصال حق بپيوندم خوشحال خواهم شد هر چند كه مهر و محبت هاي شما از خاطرم محو نخواهد شد. لذا بدينوسيله از عزيزانم خداحافظي          مي نمايم.

   همسر عزيز و فداكار و دلسوزم! از زحمات بي دريغ و بي پايان شما در طول زندگي مشترك قدرداني مي نمايم، ان شاالله كه فرزندانمان را به بهترین وجه در دامن خود، تربيت نمايي.

   پروردگارا ! اسلام و مسلمين را در پناه خود مصون و محفوظ نگهدار و نيرنگ دشمنان اسلام را به خودشان برگردان.

خدا حافظ همه عزيزان

جعفر فارسيمدان

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

جانباز دلاور حسین شیرستانی

در سال ۱۳۴۶ در يكي از روستاهاي زيدون به دنيا آمد، نامش را حسين نهادند تقدير الهي، سرنوشت او را با رنج و درد رقم زد. او در سه سالگي مادر مهربان خود را از دست داد و در هفت سالگي از نعمت پدر محروم ماند، شايد زندگي در روستا و دشواري هاي آن براي هر كس قابل تحمل نباشد چه رسد به اين كه انسان از نعمت پدر و مادر نيز محروم باشد، امّا حسين و سه خواهر و برادرش در نزد دايي و عموي مهربان خود باليدند و در برابر سختي ها  قد خم نكردند. او تحصيلات ابتدايي خود را در روستا گذراند و با شروع انقلاب اسلامي  علي رغم آن كه سنّ كمي داشت مشتاقانه به سخنان امام گوش جان مي سپرد و در مقابل خوانين وابسته به رژيم به اعتراض برمي خاست با پيروزي انقلاب و شروع جنگ تحميلي او به عضويت بسيج درآمد و به دليل نياز جبهه، داوطلبانه عازم حضور در ميدان شرف گرديد.

   جانباز دلاور حسين شيرستاني در سال ۶۵ با تأسّي به سنّت رسول اكرم (ص) با دختر عموي خود ازدواج نمود كه ثمره اين پيوند مبارك چهار فرزند پسر مي باشد، با اين حال نه ازدواج و نه تحصيل هيچ كدام مانع حضور او در خط مقدم جبهه نبود. او از سال ۶۲ تا پايان جنگ بارها به جبهه رفت و بيش از ۴۵ ماه دلاورانه در جبهه، از شرف و ناموس اين سرزمين دفاع كرد و چندين بار مجروح و شيميايي گرديد.

   زنـدگي او را فردي سخت كوش و مصمم بار آورده بود. به طوري كه هيچ گاه در

برابر رنج بيماري سر خم نكرد و تا آخرين لحظه در حد توان خود كوشيد تا   خانواده اي سالم و فرزنداني نمونه به اجتماع تحويل دهد. بعد از جنگ با وجود تمام مشكلات مادّي و رنج طاقت فرساي بيماري تنفسي كه ناشي از بمباران هاي شيميايي زمان جنگ بود به كار و فعاليت پرداخت و به تحصيل در مقطع دبيرستان ادامه داد.

   او مردي متواضع و مهربان بود كه هميشه در نمازهاي جمعه و جماعت حاضر     مي شد و در انجام هر كار خيري پيشقدم بود. همسرش مي گويد: حسين هر هفته اقوام و آشنايان را به خانه دعوت مي نمود و مي گفت: « صله ي رحم موجب رضاي خداست. » او خواهران و برادران يتيم خود را در سايه ي لطف خود پرورد و براي آنها همچون پدري مهربان بود.

   سرانجام اين رزمنده عزيز كه سال ها در ميدان هاي شرف حضوري حماسه آفرين داشت. در تاريخ ۲۱/۱/۷۹ بر اثر شدّت جراحات شيميايي در بيمارستان شهيد ايرانپور اميديه به ديگر دوستان همرزمش مي پيوندد و نداي «يا اَيّتُهَا النَّفسِ المُطمَئِنَّة» دوست را با تمام وجود لبيك مي گويد و راضي و خشنود در بزم پروردگارش حاضر مي شود. پيكر اين جانباز دلاور دو روز بعد با بدرقه مردم در گلزار شهداي اميديه به جمع خونين پيكران بهشتي پيوست. يادش گرامي و روحش شاد.

بسم الله الرحمن الرحيم

   در همه حال راه امام را دنبال كنيد و اهداف مقدس او را تبليغ كنيد و در زمان نياز و ضرورت رهبر را تنها نگذاريد. تلاش و درس خواندن در زمان صلح و عافيت و سلامت و ايثار و جان فشاني در زمان دفاع از دين و ميهن اسلامي را فراموش نكنيد. مساجد را پر كنيد و در مراسم عزاداري امامان (ع) شركت كنيد، پشتيبان ولايت فقيه باشيد و بسيج را تقويت كنيد.

والسلام عليكم

خرداد ۶۱

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

 شهید پاسدار وظیفه حمید نبهانی

پاسدار وظیفه حمید نبهانی در سال ۱۳۴۸ در خانواده ای زحمتکش در علی آباد چشم به جهان گشود. او در سنین کودکی با عشق و علاقه در مراسم سوگواری امام       حسین (ع) که توسط مرحوم پدرش برگزار می شد، خدمت می کرد.

او از کودکی همراه برادر بزرگتر خود که رزمنده ای دلاور بود به مسجد گام نهاد و در كنار فعاليت هاي عبادي وفرهنگي به ورزش نيزعلاقه مند بود. او منش پهلوانی را سر لوحه ي اعمالش قرار داده بود و با این که کوچک ترین عضو خانواده به شمار        مي رفت و پدر و مادر مرتّب سفارش او را به برادران می کردند، در رعايت شأن و منزلت خانواده و احترام به بزرگان پيشي مي جست.

او بارها در میادین ورزشي استان درسطح نوجوانان و جوانان حاضر بود و به عنوان فوتبالیست نوجوان در سطح منطقه شهرت داشت، ولي به هیچ وجه اهل غرور، تکبّر و ریا نبود.

حميد شب قبل از اعزام به خدمت مقدّس سربازی خانواده را مورد خطاب قرار   می دهد که : آیا لباس بسیجی به من می آید؟ اهل خانه به او می گویند: اين لباس بر تن تو زيباست. حميد در ادامه مي گويد: شاید رفتم و تقدیر ما هم این باشد که با شهیدان رهسپار شویم.

او فردی مهربان و صبور بود و با رفتن خود، عالَمی را مبتلاي فراق کرد و طوفانی به

راه انداخت که اگر کشتی صبر و لطف الهي نبود خانواده و دوستان در این سيلاب غم غرق مي شدند.

این پاسدار سرافراز سه روز پس از ارتحال حضرت امام خميني (ره) در هفدهم خرداد سال ۶۸ بر اثر سانحه رانندگی در جاده اميديه ــ اهواز به دیدار معبود خویش شتافت. روحش شاد و یادش سبز.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

 

شهید سعید عساکره

با تولّد خود سعادت و خوشبختی را برای خانواده اش به ارمغان آورد به همین جهت نام با مسمّایش را سعید نهادند. ایشان سال ۱۳۴۰ در امیدیه علیا چشم به جهان گشود و تحصیلات ابتدایی خود را در همین محل گذراند.

   او فردی مهربان و رئوف بود و همیشه در اجرای اوامر پدر و مادر و کسب رضایت آنها نهايت تلاش خود را مي كرد، به همين جهت همه او را دوست داشتند.

   سعيد تحصیلات خود را تا سال سوّم دبیرستان ادامه داد و پس از آن به خدمت مقدّس سربازی شتافت.

   او در طول زندگی خود به انجام فرایض مذهبی مقیّد بود و در مراسم عزاداری امام حسین (ع) شرکت فعال داشت، به ورزش مخصوصاً فوتبال عشق می ورزید و اوقات فراغت خود را با آن سپري می کرد در عین حال با منشی پهلوانانه با دیگران برخورد می نمود.

   سرانجام این سرباز دلاور در تاریخ ۲۳/۷/۶۱ بر اثر سانحه ی تصادف رانندگی در فيروزآباد استان فارس به دیدار معبود خود شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید حمید علینقی

شهيد حميد علينقي در سال ۱۳۴۵ در خانواده اي مستضعف و مذهبي در آغاجاری به دنيا آمد. از همان اوان كودكي با نماز و قرآن و مسايل ديني آشنا شد وقتي دوران ابتدايي را با موفّقيت سپري كرد و وارد مرحله راهنمايي شد نمي توانست در برابر نيازهاي مادّي خانواده اش بي تفاوت بماند به همين خاطر تحصيلات خود را در سال دوّم راهنمايي نيمه تمام رها كرد و خود را همچو شمعي فداي كانون گرم خانواده اش نمود. او براي تأمين معاش خانواده مشغول به كار شد و در محيط كار با چنان صفا و صميميتي كار مي كرد كه همه از او راضي بودند.

   پس از چند سال زحمت و فعاليت بنا به تكليف شرعي و ملّي به سربازي اعزام شد امّا شوق به نبرد با متجاوزان بعثي او را به خط مقدّم جبهه كشاند اين انسان وارسته در خانواده و محل كار و خدمت خود با همه به لطف و مهرباني رفتار مي كرد و شور و عشقي عميق نسبت به كانون گرم خانواده داشت و از بذل هر كاري براي راحتي   آنها دريغ نمي كرد، او از لحظه اي كه خود را شناخت با انجام فرايض ديني و خواندن قرآن سعي مي كرد خود را براي پرواز به سوي بيكرانه هاي آبي آماده كند و عاقبت اين انتظار به طول نينجاميد و بعد از پنج ماه خدمت صادقانه در جبهة نبرد در سال ۱۳۶۴ در منطقه فاو و در طي عمليات والفجر۸ به خيل عزيزان جاويدالاثر پيوست تا كه زمان باقي است عطر خاطره ي اين گل ياس مشام خاطره ها را خوشبو گرداند. روحش شاد و یادش گرامی باد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید یوسف زیدانی

زندگینامه شهید یوسف زیدانی

آفتاب وجود مبارک شهید یوسف زیدانی در سال ۱۳۴۸ در روستای سرجولکی از توابع شهرستان امیدیه طلوع کرد. فضای زلال و صمیمی روستا به خانواده اصیل و مذهبی شهید محیط مناسبی شد تا یکی دیگر از مردان خدا در آن رشد کند و ببالد.

وی از همان بچگی به همراه پدربزرگش که معظم بود به مسجد می رفت. کلام خدا در کالبد پاک یوسف کوچک روز به روز جانی تازه می بخشید و مرغ وجودش را چون پند های بی قرار در سرزمین نور و معنویت جولان می داد.

دوران ابتدایی را در روستا پشت سر گذاشت و دوره راهنمایی را در روستای همجوار گذران روحیات خاص و خداگونه شهید از همان بچگی آشکار بود کودکی که در مدرسه از شاگردان خوب و ممتاز و در میان اهل محل عزیز و محترم بود.

قاری و معظم مدرسه بعد از گذراندن دوره راهنمایی در دانشسرای تربیت معلم شهرستان رامهرمز مشغول به تحصیل شد. حضور شهید در دانشسرا نه تنها از فعالیت های شبانه روزیش در بسیج نکاست بلکه فعالیتش را در پایگاه مقاومت روستانی دوچندان کرد.

شهید از گذراندن یک سال از دوره دانشسرا شهید دوباره داوطلب اعزام به جبهه نبرد حق علیه باطل شد ولی هر بار با مخالف پدرش که اعتقاد داشت اول باید درسش را تمام کند روبرو می‌شد. او بالاخره با اصرار زیاد و وساطت عمویش مهرماه سال ۱۳۶۴ توانست رضایت پدرش را به دست بیاورد و از طریق بسیج دانشجویی را جبهه جبهه شود و سرانجام در تاریخ ۲۴/۹/۱۳۶۴ در جزیره مینو بر اثر اصابت ترکش خمپاره چهره در نقاب و خون کشیده و شاد و بی قرار بر فراز میکده مستی عشق به پرواز در آمده و برای ابد عند ربهم یرزقون شد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید یوسف چادگانی

زندگینامه شهید یوسف چادگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید یوسف چادگانی فرزند علمدار در سال ۱۳۳۸ در شهر آبادان در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد و موفق به اخذ دیپلم گردید. وی با آغاز جنگ تحمیلی و شدت گرفتن جنگ، دشمن که به بمباران هوایی مناطق مسکونی شهری و روستایی و مردم بی دفاع پرداخت.

شهید یوسف چادگانی در هنگام بمباران هوایی مناطق مسکونی شهرها در تاریخ ۱۳۵۹/۰۸/۰۸ در شهر آبادان به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید یعقوب نجفی پور

زندگینامه شهید یعقوب نجفی پور

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید یعقوب نجفی پور فرزند سید فتح در سال ۱۳۴۲ در شهر امیدیه در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد که تا سال اوم نظری ادامه تحصیل داد. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد و بعنوان پاسدار به انجام وظیفه پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید یعقوب نجفی پور در تاریخ ۱۳۶۷/۰۴/۰۴ در منطقه عملیاتی جزیره مجنون، در عملیات پدافندی به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید یداله سالاری

زندگینامه شهید یداله سالاری

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید یداله سالاری فرزند حیدر در سال ۱۳۲۶ در یکی از روستاهای شهرستان بهبهان در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. وی با توجه به وضعیت خانواده از تحصیل بازماند و درس نخواند. وی با آغاز جنگ تحمیلی و شدت گرفتن جنگ با شور و علاقه فراوان داوطلبانه بعنوان بسیجی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهه های نبرد اعزام شد. وی در زمان حضور در جبهه های جنگ مجروح شد و به جمع جانبازان سربلند پیوست.

شهید یداله سالاری پس از چندین ماه حضور دلاورانه در جبهه های نبرد ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۳۷۹/۰۱/۰۱ بر اثر مجروحیت جنگی و جانبازی به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد