شهید فرداد کیانی

مبارزات شهید از زبان مادرش

 شهید فرداد از زمانی که در ایران انقلاب شد، همیشه در حال کوشش و فعالیت بود و قبل از جنگ برای مدت سه ماه در کردستان بر علیه منافقین خلق می‌جنگید و مبارزه می‌کرد و من ناراحت بودم و وقتی  مانعش میشدم، عصبانی می‌شد و می‌گفت، مگر شما مسلمان نیستید! مگر خدا را قبول ندارید، مسلمان بودن به این نیست که فقط نماز خواند؛ باید با عمل نشان داد که ما مسلمانیم و همیشه می‌گفت اگر ما برای این انقلاب تلاش نکنیم، پس کی این کارها بکند؟ تا اینکه جنگ شد و مرتب به جبهه‌، میرفت و من همیشه واهمه داشتم و خیلی ناراحت بودم. ولی خودش میگفت ناراحت نباش مادر، همه ما باید بمیریم ولی چقدر خوب است که ما در راه خدا شهید شویم.

پسرم همیشه آرزوی شهادت را داشت و بالاخره در ۲۰ اردیبهشت به آرزوی همیشگی خودش رسید و من از خدا می‌خواهم که به من صبر و تحمل دهد که بتوانم راه او را ادامه دهم.

والسلام

مبارزات شهید از زبان همسر شهید

شهید فرداد مردی محکم و استوار، با ایمان، جدی در اعمالش بود. از زمانی که من با او آشنا شدم و او را شناختم همه روز و هر لحظه در حال فعالیت و کمک به انقلاب بود و لحظه‌ای از پای ننشست و عقیده داشت زندگی را باید همراه با مبارزه بر علیه باطل و برپایی حکومت حق خدا ادامه داد؛ حتی اگر در این راه جان خود را از دست دهیم و سرانجام خون پاک خود را در حمله بیت المقدس برای آزادسازی خرمشهر جهت تحقق بخشیدن به آرمان و عقیده‌اش نثار کرد.

من چگونه توانم از شخصیت والای آن بزرگمردان که اینچنین حماسه آفریدند سخن گویم؛ در حالی که زبانم از این بیان قاصر است و برای من زندگی با چنین شخصیتی هر چند که مدت کوتاهی طول نکشید، افتخار بود و من با او و با خدای او عهد می‌بندم که به عنوان یک همسر، تنها یادگارش را آنچنان تربیت کنم که وارث فریادهای بخون خفته پدرش باشد. آری به هنگام خواب برایش از حماسه آفرینی پدرش و همرزمان پدرش سخن خواهم گفت که چگونه در دشت خشکیده و سوزان خوزستان همچون مناره‌های مسجد حق پابرجا ایستادند و جان خود را نثار کردند.

والسلام علیک و رحمة الله

 

مختصری از گذشته شهید

شهید از جوانان انقلابی زمان بود که در ابتدای انقلاب در کشیدن اعتصاب کارکنان نقش موثری داشته و در جمعه سیاه اهواز حسینیه اعظم شرکت داشت. در راهپیمایی‌ها آغاجاری با سرگرد منوچهری رئیس شهربانی وقت درگیری داشتند و در موقع پیام امام، بانک ملی امیدیه را با جمعیت همرزمانش به آتش کشید. تا اینکه در همان لحظه دیگر همرزمانش به نام شهید موسوی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و برای نظم و حفاظت منطقه و جلوگیری از نفوذ ضد انقلاب ایران نقش موثری داشتند. هنگام شورش ضد انقلابیون کومله-دموکرات در کردستان به این منطقه رفته که حتی یکی از همرزمانش به نام [شهید] ابراهیم جمالی، را ضد انقلابیون دستگیر و پس از شکنجه فراوان وی را به درجه شهادت می‌رسانند و شهید فرداد تنهایی برای تسلی خانواده شهید به کردستان اعزام، و پیکر پاک آن شهید را به خانواده‌اش تحویل داد و در حمله‌های جنگ تحمیلی چندین فقره شرکت داشتند تا این که در جبهه غرب خرمشهر به درجه شهادت نائل می‌شود.

پدر شهید نیز از روستا زادگان عشایر بختیاری است که حدود ۳۵ سال پیش در اثر فقر و تنگدستی به منطقه بد آب و هوای آغاجاری به خدمت شرکت نفت در آمده و با حقوق ناچیز مشغول کار شده و سختی‌ها و رنج پر مشقت را پشت سر گذراند.

تاریخ و نوع حادثه

در تاریخ ۲۰/۲/۱۳۶۱ در غرب کارون در ساعت دو نیم بامداد در حالی که شهید فرمانده عملیات بود، به طرف لشکر دشمن حمله کردند. ابتدا پای چپ شهید مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و به دلیل اینکه گروه خون شهید o- بوده، همرزمان وی از پیش‌روی ممانعت کردند. ولی چون شهید مسئولیت گروه را به عهده داشت، صلاح [را در] برگشت نمی‌دانست. چون موجب شکست برای اسلام بود. لازم دانسته خود به درجه شهادت برسد، بهتر است تا اینکه عقب نشینی کند. موقعیت زمانی گروهش طوری واقع شده بود که در تپه خاکریز دشمن تیربار روی آن موضع گرفته و کلیه لشکریان خود را زیر رگبار تیر بار گرفته. شهید پیشاپیش دسته خود به طرف دشمن حمله کرده و بقول همرزمانش نزدیک سیم خاردار رسیده، شهید با سرنیزه خود سیم خاردارها را قطع و مین‌یابی کرده و به طرف تیربارچی دشمن پیشروی کرده تا اینکه دو نفر از تیربارچی‌ها را به درک واصل کرد؛ ولی سومی به طرف شهید با سلاح تیربار چندین تیر در سینه و ناحیه سر اصابت کرده و شهید به درجه رفیع شهادت نائل می‌گردد. این تنها آرزویش بوده که در اسلام و مسلمین و مستضعفین جهان که رهبر آن امام‌خمینی است، شهید شود و به آرزوی دیرینه‌اش که همانا شهادت است برسد. پس از ۲۴ ساعت پیکر پاک شهید از طریق اهواز به منطقه حمل و در قطعه شهدای امیدیه آغاجاری به خاک سپرده شد.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید ابراهیم جمالی

بسم رب شهدا و صدیقین

 زندگینامه پاسدار شهید ابراهیم جمالی دهناشی

 پاسدار شهید ابراهیم جمالی در سال ۱۳۴۱ در شهر امیدیه در یک خانواده متوسط و مذهبی به دنیا آمد. او از همان آوان کودکی به ورزش علاقه وافری نشان می‌داد؛ لذا در کنار ساعات کار و درس ساعتی را نیز به ورزش وزنه‌برداری اختصاص می‌داد. تحصیلات خود را تا دوم راهنمایی به پایان رساند و به علت اینکه خانواده‌اش در فقر مالی به سر می‌بردند، تابستان‌ها شروع به کار می‌کرد تا خرج تحصیل خود را در آورد و در کمک به خانواده پشتکار زیادی از خود نشان می‌داد و از آنجا که از کودکی در میان مردم و با آنان بود به خوبی دردهای اجتماعی را حس می‌کرد و به هر وسیله که می‌شد به مردم کمک می‌کرد و همین مسائل زمینه‌ای در او به وجود آورد که تنفر و انزجار خود را نسبت به طبقه سرمایه‌دار پرورش دهد.

 ابراهیم زندگی ساده و بی‌آلایش داشت. وقتی که سینما رکس [آبادان] را آتش زدند به قدری ناراحت بود که تا چندین روز غذا نمیخورد و فکر می‌کرد.

 با زمزمه‌های انقلاب نوار امام و نشریه‌های امام را در خانه پنهان می‌کرد و صبح زود بدون خوردن صبحانه از خانه خارج می‌شد و در تمام برنامه‌های پس از انقلاب شرکت داشت. اعلامیه پخش می‌کرد و در تمام راهپیمایی‌ها شرکت داشت و هر چه از دستش بر می‌آمد، برای انقلاب انجام می‌داد. در درگیری‌ها با دژخیمان رژیم در حمل مجروحین و اجساد کمک می‌کرد و هرچه از دستش ساخته بود انجام می‌داد و با پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران به عضویت سپاه امیدیه درآمد و مدت‌های زیادی برای مأموریت به نقاط مختلف ایران می‌رفت؛ از جمله مأموریت‌هایش باشت بود؛ که مدت سه ماه در آنجا مشغول خدمت به روستاییان می‌شد.

در مردادماه سال ۵۹ در ماه مبارک رمضان در حالی که زبان روزه بود، به کردستان برای سرکوب ضد انقلاب اعزام شد که به دست حزب دموکرات اسیر گشت و پس از یک سال اسارت در زیر شکنجه‌های ضد انقلاب به شهادت رسید و به آرزوی دیرینه‌ی خود که شهادت بود نائل آمد.

روحش شاد

مختصری از  گذشته زندگی شهید

 شهید قبل از شروع انقلاب با رژیم در ستیز بود و دل‌خوشی از رژیم نداشت و از این نظر زندگی ساده را دوست می داشت. مهمتر اینکه زمانی که ندای امام آمد و توجه به انقلاب فراگیر شد با توجه به سن کمی که شهید داشت در جستجو همرزمان همچون خود بود و به فعالیت افتادند که شبانه جهت پیشبرد انقلاب و آرامش منطقه و جلوگیری از ضد انقلابیون این منطقه برخاستند تا اینکه پس از تشکیل سپاه به جمع پاسداران پیوست.

پدر شهید از روستاییان و عشایر بختیاری است که در سن جوانی در شرکت نفت با حقوق روزانه ۴۰ ریال مشغول بود. در آن زمان شرکت نفت امکانات نداشت و به جای مسکن از چادر استفاده می‌کردند.

مشخصات شهید ابراهیم جمالی

 نام: ابراهیم

نام خانوادگی: جمالی دهناشی

شماره شناسنامه: ۵۰۶

محل تولد امیدیه

صادره از: بهبهان

تاریخ تولّد: ۱۳۴۱

نام پدر: ولی

تاریخ شهادت: ۱/۶/۶۰

مذهب: شیعه جعفری

میزان تحصیلات: دوم راهنمایی

میزان درآمد خانواده: ۳۲۰۰۰ ریال

 یگان اعزام کننده: سپاه پاسداران امیدیه

محل حادثه: بوکان کردستان

آدرس منزل: شهید به مدت اقامت امیدیه لین B-9 پلاک ۱۰۷۴ اقامت سه سال

آدرس کار و تلفن پدر شهید: گاراژ شرکت نفت – شماره تلفن ۶۲۲۸-۶۳۱۴

 تاریخ و نوع حادثه

 در تاریخ ۱۰/۵/۵۹ سپاهیان برابر دستور امام به کردستان اعزام شدند. طی درگیری که با ضد انقلابیون دموکرات و کومله داشتند، در نوسور مدت چهار ماه طول کشید که به وسیله همرزمانش به خانواده شهید اطلاع دادند که طی درگیری شهید با همرزم دیگری به نام لاری زاده بچه اهواز به وسیله احزاب نامبرده دستگیر شدند. پس از مبارزات زیاد شهید اسیر کومله و دموکرات شد و خبری از آنها در دست نبود و پدر شهید جهت اطلاع فرزندش به دفتر نخست وزیری مراجعه کرده که بتواند اطلاعی از فرزند دلبندش حاصل نماید ولی متاسفانه نتیجه‌ای عایدش نشد.

سرانجام در تاریخ ۱/۶/۶۰ زیر شکنجه به شهادت رسید و ۷/۷/۶۰ به وسیله یکی از همرزمان شهید به نام شهید فرداد کیانی با تلاش فراوان پیکر شهید را به منطقه حمل و در قطعه شهدا تشییع و تدفین شد.

روحش شاد و یادش گرامی‌باد