شهید ابراهیم صفایی

شهید ابراهیم صفایی در سال ۱۳۳۹ در خانواده‌ای مذهبی در شهرستان هفتگل به دنیا آمد. تحصیل خود را در رشته و کارهای فنی دنبال نمود و حرفه مکانیکی را انتخاب کرد و بعد از چندی در شرکت ملی حفاری استخدام شد. در حین اینکه کار خود را انجام می داد در سال ۵۷ انقلاب اسلامی در حال پیروزی بود بعد از انجام کار به راهپیمایی می رفت و در نیمه شب در آن خفقان شعار بر روی دیوار می نوشت. او همیشه در فکر تهی دستان بود و در کمک به فقرا پیشرو بود و مستضعفان نزدیکش را از خرجی بی بهره نمی گذاشت؛ بعضاً آن‌ها را به چلوکبابی که سر نبش خانه قرار داشت می برد و برای او غذا می‌خرید. همیشه در خانه به مادر و پدر احترام به خصوصی می گذاشت. با خواهران و برادران خود با ملایمت و خونسردی رفتار می‌کرد.

همیشه به مادر نصیحت می کرد انسان یک دفعه به دنیا می‌آید و یک دفعه می میرد؛ چه بهتر که در راه حق کشته شود. و بالاخره زمان سربازی فرا رسید و در سال ۵۸ دفترچه آماده به خدمت خود را گرفت و آماده برای خدمت شد. اما در حین رفتن به سربازی بر اثر تصادف موتورسیکلت دچار ناراحتی کشکک زانو شد و به تشخیص دکتر معالج او را یک سال از سربازی عقب انداخت و بعد از یکسال دکتر او را که بر اثر تصادف مجروح شده بود از خدمت رفتن معاف نمود و اعلام کرد که قادر به خدمت زیر پرچم نخواهد بود، ولی علیرغم حرف دکتر به سربازی رفته، آموزشی را به پایان برد و در آذر ۵۹ بازهم به طور داوطلبانه به جبهه رفت و مشغول به رانندگی آمبولانس شد و در عملیات الله اکبر هم راننده آمبولانس بود و  همچنین در عملیات طریق القدس در نقش راننده نفربر ایفای نقش کرد و با ۴ تن از همرزمان خود با نفربر به خط مقدم نیرو می بردند و در حین انجام وظیفه به علت ترکش توپ دشمن از ناحیه قلب مجروح و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

شهید ابراهیم جمالی

بسم رب شهدا و صدیقین

 زندگینامه پاسدار شهید ابراهیم جمالی دهناشی

 پاسدار شهید ابراهیم جمالی در سال ۱۳۴۱ در شهر امیدیه در یک خانواده متوسط و مذهبی به دنیا آمد. او از همان آوان کودکی به ورزش علاقه وافری نشان می‌داد؛ لذا در کنار ساعات کار و درس ساعتی را نیز به ورزش وزنه‌برداری اختصاص می‌داد. تحصیلات خود را تا دوم راهنمایی به پایان رساند و به علت اینکه خانواده‌اش در فقر مالی به سر می‌بردند، تابستان‌ها شروع به کار می‌کرد تا خرج تحصیل خود را در آورد و در کمک به خانواده پشتکار زیادی از خود نشان می‌داد و از آنجا که از کودکی در میان مردم و با آنان بود به خوبی دردهای اجتماعی را حس می‌کرد و به هر وسیله که می‌شد به مردم کمک می‌کرد و همین مسائل زمینه‌ای در او به وجود آورد که تنفر و انزجار خود را نسبت به طبقه سرمایه‌دار پرورش دهد.

 ابراهیم زندگی ساده و بی‌آلایش داشت. وقتی که سینما رکس [آبادان] را آتش زدند به قدری ناراحت بود که تا چندین روز غذا نمیخورد و فکر می‌کرد.

 با زمزمه‌های انقلاب نوار امام و نشریه‌های امام را در خانه پنهان می‌کرد و صبح زود بدون خوردن صبحانه از خانه خارج می‌شد و در تمام برنامه‌های پس از انقلاب شرکت داشت. اعلامیه پخش می‌کرد و در تمام راهپیمایی‌ها شرکت داشت و هر چه از دستش بر می‌آمد، برای انقلاب انجام می‌داد. در درگیری‌ها با دژخیمان رژیم در حمل مجروحین و اجساد کمک می‌کرد و هرچه از دستش ساخته بود انجام می‌داد و با پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران به عضویت سپاه امیدیه درآمد و مدت‌های زیادی برای مأموریت به نقاط مختلف ایران می‌رفت؛ از جمله مأموریت‌هایش باشت بود؛ که مدت سه ماه در آنجا مشغول خدمت به روستاییان می‌شد.

در مردادماه سال ۵۹ در ماه مبارک رمضان در حالی که زبان روزه بود، به کردستان برای سرکوب ضد انقلاب اعزام شد که به دست حزب دموکرات اسیر گشت و پس از یک سال اسارت در زیر شکنجه‌های ضد انقلاب به شهادت رسید و به آرزوی دیرینه‌ی خود که شهادت بود نائل آمد.

روحش شاد

مختصری از  گذشته زندگی شهید

 شهید قبل از شروع انقلاب با رژیم در ستیز بود و دل‌خوشی از رژیم نداشت و از این نظر زندگی ساده را دوست می داشت. مهمتر اینکه زمانی که ندای امام آمد و توجه به انقلاب فراگیر شد با توجه به سن کمی که شهید داشت در جستجو همرزمان همچون خود بود و به فعالیت افتادند که شبانه جهت پیشبرد انقلاب و آرامش منطقه و جلوگیری از ضد انقلابیون این منطقه برخاستند تا اینکه پس از تشکیل سپاه به جمع پاسداران پیوست.

پدر شهید از روستاییان و عشایر بختیاری است که در سن جوانی در شرکت نفت با حقوق روزانه ۴۰ ریال مشغول بود. در آن زمان شرکت نفت امکانات نداشت و به جای مسکن از چادر استفاده می‌کردند.

مشخصات شهید ابراهیم جمالی

 نام: ابراهیم

نام خانوادگی: جمالی دهناشی

شماره شناسنامه: ۵۰۶

محل تولد امیدیه

صادره از: بهبهان

تاریخ تولّد: ۱۳۴۱

نام پدر: ولی

تاریخ شهادت: ۱/۶/۶۰

مذهب: شیعه جعفری

میزان تحصیلات: دوم راهنمایی

میزان درآمد خانواده: ۳۲۰۰۰ ریال

 یگان اعزام کننده: سپاه پاسداران امیدیه

محل حادثه: بوکان کردستان

آدرس منزل: شهید به مدت اقامت امیدیه لین B-9 پلاک ۱۰۷۴ اقامت سه سال

آدرس کار و تلفن پدر شهید: گاراژ شرکت نفت – شماره تلفن ۶۲۲۸-۶۳۱۴

 تاریخ و نوع حادثه

 در تاریخ ۱۰/۵/۵۹ سپاهیان برابر دستور امام به کردستان اعزام شدند. طی درگیری که با ضد انقلابیون دموکرات و کومله داشتند، در نوسور مدت چهار ماه طول کشید که به وسیله همرزمانش به خانواده شهید اطلاع دادند که طی درگیری شهید با همرزم دیگری به نام لاری زاده بچه اهواز به وسیله احزاب نامبرده دستگیر شدند. پس از مبارزات زیاد شهید اسیر کومله و دموکرات شد و خبری از آنها در دست نبود و پدر شهید جهت اطلاع فرزندش به دفتر نخست وزیری مراجعه کرده که بتواند اطلاعی از فرزند دلبندش حاصل نماید ولی متاسفانه نتیجه‌ای عایدش نشد.

سرانجام در تاریخ ۱/۶/۶۰ زیر شکنجه به شهادت رسید و ۷/۷/۶۰ به وسیله یکی از همرزمان شهید به نام شهید فرداد کیانی با تلاش فراوان پیکر شهید را به منطقه حمل و در قطعه شهدا تشییع و تدفین شد.

روحش شاد و یادش گرامی‌باد

شهید ابراهیم مطوری

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.

 زندگینامه شهید ابراهیم مطوری

شهید ابراهیم مطوری فرزند طعمه در سال ۱۳۴۵ در شهر آبادان در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید رابطه‌اش با والدین و دوستان بسیار با فروتنی و صمیمی بود و با اطرافیان با احترام خاصی برخورد می‌کرد. در دوره نوجوانی و جوانی اهل کار و تلاش بود.

 شهید با فرا رسیدن زمان خدمت سربازی از طریق سپاه اعزام شد و به انجام وظیفه پرداخت. با شروع جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران به عنوان پاسدار وظیفه به جبهه‌های نبرد اعزام شد.

تاریخ ۴/۴/۶۷ در منطقه عملیاتی جزیره مجنون در عملیات تک دشمن به فیض شهادت نائل آمد.

تربت پاکش در شهر امیدیه می‌باشد.

روحش شاد و یادش گرامی باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید ابراهیم فرهادی

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی‌نامه شهید ابراهیم فرهادی

شهید ابراهیم فرهادی فرزند شمسعلی در سال ۱۳۴۵ در شهر آغاجاری(میانکوه) در خانواده‌ای دیده به جهان گشود دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده را به کارهای نیک هدایت و دوستان را به راه راست رهنمون می‌نمود. رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. وی پس از سپری کردن دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی در کنار پدر به کار و تلاش می‌پرداخت.

شهید با شروع جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران امیدیه بعنوان بسیجی به جبهه نبرد اعزام شد. شهید ابراهیم فرهادی ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۱۹/۱۱/۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی هورالعظیم در عملیات پدافندی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید ابراهیم آلبوغبیش

بسم الله الرحمن الرحیم

الَّذينَ آمَنوا وَهاجَروا وَجاهَدوا في سَبيلِ اللَّهِ بِأَموالِهِم وَأَنفُسِهِم أَعظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَأُولئِكَ هُمُ الفائِزونَ

با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی(رضوان الله علیه) ابراهیم زمان، امید مستضعفین، قلب ملت‌های رنجیده که درد آنها را می‌داند و عامل آنها را شناخته و آنچنان قهرمانانه از کشور اسلامیمان دفاع می کنند که حیرت جهان را برانگیخت.

 اینجانب ابراهیم آلبوغبیش وصیت می‌کنم

 شکر می‌کنم خدا را که توفیق به من داد که بتوانم وظیفه شرعی خودم را در حد توانایی‌ام نسبت به اسلام و قران انجام دهم هم و در مدت ۱۷ سال عمرم این زمان که عازم جنگ می باشم بهترین زمان عمرم می‌بینم و از خدا تقاضا دارم که مرا در بستر نمیراند و مرا در راه اسلام به دست شقی‌ترین بندگان بمیراند. این بود آرزویم از خدای خودم. می‌خواهم که بر ایمان‌مان عطا کند که فقط راه حسین(علیه السلام) را دنبال کنم. هدف من از اعزام به جبهه جنگ فقط برانداختن کفر و ستمی است که بر مردم مسلمان این مرز و بوم وارد می‌شود و مکتبی را که من پذیرفته‌ام درآن مسئولیتش را سنگین به دوشم احساس می‌کنم و باید دِین خود را تا آنجا که توان دارم به اسلام و مردم ادا نمایم. هیچ چیز در زندگی جز شهادت آرزوی من نیست و هیچ چیز نمی‌تواند گلوی تشنه مرا سیراب کند جز شهادت.

 ابراهیم آلبوغبیش

 زندگینامه شهید ابراهیم آلبوغبیش

پرچمداران ولایت و حماسه‌آوران عشق نهان اسراری را به پهندشت خونین خوزستان به ودیعه تاریخ گذاشتند البته بار امانتی گرانبها پیچیده به هاله‌ای از خون که ترجمان سروده عشق و دلباختگی است.

 راز های شگفت انگیزی که ثمره جاودانگی و آزادگی آن مدافعان ولایت را سر مست از شراب به حق به پیکار با مجاهدان برانگیخت و شهید ابراهیم آلبوغبیش رازی از اسرار نهفته این مرز و بوم است است که با ولایت و امامت پیوندی ناگسستنی برقرار و به حق مدافعی و سربازی جاوید نام بود.

 وی به سال ۱۳۴۶ در شهرستان امیدیه چشم به دنیا گشود از آوان کودکی با با روحی پاک و روان عدالتخواه جویای رهبریت و امامت بود چه بسا که دلهای حیران شهر عشق را تنها از جام ولایت می‌کشند و شهید ابراهیم آلبوغبیش پس از پیروزی انقلاب اسلامی با عضویت در بسیج اولین گام را بر خط سرخ شهادت بر نهاد و با اعزام به مناطق جنگی با اندیشه‌های پربار و ایمانی راسخ به جهاد با منافقان و چه زیبا که خدایش او را با هاله‌ای از خون در ۲۶ مهرماه سال ۶۳ شمسی به حضور پذیرفت و زیباتر آن که اسرار این حماسه نامه در درون دل هورالهویزه تا به ابد نهفته باقی خواهد ماند.

روحش شاد

پرچمداران ولايت و حماسه سازان عشق در تاريخ خونين خوزستان اسراري را به وديعت نهادند كه در هاله اي از خون پيچيده شده و ترجمان سرود عشق و دلدادگي است، به راستي اين چه سرّ شگفتي بود كه اين چنين انسان هاي آزاده را در پيكار با ملحدان و كينه توزان، از جام ولايت سرمست كرد. ابراهيم يكي از قهرمانان عرصه عشق و رازهاي ناگفتني معبود ازلي بود كه در حرف و عبارت نگنجيد تا همچون كلمه طيبه از جانب او نزول كند و دوباره به سوي او صعود نمايد. از همان كودكي با روح پاكش جوياي عدالت و حقيقت بود و سرچشمه معرفت را در زلال خاندان عترت مي جست.

شهيد ابراهيم آلبوغبيش در سال ۱۳۴۶ در علي آباد ( پاچكوه ) چشم به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي خود با موفقيت در همين منطقه گذراند. قدّي بلند و چهره اي معصوم داشت، آرامش عجيبي در چشم هايش موج مي زد قلبش از مهر و صفا لبريز بود و تا مي توانست به پدر و مادر و دوستان محبت مي نمود.

در سال ۱۳۶۰ به مسجد علي آباد آمد و قبل از آن نيز در دوران انقلاب بي كار ننشسته بود. وقتي به عضويت پايگاه مقاومت مسجد درآمد با شور عجيبي به انجام وظيفه مي پرداخت، در مدت يك سالي كه در بنياد مستضعفان مشغول به كار بود با حضور در پايگاه مقاومت به گشت زني و حفاظت از دستاورد هاي انقلاب مي پرداخت. حتي وقتي از كار در بنياد استعفا داد و به انتظامات سپاه پاسداران پيوست، به همكاري با پايگاه مقاومت ادامه داد.

بارها درخواست او را براي حضور در جبهه رد كرده بودند، امّا او تسلیم نشد و از تمامي كارها و اشتغالات دنيوي استعفا داد و در مهر ماه سال ۱۳۶۳عاشقانه به جبهه شتافت. سرانجام در تاريخ ۲۶/۷/۶۳ در منطقه هورالهويزه گمشده ي خويش را يافت و پس از عمري انتظار اجازه ورود به بارگاه دوست را پیدا کرد و بر اثر اصابت تركش خمپاره در نزد محبوبش جاودان زيست. يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.

 

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم

«  الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُون »     (سوره توبه/ آيه ۲۰)

با درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني، ابراهيم زمان و اميد مستضعفان و قلب ملّت هاي رنج كشيده، رهبري كه درد آنها را مي داند و آن چنان شجاعانه از اسلام و كشور دفاع مي كند كه حيرت جهانيان را برانگيخته است.

اينجانب ابراهيم آلبوغبيش خدا را شاكرم كه به من توفيق حضور در جبهه را عنايت فرمود تا بتوانم وظيفه ي شرعي خود را در حد توانايي ام نسبت به اسلام و مسلمين ادا نمايم. اكنون كه در هفده سالگي و بهترين ايام عمر خود را طي مي كنم، از خدا مي خواهم مرا در بستر نميراند و شهادت را نصيب من كند. از خدا مي خواهم بر ايمانم بيفزايد تا فقط راه امام حسين(ع) را دنبال كنم. هدف من از اعزام به جبهه برانداختن ستمي است كه بر مردم اين مرز و بوم تحميل مي شود. وظيفه ي سنگيني بر دوش خود احساس مي كنم و اميدوارم تا حدّ توان بتوانم دِين خود را نسبت به اسلام و مردم ادا نمايم، هيچ چيز در زندگي جز شهادت آرزوي من نيست و هيچ چيز نمي تواند كام تشنه مرا سيراب سازد جز شهادت.

والسلام

براهیم آلبوغبیش



برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید ابراهیم بهمنی

شهید ابراهیم بهمنی

زندگینامه بسیجی شهید ابراهیم بهمنی

 با شهید زندگی یا کار کردن در کنار او سعادتی است که همواره خاطرات و نکته‌هایی ارزنده به جا می‌گذارد که این نکته‌ها خود مانند ثمره میوه درختی است که همیشگی و جاودان است؛ از جمله این شهدا بسیجی شهید ابراهیم بهمنی است که در سال ۱۳۴۶ شمسی در شهرستان امیدیه در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود و ابراهیم از خلق و خوی ساده و ظاهری شاداب و بشاش برخوردار بود. صمیمیت و نجابت او در بین دوستان زبانزد خاص و عام بود در سن نوجوانی پای به جبهه‌های حق علیه باطل یعنی دانشگاه عشق و ایثار و شجاعت و شهادت گذاشت. شهید ابراهیم در اوایل حضور در جبهه به دلیل سن کمی که داشت مسئولین با اعزام ایشان به جبهه موافقت نمی‌کردند ولی او با عشقی که به امام و حضور در جبهه برای ادای تکلیف داشت از پا نمی‌نشست. و بارها با گروه اعزام به جبهه ثبت نام می‌کرد ولی با دیدن سن او با ایشان مخالفت می‌کردند. در نهایت با پافشاری بسیار و بیان این که آیا من نمی توانم ساقی و یا پیک باشم توانست رضایت مسئولین را جلب کرده به عنوان پیک وارد جبهه شود؛ که دیگر از آن موقع جبهه مونس و انیس او شد هیچ چیز نمی‌توانست بین او و جبهه جدایی بیاندازد و در تمام مدت جنگ تحمیلی به جرأت می‌توان گفت که ایشان ۸۰% عمر خویش را در جبهه‌ها بودند و زمان کوتاهی را صرف سر زدن به اعضای خانواده می‌کردند بهتر است خصوصیات ایشان را بیشتر از زبان دوستانش بشنویم.

جزیره مجنون

مرداد ماه سال ۱۳۶۶ شهید ابراهیم بهمنی مسئول دیده‌بانی گردان مستقل ادوات ذوالفقار بودند که وظایف مهمی به عهده ایشان بود؛ از قبیل مدیریت آتش توپخانه های مستقر در جزیره مجنون و به دلیل مزاحمتی که گردان ادوات با دیده‌بانی دقیق برای نیروهای عراقی مستقر در جزیره به وجود آورده بود، اکیپی از زبده‌ترین نیروهای عراقی که شامل یک گردان تانک و یک فرمانده بسیار ماهر مأمور مقابله با دکل‌های دیده بانی مستقر در آنجا شده بودند. به طوری که شهید بهمنی فرمانده ماهر عراقی را از پشت دوربین کاملاً شناسایی کرده بود.

در یکی از همین روزها که اکیپ عراقی مشغول مقابله با آتش دقیق بچه‌ها بودند، شهید ابراهیم از پشت بیسیم اعلام نمود فرمانده عراقی وارد خط مقدم شد. او با اشاره دکل شهید بهمنی را نشان میدهد د و خود فرمانده عراقی سوار بر تانک دکل را نشانه‌گیری می‌کند، چرا که با مزاحمت‌هایی که ادوات تحت امر شهید به وجود آورده بودند مجبور به عقب‌نشینی شده بودند که پس از این شهید نیروهای تحت امر خود را به پایین دکل فرستادند و بعد از دقایقی نبرد خود ایشان در هنگام پایین آمدن از دکل و زمانی که ایشان کاملا از دکل پایین آمده بودند، دکل ۵۰ متری توسط تانک‌های عراقی مورد هدف قرار گرفت که اگر این پایین آمدن ثانیه‌ای دیرتر بود، در همان جا به شهادت می‌رسید؛ ولی هنوز جبهه از دیدن او سیراب نشده بود و شهادت را در جای دیگر به او داده بودند.

جزیره مجنون
مردادماه سال ۱۳۶۶

محمّد حق‌پرست

 و راهش پر رهرو باد

خلاقیت و ابتکار

در اردیبهشت سال ۶۷ گردان تخریب لشکر ۷ ولیعصر عجل الله به منطقه عمومی آبادان مامور گردید. پس از استقرار در آبادان بلافاصله از طرف قرارگاه تخریب مأموریت داده شد تا در جزیره مینو مشغول بکار شوند. به این ترتیب که نهر ورودی به جزیره مینو باید توسط گردان و به وسیله مین مسدود گردد، زیرا نیروهای عراقی از طریق این نهر وارد جزیره مینو می‌شدند و این منطقه را ناامن می‌کنند این بود که توسط فرماندهی گردان برادر حمید درویشی، مأموریت به گروه ویژه که شامل دو دسته یکی دسته تخریب و غواص و دوّمی دسته تامین اعلام گردید. یادآور می شود مسئول دسته ویژه تخریب شهید ابراهیم بهمنی و دسته تامین برادر حسینعلی بیاتی بودند و بارها نهر مذکور شناسایی شد و امکان انجام این کار با شرایط حساس منطقه امکان پذیر نبود. زیرا در چنین شرایطی می بایست عرض نهر پایه‌کوبی شود، سپس روی پایه‌ها مین کارگزاری گردد و سپس با سیم تله دهانه نهر مسدود گردد.

خلاصه مطلب پس از روزها و شب‌ها کار بی‌وقفه چنین کاری انجام نشد، تا اینکه شهید بهمنی با ترکیب دو مین و تغییر در ساختار آن ها به شکل زیبا و مبتکرانه از بیرون نهر به شکلی نوین این کار را انجام داد و به این صورت که با استفاده از ماسوره مین۴٫۳ PRB  و مینM18    و کشیدن سیم‌های تله توانست این کار را سخت و دشوار را سهل و آسان سازد

آبادان-جزیره مینو

اردیبهشت ۱۳۶۷

علیرضا جوکار

یادش گرامی باد

هوش و ذکاوت

شهید ابراهیم بهمنی یکی از یاران باوفای امام بود؛ که در کمال صداقت و بلندی روح پر فتوحش با توجه به مسئولیت‌های فراوانی که به ایشان واگذار شد، اخلاص و سادگی، اطاعت از فرمان مافوق می‌کرد به گونه‌ای که در قلب تک تک همکاران جایگاه ویژه‌ای داشت. اینجانب به عنوان همکاری در رده بالاتر خاطرات بسیاری از ایشان دارم که به اختصار به یکی از موارد فنی ایشان اشاره‌ای کوتاه می‌کنم.

از آنجایی که ایشان از هوش و استعداد فوق العاده برخوردار بودند، طی اشکال فنی که برای یکی از توربین های سولارسنتار مدلT-4002 مربوط به یکی از کارخانه‌های ایستگاه تقویت فشار گاز اهواز اتفاق افتاده بود و مدیریت کمیته کارشناسی جهت اشکال پیش آمده تشکیل داده بود، ایشان با انجام مطالعات اولیه در مدت زمان بسیار کوتاه علت را شناسایی و اعلام نظریه فنی نمودند، که همان مورد در کمیته فوق بررسی و تایید گردید. عملکرد فنی ایشان هرچند عمر کوتاهی داشت اما نشان داد که می تواند در آینده یکی از کارشناسان فنی رشته مکانیک به شمار آید؛ اما سرنوشت ایشان مقامی بالاتر به نام شهادت بود. روحت شاد همکار عزیز

امین محمدی (مسئول تعمیرات توربین کارگاه مرکزی آغاجاری)

۸/۴/۷۸

ارزش های شهید

 محمد بهمئی

 شهید ابراهیم با گذراندن دوره آموزشگاه وارد شرکت نفت شد و با شروع شدن جنگ تحمیلی کار را رها کرده و عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد و بعد از اتمام دفاع مقدس مجدداً به کار در شرکت مشغول شد و این سعادتی بود که نصیب ما گشت تا با او چند سالی همکار باشیم. در این مدت کم خاطراتی از عزیز بر جای مانده است که هم اکنون به عنوان سرمشقی است که انسان با عمل کردن به آنها به سعادت واقعی خواهد رسید؛ از جمله برای نماز خواندن شهید ابراهیم تاکید زیادی داشت، که نماز اول وقت خوانده شود و وقتی صدای اذان به گوش می‌رسید از اولین کسانی بود که برای اقامه نماز آماده می‌شد.

 امر به معروف و نهی از منکر را مرتباً گوشزد کرده و خود نیز به آن عمل می‌کرد مخصوصاً بدحجابی و الگوگرفتن جوانان از غربی‌ها را یک ضد ارزش (منکر) می‌‌دانست و عقیده داشت که اینها پا روی خون شهدای والامقام میگذارند و ایشان بعد از چند بار تذکر دادن، شدیداً برخورد جدی می‌کردند.

 در زمینه مراسم مذهبی خصوصاً عزاداری سالار شهیدان یکی از کسانی بود که قبل از دیگران حاضر می‌شد و عقیده بر گرم نگهداشتن این مراسمات داشت یکی دیگر از خصوصیات که به صورت خاطره در ذهن‌ها نقش بسته است عشق به امام خمینی رحمة الله و بعد از امام عشق به مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای بود که ولایت‌پذیری آن شهید را نشان می‌داد

روحش شاد

 سید خلیل حسینی از همرزمان شهید

 ۱۷ سال می گذرد اما انگار همین دیروز بود تبسم‌های او، چهره شاد و دوست داشتنی او، هرگز از اذهان ما دور نماند. واقعا ابراهیم شایسته‌ی این است که به بهترین شکل از او یاد شود و زیباترین کلمات در وصف او به کار رود و در خانواده‌ای رشد یافته بود که همگی مومن و بامحبت بودند، لذا او نیز محبت خاصی نسبت به دوستان داشت.

 قبل از عملیات بدر، بهمن ۱۳۶۳، در منطقه کرخه بچه‌های امیدیه-آقاجری، ماهشهر-اهواز همه چادرهای جداگانه‌ای داشتند. این یک موضوع طبیعی است که در جبهه یا در هر جای دیگری که باشد، معمولاً افراد همشهری دور هم جمع می‌شوند و دوست دارند حتی الامکان پیش هم باشند. ولی در جبهه؛ ابراهیم جای خاصی نداشت او پیش همه و برای همه بود؛ همه میگفتند ابراهیم پیش ماست! گویا او در دل‌ها جا داشت. جذبه خاصی داشت؛ او یک چهره‌ی صمیمی و دوست داشتنی بود. کسی که رفتار محبت آمیز داشته باشد زندگی و یادش سرتاسر خاطره می‌شود زیرا حتی اگر یک بار هم دیداری با کسی داشته باشد برای آن فرد خاطره است. بنابراین ذکر خاطره خاصی از ابراهیم شاید دشوار باشد چرا که اسم و رفتار و چهره او و سخنان او برای همه ماندنی شد.

همیشه آخرین دیدار برای انسان به یادگار می‌ماند ابراهیم یک روز غروب پیش من آمد و گفت قرار است فردا به لبنان اعزام شود. من که دوست نداشتم از او دور باشم خیلی برایم سخت بود و با یک مهر و محبت خاصی به عنوان آخرین دیدار با هم خداحافظی کردیم. این خداحافظی و صحبت‌هایی که از دختر تازه متولد شده‌اش برایم نقل می‌کرد، همه در ذهن و قلب من به یادگار ماند.

ابراهیم دوستی بود که او را از صمیم قلب دوست داشتم. حضور یا عدم حضورش در بین بچه‌ها، از محبت او در دل دوستان کم نمی‌کرد، مطمئناً هر کس که او را می‌شناخت و خاطره‌های شیرین او را به یاد می‌آورد. زیرا که صمیمیت و صداقت و محبت در کار از ویژگی‌های بارز او بود.

روحش شاد و یادش گرامی‌باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید ابراهیم امیری

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی‌نامه شهید ابراهیم امیری

شهید ابراهیم امیری فرزند عباس در سال ۱۳۴۳ در خانواده مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید. افراد خانواده و دوستان خود را به انجام کارهای نیک هدایت و رهنمون می‌نمود رابطه‌اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد وی دوران نوجوانی و جوانی را به کار و تلاش در کنار پدر و مادر سپری کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد و بعنوان پاسدار به انجام وظیفه پرداخت. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران آغاجاری به جبهه‌های نبرد اعزام شد.

شهید ابراهیم امیری ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۹/۱۲/۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

 

شهید ابراهیم احمدی‌پور

از این شهید بزرگوار زندگی‌نامه‌ای جهت انتشار یافت نشد. عکس‌های یافته شده منتشر می‌گردد.



برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید

شهید ابراهیم پولادی‌پور

زندگینامه شهید ابراهیم پولادی پور

یکی از خصوصیات بارز شهید ابراهیم امر به معروف و نهی از منکر بود و با دوستان خود با مهربانی و ملایمت رفتار می‌کرد و یکی  را از خود ناراحت نمی‌کرد واقعا انسانی با وقار و با معرفت بود و همیشه با خوشرویی و لبخند به دیگران نگاه می‌کرد و از خصوصیات شخصیتی [او می‌توان گفت] با ایمان بود و نماز خود را ترک نمی کرد و همیشه با گفتن صدای اذان فوراً وضو می‌گرفت و آماده نماز می شد و در پیشگاه خداوند رحمان خالصانه و با حضور [مشغول] نیایش و دعا و ذکر می‌شد .

برادر ابراهیم پولادی از همان دوران طفولیت فرزندی آرام و خونسرد بود و در مقابل بسیاری از مشکلات خانوادگی حساسیت عجیبی از خود نشان می داد، فردی با عزت بود و همیشه خانواده را به حجاب و پوشش آراسته ساده و زیبا امر می کرد. ابراهیم کلاس های درس را از اول تا پنجم ابتدایی با معدل ۲۰ به پایان رساند؛ سپس وارد مدرسه راهنمایی شد و در آنجا به تحصیل خود ادامه داد، بعد از دوره متوسطه وارد هنرستان شهید اتابک شد و در رشته ساختمان و نقشه کشی  مشغول به تحصیل شد  و بعد از اتمام اخذ دیپلم دوره هنرستان عازم خدمت مقدس سربازی شد و در مورخ ۱۸/۷/۷۷ در پادگان مالک اشتر اراک مشغول دوره آموزشی شد و پس از تقسیم به زاهدان استان سیستان و بلوچستان اعزام گردید و در چند عملیات در ایرانشهر شرکت نمود و تخصص او در مدیریت مبارزه با مواد مخدر بود حضور داشت و در هر عملیات مقدار قابل توجهی مواد افیونی و مخدر همراه با مقدار زیاد کانال جنگی از قاچاقچیان و سوداگران توسط مامورین نیروی انتظامی سیستان و بلوچستان و افراد شایسته و هوشیار مملکت ما ایران که از این برادرم برایم در مورخه ۱۲/۸/۷۸ در یک عملیات در جنوب شرق ایرانشهر یکی از روستاهای آن به نام روستای گورناک نام داشت در منطقه به نام سه گوش با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر درگیر شدند و تعداد زیادی هم از سوداگران را به هلاکت رساندند.

در این درگیری چند ساعته ابراهیم از ناحیه سر و یک تیر در سینه سمت چپ که توسط اشرار شلیک گردید و او و ۳۴ نفر دیگر از همرزمان او در همین عملیات شجاعانه با سرعت مبارزه کرده و با خود میهن اسلامیمان ایران را آبیاری نمودند و به ندای امام رحمت الله و ولایت فقیه لبیک گویان فریاد الله اکبر سر دادند و به شهادت نائل آمدند.

خواهش از مردم بسیجی و سلحشور و غیور ایران که همیشه و در همه حال در صحنه انقلاب حضور دارند این است که شهدا چشم چراغ این ملت هستند و ما نسبت به خون این عزیزان مسئول هستیم و هر قدمی که برمی داریم و هر نفسی که میکشیم  که ما زنده هستیم و به یاد آنها زندگی می‌کنیم و باید با جان و ایثارگری از خون شهدا پاسداری و حفاظت نماییم و دنبال رو آرمان‌ها و اهداف آنها باشیم که انشالله به امید اینکه در عالم آخرت شفاعت شهدا شامل حال همه ما بندگان و دلسوختگان مورد لطف و عنایت پروردگار قرار بگیرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام خدمت خانواده محترمم؛ سلام عرض می‌کنم امیدوارم که حالتان خوب باشد و هیچ‌گونه کسالتی نداشته باشید اگر از حال اینجانب سرباز وظیفه اسلام خواسته باشید به شکر خداوند متعال خوب و سر حال هستم و هیچ‌گونه کسالتی هم ندارم و با دوستان خوبم خدمت را پشت سر می‌گذاریم و خاطرات زیادی را در این ایام داشته‌ایم، از نظر غذا هیچ‌گونه مشکلی نداریم و هیچ سختی به ما نمی‌گذرد هوای اراک هم مثل امیدیه است و ظهرهای گرمی هم دارد. خلاصه هیچ‌گونه نگران حال من نباشید ما احتمالا تا میان دوره که حدود ۴۵ روز دیگر  است به مرخصی نیایم و اگر ۴ تا ۵ روز شاید باشد و من احتمالا به تهران می‌روم اگر که بیشتر بود به امیدیه می‌آیم در ضمن شماره داخلی ما هم عوض شده برای تماس گرفتن به شماره ۳۳۳۳۸ و داخلی ۲۶۲ گردان قوامین و گروهان ایمان زنگ بزنید در ضمن ۲ بعد از ظهر به آن طرف تماس بگیرید منم بخاطر اینکه مخابرات پادگان بسیار شلوغ است و اکثر اوقات هم بسته است و ما هم وقت انرا به آن صورت نداریم که بتوانیم تماس بگیریم نامه نوشتم تا از ناراحتی دربیائید از طرف من همه بچّه‌ها را ببوسید.

به امید دیدار و سلامتی برای شما

من این نامه را الان در روز جمعه در موقع استراحت نوشتم

۱۵/۸/۷۷

   شهيد شاهرخ(شهرام) كمايي

وصیتنامه پاسدار شهید شاهرخ کمایی

سلام و درود بر خاتم پیامبران محمد بن عبدالله(ص) و سلام بر […] امام علی(ع)، سلام بر دوازدهمین پیشوای جهان و منجی انسانها و سلام بر سربازان و یاران امام زمان(عج) و سلام بر خمینی این قلب توفنده اُمت و نائب بر حق مهدی(عج)، سلام بر شهدای اسلام از صدر اسلام تا شهدای جنگ بین حق و باطل در کربلای ایران؛ خدا را حمد می‌کنم که بر ما منت گذاشت و این نعمت عظیم را به ما عطا نمود تا بتوانیم از سربازان امام زمان(عج) و نائب بر حقش باشیم؛ خداوند عزیز و من آن را سلام می‏گوییم که بر ما منت گذاشت و ما را در زمره شهیدان قرار داد. خداوند عزیز و قادر را حمد می‏کنم که به ما لیاقت این را داد که خوبانی برای او باشیم، من لیاقت شهادت را نداشتم، اما خدا بر منِ سر تا پا تقصیر منت گذاشت و مرا در زمره شهدا قرار داد

بیایید از جان و دل به سخنان گهربار و الهی امام توجه کنید و به گوش جان بخرید و به عوامل و نصایح پیامبر گونه‏اش مو به مو عمل کنید؛ ای برادران و خواهران این انقلاب ایران متصل به قیام ظهور ولیعصر(عج) می‏باشد، تا آنجا که توان دارید و تا آخرین قطره خون برای این انقلاب فداکاری نمایید و تا آنجا که می‏توانید دعا کنید و تعجیل ظهور آقا امام زمان(عج) را از پروردگار بخواهید و همیشه دعا کنید. که این امام عزیز، خمینی قلب امت اسلام را تا ظهور امام زمان نگه دارد؛ من نه برای شهرت و کسب افتخار به جبهه آمدم، بلکه از این جهت به جبهه آمدم که در اینجا در راه اسلام و برای اسلام باشم تا در اینجا فکرم بیشتر در جهت الهی رشد نماید، چقدر لذت می‏برم که در راه این انقلاب و امام میروم؛ شکر می‏کنم که خداوند به من فرصتی داد که این لذت معنوی را با شهادت تکمیل کنم.

خداوندا گناهان مرا ببخشای، که اگر نبخشی در پیشگاهت هیچ ندارم و پیش رسولان و امامان خجل می‏باشم؛ خداوندا گناهان و خطاهای مرا عفو بفرما که طاقت عذاب را ندارم؛ خداوندا از گناهان من درگذر، مرا از نیکان […]

شما ای مسئولین، همیشه برای رضای خدا گام بردارید؛ همه وقت سخنان گهربار امام عزیز را فرا راه‏تان قرار دهید و به یاد توده‌های مستضعف مردم باشید چرا که مملکت مال اینهاست.

سلام بر پدر و مادر عزیزم، پدر جان من اینک با سلاح ایمان و تقوا و عشق به الله و با اسلحه کلاشینکف هم چون کوه استوار و محکم به جنگ مزدوران متجاوز عراق و دست نشاندگان آمریکای مستکبر می‌روم. باشد که جان ناچیزم را در این راه فدا کنم و گلوله‌ای بر قلب دشمنان اسلام بنشانم و به آنان این درس را بدهم که دیگر فکر تجاوز به این مرز و بوم را نکنند. پدرجان من بعد از سال‏ها فکر می‏کنم که بهترین و گهربارترین لحظه‏های عمرم رسیده و با گام‏های استوار و چابک به طرف معشوق خویش می‏روم و حس می‏کنم لحظاتی که به دنبالش بودم فرا رسیده و خدایم مرا میخواند.

اینک فرصتی دست داده که درودهای خویش را بر شما پدر و مادر عزیزم بفرستم. درود بر تو ای پدر عزیزم که با دست‏های پینه بسته شب و روز کار کردی و چنین فرزندانی تربیت نمودی. درود بر تو که مرا تشویق نمودی که به جبهه بیایم و با تجاوزگران که به این مرز و بوم حمله آورده‌اند، بجنگم. و تو ای مادر مهربان حلالم کن؛ اگر سعادت داشتم و شهید شدم ناراحت نباش که مرگ حق است. و من با این طریق مردن به آرزویم رسیدم و ای خواهران و برادران دنبال راه من باشید.

والسلام

انا لله و انا الیه راجعون

[…]

زندگینامه پاسدار شهید شاهرخ کمایی

شهید شاهرخ کمایی در تیر ماه ۱۳۴۱ دیده به دنیا گشود و از همان کودکی رنج‏ها و سختی‏های فراوانی را  متحمل شد. پس از رنج‏های دوران طفولیت در سن ۷ سالگی به دبستان راه یافت و دوران تحصیلات خود را تا آخر دوره راهنمایی در امیدیه گذراند معلمان او شاهد اخلاق نیکو و روح پاک او بودند؛ در ۱۷ سالگی بود که انقلاب پرشکوه‏مان در جهان و خصوصاً ایران شکوفایی میکرد. آغاز فعالیت‏های شهید از همان زمان شروع شد. ما شاهد شب‏بیداری‏های وی بودیم؛ که به واسطه آن از منازل مسکونی مساجد و تکایا پاسداری می‌داد. در این موقع بود که در خط امام فعالیت‌های خود را گسترده‏تر کرد. در سال ۱۳۵۸ بود که به بسیج سپاه را یافت و دوره اولیه را در آنجا گذراند و بعد به عضویت کادر سپاه درآمد. در این هنگام بود که سیل‏زدگان به شهر ما راه یافتند؛ شهید شاهرخ کمال تمام وقت خود را وقف خواهران و برادران سیل‌زده می‌کرد و علاقه شدید او به سپاه در این ایام فزونی یافت.

اوایل سال ۱۳۵۹ بود که با برادران همرزم سپاه به مرزهای جنوب ایران به نام‏های خسروی، شلمچه و پاسگاه خین، در رفت و آمد بود و در همان زمان بود که شهید از منافقان سخت به ستوه آمده (زیرا خیانتهای آنان  را در مرزها و شهرهای اطراف به وضوح میدید). میگفت در هر سنگر یک تن از برادران رو به دشمنان داخلی (منظور همان منافقان میباشد) و دیگری رو به دشمن خارجی پاسداری می‏دادند. رفتار و آمدهای او به جبهه ادامه داشت تا در ۳۰ شهریور جنگی که انتظار او را می‏کشید شروع شد. در همان روزهای اول به یکی پس از دیگری دوستان محبوب خود را از دست می‌داد. شهادت ایرج دستیاری که یکی از بهترین دوستان او بود، قلب رئوفش را به درد آورد و دیگر تاب در خانه ماندن را نداشت. در جواب خیرخواهان که به او می‌گفتند، اگر می‌خواهی به اسلام خدمت کنی همینجا بمان و پاسداری بده! در جواب می‌گفت، بهترین برادران و همرزمان خود را از دست می‏دهم، شما از من می‌خواهید که به جبهه نروم! نه، من نمی‌توانم. در اینجا رسالتی که بر دوش من میباشد به پایان برسانم.

در بیست و نهم مهر ماه ۱۳۵۸ بود که ۵ تن دیگر از یاران خود را از دست داد. شهادت آنها روح سرکش او را سخت برآشفت و صبح ۳۰ مهرماه که مصادف بود با تشییع جنازه آن شهدا به خونین شهر رفته و به لقاء حق نائل آمد.

در قسمتی از وصیت نامه آن شهید نوشته شده، مادر شیرت را حلالم کن و از شما می‏خواهم اگر بدی از من دیدی مرا ببخشید و از خانواده و دوستان می‏خواهم که اسلحه مرا بر زمین نگذارند و راهی را که پیموده‏ام ادامه دهند و خواهرانم با حجاب خود مشتی بر دهان ابرقدرت‌ها بزند.

از کتاب بدر منیر:

خداوندا به لطف بيكران خود او را از خارزار دنيا چيدي و در اعلی علّیین خویش نشاندي، چراكه آرزويش اين بود كه در ركاب مولايش مهدي صاحب زمان(عج) و نايب برحقّش امام خميني(ره) با ظلم و فساد و تباهي بستيزد.

   شهيد شاهرخ(شهرام) كمايي در چهاردهم دي ماه سال ۱۳۴۲ در خانواده اي متديّن و تلاشگر در علی آباد چشم به جهان گشود، سايه ي پدري مؤمن و زحمتكش و دامن پر مهر مادر جان او را از سرچشمه زلال محبّت به اهل بيت سيراب كرد. او در نوجواني همگام با برادر بزرگترش سيروس به مسجد گام نهاد، بعد از شهادت برادر در جبهه هاي جنگ، مسئوليتش دو چندان بود، آیا بايد مرهمي بر دل پدر يا معلمي براي برادران و خواهرانش باشد؟ یا جاي خالي سيروس را در مسجد، كتابخانه امام صادق (ع)، انجمن اسلامي و پايگاه مقاومت پر كند؟ با خود مي گفت: آيا مي توانم از عهده اين مسئوليت سنگين برآيم ؟ به همين جهت پيوسته به خدا پناه مي برد و از او ياري مي خواست.

   قبل از انقلاب يار و ياور برادر بود و همراه او به مسجد مي آمد و بعد از انقلاب نيز از اعضاي فعال كتابخانة امام صادق(ع) و انجمن اسلامي و پايگاه مقاومت به شمار مي رفت. عشق به شهادت چنان در وجودش زبانه مي كشيد که هر خار سرزنش و نصيحت مبني بر شركت نكردن در جبهه را در وجودش مي سوخت، او بعد از شهادت برادر می گفت: نمی گذارم كه اسلحه ی برادر بر زمین بماند. شايد بار اول سخت ترين لحظات را براي راضي كردن پدر و خانواده براي حضور در جبهه تجربه كرد امّا حضور مكررّش در عمليات هاي مختلف، از جمله فتح المبين و    طريق القدس اندكي از شدّت حساسيت خانواده مبني بر حضور او در جبهه كاست.

   اين بسيجي سرافراز بارها شجاعانه در جبهه هاي جنگ حاضر شد و سرانجام در عمليات رمضان به تاريخ ۲۳/۴/۱۳۶۱ همزمان با سالروز شهادت حضرت علي (ع) در جبهه ي كوشك به فوز عظيم شهادت نایل گرديد تا پدرش ابراهيم وار دومين اسماعيل خود را در قربانگاه عشق فدا كند و او همراه برادر در جوار قرب الهي بر خوان « عند ربّهم يرزقون » جاودان باشد و منتظر برادر ديگر خود بسيجي دلاور مرحوم بهرام باشد تا به آنها بپيوندد. پيكر مطهر اين عزيز در تاريخ ۲۰/۸/۱۳۷۰ با بدرقه باشكوه مردم شهيد پرور اميديه در قطعه ي شهدا به خاك سپرده شد. روحش شاد و يادش گرامي باد.

   به نقل از برادر حسن رنجبراز دوستان شهید:

   اوایل تیر ماه سال ۶۱ در پشت پارك شهرداری با هم قدم می زدیم و از موضوعات گوناگون با هم صحبت می كردیم. او به من گفت: می خواهم به جبهه بروم، با تعجب به او گفتم: شاهرخ، تو در آموزشگاه شركت نفت قبول شده ای نباید این موقعّیت را از دست بدهی. او با آرامشی خاصّی در جوابم گفت: احساس       می كنم برای این كار ساخته نشده ام و جایم اینجا نیست. چند روز بعد از این گفتگو به جبهه رفت و در عملیات رمضان شركت كرد و به فوز عظیم شهادت نایل گردید.

برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید