شهيد قاسم اتابك

شهيد قاسم اتابك

شهيد قاسم اتابك

 

   شهيد قاسم اتابك در سال۱۳۴۰ در ميانكوه چشم به جهان گشود. او در خانواده اي اصيل و متديّن و در سايه ي پدري مؤمن و مادري پاكدامن باليد. در كودكي همراه با خانواده به اميديه صنعتي نقل مكان كرد و در همين محل تحصيلات ابتدايي و راهنمايي خود را با موفقيت سپري كرد. از كودكي در كنار پدر خود به كار و فعاليت مي پرداخت تا بتواند باري از مشكلات خانواده را بردارد. گاه درآمد يك هفته كار و زحمت خود را به فقرا مي بخشيد و يا صرف تحصيل خود مي نمود. او هيچ گاه فريب لذّات زودگذر و زرق و برق دنيا را نخورد. تا مي توانست از تجملات دوري مي نمود وتوکل به خدا را سرمایه ي معنوی و تلاش را مایه ي سرافرازی وکمال انسان می دانست.

   بعد از مدتي در آموزشگاه فني و حرفه اي شركت نفت مشغول به تحصيل شد و در عين حال موفق به اخذ ديپلم مكانيك گردید، او از دانش آموزان كوشا و با استعداد منطقه به شمار مي رفت و با شروع انقلاب اسلامي به فعاليت سياسي در مسجد جامع اميديه مي پرداخت و بارها مورد تعقيب مأمورين ساواك و شهرباني قرار مي گيرد و از دست آنها مي گريزد. با پيروزي انقلاب اسلامي از اولين كساني است كه در تأسيس سپاه پاسداران نقش عمده اي ايفا مي كند. بعد از مدتي مسئوليت آموزش سپاه ديلم را بر عهده مي گيرد و سپس به آموزش نيروهاي بسيج شركت نفت اقدام می کند. او به دليل تخصص در رشته ی مكانيك و نياز منطقه، اقدام به تعمير و      باز سازي ماشين هاي فرسوده ــ كه در محل شركت ويليام بدون استفاده مانده بود ـ     مي كند و با همّت و تخصّص بي نظير خود تعدادي از آنها را راه اندازي مي كند. قاسم در سال ۵۹ ابتدا به جبهه ي خرمشهر و سپس به محور دارخوين اعزام مي شود و آن چنان شجاعانه در برابر دشمن جنگيد كه ياد و خاطره اش هرگز در ميان رزمندگان اسلام فراموش نخواهد شد. او در آخرين وصيت خود تمام پس اندازش را به محرومين مي بخشد. لحظه ي شهادت او نيز سراسر اخلاص و عظمت بود. سرانجام اين رزمنده دلاور در تاريخ ۱۷/۸/۵۹ در روستاي سليمانيه در محور دارخوين به شهادت رسيد و در گلزار شهداي اميديه به خاك سپرده شد.

   اگر چه اين شهيد عزيز بيشتر عمر با بركت خود را در اميديه و مسجد جامع سپري كرد امّا آنچه ياد و خاطره او را در دل ها زنده نگه مي دارد پيري فرزانه بود كه او را در دامن خود پرورش داد و سال ها با حضور سبز خود در نماز جماعت و لبخند     پر مهر خود، عطر ياد قاسم را در فضاي مسجد علي آباد مي پراكند. مرحوم حاج رحم خدا اتابك ساليان سال در انجام كارهاي خير پيش قدم بود و مردم علي آباد بيش از ۲۰ سال به حضور مهربان او خو كرده بودند. او در سال ۱۳۸۴ بوي يوسف خود را از عالم قدس شنيد و چشمش به ديدار او روشن گشت و مشتاقانه در گلزار شهداي اميديه فرزندش را درآغوش كشيد و در جوار محبوب به آرامش ابدي دست يافت.

 

 

   چگونگی شهادت قاسم از زبان همرزمش، برادر شهريار سيروس:

   در تاريخ ۱۶/۸/۵۹ بعد ازگذشت ۱۵ روز استراحت در زير يكي از پل هاي دارخوين در نزديكي روستاي سليمانيه برادر رحيم صفوي در جمع سي نفره ي ما حاضر شد و ما متوجه شديم انتظار به پايان رسيده است زيرا ما منتظر بوديم به عنوان نيروهاي  ويژه و چريكي ضربه اي محكم به دشمن وارد كنيم. ايشان به توجيه عمليات پرداخت و نقشه ي كلي ماموريت ما را بر روي زمين ترسيم کرد و ما را نسبت به عمليات توجيه نمود.

   غروب شد و هر كس براي انجام فريضه نماز به گوشه اي رفت و خلوت انس خود را با معشوق آغاز نمود، حال و هواي عجيبي بر همه حاكم شد. در اين ميان چهره نورانی قاسم از همه متمایز بود. حالت بسيار روحاني و ملكوتي داشت و به قول بچه ها او خيلي آسماني شده بود. قاسم در خانه هم نمونه بود و با همه انس     مي گرفت. آن شب او متفاوت بود و حالتش نشان از وعده ي ملاقات با خدا مي داد. آرام و صبور قبل از شروع عمليات با دقّت تمام تجهيزات و وسايل را بررسي كرد تا در هنگام نبرد او را ياري كنند، او هميشه در حال يادگيري و ارتقاي سطح علمي و فنون نظامي خود بود و با شور خاصّي در اجراي ماموريت هاي نظامي مي كوشيد و در عین حال تواضع و فروتني را هرگز فراموش نمي كرد.

   صبح روز بعد همزمان با طلوع خورشيد آماده حركت شديم و پس از طي مسافتي كوتاه با تمام تجهيزات به رودخانه كارون رسيديم هر كس مسئول انتقال وسایل خود با قايق به آن طرف رودخانه بود، من هم مانند ديگران قبضه خمپاره ۶۰      ميلي متري را برداشته و همراه خدمه و مهمات لازم سوار قايق شدم و به سوي رودخانه رفتم. وقت بسيار خوبي بود و تابش آفتاب به گونه اي بود كه وسعت ديد دشمن را كاملاً محدود ساخته بود. نزديك ۱۰ كيلومتر از حاشيه رودخانه را به صورت نيم خيز پيموديم تا جايي كه به يك كيلومتري دشمن رسيديم، زمين كاملاً ماسه اي بود شروع كرديم به كندن سنگرهاي چاله روباهي، بعضي از سنگرها چند بار ريزش كرد و دوباره ساخته مي شد. بالاخره با كمك چند تن از برادران موفق شديم در يك جايي نسبتاً محكم سنگر خود را آماده و به استراحت بپردازيم. بعد از برگزاري نماز ظهر و صرف نهار در انتظار دستور جديد بوديم.

   ساعت حدود ۱ بعد از ظهر بود، هلي كوپترهاي دشمن در آن سوي رودخانه مشغول گشت زني بودند تا اين كه يكي از آنها بالاي سر يكي از سنگرها آمد و   بچه ها ناچار شدند به سوي آن تيراندازي كنند. بلافاصله هلي كوپتر محل را ترك كرد. همه ي ما متوجه شديم كه محل استقرار لو رفته و قطعاً مي بايست يا حمله كنيم يا اين كه مسير حمله خود را تغيير دهيم. ساعت ۲ بعد از ظهر با دو نفر از برادران در كنار سنگر مشغول شنيدن اخبار بوديم كه ناگهان در يك لحظه نفسم بند آمد، متوجه شدم كه پهلوي راستم داغ شده و توانايي حركت را از من گرفته است. در آن لحظات درخواست كمك مي كردم تا اين كه برادر قاسم اتابك به كمك من آمد و گفت: تكبير بگو و من هم اين كار را كردم. بارش خمپاره هم چنان ادامه داشت و تركش هاي ريز به پايم اصابت مي كرد. در اين لحظه برادر قاسم اتابك مورد اصابت قرار گرفت و شروع به گفتن تكبير كرد و در حالي كه از دهان او خون سرازير مي شد در مقابلم بر روي زمين افتاد و شهادتين را زمزمه كرد و پس از   لحظه اي شهيد شد.

برای دریافت در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید
جاويدالاثر سيروس كمايي

جاويدالاثر سيروس كمايي

جاويدالاثر سيروس كمايي

   شجاعت و شهامتش زبانزد عام و خاص بود، او اين شهامت و حق گويي را از خانواده اش به ارث برده بود و با تواضع و محبت به اهل بيت درآميخته بود. شاگردي زرنگ و باهوش بود و در ايام تعطيل همراه پدرش به كار بنّايي مي پرداخت. در ده سالگي با عشق و علاقه فرايض ديني را انجام مي داد و به خوشرويي همراه با ادب و متانت مشهور بود، با پدر و مادر با نهایت احترام برخورد می كرد و هميشه سعي مي كرد باري از دوش پدر بردارد چرا كه خانواده اي پر جمعيت داشت.

   قبل از انقلاب در آموزشگاه حرفه اي صنعت نفت مشغول كار و تحصيل شد و با پيشنهاد ساواك براي همكاري روبروگشت، پس از مشورت با پدر به آنها جواب رد داد و هزينه اش را كه محروميت از شغل و تحصيل بود، پرداخت. بعد ها هم توسط نيروهاي ساواك دستگير مي شود و مدتي در بازداشت به سر مي برد.

   شهيد سيروس يكي از اعضای كتابخانه امام صادق (ع) و از مؤثرترين نيروهاي مسجد در ايام انقلاب و از برگزاركنندگان راهپيمايي ها و تظاهرات عليه رژيم      ستم شاهي در منطقه به حساب مي آمد. بعد از پيروزي انقلاب از اولين كساني بود كه براي تأسيس كميته انقلاب اقدام نمود و پس از مدتي كوتاه به جمع سبز پوشان سرافراز سپاه پاسداران پيوست. اين اسوه ي حسنه برادرانش شاهرخ و بهرام را چنان غيرتمند و مؤمن بار آورده بود كه هر دو به او تأسي كرده و جان خود را فداي انقلاب و اسلام نمودند.

   شهيد سيروس كمايي سال۱۳۴۰در خانواده اي متديّن و زحمتكش در علي آباد چشم به جهان مي گشايد و از همان كودكي با رنج و تلاش همزاد بود. او كه از اولين نيروهاي سپاه در منطقه به شمار مي رفت با لبيك به نداي امام و براي كمك به مردم مظلوم آبادان و رساندن ژنراتور برق براي بيمارستان، در تاريخ ۲۷/۷/۱۳۵۹ عازم آبادان مي شود و در مسير جاده ي ماهشهر ــ آبادان توسط نيروهاي مزدور عراقي اسير مي گردد و تا كنون خبري از اين پرنده ي خونين بال به دست نيامده است. روحش شاد و راهش مستدام باد.

خاطرهاي به نقل از برادر صادق مهدوي

   در اوايل انقلاب در مسجد، دعاي كميل برگزار بود، شهيد سيروس كمايي كه در اين مراسم شركت داشت، با چشماني اشكبار، از من پرسيد: مي داني زيباترين و عالي ترين فراز دعاي كميل كدام بخش است؟ و خود در پاسخ فرمود: «اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ وَ سِلاحُهُ الْبُكاءُ» آري، او گريه را مؤثرترين سلاح مؤمن و اسلحه حق شناسي مي دانست. بي شك اين تفكر در روحيه شهيد سيروس كمايي ناشي از روح پاك و انس با دعا، قرآن و سنّت نبوي بود.

شهید کلاه کج

بسم الله الرحمن الرحیم
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾
سوره مبارکه آل‌عمران آیه ۱۶۹

وصیت نامه پاسدار شهید کلاه کج

سلام بر پدر و مادر عزیزم، سلام مرا صمیمانه ترین و گرمترین شادی ها پذیرا باشید و منتظر پیروزی رزمندگان اسلام در چند روز آینده باشید. پدر و مادر عزیزم میدانم که شما را خیلی اذیت، حتی توهین و پرخاش به شما کردم. ولی میدانم که شما اینقدر سنگدل نیستید که به من نفرین کنید هرچند که هرچه بگوئید و بکنید حق دارید شما خیلی بر من حق دارید و من این همه حقانیتی که برگردن من دارید فراموش نخواهم کرد و همیشه از درگاه خداوند متعال خواستارم که شما را در زندگی پیروز و موفق دارد. پدر و مادر عزیزم شما میدانید که من خیلی دلم میخواست در این حمله سرنوشت ساز شرکت نمایم ولی شما مخالفت میکردید و می گفتید که درد  و یا سه حمله شرکت کردید و دیگر نمی خواهیم بروی، درست است من درد و یا سه حمله ای که در گذشته شد شرکت کردم ولی این کفایت این همه رحمت های خداوندی که به من داده را نمی کند و خداوند بر ما حق دارد. آیه ای است به این صورت که: اناالله و انا الیه راجعون ما از خدائیم و به سوی او باز میگردیم یعنی او به ما جان داد و ما را آفرید و یکروزی هم این جان را از ما خواهد گرفت. پس چه بهتر که در راه او با کافران مبارزه کرده و کشته شویم نه در بستر بیماری. ما هر خدمتی در راه او بکنیم باز هم کم کرده ایم و بهترین خدمتی که من میتوانم در راه او انجام دهم جهاد بر علیه کافران منافقان و مستکبران است کافرانی همانند صدام و مزدورانش که این همه سرزمین های ما را گرفتند این همه کشتند و این همه خوردند و این همه بردند و چه تجاورزاتی که بر علیه سرزمین ما نکردند و ما میریم که تو شهرها و سرزمین های وسیع اسلامیمان را از لوث متجاورزان بعثی پاک کرده و ایران را گورستان بعثی ها بکنیم. به امید پیروزی حق علیه باطل.

و سخن دیگرم با کسانی است که در راس ارگان ها نشستند مخصوصا در منتطه خودمان. ای برادرانی که هم اکنون در راس ارگان ها و سازمان ها نشسته اید تو را به خدا ۱۰۰هزار شهیدی که چه در اوایل انقلاب و چه در جنگ تحمیلی خون پاکشان را برای آبیاری و رشد درخت اسلام نثار کردند، دست و قلم شما را به عنوان یک برادر کوچکتر و یک رزمنده اسلام ار راه دور می بوسم، بیائید و برای اسلام واقعی کار کنید و برای مردم محروم مستضعفی که این انقلاب را بوجود آوردند. کمبود ها و نیاز های آنها را برآورده کنید اینقدر برای مقام روبروی هم قرار نگیرید برای مردم مستضعف کار کنید. من خیلی معذرت میخواهم که این همه گستاخی کردم ولی چه بکنم که این دل من خیلی غصه ها دارد. چون در منطقه خودمان بودم و این چیزها را می دیدم و می شنیدیم، باز هم می گوییم دست و قلم شما را از راه دور می بوسم، برای مردم مستضعف کار کنید. از اهالی مسلمان آغاجاری میخواهم به عنوان یک برادر کوچکتر،  فعالیت های اسلامی خودشان را گسترش دهند هر چند خود هیچ فعالیتی نداشتیم ولی من به اشتباه خودم پی برده ام و نمی خواهم که شما هم به این درد مبتلا شوید و من آمده ام جبهه که مقدار ی از این کارها را که مبارزه بر علیه کافران است انجام دهید.

به امید پیروزی تمامی ما بر علیه مستکبران، برادرانم حسین، حسن و غلام سلام مرا از راه دور پذیرا باشید. از خداوند متعال خواهانم که آرزوی برادرم حسین را برآورده گرداند و برادرم حسن در کارهایش پیروز. غلام جان امیدوارم که فعالیت های اسلامی خود را ادامه دهید. و از خواهرم میخواهم که حجاب خود را همچون زینب نگه دارد. محمد جان را از راه دور میبوسم. صادق بهمئی، قدرت ا… شیرالی و اصغر قلندر نژاد امیدوارم که در کارهایتان موفق باشید از شما میخواهم که فعالیتهای  اسلامی خودتان را فراموش نکنید و ان ها را گسترش دهید به کوری چشم حسودان و کافران و خیانت کاران .

به امید پیروزی تمامی شما بر کافران و منافقان و به امید پیروزی تمامی رزمندگان اسلام علیه کافران بعثی .

والسلام

خدایا ، خدایا ترا به مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار – از جان ما بکاه و به جان او بیفزا

وای اگر خمینی حکم جهادم دهد ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد. نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی.

شهید منوچهر ایرانپور

بسم الله الرحمن الرحیم
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾
سوره مبارکه آل‌عمران آیه ۱۶۹

زندگینامه شهید منوچهر ایرانپور

شهید منوچهر ایرانپور فرزند سیف الله در سال۱۳۳۹ در شهر آغاجاری در خانواده مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضایل نیک اخلاقی آشنا گردید.

افراد خانواده ودوستان خود را به انجام کارهای نیک هدایت و رهنمون می نمود. رابطه اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد میکرد. دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند سپس وارد دوره دبیرستان شد و موفق به اخذ دیپلم گردید.

با توجه به فرا رسیدن زمان خدمت مقدس سربازی از طریق ارتش اعزام شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی از طریق یگان محل خدمت به مناطق جنگی اعزام شد.

شهید منوچهر ایرانپور ضمن فداکاری و ایثارگری فراوان در تاریخ ۴بهمن ماه۵۹ در منطقه عملیاتی شهر آبادان بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد.

راهش گرامی و راهش پر رهرو باد

شهید شنبه مهرجو

بسم الله الرحمن الرحیم
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾
سوره مبارکه آل‌عمران آیه ۱۶۹

زندگی‏‌نامه شهید شنبه مهرجو

شهید شنبه مهرجو فرزند عبدالرحمن در سال ۱۳۴۶ در یکی از روستاهای شهر رامهرمز در خانواده مذهبی و متدین دیده به جهان گشود دوران کودکی را در محیطی تربیتی پرورش یافت و با فضائل نیک اخلاقی آشنا گردید.

رابطه‌‏‏‏اش با والدین بسیار مهربان و با فروتنی بسیار با آنها برخورد می‏کرد . دوران تحصیلی ابتدایی را با موفقیت سپری کرد سپس به کار و تلاش پرداخت با توجه به فرا رسیدن زمان خدمت سربازی از طریق سپاه پاسداران اعزام و مشغول به انجام وظیفه شد.

با توجه به نیاز در مرزهای کشور و منطق عملیاتی جنگی از طریق یگان محل خدمت خود به جبهه‏‌های نبرد اعزام شد.

شهید شنبه مهرجو پس از چندین ماه حضور دلاورانه در مرزهای میهن اسلامی ضمن فداکاری و ایثارگری‌‏های فراوان در تاریخ ۲۶مهرماه۶۶ در منطقه عملیاتی ماووت بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

روحش شاد و یادش گرامی باد