شهید جعفر نوذری

پیام شهید والامقام جعفر نوذری که در سال ۱۳۶۳، چند ماه قبل از شرکت در عملیات غرورآفرین بدر، در جبهه بر روی نوار ضبط کرده‌اند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ ، تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَايَمُوتُ ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً ، ولَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً

سپاس خداوند یکتا را که بر ما منت گذارد و دین اسلام را دین ما و پیامبر اکرم را پیامبر ما و امامان را وسیله‌ای جهت هدایت و سعادت ما قرار داد. با سلام و درود بر پیشگاه مقدس آقا امام زمان(عج) و با سلام و درود بر پیشگاه مقدس امام امت(روحی له الفدا) و با سلام و درود بر پیشگاه تمامی شهدای به خون خفته راه حسین(علیه السلام)

طبق برنامه‌ای که برادران عزیز تهیه کردند، برادران پیام‌ها و صحبت‌هایی را به عنوان یادگاری در این نوار ضبط کنند. البته من خودم را کوچکتر و بسیار هم حقیرتر و ناتوان‌تر از آن می‌دانم که بخواهم به خود جرأت بدهم که پیامی بدهم. پیام را باید شهیدان بدهند که دادند و پیام را باید روح‌های بزرگ ایمان بدهند و سربازان راستین امام خمینی و آنهایی که نزد خداوند آبروی دارند. به گناهکارانی مثل من که به راستی هیچ از خود ندارند؛ عبد ذلیل، بنده خوار، فروتن، لا یملک نفسه، که از خود به راستی هیچ سودی برای خود ندارند. بعد از ۲۱ سال که از عمر این گناهکار میگذرد، حال می‌دانم که چیزی برای این ندارم که فردا به درگاه خداوند هدیه کنم و با توشه‌ای خالی و صورتی شرمسار به حضور خداوند متعال می‌روم. شرمسار از خداوند، شرمسار از شهدا، از این انقلاب، از امام، و خود را در مقابل همه شرمسار می‌بینم، که چگونه نتوانستم دِین خود را ادا کنم. واقعاً چقدر سخت است که خود را شیعه امام حسین و سرباز امام بدانم، اما این چنین گناهکار و دردمند باشم. ایمانم ضعیف باشد و در نهایت دردمندی و گناهکاری، حال با توجه به موقعیت کنونی آیا آنقدر[…] دارم، که بتوانم واقعاً همانند یک سرباز واقعی امام، سربازانی که نمونه آن‌ها در جبهه‌های جنگ بسیار بسیارند، بجنگم؟ آیا شجاعت آن را دارم که در راه امام و به جهت انقلاب اسلامی بر روی میادین مین بروم و یا پلی بر روی سیم‌های خاردار بشوم؟ حقیقتاً خود را بسیار کوچک‌تر و ناتوان‌تر از آن می‌دانم که بخواهم چنین کاری را بکنم؛ گناهکار دردمندی که واقعاً دردمنده.

اما باز ناامید نیستم و خداوند را سپاس می‌گویم؛ که بر من منت گذارد و مرا در این وادی قرارداد. در این وادی مقدس که بتوانم حداقل در آخرین لحظات حیات خودم، میثاقی جاودان با امام و رهبران ببندم و با دنیایی از عشق و علاقه و ایمان، سرم را به پیشگاه رهبرم هدیه کنم. از خداوند می‌خواهم که پس از آنکه مرا به دردی سخت مبتلا کرد، دردی که همراه با دادن آرامش و سکینه خاطر از جانب خودش بردلم باشد، مرا به نهایت عزت و احترام، به نهایت آن عزت و شرف، یعنی شهادت برساند؛ به شرافتی بزرگ و کبوتر سعادت را بر روی سرم به پرواز درآورد.

برادران عزیزی اینجا هستند، که واقعاً نمونه‌های راستین سرباز امام حسین(علیه السلام) و امام خمینی‌اند و چقدر غمگین و ناراحت کننده است، که انسان بر چهره این‌ها نگاه میکند. برادران به چهره کسانی نگاه می‌کند و دست‌هایی را در دست می‌گیرد و صورت‌هایی را می‌بوسد و با برادرانی صحبت می‌کند، که شاید خداوند آنها را مشمول رحمت خود قرار بدهد. موفق نشود آنها را ببیند و آن روح‌های بزرگ ایمان و آن انسان‌های پاک به زیر خاک قرار بگیرند. به یاد جریانی می‌افتم در رابطه با امام حسین(علیه السلام) که روزی یک مرد عرب در مسجد نزد امام آمد و عرض کرد که بدهکارم؛ و سوال کردم کریم‌ترین اشخاص را، و شما را به من نشان دادند و شعری سرود در رابطه با امام که: ای حسین کسی ناامید نشود که روی به خانه تو آورد، حضرت به منزل آمد و عرب را همراه خویش برد  و ۴۰۰۰ دینار موجودی‌اش را که داشت، به آن شخص داد. اما از آنجایی که امام حسین حیا کرد که شاید این عرب خجالت بکشد، رو به او نشان نداد و از پشت در، پول را به آن عرب هدیه کرد. در این هنگام عرب به گریه افتاد؛ امام حسین فرمود: مگر کمکی که به تو کردم کم بود؟ عرض کرد، یا حسین گریه من برای این است، که چطور این دست‌ها زیر خاک میروند. و واقعاً انسان چگونه باور بکند که این سربازان راستین امام، این انسان‌های پاک، روزی به زیر خاک میروند.

اینجا به یاد مطلبی می‌افتم، برادران عزیز، برای شهادت سبقت می‌گیرند. فرمانده گردان میخواهد گروهان‌هایی را به عنوان خط‌شکن مشخص کند و چندین گروهان در این ماجرا با هم می‌خواستند مسابقه بگذارند؛ بلکه در خط رزم قرار بگیرند و به عنوان خط‌شکن عمل کنند. واقعاً این اوج ایمان و روحیه برادران شهادت‌طلب و سربازان راستین امام را می‌رساند. این تغییر و تحول، این تغییر روحیه برای چیست و از کجا ناشی می‌شود؟ جز از آنجا که خداوند بر ما منتی بزرگ گذارد و امام را وسیله‌ای برای هدایت و سعادت ما قرار داد. در اینجا انسان باید چه بگوید و چه توصیه‌ای بکند؟ جز اینکه شما را به پیروی از امام توصیه  بکنم.

برادران و خواهرانِ من، قدر و ارزش این امام و این انقلاب اسلامی را بدانید؛ اگر خداوند قدرتی به ما می‌داد، حیاتی به ما می‌داد، که از اول آفرینش تا قیامت باقی بمانیم و در تمام این مدت مشغول تسبیح خداوند باشیم، باز قادر نمی‌شویم بدین شکل شکرگزار این انقلاب بوده باشیم؛ شکرگزار این انقلاب و این امام. من که فکر می‌کنم خیر.

ما در مسیر ضلالت و گمراهی و نیستی و زشتی بودیم که خداوند بر ما منت گذارد و سیدی بزرگوار را جهت هدایت و سعادت ما به سوی ما فرستاد و ما را از زشتی‌ها به سوی نور هدایت کرد. برادران و خواهران من در کارزار مناجات و کارزار در سختی‌ها و پیروزی‌ها در همه حال از او جدا نشوید؛ که جدایی از او مایه ضلالت و گمراهی و یا موجب سعادت و افتخار و سربلندی است و سعادت جاودانه شامل مسلمین در دنیا آخرت در گرو طاعت و فرمانبرداری از امام است.

مصرف خاص دیگری نیز از کلیه خواهران و برادران عزیز، طلب آمرزش و دعا می‌نمایم. انشالله که برای شادی و آمرزش تمامی مردان و زنان مومن و مومنه‌ای که رفتند و تمامی مسلمانان، به خصوص شیعیان، طلب آمرزش و مغفرت کنید. از همه التماس دعا و بخشش و طلب آمرزش دارم و چنانچه در قطعه شهدا و در کنار آرامگاه آن عزیزان به خون خفته جاوید قرار گرفتید، جهت شادی و آمرزش گناهان این گناهکار نیز دعا کنی، چیزی که سخت به آن نیازمندم.

برادران و خواهران من، آنگونه زندگی کنید که فکر کنید هر لحظه در حال رفتن هستید. به خدا ترس دارد؛ فشار قبر ترس دارد؛ قیامت ترس دارد؛ صحنه درد آورد و غم‌انگیز قیامت و حق است که انسان هر ساعت و هر لحظه به حال خود بگرید. حداقل هر شب قبل از خواب، و بعد از آن که به حساب و کتاب خودش رسید، ساعتی به حال خودش بگرید؛ پناه ببرد از دردها و رنج‌های گناهانی که نفس او، بر او کردند.

دست خود را از دامان اهل بیت به خصوص امام حسین(علیه السلام) کوتاه نکنید؛ که به راستی پناهگاه و شفیع ما در آن دنیا ائمه(علیهم السلام) و به خصوص امام حسین‌اند؛ ما و گناهکارانی هم چون ما که جایی نداریم جز از طریق باب الحسین راه نجاتی برای ما باشد. برادران و خواهران، دنیا را چگونه می‌بینید؟ امام زین العابدین(علیه السلام) میفرماید: «ابکی لخروج نفسی» «گریه می‌کنم بر موقع جان دادنم» کسی چه می‌داند که چطور جان می‌دهد آیا حواسش متوجه پروردگار و با ایمان به او، از دنیا میرود یا متوجه امور متفرقه است؟ دنیای دیگر خیلی رنج دارد؛ کسی می‌تواند ادعا کند که حتماً پاک از این دنیا می‌رود و هیچگونه حقی از مردم بر عهده‌اش نخواهد بود؟ واقعاً سخت است و باید به خدا پناه برد .

شما را به بجا آوردن نماز الصلاة، الصلاة؛ تقوا و دوری از گناهان نیز توصیه می‌کنم. از کلیه برادران عزیز می‌خواهم که، به جبهه روی آورند؛ نسیم رحمت الهی در جبهه‌ها وزیدن گرفته و از این نسیم بهره ببرند و دِین خودشان را بدین شکل به اسلام و امام ادا کنند. در پایان ذکری هم از امام حسین(علیه‌السلام) بشود:

به راستی که راه حسین راه دل است.

امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: اگر خواستید بر چیزی بگریید، برجَدِّ ما، امام حسین(علیه السلام) بگریید. خاطره شهادت امام حسین، خاطره فداکاری امام حسین را زنده نگهدارید. خاطره فدا شدن برای انسانیت؛ که امام حسین(علیه السلام) برای آن فدا شد، را زنده نگهدارید.

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللّهِ، وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ، عَلَیْکَم مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَدًا ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ

انشالله که خداوند این جنگ را به نفع اسلام هر چه زودتر به پایان برساند؛

عزت و عظمت اسلام و در دنیا به ثبوت برساند؛

دشمنان اسلام را نابود بگرداند؛

امام امت را تا انقلاب حضرت مهدی محصون و محفوظ نگه بدارد

شرحی کوتاه از زندگی سراسر افتخار پاسدار گمنام، شهید جعفر نوذری به قلم برادر شهید اسماعیل نوذری

 بسم الله الرحمن الرحیم

برادر جعفر نوذری در سال ۱۳۴۲ در خانواده مذهبی و محروم پا به عرصه هستی گذاشت و گلی شد برای خانواده و سربازی برای رهبر؛ همچنان که امام در سال ۴۲ فرمودند: «سربازان من همین‌ها هستند که در گهواره به سر می‌برند»

جعفر، تحصیلات ابتدایی خود را امیدیه دبستان (ابن سینا) شهید رحیمی گذرانده و دوره راهنمایی را در مدرسه شهید حیدری با موفقیت پشت سر گذاشت و در طی این زمان‌ها بسیار باهوش بود و مورد توجه معلمین و دوستان قرار داشت . در اوایل سال اول دبیرستان بود که با شروع انقلاب و همچون دیگر اقشار مردم به صفوف به هم فشرده انقلابیون پیوست و در تظاهرات و راهپیمایی‌ها بسیار شرکت می‌کرد و ندای حق‌خواهانه خود و ملت ایران را سر می‌داد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا مدتی را در بنیاد مستضعفان، مشغول به خدمت بود و در کنار آن با حضور چشمگیر در مسجد و شرکت در انجمن جوانان مسجد، سعی در تبلیغ و ترویج اسلام و قرآن در مسجد و در شهر خود داشت. با شروع جنگ تحمیلی و در نتیجه مهاجرت برادران و خواهران جنگ‌زده به شهرهای اطراف، جعفر اولین نهاد کمک به افراد جنگ‌زده را در امیدیه بدون کمک از هیچ ارگان یا سازمانی و تنها با همکاری دوستان مسجدی پایه‌گذاری کرد؛ که بعدها این محل کمک‌رسانی آنها توسعه یافت و به نام ستاد کمک به جنگ‌زدگان معرفی شد.

جعفر در طی این مدت چنان مشغول به خدمت و فعالیت شد که شب و روز نمی شناخت. یکی از کارهای بسیار مهم جعفر در ستاد جنگ‌زدگان، تشکیل قسمت فرهنگی ستاد، آوردن کتابخانه ستاد بود؛ که کمک فراوانی در پرورش فرزندان این مهاجران فی سبیل الله کرد.

بعلت ادامه نبرد حق‌طلبانه ملت سلحشور، و ابعاد وسیع کمک‌رسانی به برادران و خواهرانی که کارشان و اموال خود را از دست داده‌اند، جعفر که تا آن زمان سال سوم دبیرستان را می‌گذراند، مجبور شد برای مدتی به مدرسه نرود؛ تا بهتر بتواند وظیفه کمک‌رسانی خود را انجام دهد. البته او درس را رها نکرد و تاکید هم داشت که برادران باید درس بخوانند و فقط مدرسه را رها کرد و در این زمان به صورت متفرقه امتحاناتش را می‌داد. بسیار علاقه‌مند بود که به جبهه برود و همدوش دیگر برادران خود بجنگد ولی بر حسب شرایطی که ایجاد می‌کرد، نتوانست برود. در دفتر تبلیغات مسجد عضو بود و شرکت فعالانه در ترویج اسلام در منطقه داشت و بسیار در این راه کوشش می‌کرد و با گفتار و سخنان خود دیگران را ارشاد می‌نمود.

در زمانی که عضو تبلیغات مسجد بود، نامه‌های زیادی به ارگان‌ها و مسئولین و وزارتخانه‌ها درباره موضوع‌های گوناگون، مشکلات و نقاط ضعفی که به چشم می‌خورد می‌نوشت و تذکر می‌داد. جعفر حساسیت عجیبی نسبت به نشریات و کتب انحرافی که از طرف بعضی از موسسات انتشاراتی نشر یافته و در کتابفروشی‌ها در معرض فروش قرار داده می‌شد داشت. از این جهت به کتابفروشی‌های مختلف در سطح شهر رفته و با نظر انداختن به کتاب‌های آنها، کتاب‌هایی را که آثار انحراف در آن میدید، خریده و به خانه آورده و پس از مطالعه کامل و نشان دادن آثار انحراف آن را برای وزارت ارشاد پست کرده و توضیح می‌خواست و آنقدر نامه‌نگاری را ادامه می‌داد تا به نتیجه برسد و اتفاقاً در یک مورد حتی منجر به بسته شدن و تعطیلی یک موسسه چاپ کتاب شد؛ که شرح کامل این فعالیت‌ها در بولتن نامه‌های خارج از شهر دفتر تبلیغات مسجد موجود است.

در زمانی که گروه‌های ملحد و منافقین، میدان را برای تاخت و تاز خود خالی دیده بودند. این عزیز با گوش دادن به رادیو‌های بیگانه و تحلیل آنها و همچنین با خریدن مجلات و نشریات گروهک‏ها و نقد و بررسی محتوای این روزنامه‏ها و همچنین خرید روزنامه‏های رسمی کشور و برگزیدن قسمت‏های مهم آنها و نصب تمامی این مطالب در تابلوی اعلانات مسجد سعی در رشد و آگاهایی برادران و پوچی و باطل بودن منافقین داشت. جعفر از نظر سیاسی در سطح بسیار بالایی بود و از نظر ایدئولوژی اسلامی بسیار با استعداد و حتی می‌توان گفت، منحصر به فرد بود. در انتظامات آن وقت منطقه و ستاد مقاومت شرکت می‏نمود و در کتابخانه مسجد نیز حضوری چشمگیر داشت و با طرح‏ها و پیشنهادات خود کمک شایانی به بهتر انجام شدن کارها می‏کرد.

جعفر، بسیار مورد توجه و احترام دوستان بود. زیرا اخلاق و رفتار خاصی داشت؛ اخلاص عجیبی در تمامی اعمالش حتی اگر آن عمل کوچک هم بود به چشم می‏خورد. فروتن و با تواضع بود و در گفتارش آرام و خونسرد. بسیار هوشیار و دقیق و باحوصله بود. بسیار سخنان آموزنده می‏گفت که دوستان و خانواده را مجذوب گفتارهای خود ساخته بود. در گفتارهایش نزاکت و عفت کلام را رعایت می‌کرد. جعفر علاقه بسیار شدیدی به خواندن نماز در اول وقت خصوصاً به جماعت داشت و این جزء خوی ایشان بود، که تا نماز نخواند غذا نمی‏خورد. حتی به هنگامی که از جبهه به خانه می‌آمد و به علت طول مسافرت تا میرسید شب می‏شد، تا نماز را به جا نمی‏آورد، از خوردن شام پرهیز می‌کرد. موقعی که در جبهه بود، (با آن که جایگاه او تا محل برگزاری نماز جماعت تقریبا فاصله زیادی داشت) از جایگاه خود به محل نماز چه صبح‏ها و ظهرها و شب‏ها می‏رفت و نمازش را به جماعت می‌خواند. به هنگام خواندن نماز حالت خاصی داشت؛ با حالت عارفانه و شمرده شمرده نمازش را می‏خواند. علاقه بسیاری به گوش دادن نوارهای قرآن و سخنرانی‌ها داشت و همچنین زیاد مطالعه می‌کرد و نیز علاقه زیادی به فراگیری زبان عربی و تجوید قرآن داشت.

جعفر بسیار انفاق می‏کرد. به وضع فقرا رسیدگی می‏نمود، بیشتر مواقع شب‌ها غذا برای فقرا می‏برد و به درد دل آنها گوش می‏داد. جعفر به شدت از اسراف پرهیز می‌کرد. وقتی در خانه بود اگر چراغی را اضافه روشن میدید، خاموش می‏کرد و یا اگر شیر آبی را باز میدید، می‏بست.

این برادر عزیز، الگویی بود برای خانواده و گلی بود برای بزم دوستان و سربازی بود عاشق، برای روح خدا و سرانجام این پاسدار رشید اسلام، پس از انتظاری فراوان در اسفند ماه ۶۳، در عملیات بدر مفقودالاثر گشت و پس از ۱۰ سال در اسفندماه ۱۳۷۳ و در هشتمین سالگرد شهادت، برادر عزیزش شهید اسماعیل نوذری، پیکر نازنینش به خانه بازگشت.

روحش شاد و راه سرخش پر رهرو باد

شهید جهانگیر قنواتی

وصیت‌نامه شهید جهانگیر قنواتی

 بسم الله الرحمن الرحیم

به مردم بگویید برای دنیا حریص نباشند؛ این دنیای ناچیز و رفتنی بخدا ارزش ندارد که ما عمر خود را برای رسیدن به پول و مقام، به شهرت و نام صرف نماییم و اگر چنین می بایست باشد، خدا فقط ما را برای مادیات می‌آفرید و اصولاً خلقت جن و انس را برای عبادت خود خداست و آنچه در دنیا برای خوردن و آشامیدن می‌بینید، تماماً برای قدرت عبادت است و اینکه انسان‌ها از آنها بخورند، سردرگمی در جوامع بشری و در خوابی و نوکری دول مرتجع و خیانت آنها به مردم زیر دست‌شان و در نتیجه استعمار مردم تحت ستم جهان، همه و همه از عدم درک واقعیت آفرینش جهان است.

اگر همه مردم فکر می‌کردند که برای چه به دنیا آمده‌اند و به کجا خواهند رفت؛ امروز این چنین گرفتار شرق و غرب نمی‌شدند. به مردم بگویید، ای مردم، چون حیوان سر در آخور نگذارید، به اطراف بنگرید و حق را دریابید. ای مردم، اینها را در وضعیتی می‌نویسم، که شاید تا روزهای دیگر نباشم و شاید آخر عمر خود را صرف می‌نمایم. یعنی اینکه این نامه نتیجه تمام عمر من است. من جوانم؛ فساد و بد راهی جلویم نمایان است و راه خوبی و نیکی را به وضوح درک می‌کنم. در جبهه‌های مختلف، در میدان‌های نبرد هر چه دیدم و دیدم هر چه بود و وجود داشت، همه از خدا بودند. چرا جبهه را درک نمی‌کنید؟ بخدا قسم حقیقت اسلام در این جبهه‌هاست. ای مردم، از چه می‌ترسید و از چه می‌هراسید؟ شما از مرگ می‌ترسید، که او به دنبال شما می‌آید! شما از آن فرار می‌کنید تا شاید دامان شما را نگیرد، مرگ همه فرا می‌رسد و عاقبت بدکاران، جهنم و خوبان در بهشت‌های جاودان از روزی خدای خود مغتنم می‌شوند. شما از کجای جبهه می‌ترسید؟ جز اینکه مرگ دارد! ولی این مرگ عادی نیست، این سعادت است. برای هر کس که آن را درک کند و بفهمد و از سوی دیگر بدنیا دل بسته‌اید. چرا برای دنیا اینقدر بر سر هم می‌زنید در این دنیا که نمی‌مانید، جز برای گذراندن زندگی، بیشتر از آن دنبال دنیا نروید؛ قناعت چیز خوبی است. تقوای الهی اگر داشته باشید، اینقدر[…] بدن و  و مردم را گمراه کردن و سرد کردن از مقصد اصلی، که انقلاب در مسیر آن پیش می‌رود در نظرتان نبود. مردم گول افراد سودجو و ریاکاران را نخورید؛ نه ببینید می‌آید اینقدر سینه می‌زنند و به سر میزند برای حسین! این حسینی که داد برآورد «هل من ناصر ینصرنی» کجائید ای سینه‌زنان، محرم، شما که به ما می‌گفتید برای ریا سینه می‌زنید، نه برای حسین، پس کو عمل؟

گویند ایمان به سه چیز است شعار با زبان، با قلب پذیرفتن و عمل با جسم و هر کدام از این سه نباشد، ایمان ناقص است. بهشتیِ عزیز سخن جالبی دارد گوید: «نماز خوانانی که جهاد نروند، مثل این است که اسلام‌شان یک بُعدی است» و امام فرمودند: «مکتبی که در آن جهاد نباشد آن مکتب یا دین، کامل نیست، ناقص است.» شما عزیزان از وجود آفریده‌های خدا استفاده کنید و رضایت خدا را طلب نمایید و مزد مجاهدین در راه خدا، یعنی رزمندگان اسلام، رضایت خداست. جبهه یک نعمت است. از این نعمت استفاده کنید.

مطالب دیگر اینکه، با همدیگر دوست  باشید؛ احترام به یکدیگر بگذارید؛ دوستانم را به مصافحه از بعد هر دوری که همدیگر را دیدند، توصیه فراوان می‌کنم. همچون دو برادر صمیمی و همدل باشید. من خیلی خوشم می‌آید، وقتی دو نفر را میبینم دست در دست همدیگر دارند وقتی بدون سوء استفاده از همدیگر آنقدر نزدیک‌اند که دوری آنها را دلتنگ سازد و در غیبت دعا کنید همدیگر را.

اینک که این نامه را تکمیل می‌کنم، تنها چند ساعت به آغاز حمله باقی نمانده است، همه را به خدا میسپارم از همه التماس دعا و مغفرت دارم؛ جانم به قربان آن کس که مساجد را سنگر اسلام بداند و آن را خالی نکند. دیگر من چیزی ندارم بنویسم؛ فقط در پایان برادرم را به رعایت آن‌ها دعوت می‌‌کنم و الگو بودن خانواده‌های شهدا را برای مردم، از او می‌خواهم. به پدر بزرگم و یگانه خواهرم که چون زینب(سلام الله علیها) در این زندگی با من بود احترام بگذارید و حقوقم را خرج زندگی خانواده‌مان کند.

والعاقبة للمتقین

خداحافظ امام

جهانگیر قنواتی

۲۱/۱۰/۶۵



برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید جهانشیر ابوالحسنی

زندگینامه شهید جهانشیر ابوالحسنی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید جهانشیر ابوالحسنی فرزند طاهر در سال ۱۳۴۱ در شهر امیدیه در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید جهانشیر ابوالحسنی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۹/۰۷/۵۹ در منطقه عملیاتی ام‌الرصاص بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

من به جای دوری نرفته‌ام!

قدم‌خیر ابوالحسنی، خواهر شهید درباره‌ی برادر خود می‌گوید:

«برادرم قبل از انقلاب با شرکت در اعتصابات و راهپیمایی‌ها بر ضد رژیم شاهنشاهی یکی از مهره‌های فعال و موفق شرکت نفت به شمار می‌رفت و زمانی که اوضاع نابسامان شهر دیگر تحت کنترل ارتش نبود و دولت هیچ‌گونه آرامشی را تضمین نکرده بود، به همراه سپاهیان به نگهبانی از شهر خودشان می‌پرداخت»

در بخشی از وصیت‌نامه‌ی شهید آمده است:

«به خواهران و برادرانم بگویید که من به جای دوری نرفته‌ام؛ و اینکه برای من گریه نکنند؛ من نزد برادران شهید و همرزمانم رفته‌‌ام و سرانجام انتظارم سرآمد»



برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید جهانبخش سیاهی

زندگینامه شهید جهانبخش سیاهی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید جهانبخش سیاهی فرزند عبدالعباس در سال ۱۳۳۸ در شهر امیدیه در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره متوسطه شد که تا سال سوم نظری ادامه تحصیل داد. با توجه به فرا رسیدن زمان خدمت مقدس سربازی از طریق ارتش اعزام شد (لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه) وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق یگان محل خدمت به مناطق جنگی اعزام شد.

شهید جهانبخش سیاهی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۴/۰۷/۶۰ در منطقه عملیاتی کردستان، به شهر سرپل ذهاب به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید جهانبخش رحیمی

زندگینامه شهید جهانبخش رحیمی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید جهانبخش رحیمی قشقایی فرزند عبداله در سال ۱۳۱۵ در شهر آبادان در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی را با موفقیت گذراند وی از همان زمان نوجوانی و سپس جوانی به کار و تلاش می‌پرداخت و در کنار پدر خود به کار و تلاش پرداخت. شهید به استخدام شرکت کشتیرانی نفت درآمد و بعنوان سرملوان به خدمت مشغول شد.

شهید جهانبخش رحیمی بعنوان نیروی مردمی در تاریخ ۲۶/۱۱/۶۶ بر اثر اصابت موشک در منطقه عملیاتی کشتیرانی زاگرس به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد



برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

جمعه خدادادزاده

   با این که در خانواده ای متمکّن به دنیا آمده بود ولی به هیچ وجه به زرق و برق زندگی مادّی دل نبست. از کودکی در مسجد جنب منزلشان حاضر می‌شد و جانش را از سرچشمه زلال معارف اسلامی سیراب می ساخت.

   تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در امیدیه با موفقیت سپری کرد و دیپلم خود را از هنرستان صنعتی بهبهان در رشته اتومکانیک اخذ نمود. وی در تحصیل علم و دانش خستگی ناپذیر بود و در ورزش فردی موفّق به شمار می آمد و دروازبان     تیم های پرسپولیس و بانک ملی امیدیه بود.

   اين شهيد عزيز پيوسته می‌گفت: « رضای خدا در هر کاری برایم مقدم است و آن لحظه که از یاد او غافل شوم جزء زندگیم به حساب نمی آید. » او هر کاری را با برنامه ریزی دقیق و دلسوزی انجام می داد و در اغلب فعالیت های مذهبی و    عقیدتی ـ سیاسی شرکت داشت. در فعالیت های انقلابی علیه رژیم پهلوی آن چنان دقیق عمل می‌کرد که عوامل رژیم از شناسایی او عاجز بودند. شرکت در  راهپیمایی ها و تظاهرات را وظیفه خود می دانست، این تلاش ها بعد از ورود امام خمینی(ره) رنگ جدّی تری به خود گرفت. آن چنان به اسلام و رهبر کبیر انقلاب عشق می ورزید که تمام وجودش را وقف خدمت به اهداف مقدّس نظام جمهوری اسلامی‌کرده بود، در برابر جریانات انحرافی با تمسّک به ولایت فقیه به دفاع از ارزش های اسلام ناب محمّدی پرداخت و برای دفع توطئه اشرار در کردستان داوطلبانه به میدان رفت و از ناحیه پا مجروح شد.

   شهید جمعه خداداد زاده درتاريخ ۳/۷/۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی و اصیل در شهرستان امیدیه به دنیا آمد. او در ۲۰ سالگی به عنوان تکنسین مکانیک دستگاه های حفّاری به طور اقماري در شرکت ملّی حفّاری مشغول به کار شد.

   با شروع جنگ تحمیلی او بعد از چهارده روز کار و فعالیت در جبهه تولید، در ایام استراحت خود به جبهه های نبرد می‌شتافت تا در روزهای سخت و دشوار مقاومت، برادران خود را یاری نماید. آری او در دو جبهه، سرافراز و سربلند از بوته ی آزمایش به در آمد و لبخند ها و فریب های دنیای مادّی نتوانست او را در لجنزار خود غرق كند.

   این رزمنده بسیجی و مجاهد خستگی ناپذیر در عملیات بیت المقدس به عنوان آرپی جی زن به شکار تانک های مزدوران عراقی رفت و شجاعانه جنگید و سرانجام در دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در سرزمین گلگون خرمشهر در محور شلمچه ندای دوست را لبیک گفت.

   پیکر مطهر این کبوتر خونین بال پس از ۱۶ سال در تاریخ ۲۱/۶/۷۶ با بدرقه پرشور مردم شهید پرور امیدیه در قطعه شهدای این شهرستان به خاک سپرده شد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

   با نام آن یگانه هستی بخش و هادی انسان و انسانیّت.

   با سلام و درود بر رهبر کبیر و فرزانه، خمینی بت شکن و امّت مسلمان ایران و خانواده بسیار عزیزم.

   عزیزانم قدر این انقلاب الهی و رهبر بزرگوارش را بدانید زیرا انسان باید تا زمانی که از چیزی بهره مند است قدر آن را بداند.

   وحدت و انسجام خویش را حفظ کنید و همواره گوش به فرمان رهبر بزرگوارمان باشید زیرا که چراغ راه موفّقیت و هدایت و عزّت در دو جهان، به دست اوست.

   آری عزیزانم در برابر انسان هایی که در راه رضای خدا، قرآن و امام، جان خود را فدا مي كنند و با شور و شوق طبق فرمان امام خود به جبهه ها می‌شتابند و عاشقانه با معبود خود پیمان می بندند، چه می توانیم بگويیم؟ از خود مي پرسیم که چه چیزی می تواند توجیه کننده و روشنگر این گذشت و فداکاری باشد؟آن چه عاملی است که باعث می‌شود اين عزيزان از تمامی لذّت های مادی و دنیوی چشم پوشی کنند؟

   ای دشمنان ظالم که ظاهراً خود را حامی بشریت معرفی می‌کنید! ای زالوهایی که جز مکیدن خون محرومان و مستضعفان کار دیگری از شما بر نمی آید! بدانید که اگر روز و شب توپ ها و خمپاره هایتان را بر سرمان روانه کنید یا با رگبار موشک هایتان آسمان سرزمین ما را تیره و تار سازید باز هم نخواهید توانست ذرّه ای از ایمان و اعتقاد ما را سست کنید زيرا ما چون عقابی در آسمان و شیری در زمین در مقابلتان ایستاده و با زبان و سلاح با شما خواهیم جنگید و شکستتان خواهیم داد. به فرمایش رهبر کبیرمان حضرت امام خمینی « ما مرد جنگیم. »

   – از خانواده عزیزم خواهش می‌کنم هرگز رهبر را تنها نگذارند و در پشتیبانی از انقلاب و دولت جمهوری اسلامی هر روز مصمم تر از روز پیش باشند.

   – در هر عرصه مطیع ولایت فقیه باشید و دیگران را هم بدین مهم سفارش نمایید.

   – هیچگونه ملال درباره من نبایستی باعث شود که رخنه ای در ایمانتان حاصل شود و یا خدای ناکرده حرکتی از شما سر زند که انتظارش را ندارم و دشمن شاد شود.

   – هرگز ناشکری و ناسپاسی نکنید زیرا در این صورت حساب من از شما جدا خواهد بود.

   – مادر و خواهران عزیزم مثل همیشه الگوی خود را حضرت فاطمه(س) قرار داده و صبورانه راه او را دنبال کنید.

   – خانواده محترمم! از همه شما راضی و خشنودم و امیدوارم خدای من هم از شما خشنود باشد.

   – از شما خواهش می‌کنم که از طرف من از همه ی بستگان و دوستان و همشهریان حلالیت بطلبید، چرا که من هم انسانی ضعیف ام.

   – از شما خواهش مي كنم، هر وسیلة قابل استفاده ای كه در منزل یا هر جای دیگر دارم، در راه رضای خداوند به افراد نیازمند بدهید.

    – آری عزیزانم! من راه امام که راه الله، رستگاری و سعادت انسانهاست، را پذیرفته ام، راهی که آقا و سرور شهیدان امام حسین(ع) آن را با خون خود ترسیم نمود و باعث تثبیت اسلام ناب محمدی و سربلندی مسلمانان در طول تاریخ گردید.

   – پدر و مادر بسیار عزیزم! برادران و خواهران عزیزم! همه شما را دوست دارم و کوچک همه شما بوده و هستم و همیشه دعاگویتان خواهم بود.

                                                                                           والسلام

                                                                                   جمعه خداداد زاده

شهید جمشید شیرشکن

وصیت‌نامه شهید جمشید شیرشکن

بسم الله الرحمن الرحیم

این جانب جمشید شیرشکن دارای شناسنامه شماره ۲۴۲۳۶ متولد سال ۱۳۴۲ وصیت‌نامه خود را آغاز میکنم: جنگ، جنگ است و عزت و شرف ما در گرو همین مبارزات است. (امام خمینی)

امت قهرمان و همیشه در صحنه، برای حفظ تداوم این انقلاب بکوشید و نگذارید لحظه‌ای بر این انقلاب فشار بیاید که باعث کندی آن بشود و همه برای صادر شدن و پایدار ماندن این انقلاب عظیم بکوشید و خود را در صحنه قرار دهید مبادا برای نفعی، یک روز، یک شب، و یا حتی یک ساعتی را در بی تفاوتی بگذرانید. این انقلاب وارث خون شهدای بسیاری است در حفظ تاریخی ماندن این خون همت و کوشش نمایید بنده حقیر به جبهه‌های جنگ عزیمت نموده‌ام که اگر از لایق بودم و شهید شدم از شما امت حزب‌الله می‌خواهم که حضور همیشه خود را در صحنه مستحکم‌تر نمائید برای خداوند در نمازهای جمعه و جماعت و دعای کمیل شرکت نمائید.

زندگینامه شهید جمشید شیرشکن

زندگینامه شهید جمشید شیرشکن

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید جمشید شیرشکن فرزند فرج‌اله در سال ۱۳۴۲ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و سپس در کنار پدر و مادر خود مشغول بکار شد؛ با پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه شد و بعنوان پاسدار به خدمت و انجام وظیفه پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهه های نبرد اعزام شد.

شهید جمشید شیرشکن ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۷/۰۳/۶۴ در منطقه عملیاتی مریوان به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید جمشید بهمئی

زندگینامه‌ای از این شهید بزرگوار در دسترس نبود.

شهید جمشید اورنگی

زندگینامه شهید جمشید اورنگی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید جمشید اورنگی فرزند چراغ در سال ۱۳۴۱ در شهر امیدیه در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. با فرا رسیدن زمان خدمت مقدس سربازی از طریق ارتش اعزام و مشغول به انجام وظیفه شد.

سپس با آغاز جنگ تحمیلی از طریق یگان خود (لشکر ۲۱حمزه) به جبهه‌های نبرد اعزام و ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۱/۰۴/۶۷ در منطقه عملیاتی آبادان، نهر عنبر به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید جمال شیرالی

زندگینامه شهید جمال شیرالی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید جمال شیرالی فرزند محمّد در سال ۱۳۳۲ در شهر آبادان در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره دبیرستان شد و موفق به اخذ دیپلم گردید. وی پس از مدتی به استخدام شرکت نفت درآمد و در پالایشگاه آبادان مشغول بکار شد.

وی با آغاز جنگ و بمباران مناطق صنعتی و نفت‌خیز توسط دشمن شهید جمال شیرالی در تاریخ ۰۴/۱۰/۶۰ بر اثر بمباران پالایشگاه آبادان بعنوان نیروی مردمی به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید