شهید صادق محسنی

زندگینامه شهید صادق محسنی

اولین روز بهار سال ۱۳۳۲ بود که در خانواده مستضعف در منطقه حصیرآباد اهواز که آن زمان سروسامانی نداشت دیده به جهان گشود. کودکی خود را همراه برادر بزرگترش شهید کریم محسنی در زیر حصیر و کپرها و سوز و سرمای و گرمای طاقت فرسا گذرانید.

پدرش در حرفه فلزکاری مهارت داشت؛ زندگی‌شان را با درآمد ناچیز آن وقت که به کارگرها می‌دادند می‌گذراندند. به علت فقر زیاد و مشکلات زندگی متاسفانه  تا کلاس چهارم ابتدایی بیشتر نتوانست به تحصیلات ادامه دهد.

روزها در شهر بزرگ اهواز به کار مشغول بود و کمک به خرج خانواده‌شان می‌کرد. در اوج نوجوانی شهر اهواز را ترک کردند و راهی آغاجاری (نمره یک) شدند. پدرش برای کار راهی آبادان شد و در یک دکان فلزکاری شروع به کار نمود و شهید صباح همراه دیگر برادرش وارد یک شرکت خارجی شدند و روی پایه‌های بلند برق فشار قوی کار می‌کرد. تا اینکه در سال ۱۳۵۷ انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری امام خمینی رویداد او به همراه دیگر دوستانش، در نمره یک، یک محله کوچک شروع، به نشر انقلاب نمودند. در تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت می‌نمود و حتی شب‌ها به نگهبانی از محله خود همراه دیگر رفقایش شرکت داشت. خیلی به امام علاقه داشت تا آنجا که می‌توانست خصوصیات امام را دیگران توضیح می‌داد. در کار ساخت مسجد خیلی فعالیت می‌کرد. کار و زندگی را رها و دنبال ساختن مسجد می‌رفت و حتی از خانه خود به مسجد برق می‌داد. تا مراسم روضه‌خوانی دایر شود در مراسم مذهبی محرم خیلی تلاش می‌نمود و خودش یکی از بانیان این مجلس بود تا این که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران […]

تاریخ و نوع حادثه

در تاریخ ۸/۷/۱۳۵۹ در چهار راه اهواز در ساعت ۱۲:۵ ظهر، بر اثر اصابت ترکش توپ در ناحیه سر و کمر، که حتی قابل شناسایی نبوده و به وسیله کارت شناسایی تشخیص داده شد، به شهادت رسید. و بعد از سه روز پیکر پاک شهید به وسیله همسرش شناسایی و از هتل نادری به نمره کم آورده شد و در آن منطقه به خاک سپرده شد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید دادعلی آزادی وش

وصیتنامه شهید دادعلی آزادی وش

بسم الله الرحمن الرحیم

لا اله الله انت سبحانک انی کنت من الظالمین

مرگ حق است و حق ماندنی است؛ مرگ زیباترین خلق‌های خدا است؛ و همه خلق‌های خدا زیباست و مرگ زیباتر. استغفرالله ربی و اتوب الیه، الهی العفو، یا ارحم الراحمین بحق قرآن، به حق ولی‌ات، به حق رسولت، به حق اسماء حسنایت و به حق خودت و به حق سر بریده حسین‌ات و به حق فرق شکافته علی(ع) و به حق پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س) و بِدَمِ المظلوم و به حق خون شهدا، فرج امام زمان را نزدیک بگردان؛ و نائبش را تا ظهورش نگهدار و بر هدایت این امت در مسیر خودت بیفزا و گناهان مومنین و مومنات و مسلمین و مسلمات را ببخش؛ خدایا توفیق زندگی و مرگ در راه خودت را نصیب مشتاقانت قرار بده؛ ای خدا شرمنده هستم اما یقین دارم که تو ارحم الراحمینی، خدایا ما نه تنها توبه کردن را، که دعا کردن را هم بلد نیستیم! ای قرآن، ای سپاه، ای زمین، ای همه خلق‌های خدا، من از شما معذرت می‌خواهم.

پدر و مادر و برادر و خواهرانم، من از شما معذرت می‌خواهم، ای برادران بسیجی، برادران سپاه من از شما برای تلف کردن وقت‌تان معذرت می‌خواهم. ای شهدا من از شما معذرت می‌خواهم؛ ای مولای و آقای مسلمین من از تو معذرت می‌خواهم؛ رهبر عزیز و ای نور چشم همه ملت‌های ستمدیده، من از شما معذرت می‌خواهم. نمی‌دانم دیگر از چه کسی باید معذرت خواهی کنم؛ به هر حال از همه کسانی که از هر نظر نسبت به من حقی دارند، معذرت می‌خواهم و امیدوارم که این بنده حقیر خدا را ببخشد و تو ای برادرم، ای مرادم، امید است که از کتاب‌ها خوب استفاده کنی و فرزندان خواهرم را نیز در جهت استفاده از آنها تشویق نمایی (مقداری پول در بانک و دیگر جاها دارم […] هزار تومان، آن را جهت خمس به امام جمعه بدهید، که برای امام امت بفرستد و نزدیک ۱۰ هزار تومان را برای رد مظالم به امام جمعه بدهید بعد از این هرچه ماند مقداری را برای خود بردارید و مقداری را جهت کمک به جبهه و کمک به ساختمان مسجد در راه خدا انفاق کنید؛ در ضمن هر کس طلبی از من داشت به او بدهید و همچنین از کسانیکه طلبکارم اگر می‌دانند چه مقدار است، آن را به خانواده‌ام بدهند و اگر نمی‌دانند چقدر است، آن را حلال می‌کنم) نماز و روزه قضا زیاد دارم. برادران و دوستان هر چقدر می‌توانند برایم بگیرند. انشالله که اجرش را خدا در آخرت نصیب‌تان خواهد کرد. در ضمن اگر توفیق حاصل شد و مرگ نصیب ما گردید و جسد ما به دستتان رسید قبر مرا بگذارید به صورت خاک بماند. فقط سنگ قبری جهت شناسایی روی خاک گذاشته شود، که هر کس خواست فاتحه‌ای بدهد بشناسد و روی سنگ قبر نام و نام خانوادگی و این جمله را: “کسی که دوست داشت در راه خدا بمیرد” بنویسید.

در پایان چند نصیحت به خانواده‌ام (در ضمن همه امت را خانواده خود می‌دانم) دارم:

  1. خدا را، خدا را، خدا را هرگز فراموش نکنید.
  2. قرآن را و نهج البلاغه را و دو صحیفه (سجادیه و علویه) را حتماً مطالعه کنید.
  3. نماز را، نماز را، دعا را، دعا را، بر پای دارید و بر همه وجودتان حکم‌فرما کنید.
  4. حق نماز، حق جهاد، حق تقوا، حق نفس، حق زبان و همه حقوق خدا را رعایت کنید.
  5. نفس را، نفس را، نفس را مهارش کنید؛ که حیوانی است سرکش و گرگ درنده.
  6. همیشه سعی کنید، کمتر سخن بگویید و بیشتر مطالعه و عمل کنید و تزکیه را، که ارزش علم و عمل است؛ فراموش نکنید.
  7. زمان را و عمر را دریابید؛ و از لحظه لحظه زمان استفاده لازم را بکنید؛ که دیگر خیلی دیر شده است.
  8. دنیا را، دنیا را فریب نخورید که این عروس شوهرهای زیادی دیده است و به هیچ کدام اکتفا نکرده و نخواهد کرد.
  9. عمل برای خدا را هرگز فراموش نکنید که دیگر فرصت نیست.
  10. شما را قسم به آن کسی که برایتان عزیز است و دوستش دارید (الله) محبت به همدیگر را هرگز از دست ندهید؛ چرا که الانسان عبید الاحسان.
  11. شما را قسم به خون شهدا، حق واجبات را رعایت و مستحبات را انجام دهید.
  12. شما را به خدا قسم از غیبت و سخن لغو بپرهیزید.
  13. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِكُ الْعِصَمَ . اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ . اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَمَ . اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ . اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ ، وَكُلَّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُها

این آن چیزهایی است که به نظرم لازم بود که بنویسم و از خداوند متعال طلب مغفرت را دارم و امیدوارم همه افراد نیز مرا ببخشند و از خدا نیز برایم طلب مغفرت کنند دیگر عرضی ندارم.

 والسلام

داد علی آزادی وش

 در ضمن کتاب‌های قاموس قرآن که هفت جلد در سه جلد است و بحار جلد ۱۲ که درباره امام زمان است و المنجم ترجمه عربی به فارسی لغت است را به سپاه رامشیر تحویل دهید.

والسلام

داد علی آزادی و ش

از همه طلب بخشش دارم

بسمه تعالی

این انقلاب بزرگ که دست جهانخواران و ستمگران را از ایران کوتاه کرد با تاییدات الهی پیروز گردید. امام خمینی(رضوان الله علیه)

خلاصه‌ای از زندگینامه شهید آزادی وش

شهید در سال ۱۳۳۸ در آغاجاری در خانواده مستضعف و مذهبی چشم به جهان گشود دوران دبستان و راهنمایی را با موفقیت در آغاجاری پشت سر گذاشت.

پس از طی دوران راهنمایی به علت ضعف مالی خانواده و احساس مسئولیتی که نسبت به آن‌ها می‌کرد، تصمیم گرفت که در امتحانات آموزشگاه فنی حرفه‌ای شرکت نفت شرکت کند و این کار را انجام داد و با موفقیت آنها را پشت سر گذاشت و همزمان با گذراندن دوره کارآموزی شرکت، در کلاسهای شبانه شرکت می‌کرد و ادامه تحصیل می‌داد. در سال ۱۳۵۵ دوره کارآموزی او به پایان رسید و به استخدام شرکت ملی نفت درآمد و مشغول به کار گردید یک سالی از استخدام نگذشته بود که زمزمه‌های انقلاب به گوش می‌رسید.

شهید چون در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده بود قبل از انقلاب پایبندی به مسائل اسلامی بود و با وزیدن نسیم انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی با توجه به زمینه مساعدی که داشت خود را بدون هیچ گونه وقفه‌ای در معرض این نسیم قرارداد.

با شروع انقلاب به فرمایشات رهبر توجه خاصی داشت. هر وقت اعلامیه می‌دادند، دست از کار می‌کشید و او از کسانی بود که همکارانش را تشویق به اعتصاب می‌کرد و خود تا به ثمر رسیدن انقلاب به سرکار نرفت. با پیروزی انقلاب در تشکیل انجمن‌های اسلامی شهر در تشکیل کلاس‌های عقیدتی نقش فعال داشت و با شروع جنگ تحمیلی و از شرکت ترخیص شد. در سپاه پاسداران، آغاز به کار کرد و مدتی را در سپاه پاسداران رامشیر بودند و سپس از سپاه امیدیه منتقل شدند. شهید چون بیشتر مسئولیت او آموزش عقیدتی بود، مدتی را برای تحصیل به قم رفتند و در آنجا مشغول تحصیل درس‌های حوزوی شدند. هر وقت که می‌خواست به جبهه اعزام شود به خانواده می‌گفتند که می‌خواهم به قم بروم! به خاطر اینکه خانواده ناراحت نشود (ولی منظور از قم محل قیام یا همان جبهه بود) و همیشه خانواده را برای شهادت خودش آماده می‌کرد.

کمک به مستضعفین

شهید چون در یک خانواده مستضعف به سر می‌برد، از وضع مستضعفین رنج بسیاری میبرد و همیشه می‌گفت از ما مستضعف‌تر هم هست؛ تمام درآمد و حقوق خود را به مستضعفین کمک می‌کرد. علی‌وار این کار می‌کرد با کمک‌های نقدی یا غیرنقدی بدون آنکه بفهمند کمک از طریق چه کسی است، غیر مستقیم کمک می‌کردند و حتی در زمینه ازدواج خانواده‌های مستضعف کمک‌های بلاعوض کرده بود. آن را از زبان دوستانش بعد از شهادت شنیدیم. او در ازدواج دوستان کمک مالی به صورت قرض داده بود که آن برادران پس از شهادت وی قرض‌های خود را به خانواده‌اش دادند. شهید به صله رحم اهمیت بسیار می‌داد و هر وقت به منزل بازگشت به اقوام و فامیل سر می‌زد و احوال آنها را جویا می‌شد.

علاقه  شهید به مطالعه

علاقه زیادی به مطالعه داشت و شبها تا دیر وقت مطالعه می‌کردند. از او یک کتابخانه شخصی که چیزی حدود یک هزار جلد کتاب را شامل می‌باشد باقی مانده است. همچون کتاب‌هایی چون مجموعه کامل مجمع البیان، تفسیر نمونه، کتاب‌هایی از استاد مطهری و بهشتی و حضرت امام می‌باشد. و نوارهای کامل شناخت مطهری و شناخت بهشتی از مجموعه نوارهایی است که در کتابخانه موجود است. و همیشه برادر و خواهرانش و بچه‌های خواهرش را تشویق به مطالعه می‌کرد و در وصیتنامه‌اش تاکید زیاد به این موضوع کرده است.

خلاصه‌ای از گفته‌های یکی از همکلاسی‌هایش که از دوران ابتدایی تا پایان دوره راهنمایی و دبیرستان و دوران پیروزی انقلاب:

اینکه در یک خانواده مستضعف زندگی می‌کرد، ولی هیچ وقت احساس ضعف در چهره او نمایان نمی‌گشت و من می‌توانم بگویم با تمام سختی‌های زندگی که داشت با آنها مبارزه می‌کرد. در دوران تحصیل از آنچنان روحیه‌ای قوی برخوردار بود که اصلاً فکر نمی‌کرد که در یک خانواده مستضعف به سر می‌برد. چون همیشه سخنانش این بود که زمانی فرا خواهد رسید که ما مستضعفان از این حالت بیرون خواهیم آمد و با شروع انقلاب اسلامی شهید جهت برپایی مراسم راهپیمایی و انتشار اعلامیه‌های امام فعالیت زیادی داشت به طوری که گاهی اوقات مستقیم از اهواز اعلامیه می‌آورد و بین مردم توزیع می‌کردند.

خلاصه‌ای از گفته‌های همکاران در محیط کار از دوران آموزشگاه تا بعد از پیروزی انقلاب

شهید یکی از کارآموزان بود که انگشت نما بود؛ از نظر اخلاق و رفتار و کردار ایشان در محیط کار طوری بود که هم علاقه وافری به داشتند. رفتارش با تمام اطرافیان خود برادر گونه بود زبانی شیرین داشت و بیانی فصیح و هیچ و حاضر نبود کسی را از خود برنجاند و هرگاه فرصتی برایش پیش می‌آمد به مطالعه کتاب مذهبی میرپرداخت و همیشه تعدادی کتاب همراه خود داشت که هم خود مطالعه می‌کرد، و هم جهت مطالعه دیگر همکارانش می‌داد و آنها را تشویق به مطالعه می‌نمود و همیشه امر به معروف و نهی از منکر و همکاران را نسبت به انجام فرائض دینی قرائت قرآن تشویق می‌نمود. شهید خستگی‌ناپذیر بود و در محیط کاری جدی و فعال بود و هیچ وقت مسئولین اداره مربوطه از ایشان نمی‌توانستند ایراد بگیرند و کارهای محوله را به نحو احسن انجام می‌داد. با وضعیت ظاهری مرتب مقررات ایمنی کارگاه را رعایت می‌نمود با شروع انقلاب فرمایشات رهبر توجه خاصی داشت. هر وقت که اعلامیه می‌دادند دست از کار می‌کشید و یکی از برادرانی که در به اعتصاب کشانیدن کارکنان (قسمت منظور کارخانه گاز مایع می‌باشد) نقش بسزایی داشت و خود از کسانی بود که از اول اعتصابات تا آخرین روزهای پیروزی انقلاب در محیط کار حاضر نشد. با کسب اطلاع از منابع خبری که از امام در اعلامیه‌های او را به دیگران می‌رساند تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام و با نثار خون عده‌ای از برادران و خواهران به پیروزی رسید و در صنعت نفت، استقلال خود را همگام با سایر اقشار ملت به دست آورد.

شهید صادق صحرایی

زندگینامه شهید صادق صحرایی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید صادق صحرایی فرزند محمّد در سال ۱۳۴۸ در شهر آغاجاری در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه‏های نبرد اعزام شد.

شهید صادق صحرایی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۹/۰۳/۱۳۶۷ در عملیات بدر در منطقه عملیاتی شرق دجله بر اثر گلوله باران منطقه و شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید شهرام امیریان

زندگینامه پاسدار شهید شهرام امیریان

تاریخ اسلام جز یک برهه، از صدر اسلام جوانانی چون جوانان ما سراغ ندارد. امام خمینی(رضوان الله علیه)

شهید شهرام امیریان در سال ۱۳۴۴ در یک خانواده به دنیا آمد. از لحاظ هوش و استعداد در سطح بالایی بود و تحصیلاتش را تا سال دوّم نظری در رشته صنعت با موفقیت ادامه داد. شهید امیریان با شکفته شدن آثار بلوغ فکری به فرمان ولی امر و رهبر کبیر اسلام امام خمینی(رضوان الله علیه) مبنی بر حاضر شدن کلیه اقشار مملکت در صحنه‌های فعالیت برای اسلام در کانون‌های اسلامی از جمله انجمن اسلامی هنرستان صنعتی، تبلیغات مسجد جامع، تبلیغات کتابفروشی شهید مطهری، جهاد سازندگی بسیج سپاه پاسداران آغاجاری به فعالیت پرداخت.

شهید امیریان که به مکتب و مظاهر مذهب خویش علاقه بسیار داشت، نامش را از شهرام به صادق تغییر داد. وی به امر رهبر مستضعفان جهان و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران مبنی بر بسیج ملیونی توده‌های وسیع کشور برای دفاع و حراست از اسلام عزیز و قرآن کریم چند بار در دوره‌های تعلیماتی نظامی بسیج سپاه پاسداران آغاجاری شرکت کرد و خود را برای حضور در صحنه حق علیه باطل آماده ساخت و در روز ۲۶ تیرماه ۱۳۶۰ عضو رسمی بسیج سپاه شد. شهرام صادق در در تاریخ ۵/۵/۱۳۶۰ به اتفاق چند تن از برادران سپاه، بهنگام بازرسی خانه گروهکی در امیدیه مورد اصابت تیر قرار گرفته و به شهادت میرسد.

شهید امیری آن شب قبل از مجروح شدن به مادرش گفته بود، به خدا آرزوی شهید شدن دارم؛ و مادرش در جواب به وی گفته بود، چرا این حرف را می‌زنید، برادر بزرگ‌تر چندین بار جبهه رفت ولی شهید نشد تو می‌خواهی شهید شوی؟ که شهرام در جواب به مادرش می‌گوید، خواهید دید که من شهید خواهم شد. موقعی که آخرین لحظات عمر پربار خود را می‌گذراند سفارش کرده بود برایش نوار قران بیاورند؛ تا اگر زنده بود قرآن گوش کند و اگر هم شهید شد برای او نوار قرآن بگذارند.

روحش شاد و یادش گرامی باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید شکراله زنگنه یوسف آبادی

زندگینامه شهید شهید شکراله زنگنه یوسف آبادی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید شکراله زنگنه یوسف آبادی فرزند عبدالحمید در سال ۱۳۴۸ در یکی از روستاهای بخش زیدون شهرستان بهبهان در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره متوسطه شد که تا سال اول نظری ادامه تحصیل داد. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه‏های نبرد اعزام شد.

شهید شکراله زنگنه یوسف آبادی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۹/۱۱/۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی والفجر ۸، بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید سید جواد طیبی

زندگینامه شهید سید جواد طیبی

شهید سید جواد طیبی در صبحگاهان روز چهارشنبه ۳/۵/۱۳۴۳ هنگام اذان صبح در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود. در سنین کودکی بسیار مهربان و ساکت بود به طوری که تمام اقوام و خویشان، شیفته اخلاق وی گشته بودند. از آنجا که خانواده او خانواده مذهبی بودند، او هم در سنین هفت سالگی نماز خواندن را شروع کرده. همراه پدر به مسجد می‏رفت. در این سن و سال احکام اسلام را به خوبی یاد گرفته بود و برای تمام دوستان و همکلاسی‏های خود فرد الگویی به شمار می‏رفت. سپس در سن ۱۰ سالگی در تابستان قرآن را به خوبی یاد گرفت، چنانچه در جلسات ماه رمضان همراه با اساتید قرآن در جلسات قرآن شرکت می‏نمود و قرآن را به خوبی می‏خواند تا جایی که مورد تعجب و حیرت کسانی بود که در جلسات قرآن شرکت می‏کردند. از این بابت او را بسیار تشویق می‏نمودند و از آنجایی که علاقه‏اش به فراگیری علوم دینی زیاد شده بود، لذا در سن ۱۲ سالگی در سال ۱۳۵۵ در آن خفقانی که رژیم ساواک شاهنشاهی به وجود آورده بود، او به حوزه آیت الله بهبهانی در اهواز رفت و خود را برای تبلیغ در راه اسلام آماده می‌کرد. در  آنجا او شروع به پخش اعلامیه‏های امام که از نجف وارد ایران می‌شد پرداخت و با این کار شروع به افشاگری علیه رژیم نمود. چندین بار توسط مامورین امنیتی ساواک مورد تعقیب قرار گرفت، ولی با کمک خداوند هیچ گونه آسیبی به او نرسید. در راهپیمایی شرکت می‌کرد و سپس در سال ۱۳۵۶ به حوزه علمیه آیت الله مجتهدی در بهبهان رفت. در آن موقع چون تمامی مردم از خواب غفلت بیدار شده بودند، علاوه بر تظاهرات علیه رژیم کارهای مخفی انجام می‌داد، از قبیل پخش اعلامیه در شهر و روستاهای دیگر و غیره. در ضمن تمام این کارها، علوم دینی و درس خود را به خوبی فرا می‌گرفت. تا  این که رژیم شاهنشاهی سقوط کرد و حکومت اسلامی در ایران شروع گشت.

همیشه برای سلامتی و طول عمر رهبر کبیر انقلاب اسلامی دعا می‏کرد؛ تا اینکه در سال ۱۳۵۹ حمله تجاوزکارانه رژیم عراق ایران آغاز شد و جنگ تحمیلی شروع گشت با شروع جنگ بود در سپاه بهبهان دوره نظامی را فرا گرفت و بعد از مدتی از طرف سپاه آغاجاری به جبهه اعزام شد. در حمله دارخوین همراه با پاسداران شهید عباس سلیمان زاده و شهید عین الله آور و شهید مختاری شرکت نمود. دو ترکش به گردن وی اصابت نمود. بعد از حمله دارخوین او جزو کادر بسیج شد و برای  کلیه نیروهایی که جهت آموزش به پادگان قدس میرفتند، ‏های عقیدتی از قبیل اخلاق احکام نماز و قرآن تشکیل داد در حمله بستان و حصر آبادان همراه برادران سپاه به جبهه رفت و در عملیات شرکت می‏نمود. بعد از بازگشت او مسئول شعبه عقیدتی سپاه جزوه کادر سپاه شد و پس از آن به مدت دو ماه همراه برادران سپاه، در پدافندی والفجر شرکت کرد. بعد از پدافندی والفجر با اینکه چندین روز از این ماموریت نگذشته بود، روزی به خانه آمد و گفت که برای مدت شش ماه باید به آبادان برویم و دوره نیروی دریایی سپاه را یاد بگیریم. وقتی رضایت پدر و مادر را در مورد این مسئله دید، بسیار خوشحال گشت و خود را برای رفتن آماده نمود بعد از ۴۵ روز که در آبادان بودند چند روزی برای مرخصی آمدند.

شهید شاپور طاهری

زندگینامه شهید شاپور طاهری

بسم الله الرحمن الرحیم

َلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ

به شهیدان راه حق مرده نگویید، آنان زنده‏اند ولیکن شما نمی‏دانید. (قرآن کریم)

شهید طاهری در سال ۱۳۳۹ در شهرستان امیدیه به دنیا آمد. ایشان متولد شده از خانواده پاک مومن بود. وی تمام کوشش خود را در این راه به خرج می‌داد که انشالله روزی مستضعفین از زیر یوغ و چپاولگران آزاد شوند. پدر شهید کارگر مستقلات شرکت نفت امیدیه بود.  از عدم آگاهی منطقه سخت خون دل میخورد و همیشه در این فکر بود که انشاالله مردم کسب آگاهی نمایند. تمام سعی و کوشش خود را در این راه به خرج می‏داد. و این بود که در این راه با ارگانهای انقلابی منطقه، نظیر انجمن‏های اسلامی جوانان کت و امور پرورشی بهمئی در تماس بود و رهنمودهای لازم را از طرف سپاه ارائه می‏داد.

در سال ۱۳۴۵ به کلاس درس و و دوران ابتدایی و راهنمایی را گذراند و در سال ۱۳۵۸ مدرک دیپلم خود را گرفت. در سال ۱۳۵۹ به سپاه رفت و در این ارگان مقدس الهی شروع به فعالیت نمود. البته با شوق و اشتیاق فراوان در مدت خدمت در سپاه، مسئولیت بسیج امیدیه را به عهده گرفت و تمام سعی خود را در این راه به خرج داد تا بتواند جای خالی برادران را در پشت جبهه پر کند و این کارش با موفقیت کامل همراه بود.

 در ابتدای انقلاب جوانان شهر، محلات امیدیه را تقسیم بندی کرده و مامور نگهبانی از محله خود شدند که ایشان هم جز همین جوانان بودند.

طاهری عاشق جبهه بود اما هر کاری می‌کرد، اجازه نمی‏دادند که به جبهه برود و بعد از چندمین بار با ریختن اشک شوق و گریه و ناله به جبهه بستان اعزام گردید و در این جبهه حسین‏وار جنگید و حسین‏وار شهید شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد

نحوه شهادت

بعنوان فرمانده یک گروه از بچه‌های آغاجاری انتخاب گردید و همه آنها عازم جبهه و دارخوین شدند. پس از چند روزی حمله نهایی در نیمه‏های شب چهارم مهرماه صورت گرفت و وی پس از مبارزه بسیار با کفار بعثی، در روز ۵ مهرماه ۱۳۶۰ به درجه رفیع شهادت نائل می‏گردد.

نام عملیات هنگام شهادت، ثامن الائمه شکست حصر آبادان بود.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید سینا بهرامی

زندگینامه شهید سینا بهرامی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید سینا بهرامی فرزند علی در سال ۱۳۶۱ در شهر گچساران دیده به جهان گشود که در تاریخ ۱۳/۱۰/۱۳۶۵ بر اثر بمباران وحشیانه دشمن علیه مردم بی دفاع شهرها مظلومانه به همراهی پدر مادر و دو برادر خردسالش دعوت حق را لبیک گفته و به شهادت رسیدند. شهید کودک بوده است.

روحش شاد و یادش گرامی باد

شهید سید یدالله انوشه

زندگینامه شهید سید یدالله انوشه

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید سید یدالله انوشه فرزند سید محمّد در سال ۱۳۴۸ در شهر امیدیه در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دوره متوسطه شد، در سال اول نظری با شروع جنگ تحمیلی مدرسه را رها نمود و از طرف سپاه پاسداران آغاجاری بعنوان بسیجی به جبهه‏های نبرد اعزام شد.

وی در انجام فرائض مذهبی علی الخصوص نماز و روزه دقت بسیاری داشت و آنها را خالصانه بجا می‏آورد.

شهید سید یدالله انوشه ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۲۸/۱۱/۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی شمال فاو، عملیات والفجر ۸ به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید سید نورالله موسوی

زندگینامه شهید سید نورالله موسوی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید سید نورالله موسوی در هشتم آذر ماه ۱۳۴۱ در یک خانواده مذهبی واقع در امیدیه آغاجاری چشم به جهان گشود. او از همان کودکی تحت تربیت صحیح پدر و مادر شخصی خوش برخورد و خوش اخلاق و متین و آرام بود و بیشتر اوقات خود را در مسجد می‏گذراند همیشه برادر و دوستانش را به برپا داشتن نماز و انجام فرایض دینی ترغیب می‌کرد.

با آغاز انقلاب عظیم اسلامی وی فعالیت‌های سیاسی خود را آغاز کرد روزها و شب‏های آغاز انقلاب شاهد فداکاری‏های نورالله و همرزمانش بود و همیشه اعلامیه‌های امام را جمع آوری می‏کرد و در بین مردم توزیع می‌کرد. شب‌ها با سایر برادران به نوشتن شعارهای مختلف بر روی دیوارها و پخش اعلامیه‏ها مبادرت می‏ورزید. طول مبارزاتش با رژیم سابق دو بار مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت. وی علاقه خاص و عجیبی نسبت به امام داشت؛ نام امام را همیشه با احترام خاصی بیان می‏کرد هنگامی که امام سخنرانی داشتند با دقت خاصی توجه می‏کرد.

شهید نورالله موسوی پس از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد. او  محصل سال سوم نظری بود. بعد از اینکه از مدرسه فارغ می‏شد، به سپاه میرفت و مشغول انجام وظیفه می‏شد. احساس مسئولیت وی و آگاهی نسبت به رسالت عظیمی که بر دوش داشت به افکار و اعتقاداتش، اعتماد و یقین خاصی می‏داد. نسبت به جو سیاسی و مسائل روز حساسیتی عجیب داشت. درگیری‌های مسلحانه‏ای که در نقاط مختلف ایران به خصوص در غرب صورت می‏گرفت و خیانت‏هایی را که از گروه‌های سیاسی منحرف سرمیزد، باعث خشم عمیق انقلابی وی نسبت به آنان گردیده بود.

همیشه آرزو داشت جهت پاسداری از قرآن و انقلاب اسلامی و حفظ وحدت میهن اسلامی‏اش برای مقابله با مزدوران چپ و راست اعزام شود. ماموریت‌های شایستگی و لیاقت خوبی را از خود بروز می‏داد. در طول اقامتش در سپاه از لحاظ اخلاق و رفتار شایسته‏ای که داشت مورد احترام فراوان از جانب برادرانش قرار می‌گرفت و حرکتی را که برای خدا و به سوی خدا آغاز کرده بود ادامه داد.

با شروع جنگ تحمیلی فرصت یافت تا مراتب پاک باختگی و جانبازی خود را نسبت به انقلاب نشان دهد. وی در طول چند باری که به مرز و جبهه نبرد حق و باطل رفته بود از خود رشادت‏ها نشان داد و بالاخره در روز ۲۰ مهرماه ۱۳۵۹ دعوت حق را لبیک گفت و در جبهه گمرک خونین شهر، خون پاکش بر زمین ریخت و روح پر فتوحش به ملکوت اعلا پیوست.

او با خون خود درخت اسلام و انقلاب را سیراب کرد و خود عاشقانه به سوی خدا شتافت و اینک زندگی او و شهادتش مشعلی فرا راه آینده ما خواهد بود تا پیام همیشه جاویدش را به نسل‌های آینده بسپاریم.

روانش شاد و یادش گرامی و راهش پایدار باد

تاریخ و نوع حادثه

تاریخ حادثه ۲۰/۷/۱۳۵۹ در خرمشهر در ساعت یک بعد از ظهر هنگام درگیری درون سنگر در مقابل دشمن قرار گرفته بود بر اثر تک تیر در ناحیه زیر شکم زخمی شد و به وسیله همرزمان شهید را بیرون آوردند. پس از مدت دو ساعت در بین را به درجه شهادت نائل آمد. مدت ۸ بعد به سردخانه امیدیه آورده شد و سپس به قطعه شهدا به خاک سپرده شد.

مختصری از گذشته شهید

زندگی خانواده شهید پدر شهید از روستاییان اطراف شهرستان ایذه بود. مدت سی و چهار سال پیش در خدمت شرکت نفت در آمده زندگی را با سختی و حقوق بسیار ناچیز و در چادر که به جای مسکن بود شروع کرده و در هوای گرم و سوزان بدون تسهیلات و یخ و برق حتی برای استراحت و خوابیدن شب، از پرده گونی استفاده می‏شد. زندگی شهید زندگی سالمی بود ولی انقلابی هنگام شروع انقلاب اسلامی با جمعی از همرزمان شب و روز […] دست راستش مجروح شد تا اینکه […] به درجه رفیع شهادت نائل آمد.